گوی فولادی در مقابل مشت آهنین
آینده روابط ایران و عربستان در گفتوگو با مهدی مطهرنیا
مهدی مطهرنیا میگوید: «ایران باید از گفتمان کلاممحور تبری جسته و به جای بازگشت به هویت نفیگرایانه در باب کشورهای رقیب و دشمن خود به یک هویتپردازی اثباتگرایانه مبتنی بر فرهنگ ایران اسلامی بپردازد. اگر اینگونه شود ایران به یک گوی فولادین تبدیل خواهد شد که مشتهای آهنین به آن هیچ ضربهای وارد نخواهد کرد.»
روابط ایران و عربستان در عصر ولیعهدی محمد بن سلمان چگونه خواهد شد و چگونه میتوان از تخاصم بیشتر میان دو کشور جلوگیری کرد؟ مهدی مطهرنیا، کارشناس روابط بینالملل که معتقد است ولیعهدی محمد بن سلمان قابل پیشبینی بود، چهار روز پس از اعلام این ولیعهدی میگوید: «من برخلاف بسیاری از کسانی که معتقدند روی کار آمدن محمد بن سلمان غیرقابل منتظره بود، باید بگویم که این زلزله نیست، بلکه یک ابر باردارشده از الکتریسیته قدرتهای فرامنطقهای برای ایجاد یک توفان بزرگتر در آینده منطقه است.» او سپس به ویژگیهای ولیعهد جدید عربستان که برخی او را «مشت آهنین» مینامند اشاره میکند و یادآور میشود در آینده نهتنها باید شاهد یک عربستان جدید بود بلکه کشورهای جدید دیگری را در منطقه خواهیم دید که اگرچه ممکن است ظاهر سنتی خود را حفظ کنند اما در درون به اجبار باید با فرآیند جهانیشدن و گسترش ارزشهای دموکراتیک در منطقه کنار بیایند. او در مورد آینده رابطه ایران و عربستان نیز میگوید: «ایران باید از گفتمان کلاممحور تبری جسته و به جای بازگشت به هویت نفیگرایانه در باب کشورهای رقیب و دشمن خود به یک هویتپردازی اثباتگرایانه مبتنی بر فرهنگ ایران اسلامی بپردازد. اگر اینگونه شود ایران به یک گوی فولادین تبدیل خواهد شد که مشتهای آهنین به آن هیچ ضربهای وارد نخواهد کرد.»
♦♦♦
پس از ولیعهدی محمد بن سلمان در عربستان برخی آن را یک زلزله سیاسی یا کودتای نرم یا تکمیل کودتای سلمان در عربستان عنوان کردند. به نظر شما واقعاً اینچنین است؟
ولیعهدی محمد بن سلمان در عربستان یک امر قابل پیشبینی بود. اینکه بگوییم زلزله سیاسی یا توفانی سهمگین در ساختار قدرت عربستان است بیشتر به اثرات و پیامدهای این واقعه برمیگردد. آنچه این واقعه را معنادار میکند فرآیندی است که عربستان امروز را نه در ساختار قدرت عربستان که در ساخت تغییر و تحولات آینده نظم نوین جهانی و بازیچرخانی عربستان در این گذار تاریخی معنا میکند. من برخلاف بسیاری از کسانی که معتقدند روی کار آمدن محمد بن سلمان غیرقابل منتظره و یک زلزله به معنای یک واقعه مبهم و کم قابل پیشبینی است باید بگویم که این زلزله نیست، بلکه یک ابر باردارشده از الکتریسیته قدرتهای فرامنطقهای برای ایجاد یک توفان بزرگتر در آینده منطقه است. فلذا باید آن را یک اتفاق از قبل پیشبینیشده دانست و از این به بعد نیز این نکته را نباید فراموش کرد که محمد بن سلمان هماکنون به عنوان واقعیت پادشاهی و پادشاه واقعی در کنار پدرش سلمان به عنوان نماد پادشاهی عربستان عمل میکند و در بزنگاه دیگری از تاریخ پس از مدیریت مخالفتهای موجود از جمله مساله امضای شاهزادگان سعودی علیه او باید در انتظار پادشاهی زودهنگام او بر عربستان نیز باشیم. سناریوی خوشبینانه برای محمد بن سلمان در واقع از بین بردن مخالفتها و مخالفان و به کرسی نشاندن خویش به جای پدر و سناریوی بدبینانه برای او موفقیت مخالفتهای امثال بن عبدالله و بن طلال و دیگر شاهزادگان سعودی در مقابله با اوست. اما آنچه در نهایت برای این معنا دیده شده است، زمینهپروری و زمینهسازی بازیچرخانی عربستان در یک برخورد مستقیم در خلیج فارس در ارتباط با ایجاد یک فضای طراحیشده برای انتقال بحرانهای موجود در هارتلند نو یا خاورمیانه عربی به نو هارتلند یعنی خلیج فارس و حدفاصل خلیج عدن و مدیریت تاثیرات آن بر فلات ایران و به ویژه بر تهران است. فلذا باید بگویم آنچه تحت عنوان زلزله سیاسی از آن یاد میشود در واقع فعال شدن گسلی است که در عربستان با نام محمد بن سلمان به دنبال یک برخورد مستقیم و شلیک گلوله نقرهای است.
