شناسه خبر : 16279 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جامعه ایرانی در سال ۱۳۹۲ «بلوغ» یافت

تعلیق میان گذشته و آینده

جامعه‌شناسان می‌گویند «جامعه ایران» در حال «بزرگ شدن» است؛ هم در «محتوا» و هم در «شکل». محتوای یک جامعه را «نیازها، علاقه‌ها، آگاهی‌ها، آرزوها و آرمان‌ها» ی آن می‌سازد تا به «شکل» برسد؛ در یک جامعه، «محتوا»، باز‌تولید می‌شود تا «شکل» ‌ی اجتماعی، درون مردم ساخته شود.

مسعود یوسفی

جامعه‌شناسان می‌گویند «جامعه ایران» در حال «بزرگ شدن» است؛ هم در «محتوا» و هم در «شکل». محتوای یک جامعه را «نیازها، علاقه‌ها، آگاهی‌ها، آرزوها و آرمان‌ها»ی آن می‌سازد تا به «شکل» برسد؛ در یک جامعه، «محتوا»، باز‌تولید می‌شود تا «شکل»‌ی اجتماعی، درون مردم ساخته شود. اما تحولات سال 1392 نشان داد که در هر دو طرف، تغییراتی روی داده است. آگاهی‌های «نوپدید»، شبکه‌های اجتماعی، رشد شدید ارتباطات و کاهش فاصله‌ها، شرایطی را رقم زد که به طور مشخص، نخستین ویژگی آن، «نپذیرفتن» خیلی چیزها. در «تنوع زندگی» است. در خواست دسته‌جمعی جامعه برای «آزادی برابر» است و شاید دست آخر در «انتخاب عقلانیت و اعتدال» به جای «افراط‌گرایی» است.
جامعه ایران، در سال 1392 یک انتخابات مهم و تاثیرگذار را پشت‌سر گذاشت. شاید بنا به رویدادهایی که در سال 1388 به هنگام دهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری رخ داد، ابتدای شروع به کار کمپین‌های تبلیغاتی کاندیداهای ریاست‌جمهوری، با هیجان بسیار پایینی همراه شد. سال 1392، پس از یک دوره دو‌ساله شدید رکود و بیکاری، افزایش روز به روز اثرات تحریم‌ها و گرانی کالاها و خدمات، آنگاه سومین ماه خود را پشت‌سر گذاشت که خیلی‌ها، با اعتماد کمتری به صندوق رای نگاه می‌کردند. رقابت بین کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری، در حالی شروع شد که شاید در نگاه اول، محمدباقر قالیباف به عنوان نماینده «طبقه متوسط شهری» همان‌ها که به اعتراض، سال 1388 به خیابان ریختند، احتمال پیروزی بیشتری داشت. آن هم در میان از‌هم‌گسیختگی محافظه‌کارانی که هشت سال تصدی اجرایی برای آنها، ناکامی و شکست در پروژه‌های مختلف را با سرمایه‌گذاری روی چهره تازه‌واردی به نام «محمود احمدی‌نژاد» رقم زده بود. قالیباف آمد تا نماینده طیف توسعه‌گرا، تحصیل‌کرده و شهرنشینی باشد که هر روز «شکل و محتوا»ی خود را تغییر می‌دهد و جزو «آرای خاموش» است. اما قالیباف، در کشاکش نبرد انتخاباتی، مجبور شد در گوشه رینگ، از خود دفاع کند و در قامت یک تئوریسین اقتصادی، سیاسی و حتی اجتماعی، از مطالبات شهری، به سمت دیگر مطالبات مردم نظیر حقوق شهروندی، آزادی بیان و افزایش سطح رفاه مردم، تغییر موضع بدهد. شاید رویگردانی بخشی از آرای خاموش از کاندیدای «شیک» و «جذابی» به مانند قالیباف، و حرکت به سوی چهره جدیدی به نام «حسن روحانی» از همین جا آغاز شد. طبقه متوسط شهری، در روزهای پایانی منتهی به انتخابات، مطالبات خود را در «روحانی» دید که به صراحت گفت «چرخ سانتریفوژها باید در صورتی بچرخد که چرخ زندگی مردم بچرخد».
