گفتوگو با محمد سیدمیرزایی، دکترای جامعهشناسی دانشگاه استراسبورگ
تکفرزندی متوقف میشود؟
الان با وجود تمام مشوقهای موجود برای فرزندآوری، آیا جامعه دوباره همان حرکت را شروع میکند یا خیر، پاسخاش معلوم نیست! از طرف دیگر این مشوقها مقطعیاند. باید زیرساخت و ساختار درست شود، به گونهای که جامعه در حرکتی خودجوش، به فرزندآوری بیشتر، رغبت نشان دهد.
بسیاری از کارشناسان تمایل خانوادهها به تکفرزندی را ترجیحی به کاهش بار مسوولیتی آنها میدانند که با توجه به توانمندیهای محدود مالی و قرار گرفتن در تنگناهای اقتصادی فزاینده برهه کنونی انتخاب کردهاند؛ شرایطی که ابداً ترغیبکننده فرزندآوری نیست. محمد سیدمیرزایی یکی از همین کارشناسان است که به عنوان جمعیتشناس از نبود احساس امنیت و ثبات اقتصادی به عنوان عاملی اساسی در پیدایش این حرکت جمعیتی در ایران میگوید و سیاستهای جمعیتی را وابسته به سیاستهای اقتصادی میداند. او همچنین معتقد به ترمیم ساختار جمعیت است؛ اینکه ورودی جمعیتی جامعه، پاسخ خروجی جمعیتی جامعه را بدهد و میان این دو، توازنی برقرار شود. میگوید: «نشانهای در دست نیست که توانسته باشیم از پنجره جمعیتی به خوبی استفاده کنیم و این مساله، ضربههای اقتصادی مهلکی به جامعه وارد میکند.» وی معتقد است پیام تکفرزندی از این منظر برای جامعه ما خطرناک است که ساختار اجتماع ایران، خاص است و خواهر و برادر از هم جدا نیستند. گفتوگوی تجارت فردا را با محمد سیدمیرزایی دکترای جامعهشناسی دانشگاه استراسبورگ و مدیرگروه جمعیت دانشگاه علوم و تحقیقات
میخوانید.
چندی پیش مسوول کارگروه جمعیت شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرد بیش از 33 درصد خانوادههای ایرانی، تکفرزند هستند. آیا این گفته به معنای زنگ خطری برای جامعه ما تلقی میشود؟
بله! این واقعاً یک اعلام خطر است که دلایل زیادی دارد. اگر چین از این مسیر، نتیجه گرفته ما هم میگیریم.
چرا چنین پیامی باید هشدارآمیز باشد و به ما گوشزد کند که تکفرزندی خانوادهها را جدی بگیریم؟
به این دلیل که اولاً جامعه ما ساختار اجتماعی فرهنگی خاصی دارد؛ یعنی برادر و خواهر از هم جدا نیستند. خویشان و اقوام، جزیی از ساختارهای خانوادگی و اجتماعی ایرانیان هستند. بنابراین این مساله، یک خطر اجتماعی فرهنگی است. دوم اینکه زمینههای رشد فرزند در خانواده از راه تعامل و همزیستی با همسن و سالهای خود به عنوان برادر یا خواهر مهیا میشود که یکی از عوامل مهم تربیتی است؛ در حالیکه این عامل از خانواده تکفرزند گرفته میشود. همکاری و رقابت فرزندان در خانوادهها یکی از زمینههای رشد آنهاست. به همین خاطر هست که میبینیم پدر و مادرها، تصمیمگیری در خصوص بسیاری از مسائل را بر عهده فرزندانشان میگذارند و از آنها دعوت به همکاری میکنند؛ همکاریای که هم در صحنه خانواده و هم جامعه، نتایج مثبت زیادی دارد، بنابراین این خطرات وجود دارد.
نقش زیرساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در برونرفت از این پدیده هشدارآمیز چیست؟
اگر صحبت از عقبماندگی در توسعه زیرساختها میکنید، عوامل زیادی در این امر دخیلاند؛ این بحث بسترهای تاریخی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، درونملی و فراملی دارد و اینها مسائلی هستند که منجر به ناتوانی یا توانمندی زیرساختها میشوند. بنابراین تا مرتفع نشدن این مسائل، امید به اینکه زیرساختهای ما رو به توسعه بگذارد و جوابگوی نسل آینده باشد، قدری مشکل است.
