بریتانیا پس از خروج
درخواست بازسازی سیاست
در زیر هیاهوی گفتوگوهای مربوط به برگزیت نظریههای بزرگی در حال شکل گرفتن هستند. نظریههایی که بر دهه آینده تاثیر میگذارند. در حال حاضر، چشمها به همایشهای پاییز دوخته شدهاند. برگزیت هر دو حزب اصلی کشور را هیپنوتیزم کرده است. حزب کارگر که هفته گذشته در لیورپول تجمع داشت تلاش کرد با پرداختن به موضوعات کوچک و کماهمیت از اعلام موضع شفاف پرهیز کند. محافظهکاران که این هفته در بیرمنگام گرد هم میآیند آنقدر در مورد اروپا اختلافنظر دارند که آشکارا برای حذف نخستوزیر خودشان توطئهچینی میکنند. زمینلرزه همهپرسی دو سال پیش هیچ تحرکی به دو حزب بریتانیا نداد و برعکس بحثها و گفتوگوهای فراوانی پیرامون موضوعات حاشیهای برانگیخت.
با این حال حداقل نشانههایی وجود دارند که بیان میکنند سیاستمداران بریتانیا درباره مسیر آینده کشور پس از خروج از اتحادیه اروپا فکر میکنند. راستگرایان و چپگرایان هر دو برخی از نظرات بنیادی و زیربنایی چند دهه گذشته دولتهای غربی را زیر سوال بردهاند. هر حزبی که بتواند پاسخهای قانعکنندهای ارائه دهد خواهد توانست سالهای زیادی بر سیاست بریتانیا سلطه داشته باشد و درست همانگونه که دیگر جریانات در سایر کشورها از الگوی برگزیت پیروی میکنند دیدگاههایی که اکنون در بریتانیا شکل میگیرند نیز گسترش خواهند یافت. برخی از این دیدگاهها امیدبخش و برخی دیگر خطرناک هستند.
مردم سخن میگویند
کارزار «ترک اروپا» با درخواست «کنترل را پس بگیرید» توانست طرفداران زیادی پیدا کند چون صرفاً به روابط بریتانیا با اروپا محدود نمیشود. این کارزار با کسانی همآوا شد که از دولت بیش از حد متمرکز خسته شده بودند. دولتی که در آن شوراها و مجالس ضعیف از لندن دستور میگیرند. همچنین، این کارزار خشم و عصبانیت عمومی از مسائلی مانند برونسپاری خدمات عمومی تا شرکتهای خصوصی نالایق و بیخاصیت را منعکس کرد. کارزار شرکتهایی را هدف گرفت که کارکنان را به عنوان کارگر موقت و با کمترین حقوق بهکار میگیرند و به این ترتیب قوانین کار و استخدام را دور میزنند. علاوه بر این، کارزار ترک اروپا بیانگر احساس سرخوردگی از ناتوانی نظام سرمایهداری جهانی بود. نظامی که 10 سال قبل بریتانیا را به رکود کشانید. هنگامی که بانکدارانی در هزاران مایل دورتر اوراق بهادار را به شکل غلط به فروش رساندند و هیچکس حتی خود آنها عواقب آن را درک نکرده بود.
ترزا می در زمان رسیدن به نخستوزیری در سال ۲۰۱۶ به رایدهندگان اطمینان داد که صدای آنها را شنیده است. او با جسارت تمام وعده داد که نیروهای لیبرالیسم و جهانیسازی را که سراسر جهان غرب را درنوردیدهاند از نو میسازد. او نتوانست به این وعده عمل کند. فقدان آیندهنگری خانم می، پراکندگی حامیانش و مذاکرات نفسگیر برگزیت که به جای اتحادیه اروپا با حزب خانم می برگزار میشدند همه و همه به آن معناست که مردم بریتانیا با گذشت دو سال از همهپرسی بزرگ خود هیچ دستاوردی نمیبینند. هنگامی که روز برگزیت در ماه مارس فرارسد و بریتانیا با یک پیمان بد یا نبود هرگونه پیمانی مواجه شود درخواست تحولات انقلابی -درخواستی که هیچگاه خاموش نشده است - بلندتر و قویتر از گذشته مطرح خواهد شد.
موضوع هشداردهنده آن است که این درخواست را حزب کارگری لبیک خواهد گفت که بیش از پیش و با اطمینان کامل به سمت چپ پیش میرود. بسیاری از نظریههای بیانیه سال گذشته حزب تکرار سیاستهای قدیمی از جمله ملیسازی راهآهن هستند. این سیاستها نمیتوانند پاسخگوی سوالات بنیادین جدید از دولت باشند. اما از آن زمان تاکنون برنامه اقتصادی حزب کارگر متحول شده است. جان مکدانل وزیر سایه که تفکر عمیقتری نسبت به رئیس خود جرمی کوربین دارد پیشنهاد بزرگترین توسعه حقوق دموکراتیک اقتصادی را میدهد که این کشور تا به حال دیده است.