قابل پیشبینی بودن این اتفاق را بر اساس چه شواهدی میگویید؟ آیا نقش محمد بن سلمان در مداخلات نظامی عربستان در یمن یا سفرهای او به آمریکا و روسیه ولیعهدی او را قابل پیشبینی کرده بود؟
به دلیل آنکه در نظم آینده جهانی، کشورهای سنتی باید حداقل در عین وابستگی به ایالات متحده آمریکا، به سوی یک شبهمدرنیسم حرکت کنند. فرزندان آلسعود از منظر کبر سن و ادراک تغییر و تحولات پرشتاب زمانه حاضر هیچکدام کارگزاران چنین ساختاری نیستند. از طرف دیگر فردی باید در راس این کارگزاری قرار بگیرد که در عین جوان بودن، جاهطلب و در عین جاهطلبی تحصیلکرده غرب و ادراکپذیر آن تحولاتی باشد که به طور زیرپوستی با هجمه وسیع ناشی از درهمتنیدگی عناصر زمان و مکان و فرآیندی تحت عنوان جهانیشدن کشورهایی مانند عربستان را در خود فرو خواهد برد. فلذا قبل از اینکه این جوامع به یک دموکراسی بومیشده متکی بر آرای مردم و اراده مردمی بینجامد باید یک شبهمدرنیسم شبهدموکراتیک را در آنها ایجاد کرد که در عین حال که ستون فقرات اتوریته آن حفظ میشود بتواند آشوبهای احتمالی آینده را نیز مدیریت کند. از سوی دیگر محمد بن سلمان یک چهره نیمهکاریزماتیک در بین مردم عربستان است که پتانسیلهای موجود را داراست و با وجود اینکه نایف نزدیکی بسیاری به ایالات متحده آمریکا داشت از ویژگیهای محمد بن سلمان برخوردار نبود. موضعگیریهای محمد بن سلمان در ارتباط با یمن، موضعگیریهای او در ارتباط با تهران و تلاشهای معنادار در جلب و جذب عناصر تحصیلکرده نخبه در عربستان و سپس مذاکرات بسیار معنادار او با خانواده ترامپ و تیم او در جهت به حاشیه راندن نایف همگی نشان میداد که محمد بن سلمان در حال آمادهسازی تمام مسائل داخلی، منطقهای و بینالمللی برای روی کار آمدن خود است. نوع برخورد او در ارتباط با شاهزاده نایف برای گرفتن بیعت و دستبوسی نایف در جلوی دوربینها نشان از رفتاری بسیار زیرکانه در جهت دوران انتقال بود که محمد بن سلمان از خود نشان میداد. همه اینها نشاندهنده این است که از قبل میشد اتفاق اخیر را پیشبینی کرد و اکنون هم میتوان پیشبینی کرد که او به دنبال ایجاد چه فضایی است.