آیا میتوان رابطه مستقیمی میان توسعهنیافتگی زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی با عدم تمایل خانوادههای ایرانی به فرزندآوری قائل شد؟
نمیتوان مراوده مستقیمی بین اینها برقرار کرد. اصولاً تمایل به تکفرزندی در خانوادههای ایرانی طی چند سال اخیر، علاوه بر مسائل جمعیتی و موضوعاتی که شما عنوان میکنید به ترجیح خانوادهها برمیگردد. خانوادهها با توجه به توانمندیهای محدود مالی، امکانات فیزیکی و زیستمحیطی ترجیح میدهند بار مسوولیتشان کمتر شود و تا حدی از فرصتهایی که در اختیار دارند، استفاده کنند. از همه اینها مهمتر، توان اقتصادی شخص است. در مقیاس اقتصادی، خانوادهها به شدت در معرض تنگناهای اقتصادی فزایندهای که به وجود میآید قرار دارند، بنابراین در چنین شرایطی نمیتوان از آنها انتظار داشت که فرزند دوم یا سوم بیاورند.
به عنوان یک جمعیتشناس فکر میکنید این روند چقدر و تا کجا در جامعه ما ادامه پیدا کند؟
این روند نمیتواند زیاد ادامه پیدا کند. لازم است شرایط مساعدی برای زوجهای جوان که باید در اختیار داشته باشند فراهم شود.
چرا؟
به خاطر اینکه خانواده زوجین جوان اگر شرایط و امکانات را به دست بیاورند و خود را در یک فراغت نسبی احساس کنند از بودن فرزند دوم، رشد همزمان آن دو و تعاملی که بین کودکان وجود دارد، لذت میبرند.
بنابراین رفاه اجتماعی، برخورداری از تسهیلات اقتصادی و اشتغال، تمامی این شاخصهها میتواند موثر باشد؟
الان نمیخواهم از رفاه اقتصادی صحبت کنم، بلکه میخواهم از احساس امنیت اقتصادی بگویم. به عنوان مثال، ممکن است امروز فرزند دختر یا پسر من در خانوادهشان تلویزیون رنگی نداشته باشند اما آن احساس امنیت اقتصادی را دارند که تا پنج سال آینده به یک ثبات نسبی اقتصادی میرسند و میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در برهه کنونی نهتنها رفاه اقتصادی تا حدی برای اقشار گسترده جامعه به سختی حاصل میشود، بلکه از همه مهمتر احساس عدم امنیت اقتصادی اجتماعی است. الان کسانی که در بخش دولتی یا خصوصی مشغول به کارند، ثبات شغلی و احساس امنیت شغلیشان را تا حدودی ضعیف میپندارند، بنابراین اینها مسائلی هستند که در پیدایش این حرکتهای جمعیتی تاثیرگذارند.
بنابراین عدم امنیت اقتصادی یکی از عوامل مهمی است که در شرایط فعلی ما را به این سمت میبرد؟
بله، دقیقاً!
فکر میکنید برای به وجود آوردن این امنیت اقتصادی، دولت چه نقشی باید ایفا کند؟
برای به دست آوردن امنیت اقتصادی، در یک جمله کوتاه بگویم که اقتصاد ما یک جراحی اساسی میخواهد. یعنی باید یک کمربند محکم بسته شود تا هم مردم و هم دولت، در یک برنامه روشن تعریفشده، در مقام برطرف کردن مشکلات و تنگناهای عمیق اقتصادی برآیند. البته تحقق این موضوع در شرایط فعلی جامعه ما که درگیر مسائل دیگری است، به همین سادگی امکانپذیر نیست. برای آنکه اقتصاد ما احیا شود، سر پای خود بایستد و در مقام رقابت با رقبای سرسختاش قرار بگیرد، دستکم دو دهه زمان میبرد، چرا که در طول این سالها تلفات زیادی داشتهایم و خسارتهای فراوانی متحمل شدهایم. حل کردن این مسائل، نهتنها به شرایط ملی، بلکه به شرایط بینالمللی وابسته است.
به تعبیر دیگر باید انتظار داشته باشیم تا دو دهه آینده، آهنگ رشد جمعیتی ایران همین روند را طی کند و خانوادهها همچنان تکفرزند باشند یا رغبتی به فرزندآوری نداشته باشند؟
من این توصیه را نمیکنم. به هر حال جمعیت یک جامعه باید ترمیم شود؛ یعنی ورودی جمعیتی جامعه، پاسخ خروجی جمعیتی جامعه را بدهد. ورودی جمعیتی جامعه، پاسخ سالمند شدن جمعیت جامعه را بدهد و یک توازنی برقرار شود که بتواند پتانسیل اقتصادیاش را به هر صورت دربیاورد. رسیدن به این توازن، مقدمات زیادی لازم دارد که باید فراهم شود.
