شکست دموکراسی
پس از چند دهه پیروزی، دموکراسی در حال عقبنشینی است
یک پیراهن راهراه، کت تیرهرنگ و کمربند حلقه شده در یک ویترین شیشهای در انجمن وکلای دیاربکر به نمایش گذاشته شدهاند. این اشیا به رئیس سابق انجمن آقای طاهر ایلچی تعلق دارد که در سال 2015 و در اوج برخوردها بین ارتش ترکیه و جداییطلبان کرد جان خود را از دست داد. او در کنار بنای 500ساله چهارمناره در بخش باستانی شهر ایستاده بود و مردم را به صلح دعوت میکرد که گلولهای به سرش شلیک شد. هیچکس قاتل را نمیشناسد. دولت، تروریستها و بسیاری از کردها دولت را مقصر میدانند. پس از مرگ آقای ایلچی ارتش آن منطقه از دیاربکر را که در اختیار شورشیان بود با خاک یکسان کرد. آوارها به همراه جنازههای کشتهشدگان با کامیون به کنار رودخانه منتقل شد. مردم محلی جرات ندارند درباره این موضوع صحبت کنند.
کمتر از یک دهه قبل، ترکیه یک دموکراسی نوشکفته و آماده پیوستن به اتحادیه اروپا بود. اما اکنون با سرعت به سمت اقتدارگرایی میتازد. در سال 2016 افسران ارتش دست به کودتا زدند. آنها تانکها را به خیابان آوردند، مجلس را بمباران کردند و نزدیک بود رئیسجمهور رجبطیب اردوغان را بکشند. کودتا به سرعت سرکوب شد و اردوغان دست به انتقام و پاکسازی زد. بیش از 200 هزار نفر که اکثراً مظنون به عضویت در جنبش گولن بودند زندانی یا از کار برکنار شدند. هرکس که به مدرسه گولنیستها رفته بود، در یک بانک متعلق به گولن حساب داشت یا اسکناس یکدلاری که نماد گولنیسم بود حمل میکرد در معرض خطر بازداشت قرار گرفت. میلیونها ترک هماکنون از رئیسجمهور هراس دارند. اما تعداد زیادی نیز او را به خاطر محافظت از آنها در برابر گولنیسم تحسین میکنند. آدم (Adem) که یک بنگاه املاک در استانبول دارد به اردوغان به خاطر «پاکسازی دشمنان درون» تبریک میگوید. او در مورد قربانیان پاکسازی میگوید: «آنها دستگیر شدند چون خطا کردند. اگر شما در آمریکا اسرار دولتی را سرقت کنید صندلی برقی در انتظار شماست، اینطور نیست؟»
انتظار میرود اردوغان در انتخابات 24 ژوئن موقعیت خود را مستحکم کند. با وجود تورم دورقمی و نوسان نرخ ارز احتمال دارد او دوباره پیروز انتخابات باشد هرچند جایگاه حزب او متزلزل خواهد شد. از طرف دیگر به خاطر تغییراتی که او سال گذشته در قانون اساسی اعمال کرد جایگاه ریاستجمهوری قدرت بیشتری پیدا میکند. او در مقام ریاستجمهوری اجرایی میتواند احکامی به قدرت قانون صادر و قوه قضائیه را از طرفداران خود پر کند.
ترکیه نمونه بارز یک روند ناگوار است. جهان از زمان جنگ جهانی دوم بسیار دموکراتیکتر شده است. در سال 1941 حدود 10 دموکراسی وجود داشت اما تا سال 2000 فقط هشت کشور انتخابات جدی نداشتند. با این حال، از زمان بحران مالی سالهای 2008-2007 دموکراسی رو به عقبنشینی گذاشت. اکثر ناظران در این مورد همعقیدهاند. آخرین نظرسنجی اندیشکده آمریکایی «خانه آزادی» دموکراسی در بحران نام دارد. طبق این گزارش در سال 2017 برای دوازدهمین سال متوالی تعداد کشورهایی که شاهد عقبنشینی دموکراسی بودند از تعداد کشورهایی که از آن سود بردند بیشتر شد. طبق «شاخص دموکراسی» که واحد اطلاعات نشریه اکونومیست تهیه میکند در سال 2017، 89 کشور شاهد عقبنشینی دموکراسی و فقط 27 کشور شاهد بهبود آن بودند. طبق تازهترین «شاخص دگرگونی» که بنیاد برتلسمان (Bertelsmann) تهیه میکند و بر اقتصادهای نوظهور تمرکز دارد «کیفیت دموکراسی به پایینترین سطح رسیده است». آنچه این شاخصها اندازه میگیرند صرفاً دموکراسی (یعنی حاکمیت مردم) نیست بلکه انتخابات آزاد است، یعنی دولتی که از طریق انتخابات آزاد تشکیل میشود و به حقوق افراد و اقلیتها، حاکمیت قانون و نهادهای مستقل احترام میگذارد.
تفاوت این دو مفهوم اهمیت دارد. یاشا مونک (Mounk) از دانشگاه هاروارد در نوشتار «مردم در مقابل دموکراسی» تاکید میکند که آزادیخواهی و دموکراسی تفکیکپذیر هستند. رایدهندگان اغلب چیزهایی میخواهند که در اساسیترین شکل دموکراتیک هستند اما آزادیخواهانه نیستند. این تمایل هیچ ربطی به سیاستهای راست یا چپگرا ندارد. به عنوان مثال آنها ممکن است دولتی را برگزینند که وعده دهد گفتمانهای مخالف را سانسور کند یا از همهپرسیای طرفداری کنند که حقوق یک اقلیت کمطرفدار را محدود میکند.
همزمان بسیاری از نهادهای آزادیخواه غیردموکراتیک هستند. به عنوان مثال قضات غیرمنتخب ممکن است دستور سیاستمداران منتخب را باطل کنند. آزادیخواهان این امر را یک محدودیت ضروری برای اختیارات دولت میدانند. حتی نمایندگان منتخب مردم نیز ممکن است در معرض قانون قرار گیرند. در یک دموکراسی آزادیخواه قدرت پراکنده میشود. سیاستمداران نهتنها به رایدهندگان پاسخگو هستند بلکه دادگاههای چابک، خبرنگاران و گروههای فشار آنها را در مسیر نگه میدارند. گروههای مخالف دولت را مشروع میدانند اما بسیاری از اقدامات آن را محکوم و تلاش میکنند در انتخابات بعدی جای آن را بگیرند. بین حزب حاکم و دولت یک مرز مشخص وجود دارد.
این نظام اکنون در خطر است. در بسیاری از کشورها رایدهندگان رهبرانی را برمیگزینند که به آن احترام نمیگذارند و به تدریج آن را بیاهمیت میکنند. در نهایت آن چیزی حاصل میشود که ویکتور اوربان نخستوزیر مجارستان آن را «دموکراسی غیرآزادیخواه» مینامد. وقتی سیستمهای کنترل و نظارت برداشته شوند، حاکم خودکامه سادهتر میتواند با سرکوب مخالفان (همانند ترکیه) یا بیاثر کردن قوه مقننه (مانند ونزوئلا) دموکراسی را از بین ببرد.
دموکراسیهای بالغ غربی هنوز در معرض خطر جدی نیستند. شاید دونالد ترامپ هنجارهای آزادیخواهانه را تحقیر کند اما نظام کنترل و نظارت آمریکا قدرتمند است و از او دوام بیشتری خواهد داشت. تهدید واقعی متوجه دموکراسیهای نابالغ است که در آن نهادهای ضعیفتر و عادات دموکراتیک کمتر نهادینه شدهاند. با این حال رویدادهای جهان غرب بر این مکانها تاثیر میگذارند. آمریکا زمانی الهامبخش مردم دربند بود و تلاش میکرد دموکراسی را تقویت کند. اما اکنون رئیسجمهوری دارد که آشکارا ولادیمیر پوتین را تحسین و ادعا میکند با کیم جونگ اون یک «پیوند ویژه» دارد.
همزمان چین یک الگوی جایگزین ارائه میدهد. این کشور که پس از مرگ مائو تسهتونگ کمتر دیکتاتوری بود اکنون در حال تمرکز قدرت در دستان یک نفر یعنی شی جین پینگ است که محدودیت دوران قدرت او برداشته شد. برخی از خودکامگان بالقوه چین را شاهدی بر این مدعا میبینند که خودکامگی به رشد اقتصادی منجر میشود (هرچند آنچه آنها در پی آن هستند ریاستجمهوری مادامالعمر است).