در بعضی از تحلیلها از او با عنوان «مشت آهنین» به دلیل قاطعیت بیان و نفوذی که در عربستان دارد تعبیر کردهاند، به نظر شما میتوان چنین عبارتی را در وصف او به کار برد؟
در میان شاهزادگان سعودی محمد بن سلمان از نظر وابستگی و پیوستگی به اعتقادات و باورهای خود برای آینده عربستان و ایجاد یک سلطنت مقتدرانه شبهمدرنیستی بیش از دیگر شاهزادگان عربستانی کنونی دارای ویژگیهای اراده و تصمیم است. او تلاش کرده است برخلاف بسیاری از شاهزادگان سعودی، بیش از آنکه به تفریح و لذتجویی از ثروت بادآورده نفتی بیندیشد از مدیریت ثروت بادآورده نفتی برای اقتدار بیشتر شخصی و هزینهکرد آن برای استقرار قدرت خود به عنوان پادشاه آینده عربستان سود بجوید و از این جهت باید گفت که از نظر ویژگیهای شخصی، او تاکنون خود را فردی با اراده و مصمم نشان داده است. او از منظر نگرشهای سیاسی و منافع و پایگاه اجتماعی خود به اقتدار میاندیشد و از سوی دیگر با تغییر و تحول بینالمللی و سبک زندگی مدرن غریبه نیست و به خوبی میداند که جامعه آینده عربستان را نمیتوان در پرتو یک جامعه سنتی و غیرپویا مدیریت کرد و باید سقف آگاهیهای مدنی را متناسب با حیات سنتی عربستان بالا برد.
با این اتفاقات و ولیعهدی محمد بن سلمان که شما به ویژگیهای او اشاره کردید، به نظر شما ما در آینده شاهد عربستان جدیدی خواهیم بود؟
نهتنها عربستانی جدید، بلکه در آینده شاهد کشورهای جدیدی در منطقه خواهیم بود که اگرچه ممکن است ظاهر سنتی خود را حفظ کنند اما در درون به اجبار باید با فرآیند جهانیشدن و گسترش ارزشهای دموکراتیک در منطقه کنار بیایند.
آن وقت ایران با این کشورهای جدید و در صدر آنها عربستان چطور باید مواجه شود؟
ایران بیش از آنکه به جنبه سلبی در باب عربستان بیندیشد و با بزرگنمایی تهدید عربستان سیاستهای خود را دنبال کند باید به جنبه ایجابی بازگردد. گفتمان سلام و صلح را در عنوان یک پارادایم برجسته سازد و از طرف دیگر دکترین توسعه پایـ پویا یعنی توسعه کیفی و پایداری را دنبال کند که بتواند از ایران و تهران به عنوان یک دموکراسی بومیشده برای آینده کشورهای منطقه الگودهی کند. ایران باید از گفتمان کلاممحور تبری جسته و به جای بازگشت به هویت نفیگرایانه در باب کشورهای رقیب و دشمن خود به یک هویتپردازی اثباتگرایانه مبتنی بر فرهنگ «ایران اسلامی» بپردازد، یعنی به ادغام فرهنگ اسلامی و ایران در یکدیگر برای ساخت و پرداخت آیندهای بهتر، توسعهیافتهتر، آزادتر، معتدلتر و با آرامش بیشتر و آسایش فزونتر برای مردم خود بیندیشد. اگر اینگونه شود ایران به یک گوی فولادین تبدیل خواهد شد که مشتهای آهنین به آن هیچ ضربهای وارد نخواهد کرد. من بر این باورم که باید به جای آنکه نگران مشتهای آهنین باشیم، به ساخت و پرداخت گویی فولادی و طلایی از ایران در جهان همت بگماریم.
فکر میکنید محمد بن سلمان اجازه حاکمشدن چنین گفتمانی را در رابطه ایران و عربستان میدهد؟ خصوصاً اینکه طبق برخی گزارشها او در همان روز ولیعهد شدن خود به تداوم سیاستهای خصمانه علیه ایران اذعان کرده و گفته جنگ را به داخل ایران میکشاند.