از سوی دیگر، شاید وقت آن رسیده بود که جامعه ایرانی، به سمت «عقلانیت» در تصمیم‌گیری برای آینده خود حرکت کند. زمانی که بخشی از «آرای خاموش» در جامعه، با اتخاذ مواضع تندی، خواستار «تحریم» انتخابات، بخش دیگر موضعی بر مبنای حضور بی‌قید و شرط برای حداقل ایفای نقش در جامعه را مطرح می‌کرد. مدیریت «عقلانی» و «غیر‌توده‌گرایانه» که از سوی گروه‌های مرجع بر ساختار اجتماعی رای‌دهندگان صورت گرفت، این چند‌پارگی میزان آرای اصلاح‌طلبان را در حالی بالا برد که طرف دیگر، چندین کاندیدای همفکر و همسو داشت و هیچ کدام از آنها، به نفع دیگری کنار نرفتند. نتیجه این تحولات، که بخش عمده آن با موج درخواست بخش مهمی از مردم صورت گرفت، حضور اصلاح‌طلبان با کاندیدای حداکثری در عرصه انتخابات بود. به همین دلیل است که بسیاری از جامعه‌شناسان، این انتخابات را نماد «پیچیدگی جامعه سیاسی ایران» می‌دانند. چنان که علی‌محمد حاضری، جامعه‌شناس و دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها در این باره می‌گوید: «این انتخابات از یک‌سو ظرفیت بالای رفتار حزبی نهادینه‌شده در بخشی از جامعه مدرن ایران را و از سوی دیگر تجارب و دستاوردهای ذخیره‌شده در جامعه ملی ایران را برای هوشیاری ملی و اجتماعی در روزهای آخر انتخابات نشان داد.»
پیروزی حسن روحانی در انتخابات یازدهم ریاست‌جمهوری، با موجی از شادی و شعف در میان گروه‌های اجتماعی مردم همراه شد. پیش از انتخابات، راهیابی تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی برزیل، جشن خیابانی مردم را با رویکرد «غیرسیاسی» رقم زد. تراکم مطالبات شادی‌طلبانه مردم، بازگشت امید به جامعه، آن هم در روزهایی دشوار، با تورم روزافزون و کاهش قدرت خرید به واسطه تحریم‌ها و بی‌ثباتی در رویکردهای اقتصادی که تاثیر ویژه‌ای بر زندگی عامه مردم دارد؛ به خوبی با این دو اتفاق پاسخ داده شد تا مردم تا پاسی از شب، بدون مزاحمت و درگیری‌های معمول این‌گونه جشن‌ها، در خیابان‌ها حضور داشته باشند و پیروزی خود را جشن بگیرند. اینجاست که معنای «بزرگ شدن جامعه ایران» مشخص می‌شود. اندام و بافت‌های جامعه ایران، بزرگ شده و به بلوغ رسیده است. جامعه ایران، مایل به ارتباط با دنیاست. خسته از «انزوا» در سطح بین‌المللی است و دوستدار مردم کشورهای دیگر است. جامعه ایرانی، به دنبال اولویت دادن به «تدبیر» و «عقلانیت» در جای‌جای ساختار خود، ابتدا دست به تغییراتی در درون خود زده است. اما در فرآیند رشد عقلانیت، بدون ساختار منسجمی از پایگاه‌های اجتماعی، احزاب و نهادهای مدنی، تمرین کردن برای رسیدن به دموکراسی کار سختی است. جشن و پایکوبی برای ایرانی‌ها پس از شکل‌گیری یک پیروزی در عرصه سیاسی و غیر‌سیاسی، زمانی یک هیجان زودگذر خواهد بود که جامعه ایرانی از سوی بخشی از حاکمیت، دیگر «کوچک» محسوب نشود. در محیط زندگی مردم ایران، باید فرهنگ گذشت و رفتار مسالمت‌آمیز، مبتنی بر احترام به یکدیگر به جای فرهنگ خشونت و رقابت ناسالم قوام پیدا کند. درست در زمانی که بهترین فرصت‌ها برای شکل‌گیری چنین روندی در یک جامعه «رو به توسعه» فراهم است؛ باید به نقاط تاریک نیز اشاره کرد.
جامعه ایرانی، به واسطه «بزرگ شدن» با «تحولات عظیمی» نیز روبه‌روست که نباید از کنار آنها به راحتی گذشت. در شکل‌گیری جدید ساختار این جامعه، دیگر خانواده ایرانی به بزرگی گذشته نیست. تعداد اعضای خانواده‌ها دچار تغییر و تحول بنیادی شده است. در سال‌های دهه 60، یک خانواده ایرانی به طور متوسط پنج یا شش نفره بود؛ در دهه 70 با سیاست‌های کنترلی جمعیت، به دو یا سه نفره کاهش پیدا کرد و در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ خورشیدی، خانواده نزد جامعه رو به بلوغ ایرانی، تعریف جدیدی دارد. چنان‌که رد پای مشکلات اقتصادی، زندگی مبتنی بر شهرنشینی، عادت کردن به معضلاتی مانند ترافیک و آلودگی هوا و قطع آب و برق و گرانی و حتی میزان تحصیلات در این تعریف جدید به وضوح دیده می‌شود.
