تاریخ انتشار:
رفتارشناسی مصرف خانوار ایرانی در گفتوگو با مصطفی عمادزاده
زندگی لوکس حتی به بهای نخوردن
مصطفی عمادزاده میگوید: اکنون الگوی مصرف تغییر کرده است. مثلاً غذاها غنیتر شده است. در گذشته خانوار کمتر غذاهای غنی را استفاده میکرد یا شکلات و شیرینی کمتر میخورد اما امروز آمارها نشان میدهد که هرچه رشد اقتصادی بالاتر برود مصرف شکر و فرآوردههایی مثل بستنی، شکلات و شیرینی بیشتر میشود.
کاهش مصرف خوراکی خانوار ایرانی ناشی از چه مسائلی است و این اتفاق چه پیامدهایی برای اقتصاد کشور میتواند به همراه داشته باشد؟ مصطفی عمادزاده، عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان به واسطه بررسیها و پژوهشهایش در حوزه اقتصاد اجتماعی و البته ترجمه کتاب «اقتصاد و جامعه» ابتدا رفتار مصرفی خانوار ایرانی را بررسی میکند و سپس با بیان مشخصههایی از رفتار ایرانیان، اشاره میکند خانوار ایرانی حاضر است از خوراک خود کم کند اما کالاهای لوکس بخرد. او میگوید: «در بیشتر خانوادهها تقاضا برای کالای لوکس از رشد شتابندهای برخوردار است. اگر کشش انواع کالاها را بررسی کنیم میبینیم هرچه درآمد خانوار افزایش یابد، تقاضا برای کالاهای لوکس بیشتر میشود، آن هم در کشورهایی مثل ما که چشموهمچشمی الگوی مصرف است.» مولف کتاب «سلامتی و رشد اقتصادی» در ادامه تبعات اقلام کاهش یافته سفره خانوار ایرانی را بررسی میکند و متذکر میشود که اگر خانوار ایرانی به صورت صحیح و با کیفیت تغذیه نکند بر شاخصهای مهم اقتصادی از جمله رشد اقتصادی میتواند تاثیر بگذارد.
بررسی اقلام مصرفی خانوار طی سالهای 1385 تا 1394 نشان میدهد میزان مصرف سالانه اقلام خوراکی و آشامیدنی هر خانوار ایرانی 28 درصد کاهش یافته است. به نظر شما کاهش مصرف خوراکی خانوار در هر اقتصادی، میتواند ریشه اقتصادی یا فرهنگی یا اجتماعی داشته باشد؟
درباره علل کاهش اقلام مصرفی خانوار آنچه ظاهراً مشاهده میشود علل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نقش دارند. چون برای ما ابعاد اقتصادی مهمتر است، بیشتر از این نظر، موضوع را بررسی میکنیم اما به مسائل فرهنگی آن هم باید توجه کرد. الگوی مصرف در خانوار به مرور زمان تغییر میکند. در مورد مسائل اجتماعی و جمعیتشناختی هم باید توجه کرد که مثلاً بُعد خانوار کمتر میشود. اینها را نمیتوان نادیده گرفت. از سوی دیگر این ارقام متوسط هزینههای خانوار را نشان میدهد. ممکن است در بعضی از دهکها تغییرات کمتر و در بعضی دیگر بیشتر بوده باشد. احتمالاً آن دهکهایی که درآمد بیشتری دارند تغییرات مصرفی کمتری داشته و آن دهکهایی که درآمد کمتری دارند تغییرات مصرفی بیشتری را پشت سر گذاشتهاند. اما در مجموع مواد غذایی هم مثل هر کالای دیگر اگر قیمتش افزایش یابد، طبیعتاً میزان مصرف آن کاهش مییابد. منتها بحثی در اقتصاد وجود دارد که هرچه درآمدها افزایش یابد، تقاضا برای مواد غذایی رفتهرفته کاهش مییابد و تقاضا برای مواد غذایی متناسب با سایر نیازها افزایش نمییابد. دلیل آن هم این است که افراد مقدار مشخص و محدودی میتوانند بخورند، فقط ممکن است
کیفیت این اقلام تغییر کند. یعنی مثلاً اگر خانوادهای قبلاً گوشت گوساله مصرف میکرد، اکنون گوشت گوسفند یا گوشتهای باکیفیت بالاتری مصرف میکند. یا مثلاً حبوبات را جایگزین برنج یا نان میکنند یا به هر حال ممکن است در خوراکیهای خود تغییرات کیفی اعمال کنند اما کل رقم اقلام خوراکی آنها متناسب با درآمد آنها افزایش نمییابد.