پیشبینی شده بود که تقریباً از دهه 1350، جمعیت ایران به تدریج رو به کهنسالی و پیری میگذارد. آن زمان، برآورد کرده بودند امید به زندگی برای هر ایرانی بهطور متوسط 55 سال است و الان این نرخ به حدود 75سالگی رسیده. در طول این سالها نیز شاهد اتخاذ سیاستهای متفاوت کنترل جمعیت بودهایم. بهطوریکه سیاست تشویق به فرزندآوری در دهه 50 با رسیدن به دهه 60 دچار روندی کنترلی میشود و دوباره پس از گذشت دو دهه، کشور به این سمت میرود که باز باید مشوق افزایش جمعیت شود. پرسش اینجاست که دولتها چطور برای اعمال سیاستهای تشویقی یا کنترلی جمعیت، برنامهریزی میکنند؟ یعنی چطور به چنین نتیجهای میرسند که کجا باید جمعیت را کنترل کرد و کجا مشوق خانوادهها به افزایش نرخ باروری شد؟
در گذشته کنترل، یک کنترل خودخواسته بود یعنی جامعه، خودش کنترل را ارائه و پیاده کرد. همان بحث محدود کردن تعداد فرزندان خانواده به دو نفر و صحبتهایی که آن سالها میشد. این یک حرکت خودجوش درون جامعهای بود که خود به خود به وجود آمد و هیچ اجباری هم در کار نبود. به هر حال به آنجایی رسید که بیشترین رشد را داشتیم؛ یعنی دهه 60. از آنجا
به بعد سیاستها و دخالتهای دولت در جهتهای مختلف از جمله کنترل شروع شد و حالا که رسیدیم به مرحله تشویق. آنطور که آن زمان شروع شد، جامعه رفتار طبیعی خودش را در برابر شرایطی که آن زمان داشت، نشان داد و در نتیجه میبینید که جمعیت، خودش را کنترل کرد. اما اینکه الان با وجود تمام مشوقهای موجود برای فرزندآوری، آیا جامعه دوباره همان حرکت را شروع میکند یا خیر، پاسخاش معلوم نیست! از طرف دیگر این مشوقها مقطعیاند. باید زیرساخت و ساختار درست شود، به گونهای که جامعه در حرکتی خودجوش، به فرزندآوری بیشتر، رغبت نشان دهد. یقین دارم اگر امنیت اقتصادی حاصل شود، این اتفاق رخ میدهد. بگذارید نشانهای از امنیت اقتصادی بیاورم. فرض کنید زوج جوانی که تازه ازدواج کردهاند، خانهای را با متراژ 70 متر، اجاره یا خریداری کردهاند آن هم با یک فرزند. مسلم است که خانهای با وسعت 50، 60 یا 70متری برای یک فرزند تکافو میکند. اما اگر بخواهد فرزند دوم بیاید، آن فضا دیگر تکافو نمیکند و محیط لازم برای رشد جسمی و روانی کودک فراهم نیست. میدانید تبدیل این منزل مسکونی 70متری به فضایی 100 تا 120متری چقدر سرمایه و امکانات مالی میخواهد؟
آیا این امکانات مالی فراهم هست؟ آیا امکانات تحصیل منابع مالی برای همه فراهم هست؟ اینها مسائل بنیادی هستند و تا این مسائل حل نشوند، حتی ورود به بحث هم ساده نیست.