من بر این باورم که محمد بن سلمان سخن بسیار میگوید. حتی اگر این ادعای او باشد به نظر من بیشتر از اینکه تهدید باشد یک جنگ روانی در ادامه عملیاتهای رسانهای این کشور علیه ایران است. آنها سالهاست که فعالیتهای گستردهای علیه ایران در شبکههای اجتماعی آغاز کردهاند و امروز تعداد زیادی از آنها به زبان فارسی توئیت میکنند و این نشاندهنده آن است که آنها در حال اجرای یک عملیات طراحیشده رسانهای علیه ایران هستند. همانطور که گفتم محمد بن سلمان سخن بسیار میگوید و باید واقعیت محمد بن سلمان را جدی گرفت. اما آنچه برای ما اصالت دارد گفتههای محمد بن سلمان نیست. آنچه برای ما اصیل است تکیه بر خداوند منان، سرزمین شکوفای ایران و مردم دلیری است که مشارکتخیز هستند و دموکراسیخواهانه در بستر اصول و ارزشهای دینی خود به آینده بهتر میاندیشند. به جای وقت گذاشتن و اتلاف انرژی برای آنچه آنها میخواهند ما باید زمین بازی خود را طراحی کنیم و در زمین بازی خویش قدرتمندانه عمل کنیم تا بتوانیم این گوی فولادی طلایی را در جهان به درخشش واداریم. اگر بخواهیم لحظات فراوانی را تنها به درگیریها و مخاصمات اختصاص دهیم و به این مسائل بیندیشیم و در پی توسعه ایران آینده نباشیم، آنچه به دست خواهد آمد هزینه کردنهای متفاوت و تراکم هزینهها و در نهایت ضربه زدن به آینده ایران خواهد بود. در عین حال که ایران باید قدرتمندانه وضعیت دفاعی خود را دنبال کند و بسیار صبورانه ادبیاتی مدبرانه داشته باشد، باید با مجاهدت و تلاشی بسیار پرشتاب به ساخت و پرداخت ایران آینده و توسعه پای-پویای ایران فردا بیندیشد.
پیشبینی شما از آینده روابط ایران و عربستان چیست؟ فکر میکنید ممکن است تنشهای بین دو کشور افزایش یابد؟
ارتباط ایران و عربستان یک ارتباط انضمامی بر دلالتی عینی به نام روابط تهران و واشنگتن است. عربستان یک هویت مستقل منطقهای و بینالمللی ندارد. عربستان یک هویت پیوسته به آمریکا و وابسته به این پیوستگیها در منطقه را دنبال میکند. فلذا آنچه عربستان در پی آن است، ادامه درگیری میان تهران و واشنگتن و هزینه کردن از قدرت واشنگتن از منظر بینالمللی و دلارهای بادآورده نفتی از منظر منطقهای در جهت تضعیف تهران است. فلذا روابط تهران-واشنگتن و تهران- عربستان دو روی یک سکه هستند.
یکی از برنامههای سند چشمانداز 2030 عربستان که محمد بن سلمان رونمایی کرده، کاهش وابستگی به نفت است. فکر میکنید این موضوع چه تاثیری بر سیاستهای محمد بن سلمان در آینده خواهد گذاشت؟
او تلاش خواهد کرد با فروش سهام شرکت دولتی آرامکو عربستان در یک مدت معین زمینههای پایین آمدن قیمت نفت و تحت فشار اقتصادی قرار دادن ایران را دنبال کند. محمد بن سلمان آمده است تا زمینه گسترش فشار نفتی ایران را فراهم کند و زمینهساز ایجاد یک تخاصم منطقهای در جهت ورود کشورهای فرادستی از منظر نظامی با حجم بیشتر سختافزارهای جنگی به منطقه نو هارتلند، یعنی حدفاصل خلیج فارس و خلیج عدن باشد و از طرف دیگر در واقع با ساختن پلی بر روی دو جزیره تازه تحویل گرفته از مصر، حدفاصل عدن و کانال سوئز را ببندد. این مخاطراتی است که آینده منطقه در ارتباط با نو هارتلند با آن روبهرو است.