در کل جهان حمایت عمومی از دموکراسی همچنان بالاست. نظرسنجی موسسه پیو در 38 کشور نشان میدهد که 78 درصد مردم بر این باورند نظامی که در آن نمایندگان منتخب قانون تدوین میکنند نظام مناسبی است اما اقلیتهای قدرتمند گزینههای غیردموکراتیک را ترجیح میدهند. 24 درصد عقیده داشتند حکومت نظامی بهتر است و 26 درصد بر این عقیدهاند که باید رهبری قدرتمند وجود داشته باشد که «بتواند بدون دخالت مجلس یا دادگاهها تصمیم بگیرد». در مجموع افراد دارای تحصیلات پایینتر حکومت خودکامه را میپسندند. از آنجا که اکثریت زیادی از مردم طرفدار دموکراسی هستند رهبران نمیتوانند آشکارا اظهار کنند قصد حذف آن را دارند. با این حال رهبران عادت کردهاند جوهره و ذات دموکراسی را تضعیف و ظاهر آن را حفظ کنند. جزئیات این امر در کشورها متفاوت است اما خودکامگان جدید نقاط اشتراک زیادی دارند و با دقت از یکدیگر درس میگیرند.یک دموکراسی عمدتاً به این صورت سقوط میکند. ابتدا، یک بحران اتفاق میافتد و رایدهندگان فردی را برمیگزینند که وعده میدهد آنها را نجات دهد. دوم، این فرد برگزیده دشمنان را پیدا میکند. طبق گفته صاحبنظر آمریکایی قرن 20، آقای منکن، (Mencken) هدف او آن است که مردم را در حالت هشدار و مشتاق برای رسیدن به آرامش نگه دارد. این کار از طریق خلق تعداد زیادی دشمن صورت میگیرد. سوم، او نهادهای مستقلی را که ممکن است بر سر راهش قرار گیرند از بین میبرد. سرانجام، او قوانین را به گونهای تغییر میدهد که رایدهندگان نتوانند به سادگی او را برکنار کنند. کشور او در طول سه مرحله اول هنوز دموکراسی دارد اما دموکراسی در یک نقطه در مرحله نهایی به پایان میرسد. هر چهار مرحله ارزش امتحان کردن را دارند.
در مجارستان دو تکانه باعث شد اعتقاد به نظام قبلی تضعیف شود. اول بحران مالی اتفاق افتاد. قبل از آن بسیاری از مجارستانیها وامهای مسکن ارزی پرخطر گرفتند. وقتی ارزش پول مجارستان (فارینت) در برابر فرانک سوئیس سقوط کرد و مردم خانههایشان را از دست دادند آنها به شدت عصبانی شدند. حزب فیدز (Fidesz) که در گذشته نسبتاً آزادیخواه بود اما به شدت تمایلات آزادیخواهانه را کنار گذاشته بود با سرزنش دولت قبل و وعده کمک به وامگیرندگان به قدرت رسید.
تکانه دوم بحران پناهندگان سوری در سال 2016-2015 بود. مهاجران سوری در مجارستان نماندند اما هزاران پناهنده از طریق مجارستان به آلمان رفتند و مجارها آنها را در تلویزیون دیدند. این بحران باعث شد آقای اوربان رهبر حزب فیدز دو دشمن برای خود پیدا کند: گروههای مسلمان و طبقه روشنفکر آزادیخواه که به آنها اجازه ورود میدادند.
اوربان با ایجاد موانع توانست جلوی جریان پناهندگان را سد کند اما او همچنان تهدید را بزرگ جلوه میداد. دولت او یک همهپرسی برگزار کرد و از رایدهندگان خواست نظرشان را در مورد طرح ساختگی جورج سورس میلیاردر آمریکایی-مجاری بیان کنند. طبق این طرح قرار بود یک میلیون مهاجر از آفریقا و خاورمیانه به اروپا بروند. در پوستر کارزار، تصویر آقای سورس با لبخندی شرارتآمیز و رهبران مخالف با سیمچین در دست دیده میشد. شعار پوستر این بود: آنها کل حصارها را برمیدارند. حزب آقای اوربان در 8 آوریل با اکثریت مطلق به پیروزی رسید. بنیاد سورس دفتر خود در بوداپست را در ماه می تعطیل کرد. آقای مونک در رد نظریه مورد حمایت دانشمندان علوم سیاسی میگوید: تجربه مجارستان دلیلی برای رد این نظریه است که میگوید هرگاه درآمد سرانه یک کشور به 14 هزار دلار برسد دموکراسی آن ایمن خواهد بود.
