رفتار ضعیف
گفتوگوی آزاد
قیمت یک توپ و راکت روی هم ۱۰/۱ دلار است. راکت یک دلار بیشتر از توپ میارزد.
قیمت یک توپ و راکت روی هم 10/1 دلار است. راکت یک دلار بیشتر از توپ میارزد. قیمت هر کدام چقدر است؟ با توجه به نحوه واقعی فکر کردن مردم، اقتصاددانان رفتاری توانستهاند برخی از مفروضات زیربنایی اقتصاد کلاسیک را شکل دهند و به این نتیجه برسند که همه افراد کاملاً منطقی فکر میکنند. اما در واقع ذهن فریب میخورد و در مثال فوق 10/1 دلار را به دو عدد یک دلار و 10 سنت تفکیک میکند به جای آنکه به طور صحیح اعداد 05/1 دلار را برگزیند.
همچنین افراد اغلب سعی در تقلید از دیگران دارند به جای آنکه با یکدیگر رقابت کنند. به همین دلیل برخی از مفروضات ساده علم اقتصاد همیشه صحیح نیستند. افراد همیشه در جهت منافع درازمدت خود عمل نمیکنند. آنها قبل از اتخاذ تصمیم هزینهها و منافع آن را نمیسنجند.
بسیاری از نظریههای اقتصاددانان رفتاری بر مبنای مطالعاتی هستند که بر روی دانشجویان دانشگاههای آمریکا و سایر افراد طبقات روشنفکر انجام گرفته است. اما همین نظریهها در مورد طبقه محروم -هم در کشورهای ثروتمند و هم در مورد گروههای بزرگی از مردم در کشورهای در حال توسعه- به کار برده میشوند. بنابراین اقتصاددانان رفتارگرا توصیههای زیاد و عمیقی برای توسعه دارند. «گزارش جهانی توسعه» که یکی از گزارشهای مهم منتشرشده توسط بانک جهانی است این توصیهها را مد نظر قرار میدهد. طبق این گزارش احتمال بیشتری وجود دارد که افراد فقیر -در مقایسه با دیگر افراد- تصمیمات اقتصادی غلط بگیرند. این امر به دلیل غیرمنطقی بودن آنها نیست بلکه به این دلیل است که عوامل ضد آنها بسیار زیاد هستند. به احتمال زیاد آنها اطلاعات پایه برای انتخاب صحیح را در اختیار ندارند. مثلاً در بخش کشاورزی نمیدانند از چه نوع کود و در چه زمانی استفاده کنند. یا اینکه ممکن است در جوامعی زندگی کنند که باورها و عقاید غلطی مانند نفرستادن دختران به مدرسه در آنها رایج است.
تفکر اقتصادی سنتی فرض میکند که فقرا تلاش میکنند خود را از فقر نجات دهند. اما مطالعاتی که در مناطق مختلف مانند اتیوپی و فرانسه صورت گرفته است نشان میدهد که فقر باعث میشود افراد احساس درماندگی کنند و آرزوهایشان را نیز سرکوب میکنند. بنابراین ممکن است فقرا برای بهبود اوضاع خود حتی تلاش هم نکنند. هنگام تلاش نیز آنها مرتب با موانع روبهرو میشوند. از آنجا که آنها حاشیهای برای خطا ندارند از خطر کردن پرهیز میکنند. اگر ندانند وعده غذایی بعدی از کجا میآید پسانداز کردن و سرمایهگذاری برای آینده دشوار خواهد بود. جرج اورول زمانی میگفت «در یک محدوده خاص هرچه پول کمتر داشته باشید نگرانیتان کمتر است».
این گفتار اشتباه است. فقرا در معرض سطوح بسیار شدید تنش قرار دارند: بیماری کودکان زندگی آنها را تهدید میکند و نابودی محصولات کشاورزی باعث آوارگی میشود. نگرانی و تنش باعث میشود اتخاذ تصمیم صحیح دشوارتر باشد. مهمتر از همه آن است که فقرا از آن چارچوب نهادی که در جهان غرب تصمیمات را بهبود میبخشد، محروم هستند.
در همه جای دنیا مردم اغلب مزایای تحصیل را دست کم میگیرند و برای بازنشستگی پسانداز نمیکنند اما در غرب کودکان به طور عادی و به اجبار به مدرسه میروند و سامانههای بازنشستگی باعث میشوند بخشی از درآمد به طور خودکار پسانداز شود. چنین شرایطی در کشورهای فقیر فراهم نیست.
همه این عوامل توضیح میدهند چرا فقرا فقیر میمانند. چرا -به عنوان مثال- کشاورزان خود کود شیمیایی نمیخرند و فرزندانشان را به مدرسه نمیفرستند هرچند این کارها برایشان منفعت دارد. اما قابل توجهتر از همه آن است که اقتصاددانان رفتارگرا در مورد برخی از مشکلات ناشی از فقر تفکری کاملاً متفاوت دارند.
برنامههای سنتی توسعه بر منابع و بازارها تاکید دارند. طبق استدلال آنها افراد فقیرند چون فاقد منابع هستند که صرفاً شامل پول نیست بلکه فقدان جاده، درمانگاه، مدرسه و کانالهای آبیاری را نیز دربر میگیرد. وظیفه توسعه آن است که چنین چیزهایی را فراهم کند. و از آنجا که منابع باید به طور صحیح تخصیص یابند لازم است قیمتها مناسب باشند. بنابراین بخش بزرگی از توسعه به آن مربوط میشود که قیمتها آزادسازی و بازارها کارآمدتر شوند.
رویکرد رفتارگرایانه به توسعه رویکردی متفاوت است. این رویکرد بر چگونگی اتخاذ تصمیمها و نحوه بهبود آنها تمرکز دارد. به عنوان مثال در باگوتا برنامه انتقال پول نقد اجرا میشد که در صورت فرستادن کودکان به مدرسه مادران ماهانه مبلغی دریافت میکردند.
تغییر زمان پرداخت و نگه داشتن بخشی از پول تا قبل از شروع سال تحصیلی باعث میشد نرخ ثبتنام در مدارس به شدت افزایش پیدا کند. این پدیده از دیدگاه اقتصاد سنتی منطقی نیست: «رفتن به مدرسه آنقدر مفید است که نیازی نیست به خانوادهها انگیزه بیشتری داده شود.» اما نتایج حاصل از این طرح فوقالعاده بود. اقداماتی از این قبیل حاشیهای به نظر میرسند. در هر حال اقتصاددانان باید به جزییات سیاست توجه داشته باشند. شاید به نظر نرسد که اقدامات یک رویکرد کاملاً متفاوت هستند اما در عمل ممکن است چنین اتفاقی روی دهد.
انقلابی کوچک
برخی سیاستهای کوچک از حالت حاشیهای خارج میشوند. برنامهای که در دهه 1990 در جامائیکا به اجرا درآمد به مادران کودکان دچار سوءتغذیه مزمن آموزش داد چگونه میتوانند با کودکان خود به گونهای بازی کنند که باعث تقویت مهارتهای کلامی و جسمانی آنها شود. این یک تحول رفتاری کوچک بود. اما 20 سال بعد میانگین درآمد این کودکان - که از محرومترین مناطق کشور بودند- از میانگین درآمد کودکانی که دچار سوءتغذیه نشده بودند یا کودکان مبتلا به سوءتغذیهای که تحت پوشش آن برنامه قرار نگرفته بودند بسیار بالاتر بود. توجه کردن به نحوه واقعی فکر کردن افراد همچنین میتواند تحولات بسیاری در سیاستهای شمول مالی به همراه داشته باشد و باعث تشویق آن دسته از محصولات مالی شود که مردم خواهان خرید آنها هستند.
علاوه بر این، متخصصانت توسعه همانند دیگر افراد تعصبها و نقاط کور خاص خود را دارند. در اصل، توسعه رفتارگرایانه میتواند به خوبی در کنار توسعه سنتی قرار گیرد اما در عمل این دو برای جذب منابع و توجه تخصصی با یکدیگر رقابت دارند. رویکرد رفتارگرایانه در مقابل فقر تازگی ندارد. بانک جهانی از مدتها پیش دارای واحد رفتارگرایی بود. «آزمایشگاه مقابله با فقر» در موسسه فناوری ماساچوست پیشتاز عرصه آزمایشهای تصادفی تحولات کوچک در سیاست بوده است. اما با قرار دادن این موضوع در میان مطالب منتشرشده سالانه خود، بانک جهانی اقتصاد رفتاری را در حوزه اصلی توسعه قرار داده است. این موضوع میتواند چالشی برای روشهای سنتی مقابله با فقر و همچنین مکملی برای آنها باشد.
منبع:اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید