شناسه خبر : 28676 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اختیار تام به عرضه و تقاضا

بهادر احرامیان راه‌های رسیدن بازار فولاد به نقطه تعادلی را بررسی می‌کند

بهادر احرامیان می‌گوید: اگر اجازه دهیم بازار راه خودش را پیدا کند، سریع‌تر از هر مداخله و سریع‌تر از هر قیمت‌گذاری دستوری، به حالت عادی بازمی‌گردد. هیچ دلیلی وجود ندارد که جز این باشد. اجازه دهیم همین نیروهای عرضه و تقاضای بازار داخلی، کار خود را کنند و با کمترین هزینه و با کمترین تنش و ایجاد نارضایتی، بازار نقطه تعادل خود را دوباره پیدا کند.

اختیار تام به عرضه و تقاضا

بازار فولاد درصدد است تا با آزاد شدن سقف قیمتی، نقطه تعادلی خود را بیابد. آنچه بازار در این مدت گذرانده، نشان می‌دهد که هیچ‌گاه سیاست‌های دستوری با نفس بازار سازگاری نداشته است. در واقع سیاستگذار که به دنبال کنترل قیمت بوده، به عکس آن رسیده و روند ایجادشده، تنها وقف مراد دلالان و واسطه‌ها شده است. «تجارت فردا» اثرات رویکرد جدید و مضرات سیاست قبلی را در گفت‌وگویی با بهادر احرامیان، نایب‌رئیس انجمن تولیدکنندگان فولاد، بررسی کرده است. مدیرعامل فولاد یزد معتقد است از ابتدا، گذاشتن سقف رقابت از پایه محکمی برخوردار نبوده و اکنون با قبول هزینه‌های زیاد، باید راه رفته را باز گردیم. از نظر احرامیان آنچه بازار را ملتهب کرده، ایجاد تقاضاهای مضاعف و ناشی از انتظارات بوده و در این حالت، فشار بر سمت عرضه با ایجاد سقف رقابت، حرکتی معکوس با هدف سیاستگذار بوده است. چراکه تنها این سیگنال را به متقاضی داده که در سمت عرضه مشکلاتی وجود دارد و این کار تنها ضریب انبار کردن کالا را افزایش داده است. احرامیان خروج تقاضای سرمایه‌ای از بازار را آغاز حرکت قیمت به سمت نقطه تعادلی می‌داند. این کارشناس صنعت فولاد، بر این باور است که دولت باید مداخلات خود را به حداقل برساند و تمام و کمال بازار را به دست نیروهای عرضه و تقاضا بسپارد تا سریع‌تر از هر تنظیم بازار و سیاست دستوری، قیمت تعادلی فولاد پیدا شود. احرامیان دغدغه اصلی صنعت فولاد در شرایط حاضر را نه افزایش قیمت، بلکه موانع احتمالی آینده بر سر صادرات عنوان کرده و معتقد است دولت باید همه تلاش خود را بکند تا صادرات صنعت به هر قیمتی حفظ شود، چراکه صادرات به عنوان شاهرگ صنعت فولاد ایران محسوب می‌شود و بدون این شاهرگ، نمی‌توان به تنفس صنعت فولاد ایران امیدوار بود. به گفته احرامیان، اگر شاهرگ اصلی فولاد با مشکل مواجه شود، کاهش تولید نتیجه آن خواهد بود.

♦♦♦

 در شرایط حاضر، برداشتن سقف و تهییج عرضه در کارخانه‌های بزرگ، چه مزیت‌هایی در بورس کالا داشته است؟

در درجه اول باید بپرسیم که سقف رقابت گذاشتن، چه مزیتی داشته و چه مشکلی را حل کرده است؟ برداشتن سقف رقابت، یعنی بازگشت به شرایط عادی و همان سیستم و روشی که در گذشته در حال کار کردن بود. بازار در حال سپری کردن روند عادی خود بود و مشکلی نیز در آن وجود نداشت. اما با مداخله در بازار، بررسی‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که هر چه به سمت مصرف‌کننده نهایی نزدیک‌تر می‌شویم، می‌بینیم که افزایش قیمت بیشتر بوده است. یعنی در حلقه‌های زنجیره فولاد، از سنگ‌آهن و گندله، هر چه به سمت محصولاتی که مصرف‌کننده‌های نهایی استفاده می‌کنند، همچون میلگرد یا لوله، پروفیل، قوطی و... برویم، نوسان قیمتی بیشتر خواهد بود. معنای این رویه چیست؟ یعنی افزایش قیمتی که به دلیل التهابات ارزی داشتیم که نرخ ارز در آن از ابتدای سال حدود 150 درصد افزایش یافته است، منجر به افزایش قیمت لوله و پروفیل تا بیش از 400 درصد شده است. اگر تابستان سال قبل به تفاوت قیمت لوله و پروفیل با مواد اولیه نگاه کنیم، تفاوت قیمت لوله و پروفیل و ورق، حدود 460 تومان بوده است، اما اکنون این تفاوت قیمت به حدود 2500 تومان رسیده و یک افزایش قیمت 500درصدی را رقم زده است. هر چه به سمت زنجیره‌های اولیه حرکت کنیم، تغییر قیمتی معتدل‌تر خواهد بود. افزایش قیمت در میلگرد ساختمانی، چیزی حدود 70 تا 80 درصد، در ورق حدود 60 درصد و در گندله بین 30 تا 40 درصد ثبت شده است. در واقع این نشان می‌دهد که افزایش قیمت، از ناحیه عرضه نبوده است، یعنی در مبادلاتی که بین کارخانه‌ها اتفاق افتاده یا در جایی که خریدار و فروشنده کمتر بودند، افزایش قیمت در حلقه‌های مختلف زنجیره، کمتر از افزایش نرخ ارز بوده است. اما هرچه به مصرف‌کننده نزدیک‌تر شدیم، به دلیل اینکه انتظارات قیمتی مصرف‌کننده و جو روانی ایجاد شده، شاهد شیب تندتری از افزایش قیمت‌ها بودیم. چراکه این القا در مصرف‌کننده نهایی به وجود آمده که افزایش قیمت‌ها شدیدتر خواهد بود. پس موتور افزایش قیمت بازار فولاد، از ناحیه مصرف‌کننده و سمت تقاضا بوده است. حال، اگر در این شرایط گلوی عرضه را بفشاریم و محلش را تنگ کنیم، در حقیقت به التهاب مصرف‌کننده کمک و آن را تشدید کرده‌ایم. این رویکرد باعث می‌شود که مصرف‌کننده احساس کند خبر پنهانی وجود دارد و ممکن است عرضه از این هم کمتر شود، بنابراین باید هر چه سریع‌تر و بیشتر بخرد و انبار کند. این مسیر تنها به ذخیره کالا از سوی مصرف‌کننده ختم خواهد شد. هر چه ما به بازار، این القا را کنیم که شرایط عادی است و کالا موجود است، ولو با تغییرات قیمت، از نظر من سریع‌تر می‌توانیم این جو ملتهب را خاموش کنیم. هنگامی که سقف رقابت برای محصولی تعیین می‌کنیم، طبیعتاً تقاضا برای این محصول به چندین برابر افزایش می‌یابد. چراکه اگر مصرف‌کننده، این سیگنال را دریافت کند که قیمت از آنچه فکر می‌کرده، بهتر است، آن را یک موقعیت سرمایه‌گذاری می‌بیند. چه خوشمان بیاید چه نیاید، وقتی قیمت رسمی ارز در بازارها اعلام می‌شود، مصرف‌کننده با یک حساب و کتاب ساده و با استفاده از نرخ ارز و قیمت‌های جهانی، قیمت تعادلی را به دست می‌آورد. هنگامی ‌که مصرف‌کننده، قیمت در بازار داخل را خیلی کمتر از قیمت تعادلی بیابد، آن را یک فرصت سرمایه‌گذاری می‌بیند، چراکه مطمئن است این قیمت روزی خود را تعدیل خواهد کرد و به قیمت‌های جهانی خواهد رسید. حال که به هر دلیلی، قیمت را در داخل کشور پایین نگه داشتیم، انگیزه خرید بیشتر و انبار کردن برای مصرف‌کننده افزایش می‌یابد، چراکه قطعاً این یک موقعیت جذاب سرمایه‌گذاری است و ضرری از این جهت متوجه او نخواهد شد. همین کار به ایجاد تقاضای مضاعف دامن می‌زند، من اسمش را نمی‌خواهم احتکار بگذارم، به هر حال هنگامی‌ که شما فرصت سرمایه‌گذاری را مهیا می‌کنید، نمی‌توانید از فعال اقتصادی انتظار داشته باشید که خارج از قاعده بازی عمل کند. هنگامی که موقعیت راحتی برای افزایش قیمت به وجود آورید، قطعاً عده‌ای از آن استفاده خواهند کرد، باید به یاد داشته باشیم که زمین بازی را ما مهیا کرده‌ایم. مثال دیگرش را در بازار خودرو نیز می‌بینیم. پرایدی که با تبلیغ و جایزه و لیزینگ به فروش می‌رفت، یک‌شبه با تقاضای میلیونی مواجه شده است. دلیلش این بود که مصرف‌کننده به این تلقی رسید که قیمت پراید با توجه به شرایط موجود، قطعاً افزایش خواهد داشت. اینکه به خودروساز بگوییم که باید با قیمت پایین‌تر عرضه کند، در حقیقت یک برداشت اشتباه است، چراکه در اینجا بازی قیمتی در دست خودروساز و تولیدکننده نیست، بلکه دست مصرف‌کننده و سمت تقاضای بازار است که آن را به عنوان یک موقعیت سرمایه‌گذاری می‌بیند و تقاضای خود را برای این کالا، چندین برابر می‌کند. این چرخه و تسلسل باطلی است که مانند آن را نه‌تنها در فولاد و خودرو، بلکه در تمام بازارهایی که سعی کردیم قیمت را پایین نگه داریم، دیدیم. هنگامی که انتظار مصرف‌کننده افزایش قیمت باشد پایین نگه‌داشتن قیمت، تقاضا را چندین برابر می‌کند. این یک معادله ساده اقتصادی است که در بازار دیدیم و با دست خود بنزین بر آتش ریختیم و بعد می‌پرسیم چرا بازار ملتهب شده یا تنش در بازار کم نمی‌شود.

 با برداشته شدن سقف رقابت، تحول قابل توجهی در قیمت ایجاد شده است؟

مقدار زیادی از عطش انبار کردن کالا از بین رفت، چون همه به این نتیجه رسیدند که قیمت به زودی تعدیل می‌شود و حداقل، این موقعیت سرمایه‌گذاری از بین می‌رود. در نتیجه تقاضایی که برای انبار کردن وجود داشت از بازار کنار کشید. چراکه این انتظار و دریافت ایجاد شد که قیمت‌ها شکل واقعی خود را پیدا می‌کنند و هر کس باید تنها به مقدار مصرف خودش، اقدام به خرید کند و وضعیت به حالت همیشگی برگشت کرده است و تقاضای سرمایه‌گذاری از این کالا خارج می‌شود. برداشتن سقف قیمت، همین کارکرد را داشته و از نظر من، روی هر کالایی این روش را پیاده کنیم، همین اتفاق خواهد افتاد. مثلاً در مورد خودرو نیز می‌توان این انتظار را داشت، فرضاً قیمت پراید که اکنون به 40 میلیون تومان رسیده، اگر قیمت 20 میلیون یا 15 میلیون تومان می‌ماند، پراید به ارزان‌ترین خودرو دنیا تبدیل می‌شد. هنگامی که دلار 13 هزار تومان است، ماشین ایرانی دو هزار دلار قیمت می‌خورد. این باعث می‌شود تا همه فکر کنند یک موقعیت سرمایه‌گذاری جذاب به وجود آمده و تقاضا به شدت افزایش می‌یابد. این موقعیت برای هرکسی که کوچک‌ترین امکانی برای سرمایه‌گذاری دارد، یک فرصت محسوب می‌شود و هجوم به سمت بازار خودرو را به بار می‌آورد تا خودرویی که سالی 600 هزار عدد فروش می‌رفت، با تقاضای چندمیلیونی مواجه شود. این سیاست، موقعیتی است که تنها افزایش قیمت را به دنبال دارد و دقیقاً در خلاف جهت هدف سیاستگذار حرکت می‌کند.