انتخاب دشمنان مناسب اهمیتی فوقالعاده دارد. مهاجران خوب هستند اما حق رای ندارند. سورس گزینه بهتری است چون ثروتمند است، از امور آزادیخواهانه حمایت مالی میکند و یهودی است. میتوان او را فردی قدرتمند جلوه داد اما از آنجا که او قدرتی ندارد نمیتواند به اتهامزنندگان آسیبی بزند. تحریک نفرت قومیتی بسیار خطرناک است. بنابراین تفرقهافکنان اغلب به نمونههای کوچک اشاره میکنند. یاکوب زوما رئیسجمهور سابق آفریقای جنوبی به جای محکوم کردن کل سفیدپوستان «انحصار سرمایهای سفیدپوستان» را محکوم میکرد. بسیاری از رهبران به اقلیتهای کوچک اما موفق در تجارت گیر میدهند. به عنوان مثال، رئیسجمهور فقید زامبیا، مایکل ساتا، قدرت خود را به انتقاد از مدیران چینی مدیون است. جنایتکاران دشمنانی ایدهآل هستند چون هیچکس آنها را دوست ندارد. رودریگو دوترته با وعده کشتن قاچاقچیان مواد مخدر توانست در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 فیلیپین به پیروزی برسد. برآورد میشود 12 هزار نفر بدون حکم قضایی کشته شدند. اما کشور او امنتر نشد. با این حال محبوبیت دولت دوترته 80 درصد است.
خودکامگان بالقوه به یک دستور کار مثبت نیاز دارند. آنها اغلب خود را به عنوان مدافعان یک گزینه ارزشمند برای رایدهندگان (مانند ملیت یا فرهنگ) نشان میدهند. به عنوان مثال، حزب حاکم لهستان شعارهایی در حمایت روش زندگی کاتولیکی در کشور سر میدهد و یارانههای سخاوتمندانه را در اختیار خانوادههای بزرگ قرار میدهد که اکثراً روستاییان مذهبی هستند.
احزاب راست ملیگرا از چپها یاد گرفتهاند چگونه از سیاست «هویت» سوءاستفاده کنند. هر دو طرف وانمود میکنند حقوق جمعی را بر حقوق فردی ترجیح میدهند. آقای اوربان در سال 2014 گفت: ملت مجارستان صرفاً مجموع تکتک افراد نیست بلکه جامعهای است که به سازماندهی، قدرت و توسعه نیاز دارد. خودکامگان برای حفظ قدرت باید نهادهای مستقل را تضعیف کنند. آنها این کار را به تدریج و بدون سروصدا انجام میدهند. نظام قضایی اولین هدف است. حزب حاکم لهستان در ماه دسامبر قانونی را تصویب کرد که طبق آن دوپنجم قضات به اجبار بازنشسته میشوند. در 11 می دوترته رئیس دادگستری را مجبور به کنارهگیری کرد چون او به سوءاستفاده دوترته از حکومت نظامی اعتراض کرده بود. رسانهها نیز باید تضعیف شوند. در ابتدا، حاکم اقتدارگرا دوستان خود را در مرکز تلویزیون دولتی منصوب و رسانههای دیگر را به دروغگویی متهم میکند. دیکتاتورهای قدیم در یک نسل قبل رسانههای مستقل را تعطیل میکردند اما خودکامگان کنونی جریمه و مالیات سنگین بر مالکان این رسانهها تحمیل و آنها را وادار میکنند کسبوکارشان را به طرفداران حاکم خودکامه بفروشند. پوتین این تکنیک را به طور کامل در روسیه به اجرا گذاشت و اکنون دیگران از آن تقلید میکنند. در ترکیه نیز آخرین گروه رسانهای مستقل بزرگ در ماه مارس به یکی از دوستان اردوغان فروخته شد.