این یک مساله اقتصادی است که باید به آن توجه کرد. نکته دیگر اینکه در بیشتر خانوادهها تقاضا برای کالای لوکس از رشد شتابندهای برخوردار است. اگر کشش انواع کالاها را بررسی کنیم میبینیم هرچه درآمد خانوار افزایش یابد، تقاضا برای کالاهای لوکس بیشتر میشود، آن هم در کشورهایی مثل ما که چشموهمچشمی الگوی مصرف است، افزایش تقاضا مثلاً برای گوشیهای تلفن همراه لوکس یا لوازمخانگی گرانقیمت یا خودروهای لوکس بیش از افزایش قیمت است. این هم مسالهای دیگر در اقتصاد ماست و بعد در کنار اینها، الگوی مصرف هم تغییر میکند. به نظر میرسد الگوی مصرف به دو دلیل تغییر کرده است. دلیل اول این است که با تحولاتی که پیشآمده مردم دنبال این هستند که از چاقی بپرهیزند، بنابراین مصرف برخی از کالاها مانند نان، برنج، شکر و روغن را کاهش میدهند. دلیل دوم اینکه از زمان گران شدن نان، میزان دورریز آن کاهش یافته است. اسراف در مصرف نان و برنج مشهود به نظر میرسد و دلیل کاهش مصرف نان تغییر پنج برابری قیمت نان در یک دوره کوتاهمدت است. این افزایش قیمت نان بر تقاضای آن اثر گذاشت و امروز دورریز نان مردم نسبت به گذشته خیلی کمتر شده است. ببینید در جامعه ما 25 درصد از افراد بیش از اندازه تغذیه میشوند که این افراد دهکهای بالای درآمدی هستند و 25 درصد هم کمتر از اندازه تغذیه شده و 50 درصد هم به اندازه کافی متناسب با آن درآمدی که دارند تغذیه میشوند. مشکل جامعه ما آن 25درصدی است که بیش از اندازه و آن 25درصدی است که کمتر از اندازه تغذیه میشوند.
این یک مساله اقتصادی است که باید به آن توجه کرد. نکته دیگر اینکه در بیشتر خانوادهها تقاضا برای کالای لوکس از رشد شتابندهای برخوردار است. اگر کشش انواع کالاها را بررسی کنیم میبینیم هرچه درآمد خانوار افزایش یابد، تقاضا برای کالاهای لوکس بیشتر میشود، آن هم در کشورهایی مثل ما که چشموهمچشمی الگوی مصرف است، افزایش تقاضا مثلاً برای گوشیهای تلفن همراه لوکس یا لوازمخانگی گرانقیمت یا خودروهای لوکس بیش از افزایش قیمت است. این هم مسالهای دیگر در اقتصاد ماست و بعد در کنار اینها، الگوی مصرف هم تغییر میکند. به نظر میرسد الگوی مصرف به دو دلیل تغییر کرده است. دلیل اول این است که با تحولاتی که پیشآمده مردم دنبال این هستند که از چاقی بپرهیزند، بنابراین مصرف برخی از کالاها مانند نان، برنج، شکر و روغن را کاهش میدهند. دلیل دوم اینکه از زمان گران شدن نان، میزان دورریز آن کاهش یافته است. اسراف در مصرف نان و برنج مشهود به نظر میرسد و دلیل کاهش مصرف نان تغییر پنج برابری قیمت نان در یک دوره کوتاهمدت است. این افزایش قیمت نان بر تقاضای آن اثر گذاشت و امروز دورریز نان مردم نسبت به گذشته خیلی کمتر شده است. ببینید در جامعه ما 25 درصد از افراد بیش از اندازه تغذیه میشوند که این افراد دهکهای بالای درآمدی هستند و 25 درصد هم کمتر از اندازه تغذیه شده و 50 درصد هم به اندازه کافی متناسب با آن درآمدی که دارند تغذیه میشوند. مشکل جامعه ما آن 25درصدی است که بیش از اندازه و آن 25درصدی است که کمتر از اندازه تغذیه میشوند.