خصوصاً طی چهار، پنج سال اخیر روی اصلاح سیاستهای کنترل جمعیت تاکید فراوانی میشود، اما به نظر نمیرسد که بهطور بنیادی، سیاست جدیای برای افزایش جمعیت کشور اعمال شود. وقتی حرف از اصلاح سیاستها میزنیم، این موضوع چقدر میتواند جنبه بیرونی و فرمایشی داشته باشد و تا چه اندازه اصلاحپذیر است؟
معتقدم که سیاستهای جمعیتی از سیاستهای اقتصادی جدا نیست. آنچنان که سیاستهای جمعیتی و اقتصادی از سیاستهای محیط زیستی جدا نیستند. همه اینها مجموعهای را تشکیل میدهند که باید بهطور همزمان و موازی یکدیگر جلو بروند. مثلاً فرض کنید یکی از مشکلات اساسی که در جامعه خصوصاً کلانشهرها داریم مساله آب و زیرساختهای عمدهای است که تمام مردم به طور یکسان به آن نیاز دارند. مسائل آلودگیها، کمبود آب و فرسایش خاک را نمیتوان نادیده گرفت. همه اینها به اصطلاح ظرفی هستند که جمعیت باید در آن زندگی کند. اقتصاد هم پلی است که باید از آن عبور کند و به اهدافش برسد. اینها را نمیتوان از هم جدا کرد. بنابراین در فرمانی که داده شده این کاملاً مشخص است؛ تنظیم عاقلانه و معتدل سیاستهای جمعیتی به همین معناست. یعنی در همه محورها
باید اصلاحات صورت گیرد، ولی اگر از یک طرف وارد شویم و به خانوادهها مشوق بدهیم، به خانمها جایزه و مرخصی زایمان بدهیم، تکبعدی به مساله نگاه کردهایم. اینکه نمیشود بگوییم فقط بچه بیاورید. این کودک، سرمایه، امکانات، پسانداز، محیط زیست سالم، آسایش، تفریح، فضای کافی برای زندگی و بازی میخواهد و از همه اینها مهمتر امنیت میخواهد. نگاه کنید هیچکدام از این موارد را نمیتوانیم از یکدیگر جدا کنیم. آیا جداشدنی هستند؟ حالا فکر میکنید در روابط اجتماعیمان چقدر مشکل داریم؟ روابط اجتماعی افراد در صحنه جامعه چقدر با هم دچار تضاد است؟ چقدر نسبت به همدیگر عدم اعتماد و سوءظن داریم؟ انواع و اقسام بیماریهای اجتماعی فرهنگی وجود دارد که باید اصلاح شوند. فرزند جدید در چه شرایطی میخواهد زندگی کند؟ از چه کسی میخواهد الگو بگیرد؟ خانواده برای تربیت فرزندشان تلاش میکنند، قبول. مدرسه هم تلاش میکند او را به خوبی پرورش دهد، بسیار خب. اما وقتی فرد وارد جامعه میشود در تعامل با افراد، به طور ناخودآگاه شاهد شکافها و ایرادهای زیادی است. اینها مسائلی هستند که به هم پیوند خوردهاند و نمیتوان آنها را از همدیگر تفکیک کرد.
از زمان اعمال سیاستهای کنترل جمعیتی که گفتید باید همراستا با تنظیم سیاستهای اقتصادی باشد، معمولاً چقدر تا گرفتن نتیجه مطلوب زمان میبرد؟
این موضوع بستگی دارد به اینکه استراتژی توسعه و پیشرفت اقتصادی دولت چگونه تعریف میشود. چقدر برنامهها زمانبندی شده است. آیا گفتهاند که ما در سال 1400 باید به کدام نقطه برسیم؟ البته گفتن اینها آسان است. حرف میزنیم و با خط زیبا هم مینویسیم، اما رسیدگی به این مسائل رصد میخواهد. باید بهطور سالانه کنترل کنیم که از تاریخ تدوین فلان برنامه چقدر پیش رفتهایم. آن وقت یک مقدار اطمینان خاطر به جامعه میدهیم که کارها دارد انجام میشود.
این رصد الان صورت نمیگیرد؟
نه اینکه انجام نگیرد، حداقل باید بگویم من بیاطلاعم اگر هم انجام شده است.
در دنیا دولتها معمولاً سیاستهای افزایش جمعیت را به چه روشهایی اعمال میکنند؟
در دیگر نقاط جهان نیز همین سیاستها اعمال شده است. در جاهای دیگر هم مشوق دادهاند ولی ارائه مشوق، راهکاری مقطعی و موقتی است. مثلاً میگویند برای تولد هر فرزند «آ» ریال میدهیم. اینها کارساز نیست. واضح بگویم. ما قانون اساسی داریم. قانون اساسی به روشنی میگوید که فرزندان از اول دوره ابتدایی تا پایان دوره دبیرستان، حق تحصیل رایگان دارند. اگر ما همین یک مورد را تامین کردیم بقیه مسائل حل میشوند.
آیا با ادامه یافتن این روند تکفرزندی، ایران در آینده به کشوری مهاجرپذیر تبدیل میشود؟
مهاجرپذیری به تعداد جمعیت در ایران مربوط است، ولی مهاجرت شرایط مختلفی دارد. بعضی از مواقع میبینید مهاجرتها هجومی، اضطراری، دفعی و اجباری است. مهاجرت یا با طیب خاطر و اراده قلبی فرد صورت میگیرد یا اینکه شخص از روی ناچاری هجرت میکند. یعنی یک جایی اتفاقی افتاده، هجوم جمعیت وارد کشور شده و ناچار به مهاجرپذیری شدهاند. اما این با مهاجرپذیری به خاطر کمبود نیروی انسانی فرق میکند. اینکه برای رفع کمبود نیروی انسانی برویم در میان کشورهای مختلف گزینش کنیم و نخبهها را به عنوان مهاجران دعوتشده جذب کنیم.
سوالم این بود که چنانچه این روند ادامه پیدا کند آیا ممکن است میانگین سنی جامعه ما به قدری سالخورده شود که نیاز به جذب نیروی کار جوان داشته باشیم؟
بله، این انتظار وجود دارد.
بنابراین میتوان چنین چیزی را در آینده متصور شد؟
بله.
پس باید نگران توقف آهنگ رشد جمعیت کشور طی چندین سال آینده باشیم؟
رشد جمعیت در ایران متوقف نشده است. جمعیت رشد میکند. مومنتوم رشد، یعنی نیروی محرکه رشد وجود دارد. منتها بحث ما روی ترمیم ساختار و توازن سنی و ساختاری است، وگرنه رشد الان هم هست. فرض کنید الان 3 /1 درصد رشد داریم، پارسال هم همینقدر رشد داشتیم و سال آینده هم خواهیم داشت، ولی اینکه این ساختار ترمیم بشود یا نشود بحث دیگری است.
منظورتان از ترمیم ساختار چیست؟
ترمیم ساختار یعنی اینکه نسبت جمعیت زیر 14 سال و بالای 65 سال و میانه سنی با هم همخوانی داشته باشند. یعنی توازن قابل قبولی در این سه بخش جمعیتی وجود داشته باشد، به این میگویند تعادل.
و به دلیل عدم حفظ این تعادل، ساختار سنی جامعه ما در آینده به سمت پیری میرود؟
هنوز برای رسیدن به آن تعادل کار داریم. نگرانی بسیار شدیدی که الان وجود دارد این است که نشانهای در دست نیست که ما توانسته باشیم از پنجره جمعیتی به خوبی استفاده کنیم و این مساله، ضربههای اقتصادی مهلکی به جامعه وارد میکند. بنابراین یک بخش از تدوین استراتژی، مربوط به همین موضوع است؛ اینکه روشن کنیم ما از این پنجره جمعیتی به چه صورت، تا چه زمانی، در چه اندازهای و با چه ابزاری باید استفاده کنیم.
به بیان دیگر، میگویید سرمایههای انسانی که در شرایط فعلی میتوانند فرصتآفرین و کارآفرین باشند دارند تلف میشوند؟
بله، دقیقاً.
چه راهکارهایی برای برونرفت از این مشکل پیشنهاد میدهید؟
ناگفته و ناگفتههای دردناک زیاد است. از خیلی وقت پیش باید به مساله جمعیت، توجه جدی میشد که نشد. در سال 1367 سمیناری در مشهد داشتیم. متخصصان دور هم جمع شدند و سخنرانی کردند. بسیاری از مشکلات کنونی جامعه، آن زمان پیشبینی شده بود. شرایط کلانشهرها و وضعیت اقتصادی امروز ما، آن زمان پیشبینی شده بود. میخواهم بگویم باید با دید تخصصی به مسائل جمعیتی نگریسته شود و ببینیم مسیری که در پیش داریم به کجا میانجامد. بنابراین نمیتوان مسائل جمعیتی را شوخی گرفت، چرا که موضوعی کلیدی و اساسی است. جمعیت، منبع عمده تولید ثروت است و اگر به همین سادگی به موضوع نگاه کنیم، نتیجهای عایدمان نمیشود. در جامعه ما دانشگاهها جایگاه خود را پیدا نکردهاند و متخصصان هم سر جای خود ننشستهاند. طی این چند سال اخیر دارند از متخصصان دانشگاهی استفاده میکنند. گذشته از این، مقامات تصمیمگیرنده، قانونگذاران، مراجع قضایی باید با متخصصان بنشینند، گفتوگو کنند و بگویند با کدام ادله علمی این را میگویید تا اینکه به نتیجه مطلوب برسند.
دیدگاه تان را بنویسید