 دستورالعمل تنظیم بازار یا سیاست‌های دستوری در نحوه قیمت‌گذاری اختلالاتی را در بازار به دنبال داشته است. از این ناحیه فولادسازان چه آسیبی دیده‌اند؟

فولادسازان آسیب زیادی از این سیاست دیدند. با فاصله قیمتی که به وجود آمد، فولادساز ناچار شد کمتر از قیمت تعادلی، محصول خود را بفروشد، به نوعی این یک فرصت سودی بود که از دست کارخانه‌های تولیدی بیرون آمد و به سمت کسانی رفت که تقاضای سرمایه‌ای داشتند. برای مصرف‌کننده‌های پایین‌دستی نیز یک فرصت به وجود آمد، این یک واقعیت است که سود آنها ارقام بالایی نیست و در بازه تک‌رقمی است، هنگامی هم که ماده اولیه آنها، یعنی فولاد را به اندازه نصف قیمت عرضه می‌کنیم، میزان خرید خود را چندین برابر می‌کنند. چراکه آنها طبیعتاً به دنبال کسب سود هستند و وقتی که یک موقعیت خرید مناسب، مهیا باشد و قیمت خرید بسیار جذاب است، نمی‌توان خرده‌ای به آنها گرفت. شاید بخشی از تقاضا متعلق به دلال‌ها باشد، مصرف‌کننده‌های نهایی نیز هر مقداری از این قیمت کمتر را بتوانند کسب کنند، برای آنها یک موقعیت مشروع است، چراکه دولت این مهلت را ایجاد کرده است. ولی اصل کار، نه صحیح است و نه از پشتوانه علمی و اقتصادی برخوردار است.

 روش قبلی در میزان صادرات فولادی‌ها نیز اثرگذار بود؟ از این جهت که مجوز صادراتی منوط به عرضه کالا در بورس کالا بود.

در مورد صنایع پایین‌دستی این‌طور نبود، اما در مورد محصولات و کالای اصلی چنین رویه‌ای وجود داشت. باید از خود تصمیم‌گیران و سیاستگذاران سوال کرد. ایده این بود که باید کسی ورق فولادی را بخرد، بعد پروفیل آن را در بورس بفروشد، یا شمش فولادی را بخرد و میلگرد آن را در بورس عرضه کند. واقعیت این است که مصرف‌کننده نهایی به ده‌ها دلیل نمی‌تواند در بورس 20، 50 یا 100 تن میلگرد، قوطی یا پروفیل بخرد. بنابراین بین حلقه بورس و مصرف‌کننده نهایی باید تجار و صنوف وارد شوند تا توزیع کالا صورت گیرد. وقتی این اتفاق نیفتد، نمی‌توانیم اطمینان داشته باشیم که حتماً آن قیمت پایین به دست مصرف‌کننده نهایی می‌رسد. چراکه مقدار زیادی از این تفاوت قیمتی، قطعاً در همان حلقه توزیع خواهد ماند.