نکته ضروری دیگر نگه داشتن نیروهای امنیتی در کنار خود است. رابرت موگابه رئیسجمهور سابق زیمبابوه وفاداری آنها را بدیهی فرض میکرد، بنابراین قدرت را از دست داد. دیگر دولتمردان این اشتباه را مرتکب نمیشوند. نیکلاس مادورو رئیسجمهور ونزوئلا برای جلب رضایت ارتش و قوای نظامی به آنها اجازه میدهد سیستم ملی توزیع مواد غذایی را غارت کنند. عبدالفتاح السیسی رئیسجمهور مصر که در انتخابات ماه مارس 92 درصد آرا را کسب کرد به پلیس اجازه میدهد با دزدی از شهروندان درآمد خود را بالا ببرد.
رئیسجمهوری که دادگاهها، رسانهها و نیروهای مسلح را در اختیار بگیرد میتواند اثر هرگونه نهاد مهم دیگر را خنثی سازد. او میتواند مجلس را به حاشیه بکشد، نقشه انتخابات را دوباره ترسیم کند و مخالفان جدی را از ورود به سیاست بازدارد. اقتدارگرایان از هر ایدئولوژی که پیروی کنند افرادی فرصتطلب هستند. دانیل اورتگا رئیسجمهور نیکاراگوئه کار خود را به عنوان یک مارکسیست انقلابی آغاز کرد و در 1979 به قدرت رسید. او به خاطر تمایلات ضدکاتولیکی در انتخابات 1990 شکست خورد بنابراین تغییر چهره داد و به عنوان یک کاتولیک متعصب ظاهر شد. او اعلام کرد حتی اگر جان یک مادر در خطر باشد اجازه سقط جنین را نمیدهد. اورتگا در سال 2006 و به خاطر اختلاف میان گروههای مخالف دوباره انتخاب شد. همسر او روزاریو موریلو سال قبل معاون رئیسجمهور شد تا سلسلهای دیکتاتوری همانند آنچه قبلاً خود او سرنگون کرده بود دوباره تشکیل شود. اورتگا و حزب ساندنیستا ریاست دادگاه عالی را در دست گرفتند و محدودیت دوره ریاستجمهوری را برداشتند. آنها احزاب مخالف واقعی را سرکوب کردند. رسانههای منتقد به مالکیت افراد جدیدی درآمدند که اغلب از خانواده اورتگا هستند. این نوع حمله علیه دموکراسی هیچ آشوب و ناآرامی به همراه نداشت. تنها آشوب و شورش هنگامی ایجاد شد که اورتگا تلاش کرد به مستمری بازنشستگان نیکاراگوئه دستدرازی کند. سوءمدیریت و فساد در حزب حاکم ساندنیست صندوقهای بازنشستگی را خالی کرد. اورتگا از کارگران خواست صندوق را پر کنند. آنها در واکنش به خیابانها ریختند و مجسمههای بزرگداشت موریلو را سرنگون کردند. رژیم تنها با دست بردن به اسلحه توانسته است قدرت خود را حفظ کند.
خودکامگانی که قصد دارند برای همیشه در قدرت بمانند مغز کودکان را شستوشو میدهند. یک ترک آزادیخواه با اعلام انزجار از اینکه در مدرسه به کودکان چهارساله گفته میشود که رئیسجمهور ملت را از چنگال گولنیستها نجات داد میگوید: «در کتابهای تاریخ مدارس هیچ کشوری رویدادهای دو سال قبل نمیآید اما ما در ترکیه این کار را انجام میدهیم.» دانشگاه بولیواری ونزوئلا به دانشجویانی که در سخنرانیهایی شرکت میکنند که آمریکا را مقصر کمبود مواد غذایی اعلام میکنند بورس تحصیلی رایگان میدهد.
آزادیخواهی و ناراضیان
در مورد ناکامی دموکراسیهای آزادیخواه زیاد صحبت شده است. اگرچه این کشورها عمدتاً ثروتمند و آرام هستند اما شهروندانی ناراضی دارند. جهانیسازی و فناوری باعث شد آنها برای اشتغال خود نگران باشند. جنگهای فرهنگی باعث شد هرکس کم و بیش مورد بیاحترامی دیگران قرار گیرد. واکنش به این روندهای بزرگ تاریخی بخشی از عوامل ظهور خودکامگی تلقی میشود. اما رهبران تشنه قدرت نیز یاد گرفتهاند چگونه از آنها سوءاستفاده کنند. نمیتوان بدون وجود یک فرد خودکامه رژیم خودکامه داشت.
اکثر افراد تشنه قدرت هستند. برخی به این دلیل میخواهند دنیا را تغییر دهند و بخشی دیگر، به خاطر خود قدرت. برخی به این خاطر که قدرت، چاپلوسی، پول و هوسرانی به همراه میآورد. اکثر کسانی که به قدرت میرسند همه این انگیزهها را دارند بنابراین تعجبی ندارد که دودستی به قدرت بچسبند. اکثر رژیمهای خودکامه کثیف هستند. هیچکدام از کشورها و مناطقی که در میان یکسوم کشورهای ناسالم در شاخص درک فساد قرار میگیرند از نظر ردهبندی خانه آزادی جزو کشورهای آزاد نیستند. در میان 20 کشور پاک فقط سنگاپور و هنگکنگ آزادی ندارند.
خودکامگی و فساد یک حلقه شرارت پدید میآورند. قدرت بدون محدودیت، دارندگان آن و دوستانشان را قادر میسازد ثروتمند شوند. هرچه آنها بیشتر دزدی کنند انگیزه بیشتری پیدا میکنند تا با تقلب مسوولیتی در نظام داشته باشند. اگر آنها قدرت را از دست بدهند تحت تعقیب قانونی قرار میگیرند بنابراین هرگاه یک فرد خودکامه با شور و هیجان از غرور ملی دم میزند در تلاش است تا توجهات را از فساد و تقلب خود دور سازد. مخالفان آقای اوربان آرزو دارند بتوانند بگویند چرا دوستان او ثروتمندترین افراد در مجارستان هستند و چرا یک ورزشگاه بزرگ فوتبال در شهر زادگاهش ساخته شد. اما دوستان او کنترل رسانهها را در اختیار دارند و فقط در مورد مهاجران صحبت میکنند.
دموکراتها میتوانند به مبارزه برخیزند. نمونههایی از این نوع وجود دارد. در سریلانکا مخالفان علیه یک خودکامه شرور و ولخرج با یکدیگر متحد شدند. در گامبیا، تهدید حمله کشورهای همسایه یک دیکتاتور را وادار کرد شکست در انتخابات را بپذیرد. در آفریقای جنوبی یک رهبر منتخب که نهادها را تضعیف کرد و اجازه داد دوستانش در مصونیت کامل به غارت بپردازند از سوی حزبش برکنار شد و در ارمنستان اعتراضات گسترده ماه آوریل به خلع قدرت یک دولتمرد خودکامه انجامید.
از آنجا که مردان قدرت قوانین خود را میسازند، دفاع از دموکراسی آزادیخواه توجیه و ارزش پیدا میکند. نتایج مادی آن نیز در درازمدت خوب خواهد بود. مطالعه دارون عجماوغلو از موسسه فناوری ماساچوست به این نتیجه رسید که تغییر رژیم از اقتدارگرایی به دموکراسی در مدت 30 سال درآمد سرانه را 20 درصد افزایش میدهد. البته اقتصاددانان این یافته را زیرسوال میبرند. به عقیده آقای والتین از بانک جهانی، نظامهای اقتدارگرا زمانی سقوط میکنند که اقتصادشان راکد میشود. دموکراتهایی که جای آن را میگیرند بهبود بعدی را محصول کار خود میدانند. مسلم آن است که دولتهایی که بهطور آزاد انتخاب شدهاند و حاکمیت قانون آنها را محدود میکند قدرت زیادی برای بدرفتاری با شهروندان نخواهند داشت. یک خبرنگار در دیاربکر که به تازگی به خاطر پنج توئیت بازداشت شده است میگوید: آنها کمکم حقوق ما را میگیرند. من هر روز اخبار را مطالعه میکنم تا ببینم کدامیک از دوستانم بازداشت شدهاند.