آقای مکدانل به درستی تشخیص میدهد که در سالهای گذشته قدرت از نیروی کار به سمت سرمایه کشیده شده است؛ اما پیشنهاد او برای بازگرداندن توازن مستلزم آن است که دولت بازوی قدرتمند خود را به عمق اقتصاد وارد کند. شرکتها مجبور میشوند به کارگران امکان دهند یکسوم از جایگاههای هیاتمدیره را بگیرند و مزدها نیز بر مبنای چانهزنی جمعی تعیین میشود. ۱۰ درصد از سهام مالکانه شرکتها گرفته و در صندوقهای تحت مدیریت نمایندگان کارگران گذاشته میشود. در این صورت، کارگران در برخی شرکتها بزرگترین سهامداران خواهند بود. کارگران مقداری از سود سهام را دریافت میکنند اما بخش بزرگ آن به دولت میرسد. خزانهداری به گونهای طراحی میشود تا پول را به سمت صنایع مورد نظر خود هدایت کند. این برنامه به همراه طرح افزایش حداقل دستمزد، ۶۰ درصد از کارکنان زیر ۲۵ سال را دربر میگیرد و نوعی انتقال قدرت نهتنها به کارگران بلکه به دولت و اتحادیهها را به همراه دارد. اقتصاددانان حامی کارگران نظریههای بیشتری از جمله کنترل سرمایه را مطرح میکنند. آقای مکدانل در همایش گفت هر چه افتضاحی که ما به ارث میبریم بزرگتر باشد ما تندروتر خواهیم شد. احتمال دارد برگزیت افتضاح و آشفتگی لازم برای توجیه فلسفه شوک سوسیالیستی را فراهم کند.
روند تجدید قوای محافظهکاران سرعت کمتری داشت اما آنها نیز در حال نظریهپردازی هستند. برخی از آنها خواستار آن هستند که اصول تاچری بازار آزاد پالایش و در حوزههای جدید به کار گرفته شوند و به عنوان مثال محدودیتهای برنامهریزی به منظور تشویق ساخت مسکن برداشته شوند. برخی دیگر از حزب میخواهند تا لبههای برنده سرمایهداری را کُند سازد. به عنوان مثال، از برنامه مقابله با تراست آقای تدی روزولت استفاده کند و در روزگار کنونی بنگاههای انحصاری پرقدرت و رانتخوار فناوری را هدف قرار دهد. با این حال، گروهی دیگر بر این باورند که درمان آشفتگیهای بریتانیا آن است که نظریه محافظهکارانه «یک ملت» بنجامین دیزرائیلی بهروزرسانی شود. به گفته این گروه، رسالت نوین آن نظریه متحد ساختن کشوری است که برگزیت شکافهای عمیق سن، طبقه و منطقهای آن را تشدید کرده است.
اما منظور چیست؟
این نظریهها میتوانند نشانه شکاف بزرگی با گذشته باشند. اما با وجود آنکه حزب جسور کارگر در پشت فهرست بزرگی از برنامههای دقیق متحد شده است، نظرات محافظهکاران به خوبی تعریف نشدهاند و حزب نمیداند کدام نظریه را دنبال کند. رهبر آنها که در بروکسل به انزوا کشیده شده است و در وستمینستر برای جایگاهش مبارزه میکند زمانی برای فلسفهبافی ندارد. به احتمال زیاد او نمیتواند تا زمان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا به فکر تعیین جانشینی برای خود باشد. اما زمان زیادی باقی نمانده است. بسیاری از محافظهکاران تردید دارند که برنامههایی از قبیل طرح آقای مکدانل در بریتانیا به تصویب برسند، اما این نشانه خودشیفتگی آنهاست. زیبایی فریبنده برگزیت کافی است تا بسیاری از بریتانیاییهای ثروتمند از محافظهکاران روی برگردانند حتی اگر این کار مستلزم انتخاب یک وزیر دارایی به شدت چپگرا باشد. از طرف دیگر نظام «برنده همهچیز را میگیرد» در بریتانیا به دولت امکان میدهد به سرعت و به طور کامل کشور را تغییر دهد. آقای مکدانل با آن اهرمهای کنترلی که دستهای دونالد ترامپ را بستهاند روبهرو نیست.
بریتانیا در نهایت وارد جنگ دیدگاهها شده است؛ همان چیزی که از نتیجه همهپرسی انتظار میرفت. این وضعیت فرصتهای بزرگی ایجاد میکند اما خطرات بزرگی نیز به همراه دارد. اکنون زمان آن است که کسانی که چشمانداز توصیفی حزب کارگر را نمیپسندند به فکر تدوین نظرات خویش باشند.