 به نظر شما برای اینکه فضای رقابتی میان صنوف فولادی حفظ شود و قیمت به سمت نقطه تعادلی حرکت کند، چه تمهیدات دیگری باید در نظر گرفته شود؟

ببینید سال پیش فولاد ایران در چنین زمانی، ارزان‌ترین فولاد دنیا بود. میلگرد در بازار ایران از بازار داخلی چین ارزان‌تر بود، ورق نیز جز در یکی دو گروه، ارزان‌ترین در بازار داخل بود. این قاعده تقریباً در تمام رده‌های محصولات فولادی صادق بود و یک وضعیت عادی به حساب می‌آمد. در آن زمان نه سیاستگذاری وجود داشت که مداخله کند نه کسی به تولیدکننده، توزیع‌کننده یا واسطه اصطلاحاً توپ و تشر می‌زد. تنها چیزی که وجود داشت سازوکار بازار بود که به علت وفور عرضه در بازار فولاد ایران (چراکه ما دو برابر نیازمان فولاد تولید می‌کنیم)، آن شرایط را رقم زده بود. به نظر من در حال حاضر هم به همین ترتیب است و چیزی عوض نشده است. اگر اجازه دهیم بازار راه خودش را پیدا کند، سریع‌تر از هر مداخله و سریع‌تر از هر قیمت‌گذاری دستوری، بعد از فروکش کردن شرایط التهابی و تقاضای اضافه، جو ملتهب فروکش خواهد کرد و به حالت عادی بازمی‌گردد. هیچ دلیلی وجود ندارد که جز این باشد.

 در واقع توصیه شما این است که تا جایی که ممکن است از بار مداخلات کاسته شود.

بهترین نمونه تجربه خودمان است. از سه سال قبل تا تابستان گذشته، پایین‌ترین قیمت‌های فولاد در دنیا در ایران بود. کسی هم دخالت نمی‌کرد و تنظیم بازاری نیز وجود نداشت. از نظر من خیلی ساده به شرایط قبلی بازمی‌گردیم. نه نیازی به مداخله دستوری است و نه قیمت‌گذاری دستوری و تنظیم بازار. اجازه دهیم همین نیروهای عرضه و تقاضای بازار داخلی، کار خود را بکنند و با کمترین هزینه و کمترین تنش و ایجاد نارضایتی، بازار نقطه تعادل خود را دوباره پیدا کند.

 نقدی که برخی وارد می‌کنند، این است که با توجه به اینکه سقف قیمتی برداشته شده است، چه دلیلی وجود دارد قیمت پایه طبق فرمول تعیین شود؟ از نظر شما این از منطقی پشتیبانی می‌کند؟

خیر، به نظر من این سیاست نیز صحیح نیست. شاید دولت قصد دارد بازگرداندن شرایط به حالت قبلی را گام به گام پیش ببرد و یکباره نمی‌خواهد از مداخله‌ای که آغاز کرده، دست بکشد. اما کف قیمت گذاشتن نیز معنا ندارد. در شرایط کاملاً آزاد و رقابتی، این بازار شرایط خودش را پیدا می‌کند و اتفاقاً بازار رقابتی به نفع خریدار خواهد شد، همان‌طور که در چند سال گذشته نیز چنین بوده است. این هم به دلیل زیادی و فراوانی محصولاتی است که در این بازار داریم. در نتیجه کف قیمت گذاشتن، هم هیچ لزومی ندارد و کمکی نخواهد کرد.

 اگر بخواهیم تصویری از آینده بازار فولاد با توجه به رویکرد جدید داشته باشیم، چطور آن را می‌بینید؟ هم از نظر نیاز داخلی و هم از نظر صادراتی.

