جنبه خشونت علیه زنان در ماجرای ساناز نظامی مغفول ماند
پازل ناتمام «نظامی»
ساناز نظامی زن پرجنبوجوش ۲۷سالهای که میتوانست به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه صحبت کند در فضای مجازی با یک ایرانی به نام «نیما نصیری» ساکن کالیفرنیا آشنا شده و پس از ازدواج در ترکیه به آمریکا میآید تا در دانشگاه میشیگان مشغول تحصیل شود.
ساناز نظامی زن پرجنبوجوش ۲۷سالهای که میتوانست به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه صحبت کند در فضای مجازی با یک ایرانی به نام «نیما نصیری» ساکن کالیفرنیا آشنا شده و پس از ازدواج در ترکیه به آمریکا میآید تا در دانشگاه میشیگان مشغول تحصیل شود. اما دو هفته بعد، به دلیل ضرب و شتم شدید توسط همسرش به بیمارستان عمومی میشیگان منتقل شده و نهم دسامبر، دچار مرگ مغزی میشود. این بخشی از زندگی «ساناز نظامی» است که بعد از به قتل رسیدن توسط شوهر، در رسانهها انعکاس پیدا کرد، اما بیشتر آن بخش از روایت که مربوط به «اهدای اعضای این دختر ایرانی و نخبه» در کیلومترها دور از وطن بود که جان هفت آمریکایی را نجات داد. در رسانهای کردن خبر «قتل ساناز نظامی» سه رویکرد عمده وجود داشت. اولین و پررنگترین رویکرد، دیدگاه رسانههایی بود که تلاش میکردند با شیوه پرداخت احساسی و عاطفی، داستانی دراماتیک برای مخاطب ترسیم کنند. تصویر زندگی دختری نخبه، نابغه، تحصیلکرده و آسیبدیده که به خارج از ایران رفته و دور از خانواده، به قتل رسیده است. تاکید بر همین وجه «نخبه بودن» در این دست رسانهها اغراقگونه بود و شاید اگر «ساناز نظامی» یک زن
معمولی ایرانی بود؛ تا این حد توجه مردم ایران به سرنوشت غمانگیز او معطوف نمیشد. رویکرد دوم به برخی از رسانههای داخلی بازمیگردد که البته باز تولیدکننده هنجارهای موجود در جامعه ایران هستند که اگر دختری، تنها به خارج از کشور سفر کند حتماً همین «بلا» به سرش خواهد آمد. برخی از این رسانهها تلاش کردند پیامدهای استفاده از شبکههای اجتماعی و مهاجرت را پررنگتر نشان دهند. اما رویکرد سوم که نسبت به دو مورد قبلی در حاشیه است، انتقاد به خشونتی است که از ابتدا علیه «ساناز نظامی» اعمال شده است. البته رسانههایی که با رویکرد سوم این حادثه را پیگیری میکردند نیز نتوانستند به صورت جامع به این واقعه بنگرند. جای خالی پاسخ به برخی سوالها در این حادثه به وضوح احساس میشود؛ اینکه چرا دختر تحصیلکردهای که پذیرش دانشگاه داشته، اول ازدواج میکند و سپس به میشیگان میرود؟ چرا با وجود تجربه خشونت در ترکیه و توصیه پدرش مبنی بر ترک این رابطه، به ازدواج تن میدهد و در آخر این سوال که چطور دختری با توانمندیهای ساناز نظامی، در کشوری که «خشونت علیه زنان» در آن جرم است، نمیتواند به این چرخه خشونت پایان دهد؟ آنچه در پرداخت رسانهها
به ماجرای قتل ساناز نظامی مغفول مانده، پاسخ به چنین سوالاتی است. ممکن است اتفاقی که برای ساناز نظامی افتاده بسیار تراژیک به نظر برسد؛ اما خشونتهایی از این دست در سطوح مختلف وجود دارد که هرگز رسانهای نمیشود. اگر این گفته پدر ساناز، مبنی بر اینکه «برای رفتن به خارج از کشور باید متاهل باشی» واقعی باشد، پدر او چه سهمی در این اتفاق دارد؟
خشونت از جنس خشونتی که علیه ساناز نظامی اعمال شده ممکن است در موارد متعدد و بسیاری وجود داشته باشد و در رسانهها نیز منعکس نشود. اما به معنی نبود آن در زندگی زنان و دختران نیست. ممکن است خشونت در زندگی افراد منجر به طلاق عاطفی، متارکه، بیماری یا هر اتفاق دیگری شود که لزوماً رسانهای نخواهد شد. احتمالاً نفس پرداختن به اصل داستان است که اجازه نقد مستقل را به این دست ماجراها نمیدهد. به نظر میرسد علت مغفول ماندن جنبه «خشونت علیه زنان» در این حادثه رویکرد رسانهها باشد. برای رسانهها، ترسیم داستانی تراژیک مهمتر از پرداختن به جنبه تحلیلی واقعه است. سبک رایج پرداختن به چنین حوادثی در رسانههای داخلی و خارجی موجب میشود که نمودهای دیگری از خشونت دیده نشود چون پرداخت، پرداختی احساسی است که فرآیند وقوع خشونت در آن کمتر به صورت تحلیلی بررسی میشود. کنترل زنان در یک جامعه «مردسالار» در سطوح مختلف وجود دارد که خود به خود خشونت علیه زنان را دامن میزند. اما بدون پاسخ دادن به این سوال که «ماهیت کنترل زنان چیست و از کجا نشات میگیرد» نمیتوان به موضوع خشونت پرداخت.
دیدگاه تان را بنویسید