اکنون الگوی مصرف تغییر کرده است. مثلاً غذاها غنیتر شده است. در گذشته خانوار کمتر غذاهای غنی را استفاده میکرد یا شکلات و شیرینی کمتر میخورد اما امروز آمارها نشان میدهد که هرچه رشد اقتصادی بالاتر برود مصرف شکر و فرآوردههایی مثل بستنی، شکلات و شیرینی بیشتر میشود.
علت این اتفاق چیست؟
اکنون الگوی مصرف تغییر کرده است. مثلاً غذاها غنیتر شده است. در گذشته خانوار کمتر غذاهای غنی را استفاده میکرد یا شکلات و شیرینی کمتر میخورد اما امروز آمارها نشان میدهد هرچه رشد اقتصادی بالاتر برود مصرف شکر و فرآوردههایی مثل بستنی، شکلات و شیرینی بیشتر میشود. هرچه درآمد بالاتر میرود، در خانوار پردرآمد، مصرف تنقلات، گوشت و فستفود بیشتر میشود که اینها مردم را چاق میکند و در واقع اینها همان 25درصدی هستند که بیش از اندازه تغذیه میکنند. از سوی دیگر 25درصدی هم هستند که یا حاشیهنشیناند یا در روستاها زندگی میکنند و درآمد آنها در حدی نیست که بتوانند معیشت خانوار را تامین کنند. خانواری در حومههای شهرهای بزرگ هستند که شاید هفتهای یک مرتبه هم به زور بتوانند گوشت تهیه کنند.
به نظر شما چرا با وجود افزایش چشمگیر قیمتها خانوار ایرانی اجازه نداده هزینههای خوراکی سهم بیشتر از 25 درصد از کل هزینههایش را به خود اختصاص دهد؟
من فکر میکنم در این زمینه درآمد خانوار را هم باید لحاظ کرد. در این سالها درآمد خانوار هم افزایش چشمگیری داشته است. یعنی اگر درآمد را هم لحاظ کنیم میبینیم آن سهم هزینه خوراکی از کل هزینه خانوار تغییر آنچنانی پیدا نکرده است. درست است که هزینهها افزایش یافته اما درآمدها هم رشد داشته است. به هر حال در این 10 سال درآمدها افزایش داشته و این بوده که جبران کرده است. با وجود این، در مورد این مساله باید بیشتر فکر و تامل و بررسی کرد اما در مجموع به نظر میرسد افزایش درآمدها توانسته این افزایش هزینهها را جبران کند. یک نکته دیگر هم که شاید بهتر بود در بخش قبلی گفته میشد این بود که در این یک دهه اخیر با تغییر الگوی مصرف، خرید غذاهای آماده، بستهبندیشده و فرآوریشده بیشتر شده است. دلیل آن هم این است که زنان اشتغال بیشتری پیدا کردهاند. هرچه زنان اشتغال بیشتری پیدا کنند از غذاهای یا کاملاً آماده یا نیمهآماده استفاده میکنند و فرهنگ رفتن به رستوران هم نسبت به گذشته گسترش یافته است.