واقعیت این است که اگر بخواهیم به بازار فولاد اصولی و ساختاری نگاه کنیم، دغدغه اصلی‌اش بالا رفتن قیمت نیست، نگرانی‌ای که اکنون در بازار فولاد ایران با آن مواجه‌ایم، این است که فردای مرحله دوم تحریم‌ها، صادرات ما چه تغییری خواهد کرد؟ صنعت فولاد ایران در حدود 40 تا 50 درصد توانش را متکی به صادرات است؛ صادراتی که به حدود 40 کشور دنیا انجام می‌شود. اگر ما در صنعت نفت و گاز، دو مقصد اصلی و اساسی داریم که چین و هند هستند، در فولاد این‌طور نیست. فولاد ما باید به 40 کشور دنیا ارسال شود. شروع تحریم‌ها برای این صنعت یک معضل و چالش اساسی را پدید می‌آورد که آیا می‌توانیم این سطح صادرات را نگه داریم یا خیر؟ اگر نتوانیم، فقط کاهش تولید است که راه‌حل خواهد بود. در واقع اگر سطح صادرات حفظ نشود، قطعاً منجر به کاهش تولید خواهد شد و این ضربه اساسی است که تحریم به صنعت فولاد وارد می‌کند. در حال حاضر نگرانی و دغدغه ما باید استمرار صادرات باشد و همه سیاستگذاران و قوا باید به این مساله توجه کنند. واقعیت این است که تنظیم بازار داخل، به سادگی امکان‌پذیر است و اگر اجازه دهیم شرایط به حالت قبل خود بازگردد، به سرعت این اتفاق خواهد افتاد.

 نکته‌ای که گفتید بسیار مهم است. دولت هنگام تشدید تحریم‌ها باید چه سیاستی را پیش بگیرد یا کدام‌یک از سیاست‌های موجود را اصلاح کند؟

دولت در خصوص تحریم شاید کار خاصی نتواند انجام دهد اما مهم‌ترین کاری که باید کند، این است که مداخله را حداقلی کند. در حال حاضر باید به مدیران و کارشناسان خوب و قوی در صنعت فولاد، چه در بخش تجارت و چه در بخش تولید، اطمینان کنیم. باید به نظرات و خواسته‌های آنها گوش دهیم و راه‌حل آنها برای مدیریت صنعت فولاد در این شرایط خاص و ویژه را در نظر گیریم و خواسته آنها را انجام دهیم. دولت باید در بحث‌های ارزی حداقل مداخله را داشته باشد. بخشنامه‌ها و مقرراتی که دائماً در حال تغییر هستند، فضای تصمیم‌گیری را بسیار مخدوش و غیرشفاف می‌کنند. ما الان نیاز به ثبات داریم، نیاز به این داریم که به جریان صادرات به هر روشی که ممکن است، اجازه دهیم ادامه پیدا کند.

 در واقع شما می‌گویید مقررات کنترلی حداقل در بخش صادرات را کاهش دهیم.

نمی‌گویم کنترل کم شود اما باید طوری باشد که با کسب‌وکار در تضاد نباشد. به هر حال کشور شرایط ویژه‌ای دارد و باید یکسری از اهرم‌ها و کنترل‌ها برقرار باشد اما باید به این توجه کنند که لوله اکسیژن ما صادرات است و تا جایی که می‌شود با آن کمتر بازی شود. سیاست‌های ارزی نیز باید به نحوی باشد که شاهرگ حیاتی صنعت فولاد ایران قطع نشود.

 شما به عنوان یک کارشناس اگر بخواهید پیش‌بینی کنید، آیا ما می‌توانیم بعد از تحریم‌های جدید صادرات خود را ادامه دهیم یا خیر؟

فولاد یک کالای اولیه است، هر کاری را می‌شود انجام داد، اما سوال این است که به چه قیمتی؟ فکر می‌کنم صادرات در وهله اول قابل استمرار است، تا زمانی که امکانات لجستیکی و حمل‌ونقلی وجود دارند یعنی کشتی بتواند در ایران پهلو بگیرد، فکر می‌کنم صادرات انجام شود. 

دراین پرونده بخوانید ...