شناسه خبر : 48022 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ولیعهد اقتصاد شیکاگو

هنری کالورت سایمونز چگونه نامی ماندگار در اقتصاد پیدا کرد؟

 

آزاده چیذری / نویسنده نشریه 

88هنری کالورت سایمونز، اقتصاددان آمریکایی در دانشگاه شیکاگو بود. الگوهای ضدانحصار و پول‌گرایی او پایه و اساس مکتب اقتصادی شیکاگو را بنا نهاد. با این حال، دیدگاه‌های او اغلب مخالف دیدگاه‌های میلتون فریدمن بود که پول‌گرایی را توسعه داد و شخصیت برجسته مکتب شیکاگو در نیمه دوم قرن بیستم بود. فلسفه سایمونز آرمان‌های آزادی‌خواهانه آزادی را با کنترل‌های ظاهراً «مداخله‌گرایانه» دولت ترکیب می‌کند که چهارچوبی را حفظ می‌کند که در آن اقتصاد بازار آزاد بتواند با موفقیت کار کند. او برای تغییر ساختار مالی ایالات‌متحده برای موثرتر کردن سیاست پولی و کاهش چرخه‌های دوره‌ای تورم و کاهش تورم بحث کرد. سایمونز همچنین به برابری اعتقاد داشت، همان‌طور که پیشنهادهای او برای اصلاح مالیات بر درآمد مشهود است، که بسیاری از آنها اجرا شده‌اند.

او که شاگرد فرانک اچ. نایت بود، برای بسیاری نماینده روزهای اولیه «مونتاریسم» در شیکاگو است- و بنابراین مولد واقعی آنچه معمولاً مکتب شیکاگو در نظر گرفته می‌شود. برخلاف نایت، سایمونز هیچ تردیدی در مورد مطلوبیت یک سیستم بازار آزاد سرمایه‌داری نداشت و در دفاع (و توصیه) از دکترین لسه‌فر به عنوان سیاست، صریح بود. او به دولت توصیه کرد که سیاست ضدانحصار را با جدیت دنبال کند و همچنین عقیده معروف پول‌گرایی را در مورد کنترل دقیق و ارائه یک عرضه پایدار پول بر اساس یک «قاعده» غیراختیاری (هرچند ضدچرخه‌ای) تنظیم کند؛ که به «طرح شیکاگو» معروف شد. بنابراین، او در آن زمان خواستار گسترش فعال پولی از طریق مخارج کسری بود.

 غیر از این، سایمونز به جز ارائه برخی پیشنهادها در مورد اصلاحات مالیاتی که بسیاری از آنها از آن زمان به اجرا درآمده‌اند، به اقتصاد هم کمک کرد. نقش هنری سایمونز شاید بیشتر به ‌عنوان معلم نسلی بود که قرار بود بر شخصیت متمایز «مدرسه شیکاگو» بیشتر تاکید کند، به ‌ویژه انتصاب او در دانشکده حقوق شیکاگو که به ویژگی پیوند حقوقی-اقتصادی بعدی شیکاگو تبدیل شد. به طور طبیعی، میلتون فریدمن، سایمونز را به عنوان یکی از معلمان و تاثیرگذاران اصلی تایید کرده است.

هنری سایمونز یکی از گیج‌کننده‌ترین چهره‌های تاریخ اقتصاد است. او کمک‌های مهمی به امور مالی عمومی کرد و بنیان‌گذار سنت شیکاگو برای اصلاحات پولی بود که در سال‌های پس از رکود دهه 1930 از حمایت گسترده‌ای برخوردار شد، که می‌توانست سیستم بانکداری ذخایر کسری را که سایمونز آن را ذاتاً ناپایدار می‌دانست، لغو کند. این امر از گردش اعتبارات بانکی بدون وثیقه به عنوان «جایگزین پول» در سیستم مالی جلوگیری می‌کرد و با پول ایجادشده از سوی دولت یا بانک مرکزی که مشمول فرار بانکی نمی‌شدند، جایگزین می‌شد.

سایمونز همچنین برای تعریف درآمد اقتصادی که به طور مشترک با رابرت ام. هیگ توسعه یافته، مورد توجه قرار گرفته- که به معادله هایگ-سایمونز معروف است.