جدای از این مخاطرات، به نظر شما ولیعهدی محمد بن سلمان فرصتی هم برای منطقه خلق خواهد کرد؟
محمد بن سلمان فرصتپرور تحرکات ترامپ در منطقه است. من بارها گفتهام که دکترین ایالات متحده آمریکا در دوران ترامپ یا حتی با سر کار آمدن هر رئیسجمهور دیگری جز ترامپ بعد از اوباما در ارتباط با ایران محدودسازی همکاریهای بینالمللی بر حسب موفقیت برجام با ایران و محاصره منطقهای تهران خواهد بود. این محاصره منطقهای با رهبری ایالات متحده آمریکا، مدیریت و فرماندهی تلآویو و اجرای عربستان دنبال میشود. شکلگیری ناتوی عربی و فشارهایی که بر شاهماهی قرمز خلیجفارس یعنی قطر وارد میآید همه اینها یک برنامه تنظیمشده به همراه روی کار آمدن محمد بن سلمان برای آینده این منازعه است و باید برای آن به طور جدی اندیشید.
در مورد ایران چطور؟ آیا ممکن است این تحولات فرصتی را برای ایران فراهم کند؟
ایران زمانی میتواند این تهدید را به فرصت تبدیل کند که متحدانه تمام نهادهای فرادولتی با دولت منتخب مردم در 29 اردیبهشت در جهت حلوفصل تمام تعارضات موجود ایران و نظام بینالملل همکاری کنند و این تهدید را به فرصتی در جهت ایجاد یک فضای مثبت برای اتحاد ملی و گسترش اسلام در درون مرزهای جغرافیایی ایران و صلح در منطقه و نظام بینالملل تبدیل کند. اگر ایران بخواهد در درون به ایجاد یک فضای تعارض مدنی و اجتماعی و سیاسی در چارچوب قطبی کردن جامعه بیندیشد و پروندههای ملی تبدیل به پروندههای جناحی و حزبی شود، بیتردید در درون ضعف و در بیرون فشارها بهتر عملیاتی خواهد شد.
به نظر شما عربستان فرصت اقتصادیای هم برای ایران میتواند داشته باشد؟
اقتصاد در کشورهای جهانسوم تابعی از سیاست است. برعکس کشورهای پیشرفته جهان که سیاست تابعی از روابط اقتصادی است ما در کشورهای جهان سوم در یک مهندسی معکوسشده همواره شاهد تبعیت اقتصاد از روابط سیاسی هستیم. با پیروی از این قاعده با توجه به تیرهوتار شدن روابط ایران و عربستان در چندسال اخیر در کوتاهمدت و حتی میانمدت چشمانداز چندان روشنی در ارتباط با روابط اقتصادی ایران و عربستان وجود ندارد.
با این سخنان شما ما در آینده روابط ایران و عربستان شاهد چه تغییراتی خواهیم بود؟ پیشبینی شما از ارتباطات این دو کشور در آینده چگونه است؟
اصطلاحی در ضربالمثلهای ایرانی وجود دارد و آن هم رسیدن ماهی به دمش است. میگویند ماهی به دمش رسید (یعنی کار به مراحل پایانی خود رسیده و وقت کار یا چیزی سر آمده). به نظر میرسد که دوران گذار در نظام بینالملل و نظم منطقهای نزدیک به دم ماهی میشود و در اینجاست که باید تمام ساختارهای قدرت، کنشگران و عاملیتهای متفاوت تصمیم جدی بگیرند و اگر زودتر تصمیم جدی بهینه و خردورزانه نسبت به منافع ملی خود در آینده اتخاذ نکنند به اجبار باید در یک بزنگاه تاریخی هزینههای بیشتری را بپردازند. آنچه مسجل است پرداخت این هزینه تصمیمگیری نخبگان را ملتها انجام میدهند و این ملتها هستند که در آینده در باب تصمیمگیری نخبگان حاکم کنونی خود قضاوت خواهند کرد. از این جهت است که امروز بیش از هر زمانی تصمیمگیری کنشگران اصلی در نظامهای قدرت منطقه میتواند زمینههای حلوفصل مسائل را با هزینههای کم و با رودرروییهای وسیع ایجاد کند.