مالیات بر ثروت
آیا بستن راههای گریز یا مالیات بر سود محقق شده است؟
ثروتمندان با مردم عادی تفاوت زیادی دارند. آنها پول بیشتری به دست میآورند و در اکثر مناطق مالیات کمتری میدهند. طبق یک تعریف گسترده از درآمد که مصرف و تغییر در ثروت خالص فرد را با یکدیگر ترکیب میکند بزرگترین ثروتمندان آمریکا به ازای هر دلار از ثروتشان فقط چند سنت مالیات میدهند. این ثروت به تازگی و به لطف رونق بازار سهام افزایش چشمگیری داشته است. طبق یک مطالعه، سود سرمایهای محققنشده بیش از شش تریلیون از 11 تریلیون دلار ثروت ثروتمندان آمریکا را تشکیل میدهد. از سال 2023 که هوش مصنوعی تقاضا برای GPU و سهام شرکت انویدیا (Nvidia) را افزایش داد، جنسن هوانگ (Jensen Huang) بنیانگذار این شرکت تراشهسازی بیش از 100 میلیارد دلار به جیب زده است. اما تا زمانی که او بخشی از سهامش را نفروشد این پولها از دسترس ماموران مالیات به دور میمانند.
دولتهایی که در تنگنای مالی هستند تمایل دارند به بخشی از این ثروتها برسند. استرالیا از سال آینده برای سودهای محققنشده صندوقهای بازنشستگی کارمندی با ترازنامه بیش از سه میلیون دلار استرالیا مالیات وضع خواهد کرد. رئیسجمهور جو بایدن هم در کارزار انتخاباتیاش وعده میدهد که ظرف 10 سال 500 میلیارد دلار برای برنامههای اجتماعی تامین کند. این پول از مالیات 25درصدی بر سود سرمایهای محققنشده افرادی مانند آقای هوانگ و 10 هزار نفر آمریکایی دیگری به دست میآید که 100 میلیون دلار بیشتر سرمایه دارند.
قابل درک است که چرا غیرمیلیونرهای جهان تمایل دارند از ابرثروتمندان مالیات بگیرند. همچنین به سادگی میتوان این احساس دولتها را درک کرد که ثروتمندان با فریبکاری به روشهای زیرکانهای میرسند که با آن قادر هستند زندگی تجملی داشته باشند بدون آنکه سود سرمایهای آنها محقق شود.
یکی از این روشها آن است که ثروتمندان داراییهایی را خریداری میکنند و سپس با وثیقه گذاشتن آنها وام میگیرند و این وامها را تا زمان مرگ مرتب تمدید میکنند. در زمان مرگ تمام سود سرمایهای که در طول عمر انباشته شده است صفر میشود و زمان برای وراث از نو آغاز میشود. وراث نیز به نوبه خود از ابزار «بخر، وام بگیر و بمیر» استفاده میکنند.
با این حال دریافت مالیات از سودهای محققنشده پیچیده است و از تفکری غلط ناشی میشود. همچنین این کار ضرورتی ندارد. همین هدف را میتوان با روشهایی برآورده کرد که کمتر مناقشهبرانگیز هستند.
اجرا و جمعآوری مالیات باید آسان باشد. همچنین از دیدگاه آرمانی مالیاتها باید درآمد دولت را افزایش دهند، در حالی که تا حد ممکن باعث انحراف رفتاری نمیشوند. دریافت مالیات از سودهای محققنشده در هیچکدام از این شرایط نمیگنجد. محاسبه ارزش خالص فرد که یکبار در زمان مرگش انجام میگیرد کاری بسیار پیچیده است، چه برسد به اینکه بخواهیم هر سال آن را انجام دهیم. به عنوان مثال، 12 سال طول کشید تا اداره درآمدهای داخلی آمریکا بتواند ارزش داراییهای مایکل جکسون را تعیین کند. فرانسه، سوئد و چند کشور اروپایی دیگر که تلاش کردند از ثروت مالیات بگیرند پس از ایجاد دردسرهای اداری فراوان و ناکامی در کسب درآمد واقعی تلاشهایشان را کنار گذاشتند.
مالیات بر سود محققنشده تلاطمات شدیدی را در تعهدات افرادی مانند آقای هوانگ و سهامش در انویدیا پدید میآورد، چون داراییهای این افراد پرتلاطم هستند. پیشنهاد آقای بایدن برای ارزیابیهای مالیاتی در هر پنج سال اندکی از این تلاطمات را کاهش میدهد. اما باز هم بخشی از مالیاتدهندگان نمیتوانند به دلیل ضررهای محققنشده مالیاتشان را پس بگیرند. در این صورت سرمایهگذاران خوشقلب و افراد ریسکپذیر دیگر حاضر نیستند به سراغ سرمایههای پرخطر بروند، چون ارزش فضایی آنها هر لحظه ممکن است سقوط کند و قیمتگذاری آنها آسان نیست. علاوه بر این مالیات بر سود محققنشده در آمریکا خلاف قانون است. دادگاه عالی آمریکا قرار است درباره پروندهای حکم بدهد که در آن شاکیان ادعا میکنند مالیاتی که در سال 2017 بر سرمایهگذاری خارجی وضع شد غیرقانونی بوده، چون سودهای محققنشده را هدف گرفته است. حتی اگر دادگاه حکم کوچکی صادر کند که اصل ادعا را درست بداند دیدگاه آقای بایدن با چالش روبهرو خواهد شد.
بنابراین مسئولان مالیاتی چه کاری باید انجام دهند؟ آنها در آمریکا میتوانند قانونی را که به وارث اجازه میدهد در زمان مرگ افراد سود سرمایهای آنها را صفر کنند لغو کنند. این ماده از قانون مالیات که «شروع از نقطه پایه» نام دارد در سال 1921 و پنج سال پس از تصویب مالیات املاک معرفی شد. مالیات املاک ارزش داراییهای فرد در زمان مرگش را طبق ارزش بازاری آن تعیین میکند. هدف از آن جلوگیری از مالیات دوگانه بود. اگر وراث مالیات املاک را مطابق ارزش منصفانه آن بپردازند نباید مالیات دیگری برای سود سرمایه پرداخت کنند. این منطق اکنون سست شده است چون بزرگترین املاک ارزش خود را بر مبنای درآمدهای فرد به دست نمیآورند. درآمدهایی که فرد سازنده ملک مالیات آن را در طول عمرش پرداخته است. ارزش املاک صرفاً بر مبنای بالا رفتن قیمت آنهاست که بر آن مالیاتی اعمال نشده است. بنابراین باید حساب وراثی را که به لطف سیاست «بخر، وام بگیر و بمیر» بزرگانشان ثروتمند شدهاند از حساب افرادی که ثروت حاصل از درآمد مشمول مالیات را به ارث میبرند جدا کرد.
لغو ماده «شروع از نقطه پایه» میتواند یکچهارم از 500 میلیارددلاری را که بایدن امیدوار است از مالیات بر ثروت به دست آورد با هزینه اجرایی کمتری تامین کند. مالیات بر سود سرمایه در زمان مرگ هم یکچهارم دیگر را محقق خواهد کرد. او میتواند بقیه پول را با بستن دیگر راههای گریز تامین کند. از آن میان میتوان از ماده «سود انتقالیافته» نام برد که به خریداران دارایی امکان میدهد در سودهای حاصل از سرمایهگذاری بنگاهشان در سهام خصوصی به جای مالیات بر درآمد (که سنگینتر است) مالیات بر سود سرمایه بپردازند. پیگیری مالیات بر سود تحققنیافته آسان است، از اینرو سیاست خوبی تلقی میشود اما این کار از نظر علم اقتصاد مناسب نیست.