در واقع، جرج استیگلر به او لقب «ولیعهد» اقتصاد شیکاگو را داد. او از طرفداران نظریه کمیت بود و در دهه‌های 1930 و 1940 زمانی که این نظریه مورد حمله قرار گرفت، به دفاع از آن کمک کرد. با این حال، او دیدگاه‌های زیادی در مورد اقتصاد پولی داشت که دقیقاً برعکس دیدگاه‌هایی بود که بعداً از سوی میلتون فریدمن و همکارانش مطرح شد. سایمونز از فهرست طولانی محدودیت‌ها در سیستم مالی حمایت می‌کرد، او فکر می‌کرد که مدیریت بدهی فدرال (تغییر ساختار سررسید بدهی فدرال) پیامدهای کلان اقتصادی قابل توجهی دارد، و از همه شگفت‌انگیزتر، او فکر می‌کرد که کسری بودجه فدرال می‌توانست به رکود پایان دهد و خریدهای بازار آزاد فدرال‌رزرو نمی‌توانست این کار را انجام دهد. سایمونز فکر می‌کرد که در غیاب اصلاحات رادیکال بهترین قانون برای سیاست پولی تثبیت سطح قیمت است. همه این موقعیت‌ها به طور منطقی از نسخه منحصربه‌فرد نظریه کمیتی که او با آن کار می‌کرد، سرچشمه می‌گرفت. کشف پارادوکس سایمونز صرفاً به عنوان تمرینی در تاریخ اندیشه اقتصادی ارزشمند است. چهارچوب سایمونز او را قادر می‌کرد تا تعدادی از تحولات اخیر در اقتصاد پولی را پیش‌بینی کند. این موضوع نشان می‌دهد که رویکرد او هنوز هم ممکن است روش مفیدی برای تفکر در مورد پدیده‌های پولی ارائه دهد.

از وکالت تا اقتصاد

هنری کالورت سایمونز در 9 اکتبر 1899 در شهر کوچک ویردِن، ایلینویز در غرب میانه به دنیا آمد. او به راحتی به عنوان عضوی از طبقه متوسط، بزرگ شد. پدرش، وکیل بود. مادرش، مولی سیمز سایمونز، زنی بود که برای فرزندانش جاه‌طلبی‌های اجتماعی و آموزشی زیادی داشت. او خواهر بزرگ‌تر هنری، الا سایمونز را به کالج ولزلی و هنری را به دانشگاه میشیگان فرستاد. هنری در 16سالگی در کلاس دوم دبیرستان فارغ‌التحصیل شد، اما به دلیل وضع بد مالی خانواده، نتوانست از خواهر بزرگ‌ترش در کالج شرقی پیروی کند (الا سایمونز سیپل از کالج ولزلی فارغ‌التحصیل شده بود).

در عوض، هنری در سال 1916 با هدف وکیل شدن در دانشگاه میشیگان ثبت‌نام کرد. در سال اول تحصیلاتش، مطالعه تئوری اقتصادی توجه او را جلب کرد و سایمونز در سال 1920 در رشته اقتصاد فارغ‌التحصیل شد- او بعدها ادعا کرد که فِرِد ام. تیلور تاثیر کلیدی در تحصیلات اولیه او داشته است. او سپس تحصیلات تکمیلی را آغاز کرد و در ابتدا دوره‌هایی را در میشیگان گذراند. او تحصیلات خود را در دانشگاه میشیگان و دانشگاه کلمبیا ادامه داد، اما مدرکی دریافت نکرد. سایمونز در سال 1921 به عنوان یک مدرس پاره‌وقت به دانشگاه آیوا (University of Iowa) نقل مکان کرد و در آنجا زیر نظر فرانک اچ. نایت تحصیل کرد و از پیروان او شد. او دوره‌های تحصیلات تکمیلی را در دانشگاه شیکاگو گذراند و با وجود اینکه پایان‌نامه دکترای خود را به پایان نرسانده بود، در سال 1925 به عنوان استادیار در آیوا منصوب شد و تا بهار 1927 در آنجا ماند. در اینجا بود که سایمونز تحت تاثیر فرانک اچ. نایت قرار گرفت که او را به دپارتمان اقتصاد در دانشگاه شیکاگو علاقه‌مند کرد. او در تابستان همان سال، به دنبال نایت به دانشگاه شیکاگو رفت و به عنوان مدرس اقتصاد مشغول به کار شد. او بعداً اظهار کرد که «نایت به عنوان فردی تاثیرگذار در مرحله بعدی، تقریباً عالی بود».

بازگشت به شیکاگو

او در اکتبر 1928 به عنوان استادیار منصوب شد. سایمونز قبلاً دوره تحصیلات تکمیلی خود را در رشته اقتصاد در دانشگاه شیکاگو به پایان رسانده بود. سایمونز همچنین تحت تاثیر فرانک ای. فِتِر، ابتدا به عنوان استاد در دانشگاه شیکاگو و بعداً همکار در دانشگاه برلین، قرار گرفت؛ جایی که سایمونز قصد داشت پایان‌نامه خود را در مورد مالیات بر درآمد تکمیل کند.

در حالی که او پایان‌نامه خود را با عنوان «مالیات بر درآمد شخصی» در سال 1938 منتشر کرد، اما هرگز دکترای خود را به پایان نرساند. این فقدان مدارک رسمی بدون شک کار آکادمیک سایمونز را در دانشگاه شیکاگو مختل کرد- او تا اکتبر 1942 به عنوان دانشیار منصوب نشد. با این حال، به جز خدمات مشاوره‌ای پاره‌وقت به وزارتخانه‌های دادگستری و خزانه‌داری در طول جنگ جهانی دوم، هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که نشان دهد او هرگز در جای دیگری به دنبال استخدام بوده باشد.

هنری سایمونز پس از بازگشت به شیکاگو، چهار کتاب نقد و یک کتاب معروف به اسم «مواد درسی برای اقتصاد 201» منتشر کرد. در سال 1934 «برنامه‌ای مثبت برای لسه‌فر» او به وسیله انتشارات دانشگاه شیکاگو به عنوان جزوه سیاست عمومی شماره 15 منتشر شد و او فوراً به شهرت رسید. بقیه دوران حرفه‌ای سایمونز در نویسندگی به نقد کتاب و تک‌نگاری اختصاص یافت. یک رساله دیگر، «مالیات بر درآمد فدرال»، پس از مرگش همراه با «سیاست اقتصادی برای یک جامعه آزاد»، کتابی از تک‌نگاری‌های تجدید چاپ‌شده، منتشر شد.

در سال 1939، سایمونز برای تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو به عنوان بخشی از یک برنامه ادامه‌دار بین‌رشته‌ای در حقوق و اقتصاد منصوب شد. انتصاب سایمونز به عنوان دانشیار در سال 1942 با عنوان «دوسوم در گروه اقتصاد و یک‌سوم در دانشکده حقوق» در نظر گرفته شد. این تکلیف تقسیم‌شده تا جولای 1945 ادامه یافت تا سرانجام هنری سایمونز به درجه استادتمام رسید.

سایمونز در سال 1941 با مارجری کیمبال پاول ازدواج کرد. آنها صاحب یک دختر به نام مری پاول سایمونز شدند که در 27 ژانویه 1944 به دنیا آمد. 

در سال 1941، سایمونز نظریه اقتصادی، پول و مالیات را در فهرست «رشته‌های آکادمیک مورد علاقه ویژه» خود قرار داد. علاقه‌های تفریحی او شامل تنیس، ماهیگیری و گوش دادن به گرامافون بود. او خود را تا حدودی در زمینه ضبط موسیقی کلاسیک دارای تخصص می‌دانست.

سایمونز در طول سال‌های 1945 و 1946 از مشکلات مربوط به سلامتی، عمدتاً به شکل بی‌خوابی و زخم معده رنج می‌برد. در صبح روز 19 ژوئن 1946، او را بیهوش پیدا کردند و بعداً در همان روز به دلیل مصرف بیش از حد تصادفی قرص خواب درگذشت. هیچ مدرکی در مقالات سایمونز وجود ندارد که مرگ او تصادفی نبوده باشد.

شروع ضعیف، پایان درخشان

سایمونز در سال‌های اولیه زندگی حرفه‌ای خود پیشرفت معمول در کسب اعتبار برای موفقیت در جایگاه یک اقتصاددان حرفه‌ای نداشت. در واقع، او هرگز پایان‌نامه خود را برای به پایان رساندن دکترایش ارسال نکرد. زمانی که در آیوا بود، تنها یک مقاله در مورد مالیات منتشر کرد.

با این حال، هنگامی که در دانشگاه شیکاگو منصوب شد، در اوایل دهه 1930، سایمونز یک دوره فعالیت شدید را آغاز کرد. او کتاب درسی «مواد درسی برای اقتصاد 201» را منتشر کرد. او نقد کتاب و چندین یادداشت در مورد سیاست بانکی و پولی نوشت و آنها را برای اقتصاددانان دانشگاهی و سیاست‌گذاران کلیدی در واشنگتن دی‌سی فرستاد؛ یکی در پاسخ به بحران بانکی مارس 1933 که خواستار بازسازی بنیادی صنعت بانکداری با استفاده از صد درصد ذخایر شد؛ و دیگری که خواستار تمرکز بیشتر سیاست پولی با استفاده از فدرال‌رزرو شد. در مارس 1934، سایمونز به واشنگتن دی‌سی رفت تا به سناتور برونسون کاتینگ در تدوین لایحه‌ای کمک کند که عرضه پول و در دسترس بودن اعتبار را تحت کنترل قوی‌تر فدرال قرار دهد. این دوره فعالیت با انتشار برنامه معروف مثبت او در سال 1934 به اوج خود رسید.

1- برنامه مثبت

«برنامه‌ای مثبت برای لسه‌فر» سایمونز در سال 1934 از طریق انتشارات دانشگاه شیکاگو به عنوان یک جزوه سیاست عمومی منتشر شد. سایمونز به جای ارائه یک تحلیل نظری، با استدلال دقیق در مورد مالیات بر درآمد (موضوع پایان‌نامه او که به طور جداگانه در سال 1938 منتشر شد)، تصمیم گرفت که یک «تراکت تبلیغاتی صریح» بنویسد.

او به ایجاد برنامه مثبت برای حل مشکل رکود بزرگ سوق داده شد. این مقاله یک برنامه اصلاحی را برای بازگرداندن شرکت خصوصی به چرخه حیات ارائه می‌کرد. این کار شامل یک بررسی دوگانه بود: یک «تحلیل کلی» از شرایط لازم برای یک سیستم لیبرالیسم کلاسیک؛ و ترسیم سیاست‌های پیشنهادی طراحی‌شده برای حرکت به سمت آن شرایط:

«تمام اشکال قدرت بازار انحصاری، از جمله فروپاشی شرکت‌های بزرگ انحصاری و اعمال قوانین ضد انحصار در اتحادیه‌های کارگری را حذف کنید. یک قانون ادغام فدرال می‌تواند برای محدود کردن اندازه شرکت‌ها به کار گرفته شود و در مواردی که فناوری به دلیل تولید کم‌هزینه به شرکت‌های غول‌پیکر نیاز دارد، دولت فدرال باید مالکیت آن را بر عهده گرفته و آنها را راه‌اندازی کند... ثبات اقتصادی را با اصلاح سیستم پولی و ایجاد قوانین پایدار برای سیاست‌های پولی ارتقا دهید... نظام مالیاتی را اصلاح و عدالت را از طریق مالیات بر درآمد ترویج کنید... همه تعرفه‌ها را لغو کنید... با محدود کردن تبلیغات و سایر شیوه‌های تجاری بیهوده، اتلاف را محدود کنید.»

2- لیبرالیسم کلاسیک

سایمونز موضع خود را بر اساس اصول لیبرال کلاسیک استوار کرد:

«یک اصل اساسی آزادی‌خواهان این است که نمی‌توان به هیچ فرد قدرتمندی اعتماد کرد- هیچ رهبر، جناح،  حزب، «طبقه»، اکثریت، دولت، کلیسا، شرکت، انجمن صنفی، اتحادیه کارگری، انجمن حرفه‌ای، دانشگاه یا سازمان بزرگی از هر نوع.»

با این حال، هنگامی که او دولت لیبرال کلاسیک را در یک جامعه طبیعی جاسازی کرد، نقش بزرگ‌تری برای دولت امکان‌پذیر شد. در این جنبه، سایمونز بیشتر یک «مداخله‌گرا» به نظر می‌رسد که معتقد نبود اقتصاد می‌تواند به تنهایی از طریق بازارهای آزاد بدون هیچ‌گونه اقدامات دولتی به طور موثر عمل کند، درکی که اعضای مکتب شیکاگو را در سال‌های بعد کاملاً شگفت‌زده کرد.

3- مالیات

سایمونز برای تعریف درآمد اقتصادی، که به طور مشترک با رابرت ام. هِیگ توسعه یافته، شناخته شده که به عنوان معادله هیگ-سایمونز شناخته می‌شود. این تعریف از درآمد به شدت بر ساختار مالیاتی مدرن آمریکا تاثیر گذاشته است.

سایمونز در کنار فلسفه آزادی‌خواهانه‌اش در مورد اهمیت آزادی انسان، برای برابری نیز ارزش قائل بود. نوشته‌های او در مورد مالیات، مالیات بر درآمد شخصی و اصلاحات مالیاتی فدرال، به وضوح این هدف را آشکار کرد. او از مالیات تصاعدی به عنوان پایه‌ای برای برابری بیشتر، همراه با بسیاری از اصلاحات دیگر در سیستم مالیاتی فدرال حمایت کرد که بسیاری از آنها اجرا شده‌اند.

4- تامین پول

در نهایت، سایمونز معتقد بود که سطح قیمت باید انعطاف‌پذیرتر باشد تا خود را با نوسانات تولید و اشتغال وفق دهد. برای این منظور، او از حداقلِ استقراض کوتاه‌مدت و حداکثرِ کنترل دولت بر گردش پول حمایت می‌کرد. این امر به اقتصادی با تحمل بیشتر آشفتگی‌ها و جلوگیری از «ناسازگاری‌های انباشته» منتهی می‌شود که همگی به یکباره بر اقتصاد تحمیل می‌شوند. در مجموع، مشکل اصلی سایمونز با یک سیستم مالی بود که در آن حرکت سطح قیمت‌ها از بسیاری جهات ناشی از ایجاد و از بین رفتن اوراق بهادار کوتاه‌مدت بود. در نظر سایمونز، این موضوع بی‌ثباتی مالی را تهدید می‌کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...