در گذشته، خانواده‌های روستایی به دلیل نیاز به نیروی کار همواره از اندازه بزرگ‌تری نسبت به خانواده‌های شهری برخوردار بودند. اما موج شهرنشینی، با مهاجرت روستاییان و تغییر نگاه به زندگی از طرف «جامانده‌های از شهر» در سال‌های گذشته، خانواده‌های روستایی را کوچک‌تر کرده و شرایطی را فراهم آورده که روستاها به خانه سالمندان بدل شده‌اند و جوانان روستا، به جای اشتغال به حرفه پدری، ترک دیار می‌کنند و برای آینده به گمان خود بهتر، راهی شهرها می‌شوند. حتی گزارش شده که در بسیاری از مناطق روستایی به خصوص روستاهای نزدیک به شهرها، مردان و زنان برای یافتن کارهای فصلی به شهر می‌روند و کودکان خود را نزد پدر و مادر خود می‌گذارند. رویکردی که در خانواده‌های روستایی بی‌سابقه و هشداردهنده است. چه، همین یک کار، به گفته کارشناسان جمعیت‌شناسی، در کنار مشکلات عاطفی، گسست‌های خانوادگی را نیز از جنس همان‌ها که در شهرهای بزرگ به وجود می‌آورد، به همراه دارد.
روند ازدواج هم که از سال ۱۳۹۰ برای نخستین بار رشد منفی نشان داد و در سال 13۹۱ نیز ادامه یافت و در نهایت مطابق آخرین آماری که سازمان ثبت احوال کشور اعلام کرده میزان ازدواج در سال 1392 نیز به نسبت طلاق کاهش پیدا کرده است. مطابق این آمار، در سال 1390 به ازای هر 1/6 ازدواج، یک طلاق در کل کشور ثبت شده بود. در سال 1391 این نسبت به 5/5 ازدواج در مقابل یک طلاق رسید و در 9 ماه سال 1392 (آخرین آمار موجود تا لحظه نوشتن این گزارش) به ازای هر 4/5 ازدواج، یک طلاق ثبت شده است. از سوی دیگر، مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور می‌گوید: «در حال حاضر میانگین ازدواج در کشور ما به تاخیر افتاده است و برای آقایان و خانم‌ها ازدواج در سن بالا افزایش قابل توجهی پیدا کرده است.»1 این مقام مسوول میانگین سن ازدواج در کشور را برای آقایان 4/27 سال و برای خانم‌ها 1/22 سال اعلام کرده است.2
به گفته برخی از مسوولان سازمان ثبت احوال کشور، در سرشماری‌های اخیر مشخص شده تعداد زنان مجردی که تا 50‌سالگی ازدواج نکرده‌اند، از حدود 53 هزار نفر در سال 1385 به حدود 89 هزار نفر در سال 1390 رسیده است؛ این یعنی تعداد زنان مجرد تقریباً 7/1 برابر شده است. تعداد مردان مجرد که به 50‌سالگی رسیده‌اند نیز در این مدت، از حدود 43 هزار نفر به حدود 62 هزار نفر رسیده است یعنی تقریباً 4/1 برابر شده است.3 کارشناسان می‌گویند مشکلات اقتصادی به ویژه بیکاری شدید و تغییرات ارزشی و هویتی جوانان موجب بالا رفتن سن ازدواج شده است.
در سال 1392، ساختارهای سنتی ازدواج و تلفیق آن با مدرنیته نصفه و نیمه وارداتی، شرایط ازدواج را سخت‌تر کرد. هزینه‌های سرسام‌آور جشن‌های عروسی و عقد، مهریه‌های کلان، جهیزیه سنگین، دخالت فعال خانواده‌ها در همسریابی، عمده ‌شدن مولفه‌های مادی و اقتصادی در کنار مشکلات اقتصادی همچون کافی نبودن درآمد برای تشکیل خانواده، بیکاری و هزینه سنگین مسکن و افزون بر آن خدمت سربازی که بر سن ازدواج پسران می‌افزاید موجب شده ساختارهای سنتی با فرآیند باز‌تولید به شکل پر‌تجمل‌تری روبه‌رو شود.
سازمان ثبت احوال، آمار طلاق ثبت‌شده را تا 9 ماه اول امسال 108 هزار و 249 مورد اعلام کرده است. اگر این آمار تا پایان امسال به‌روزرسانی شود؛ شاید رکورد میزان ثبت طلاق را که در پایان سال گذشته رخ داده و اندکی بیش از 150 هزار مورد بوده است، بشکند. نتایج یک پژوهش بر روی هزار پرونده طلاق حاکی از آن است که فقر مهارت‌های ارتباطی، خصوصیات شخصیتی دختر و پسر، اختلالات بالینی، مشکلات اقتصادی، مشکلات جنسی، رفتارهای پرخطر مانند اعتیاد و دخالت‌های والدین از عوامل طلاق هستند.