دقیقاً در همین سالهای 1385 تا 1394 میزان خانوار بهرهمند از خودرو از 31 درصد به حدود 50 درصد افزایش یافته است. در مجموع نیز پنج قلم موبایل، یخچالفریزر، لباسشویی، رایانه و اتومبیل بیشترین افزایش را در میان اقلامی داشتهاند که سهم بهرهمندی خانوار از آنها افزایش یافته است. به نظر شما این اتفاقها چه پیامهایی میتواند داشته باشد؟
ببینید تغییراتی در کشور ما رخ داده که خاص کشور ماست. امروز یک خانوار بدون خودرو نمیتواند زندگی کند. یعنی به هر ترتیب باید خودرو داشته باشد؛ برای اینکه وسایل نقلیه عمومی چه در تهران و چه در شهرستانها به هیچ عنوان پاسخگوی نیاز خانوار نیستند. اتوبوسها فقط یک مسیر مستقیم را میروند یا متروها تنها در مسیرهای خاص و مشخصی تردد دارند و خانوار از زمانی که بچهدار میشود اولویت اولش تهیه یک خودرو خواهد بود. یا مثلاً فرض کنید با این ارتباطاتی که وجود دارد نداشتن تلفن همراه اصلاً امکانپذیر نیست. نداشتن اینترنت هم امکانپذیر نیست. از سوی دیگر تلفنهای همراه معمولی هم پاسخگوی نیازها نیستند، برای اینکه افراد میخواهند در فضای مجازی حضور داشته باشند. بنابراین مسائلی هست که به ما دیکته میشوند. از آن طرف هم این کالاها، لوکس هستند. یعنی به محض اینکه 10 درصد درآمد خانوار افزایش یابد، بیش از آن 10 درصد تقاضا برای خرید آن کالاهای لوکس افزایش پیدا میکند. مثلاً هم دیدم و هم شنیدم در کشورهای دیگر به اندازه ایرانیها از اسمارتفون استفاده نمیکنند.
تغییراتی در کشور ما رخ داده که خاص کشور ماست. امروز یک خانوار بدون خودرو نمیتواند زندگی کند. یعنی به هر ترتیب باید خودرو داشته باشد؛ برای اینکه وسایل نقلیه عمومی چه در تهران و چه در شهرستانها به هیچ عنوان پاسخگوی نیاز خانوار نیستند.
میتوان گفت برخی خانوارهای ایرانی حاضرند از خوراک خود بزنند اما ماشین و موبایل لوکس داشته باشند؟
بله، همینطور است. اخیراً تصاویری از زندگی در برخی حلبیآبادها منتشر شده بود که نشان میداد افراد آنتن ماهواره دارند. این دقیقاً گویاست که تقاضاها متناسب با منطق افزایش پیدا نمیکند. بعضی از نیازها برای خانوار اولویت دارد و ممکن است از غذای خود بزند اما ماهواره داشته باشد. یا مثلاً به خصوص در جوانان افراد حاضرند از خوراک خود بزنند اما گوشی اسمارتفون داشته باشند.
آیا این نوع رفتار، یک رفتار نرمال اقتصادی محسوب میشود؟
در چارچوب اقتصاد میتوان توجیه کرد اما در چارچوب منطق جامعهشناختی شاید نشود. جامعه ما خیلی روی ظواهر تکیه میکنند اما شاید در کشورهای دیگر افراد چندین سال از یک خودرو استفاده کنند یا مادام که یک تلفن همراه کار میکند از آن استفاده کنند. اما چشموهمچشمی باعث شده که مثلاً جوانان ایرانی تلفنهای همراه خود را مرتب عوض کنند. اینها الگوهایی است که به کشورهای جهانسوم تحمیل شده که خیلی به ظواهر اهمیت میدهند.
خانوار ایرانی ترجیح داده ابتدا شکر، دوم ماهی و سپس سیگار ایرانی را سریعتر از اقلام دیگر از سبد مصرف خود تقلیل دهد. قند، شیر، گوشت دام و نان نیز در جایگاههای بعدی قرار دارند. آیا این موضوع هم پیام خاصی میتواند داشته باشد؟
ببینید در مورد قند و شکر پس از تبلیغات گسترده درباره مضرات آنها میشد انتظار این کاهش را داشت. اما توجه کنید مردم قند و شکر را نمیخورند ولی شکلات و شیرینی مصرف میکنند. به نظرم مقداری مصرف مستقیم قند و شکر توسط خانوار کاهش یافته اما خانوار شیرینی را از قنادی میخرد. یک جابهجایی صورت گرفته است. وگرنه مطالعاتی شده که در کشورهای جهانسوم هرچه رشد اقتصادی بیشتر شود، مصرف قند و شکر افزایش مییابد. اما در مورد ماهی مساله متفاوت است. توجه کنید یک کیلو ماهی درست است که از یک کیلو گوشت قرمز ارزانتر میشود اما کاربری آن کمتر از گوشت است. یک کیلو گوشت ممکن است در سه وعده یک خانوار مصرف شود اما یک کیلو ماهی تنها برای یک وعده است. ضمن اینکه فرهنگ ماهی خوردن هم در استانهای شمالی و جنوبی کشور ما وجود دارد و در استانهای مرکزی کمتر است. در مورد محصول مورد اشاره دیگر یعنی شیر، روند نگرانکننده شده است. در واقع قیمت آن افزایش یافته و مصرفش کم شده و خانوارها شیر کمتر میخورند. گروهی میگویند علت این مساله گرانی شیر است اما مطالعاتی نیز میگویند همان خانوادههایی که شیر نمیخورند پفک و نوشابه میخورند. به عبارت دیگر،
الگوی مصرف خانوار آنقدر ارتقا نیافته که بیشتر بودن اهمیت شیر نسبت به نوشابه و پفک را درک کند. مصرف نوشابه ما چهار برابر دنیاست اما مصرف شیر ما ظاهراً یکسوم متوسط میزان آن در دنیاست. ما باید تبلیغ بیشتری برای مصرف شیر کنیم و از سوی دیگر باید یارانه بیشتری به شیر بدهیم. شیر از آن کالاهایی است که مثل کاغذ به آنها کالاهای شایسته میگویند. هرچه ارزانتر دست مصرفکننده برسد برای سلامتی جامعه مفیدتر است. بنابراین اینجا جا دارد که مقداری شیر و فرآوردههای این محصول را گرانتر از تولیدکننده بخریم ولی مقداری ارزانتر در اختیار خانوار قرار دهیم، به خصوص برای خانواری که درآمد کمتری نسبت به بقیه دارد. در مورد کاهش مصرف گوشت هم میتوان به تفاوت قیمتی آن با مرغ اشاره کرد. اکنون قیمت مرغ تقریباً یکپنجم گوشت قرمز است. چون قیمت مرغ ارزان است مردم بیشتر به سمت خرید مرغ روی آوردهاند. بنابراین تقاضا برای گوشت قرمز خیلی کم شده و به تدریج در حال تبدیلشدن به یک محصول لوکس است.
اخیراً تصاویری از زندگی در برخی حلبیآبادها منتشر شده بود که نشان میداد افراد آنتن ماهواره دارند. این دقیقاً گویاست که تقاضاها متناسب با منطق افزایش پیدا نمیکند. بعضی از نیازها برای خانوار اولویت دارد و ممکن است از غذای خود بزند اما ماهواره داشته باشد.
در مورد مصرف سیگار ایرانی چطور؟ البته میزان کاهش مصرف آن از میزان کاهش مصرف سیگار خارجی خیلی بیشتر بوده است.
برای من سوال است که اصلاً این آمارها در دسترس است یا نه، مثلاً این اندازه که سیگار خارجی در دسترس است، سیگار ایرانی هم در دسترس است؟ بعد هم اینکه قیمتهای آنها چقدر با هم تفاوت دارد و کیفیت آنها چقدر متفاوت است. مقداری هم باید به این موضوع توجه کرد که مصرف سیگار در سنین بالای 40 سال رو به کاهش است اما از آن طرف میل جوانان به مصرف سیگار بیشتر شده است. کلاس اینها به این است که سیگار خارجی به دست بگیرند. همان عاملی که باعث میشود فرد سیگار و موبایل لوکس بخرد اینجا هم خودش را نشان میدهد. مثلاً جوانان دوست دارند پاکت سیگار خارجی در جیب آنها باشد.
موضوع دیگر رابطه مصرف خوراکی خانوار با سه شاخص اصلی اقتصاد (نرخ تورم، بیکاری و رشد اقتصادی) است. روند تغییر مصرف اقلام خوراکی خانوار طی 10 سال اخیر نشان میدهد که رابطه همزمانی قطعی بین این متغیرها نمیتوان مشاهده کرد. به نظر شما آیا در بلندمدت رابطهای میان این شاخصها با میزان مصرف خوراکی خانوار میتوان دریافت؟
ببینید قطعاً رابطهای وجود دارد اما توجه داشته باشید سهم مواد غذایی در بودجه خانوار محدودیت خاص خودش را دارد. خانوار بیش از یک حدی، نه میتواند و نه برایش امکانپذیر است که برای خوراک خود هزینه کند. بنابراین در همان محدوده 25 درصد هم تورم و هم بیکاری و هم رشد اقتصادی تاثیر دارد. هرچه تورم بیشتر شود تاثیر خودش را در اقلامی مثل برنج و نان دارد. بیکاری مقداری متفاوت است. بالاخره افرادی که بیکار هستند باید تغذیه داشته باشند اما با یک فاصلههایی این تاثیر وجود خواهد داشت. طبیعتاً کسانی که بیکار هستند درآمد کمتری دارند و تقاضای آنها برای مصرف مواد غذایی پایین است. اما رشد اقتصادی برعکس است. هرچه رشد اقتصادی بیشتر شود، درآمدها بیشتر خواهد شد و هرچه درآمدها افزایش یابد، بر میزان مصرف مواد غذایی در همان محدوده مورد اشاره اضافه خواهد شد یا اینکه تغییرات آن کیفی میشود.
کاهش میزان مصرف خانوار چگونه میتواند بر شاخصهای اصلی اقتصاد تاثیر بگذارد؟
اگر این کاهش مصرف برنامهریزیشده باشد، میتواند بر تورم اثر بگذارد. مواد غذایی کششناپذیر هستند. یعنی وقتی قیمتها بالا و پایین برود، خانوارها ناچار هستند خرید کنند. مثلاً در مورد نان و گوشت سفید کاری نمیتواند کند. اما در مورد اینکه کیفیت مواد غذایی چگونه در بلندمدت بر رشد اقتصادی تاثیر میگذارد باید بگویم هراندازه فرد و خانواده بهتر تغذیه شوند نیرو و انرژی بیشتری برای فعالیت دارند و بنابراین بهرهوری بیشتر میشود. یعنی یک ارتباط تنگاتنگ میان تغذیه فرد و انرژی و نیرو و بهرهوری کار وجود دارد. ببینید همه سیر میشوند منتها مهم کیفیت تغذیه است. در هند غذایی که مردم میخورند معادل صرف انرژی برای چهار ساعت را برای آنها تولید میکند و در آلمان تغذیه مردم آن، معادل صرف انرژی برای 12 ساعت انرژی تولید میکند. اگر خانوارها مواد غذایی اصلی یعنی گوشت، شیر و لبنیات نخورند طبیعتاً انرژی کمتری خواهند داشت. هرچه کیفیت تغذیه بهتر باشد افراد انرژی بیشتری دارند و بهرهوری نیروی کار بالاتر خواهد بود.
با توجه به حضور شیر و گوشت و نان در اقلامی که بیشترین کاهش مصرف را داشتند، میتوان استنباط کرد که کاهش مصرف خوراک خانوار ایرانی بر رشد اقتصادی تاثیر میگذارد؟
بله، میتوان نتیجه گرفت اگر خانوارها درست تغذیه نکنند موجب میشود نیروی کار ما آن انرژی کافی را نداشته باشد و نتواند مثلاً هشت ساعت کار کند. شاید یکی از علل پایین بودن ساعات کاری مفید در ایران تغذیه نادرست باشد. در مورد بهرهوری هم وضعیت همینطور است. از سوی دیگر هرچه تغذیه باکیفیتتر باشد آنها انرژی بیشتری دارند و آنها در مقابله با آلودگی و بیماریها مقاومتر هستند. در جمعبندی باید بگویم سلامت یک کشور به تغذیه مردم آن بستگی دارد و ما باید از طریق رسانهها در الگوی مصرف مردم دخالت کنیم و مقداری رسانهها رسالت بیشتری در تغییر الگوی مصرف مردم به سمت غنیکردن و بهینهکردن آن داشته باشند.
دیدگاه تان را بنویسید