نظام ارزشی زنان ایرانی مانند دهه گذشته نیست. بخش مهمی از محدودیت‌ها در سال‌های گذشته تغییر کرده و افزایش چشمگیر زنان تحصیل‌کرده نگاه آنان به شیوه زندگی سنتی را تغییر داده است. آنان دیگر حاضر نیستند با وجود تحصیلات بالا، در کنج خانه بمانند. حضور زنان در بازار کار و کسب درآمد استقلال مالی زنان بسیاری را رقم زده است. جامعه‌شناسان می‌گویند استقلال مالی زنان بر نقش و جایگاه آنان در درون نهاد خانواده تاثیر بسزایی دارد. از سوی دیگر استقلال مالی دختران شاغل حتی در روند انتخاب یا عدم انتخاب همسر در سنین بین ۲۵ تا ۳۰ سال نیز دخیل بوده است.
در روزهای آخر اسفند 92، همان گونه که روند آغازین دهه 90 خورشیدی نشان داده؛ انتظارات زوج‌ها در خانواده ایرانی از یکدیگر در حال دگرگونی است. گسترش بی‌بازگشت و هر چه بیشتر اشتغال زنان این دگرگونی را باز هم بیشتر خواهد کرد. تغییر نوع روابط مرد و زن که به کاهش قدرت مانور مردان در رابطه با زن انجامیده، برخی از باورهای عمیق و هنجارهای جامعه را دچار گسست عمیقی کرده است. از این رهگذر فرهنگ مردسالار نیز قدری تعدیل شده است.
جامعه ایران در حالی پای به سومین سال از دهه 90 خورشیدی می‌گذارد که با وجود «بلوغ» و «بزرگ شدن»، همچنان از برخی از ساز و کارهای لازم برای یک جامعه توسعه‌یافته خالی است. در کلانشهرها، و در سالی که گذشت در بسیاری از شهرها، هنوز مشکلات رفاهی، امنیتی و حتی زیست‌محیطی وجود دارد که زندگی را برای مردم سخت کرده است. آلودگی هوا، به معضلی جدی برای بیشتر شهرهای ایران تبدیل شده است. تخریب محیط زیست طبیعی ایران، بحران آب و خشک شدن تالاب‌های عظیم و پر‌آب گذشته کشور، یکی از این معضلات است.
اما با روی کار آمدن دولتی که شعار «تدبیر و امید» را برگزیده است؛ «سرمایه اجتماعی» قدری قوی‌تر و منسجم‌تر به جامعه ایرانی بازگشته است. برای مردم ایران مهم است که تیم فوتبال‌شان در جام جهانی سال آینده در برزیل با پیراهنی که نقش یوزپلنگ ایرانی در خطر انقراض را بر خود دارد؛ به میدان می‌رود. برای مردم مهم است که دریاچه ارومیه در معرض خطر خشک شدن است. برای آنها، گسترش فساد و نابرابری اهمیت دارد و مبارزه با آن به مطالبه مردم تبدیل شده است. رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مختلف، به افزایش این «سرمایه اجتماعی» کمک می‌کنند و از این منظر، دیدگاه‌های جدید جامعه ایرانی را «راهبری» می‌کنند. رخدادهای هشت سال گذشته، مردم ایران را آماده یک «جهش بزرگ» کرده است. در سایه تفکر جدید حاکمیت، شاید این بار نوبت با طبقه «نخبه» جامعه است که به اعتماد مردم پاسخ مثبت دهند.
سال آینده، موعد اجرای بخش دوم برنامه‌ای است که از سوی دولت پیشین به «بزرگ‌ترین جراحی اقتصادی کشور» تعبیر شد. هدفمندی یارانه‌ها در گام اول، بخش عظیمی از نیروهای اجتماعی کشور را «خسته و پژمرده» کرد تا هزینه اجرای چنین برنامه‌هایی را برای بخش حاکمیتی دشوار سازد. سال 1393، گام دوم اجرا می‌شود و حال «تعلیق» برای این مرحله آغاز شده است. «غلامحسین ساعدی» نویسنده شهیر ایرانی در جایی نوشته است: «سرزمین ما سرزمین کابوس است. سرزمین تعلیق. تعلیق میان گذشته و آینده.» شاید هیچ چیز به اندازه این کلام او، لحظه‌های زندگی در جامعه ایرانی را به تصویر نکشیده باشد.
پی‌نوشت‌ها:
1- خبرگزاری فارس، پانزدهم مهر ماه 92
2- همان
3- وب‌سایت همشهری آنلاین، 20 مهر‌ماه 1392، «آمار تحلیلی ازدواج و طلاق در کشور»

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها