شناسه خبر : 46946 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

لنین ایران

آیا خسرو روزبه، محمد مسعود را ترور کرد؟

خسرو روزبه پس از دوران پادشاهی رضاخان به سیاست روی آورد، در سال 1322 به عضویت حزب توده درآمد و خیلی زود جذب سازمان افسران حزب توده شد. سازمان افسران حزب توده هم در سال 1323 از سوی عبدالصمد کامبخش، عزت‌الله سیامک و خسرو روزبه تاسیس شد و سپس سروان خسرو روزبه به عنوان هیات اجرائیه سازمان نظامی انتخاب شد. در تابستان 1324 سرهنگ عبدالرضا آذر به اتفاق سرگرد علی‌اکبر اسکندانی که هر دو عضو سازمان افسران حزب توده بودند، تصمیم به قیام مسلحانه علیه رژیم گرفتند. این حرکت که به «قیام افسران خراسان» شهرت یافت، به سرعت سرکوب شد. در پی این قیام و واقعه آذربایجان، تلفات افسران حزبی چنان سنگین بود که به نظر می‌رسید سازمان افسران توده برای همیشه متلاشی شده، اما روزبه و برخی دیگر از این افسران جان سالم به در بردند و به فعالیت مخفیانه خود ادامه دادند و هسته اولیه دیگری را برای شکل‌گیری سازمان نظامی به صورتی کاملاً پنهانی و زیر نظارت مستقیم و محدود رهبری حزب سامان دادند. روزبه در اوراق بازپرسی خود نوشته است: «تصمیم گرفتیم مانع متلاشی شدن سازمان نظامی بشویم.» به این ترتیب سازمان افسران حزب توده اگرچه فعالیت‌هایش محدود شد اما منحل نشد.

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

غافلان

هم‌سازند،

تنها طوفان

کودکانِ ناهمگون می‌زاید.

این آغاز «خطابه تدفین» است، اثر احمد شاملو، شعری که در سوگ مبارز اسطوره‌ای «خسرو روزبه» سروده و به او تقدیم شد، مبارزی که افسر ارتش ایران در عصر رضاشاهی بود و نابغه ریاضیات. در دانشکده افسری درس خواند و بعدها در دانشگاه تهران ریاضی خواند و چندین کتاب در زمینه فنون نظامی و شطرنج نوشت. اما بیش از هر چیزی نام او را به عنوان مبارزی اسطوره‌ای می‌شناسند که به دست رژیم دژخیم پهلوی به جوخه آتش سپرده شد. اما این مبارز افسانه‌ای چه کسی بود؟

سازمان افسران حزب توده

91خسرو روزبه پس از دوران پادشاهی رضاخان به سیاست روی آورد، در سال 1322 به عضویت حزب توده درآمد و خیلی زود جذب سازمان افسران حزب توده شد. سازمان افسران حزب توده هم در سال 1323 از سوی عبدالصمد کامبخش، عزت‌الله سیامک و خسرو روزبه تاسیس شد و سپس سروان خسرو روزبه به عنوان هیات اجرائیه سازمان نظامی انتخاب شد. در تابستان 1324 سرهنگ عبدالرضا آذر به اتفاق سرگرد علی‌اکبر اسکندانی که هر دو عضو سازمان افسران حزب توده بودند، تصمیم به قیام مسلحانه علیه رژیم گرفتند. این حرکت که به «قیام افسران خراسان» شهرت یافت، به سرعت سرکوب شد. در پی این قیام و واقعه آذربایجان، تلفات افسران حزبی چنان سنگین بود که به نظر می‌رسید سازمان افسران توده برای همیشه متلاشی شده، اما روزبه و برخی دیگر از این افسران جان سالم به در بردند و به فعالیت مخفیانه خود ادامه دادند و هسته اولیه دیگری را برای شکل‌گیری سازمان نظامی به صورتی کاملاً پنهانی و زیر نظارت مستقیم و محدود رهبری حزب سامان دادند. روزبه در اوراق بازپرسی خود نوشته است: «تصمیم گرفتیم مانع متلاشی شدن سازمان نظامی بشویم.» به این ترتیب سازمان افسران حزب توده اگرچه فعالیت‌هایش محدود شد اما منحل نشد.

روزبه در این دوران زندگی مخفیانه خویش را آغاز کرد و حاصل این دوران، نگارش کتاب جنجالی و پرطرفدار «اطاعت کورکورانه» بود که در افشای مفاسد سران ارتش و همچنین دعوت افسران و درجه‌داران به مبارزه علیه حکومت با نام مستعار «ستخر» (ستوان توپخانه خسرو روزبه) منتشر شد. «این کتاب با آنکه در سال ۱۳۲۴ نوشته شده، به علت توقیف تمام مطابع و کنترل آنها از طرف حکومت نظامی در بهار سال ۱۳۲۵ منتشر گردیده.»

کتاب «اطاعت کورکورانه» در واقع انتقادهای یک روشنفکر و فعال سیاسی است که ندای نسل خود را دربر دارد. نقد جامعه عقب‌افتاده ایران با تمام مشکلاتش و انتقاد از طبقه حاکم و دستگاه حکومتی برای وابستگی، عدم تمایل به اصلاح، فساد مالی و... . این کتاب انتقادی داستان زندگی و مبارزات روزبه را با نگاهی انتقادی به دوره سلطنت رضاشاه، یا آنچه او «دوران دیکتاتوری و انحطاط ملت ایران» می‌خواند، تلفیق می‌کند. این کتاب همچنین «سیاست استعماری بریتانیا» را به سختی به باد انتقاد می‌گیرد. روزبه با تکرار عقیده لنین در مورد جنگ و نظام سرمایه‌داری، «۴۰۰ سال استعمارگری» را ریشه اصلی جنگ جهانی اول، و نیز فقر و فلاکت و استبداد حاکم بر ممالک استعمارزده می‌داند.

روزبه رضاشاه را مستبدی می‌خواند که از سوی بریتانیا به ایران تحمیل شد و حتی از سلسله‌مراتب نظامی و ضرورت «اطاعت کورکورانه» به‌عنوان بخشی از طرح‌های استعماری یاد می‌کرد. او ماجراهای متعددی درباره انضباط خشن و غیرانسانی در نیروهای نظامی ذکر می‌کرد. در جایی نوشت: «من فکر می‌کردم مردم ما نگون‌بخت و فلک‌زده به دنیا آمده‌اند.» اما بعدها به این نتیجه رسید که هر معلولی علتی دارد، و استعمارگری و استبداد ساخته دست آن، علت این فلاکت هستند، مهم‌تر آنکه با چنین تعریفی فلاکت قابل درمان است و می‌توان آن را از میان برد و لازمه آن انقلاب است.

او در عین حال از اتحاد شوروی دفاع کرده و ادعا می‌کند: «آنهایی که می‌گویند شوروی برای ایران طرح‌های استعماری دارد خائن هستند.» او در حرف‌هایش از اغراق و مبالغه زیاد استفاده می‌کرد و ادعا می‌کرد «حکومت دیکتاتوری ایران بسیار بدتر و خطرناک‌تر از حکومت هیتلر و موسولینی است».

در همین کتاب است که روزبه اختلاف بنیادین خود را با حزب توده می‌نمایاند: «من حزب توده ایران را اصلاح‌طلب یا به اصطلاح فرانسوی‌ها رفرمیست می‌دانم. یعنی حزب توده ایران می‌خواهد از طریق پارلمان و به تدریج اوضاع ناگوار این کشور و ملت بدبخت را اصلاح کند؛ در صورتی که من شیفته انقلاب هستم و میل دارم که با یک رولوسیون به حساب طبقه حاکمه رسیدگی گردد... .» او در طول این مطلب هرگونه ارتباط میان حزب توده و اتحاد شوروی را انکار کرد و نوشت: «چنین اتهاماتی چنان ناعادلانه‌اند که هیچ انسان معقول و باشرافتی حاضر به طرح آنها نمی‌شود.»

بازتابِ گسترده این کتاب در روزنامه‌ها و نشریه‌های سراسر کشور، نامِ خسرو روزبه را بر سر زبان‌ها انداخت و او را همچون یکی از روشنفکران چپ‌گرای مخالف وضع موجود، به جامعه شناساند و یک روزنامه انگلیسی از او با عنوان «لنین ایران» یاد کرد، و حزب توده تقلا می‌کرد او را به صف اعضای خود بازگرداند. اما روزبه از کندی فعالیت‌های سیاسی در سازمانی که تاسیس کرده بود ناراضی بود. او طرفدار اقدامات فوری‌تر و شدیدتر بود و در عین حال معتقد بود که تنها یک گروه مارکسیست می‌تواند ایران را نجات دهد.

دستگیری‌ها و فرار از زندان

خسرو روزبه در طول عمرش چهار بار دستگیر و سه بار موفق به فرار شد. همه فعالیت‌های زیرزمینی روزبه با دستگیری او در ۲۱ فروردین ۱۳۲۶ به یکباره متوقف شد. مقامات حکومتی تا حد زیادی از ماهیت و گستردگی فعالیت‌های او بی‌خبر بودند، و او را صرفاً به‌عنوان افسری مخالف رژیم دستگیر کرده بودند. او کمتر از یک ماه بعد موفق شد از زندان فرار کند، اما این نه آخرین تجربه دستگیری او بود و نه آخرین‌باری که از زندان فرار می‌کرد.

دستگیری دوم او حدود یک سال بعد در فروردین 1327 اتفاق افتاد. او در دادگاه نظامی چهره یک افسر ملی‌گرا را به خود گرفت که دغدغه آسایش ملت و سلطنت را دارد و در چند موقعیت مختلف از دادگاه خواست اعتبار و آبروی شاه را در نظر داشته باشد و ادعا کرد که دستگیری او به این اعتبار لطمه می‌زند. او این‌بار حدود سه سال در زندان ماند. در آذرماه ۱۳۲۹، او و 9 عضو برجسته حزب توده در یکی از جسورانه‌ترین اقدامات نجات از زندان در ایران موفق به فرار شدند. برخی این فرار را که در دولت رزم‌آرا رخ داد، به رابطه دوستانه میان روزبه و رزم‌آرا نسبت داده‌اند. عده‌ای از اعضای حزب توده و سازمان افسران اجرای عملیات را بر عهده داشتند و با استفاده از احکام قضایی جعلی، یک کامیون ارتشی مسروقه و کارت‌های شناسایی جعلی توانستند زندانیان را آزاد کنند.

رویارویی بعدی روزبه با دستگیری بعد از مرداد 1333 اتفاق افتاد که روزبه در حمله به خانه‌ای که احتمال می‌رفت کمونیست‌ها از آن استفاده کنند، دستگیر شد. روزبه در بازجویی‌ها نامی جعلی بر خود نهاد و حاضر نشد خود را به درستی معرفی کند. در واقع او در تمام سال‌های فعالیتش با نام مستعار سعیدی فعالیت می‌کرد. کمتر از یک هفته بعد هم‌قطاران همچنان فعالش یک‌بار دیگر او را فراری دادند و به او اجازه دادند فعالیت‌های زیرزمینی‌اش را ادامه دهد.

از بازداشت تا اعدام

آخرین دستگیری روزبه در تابستان 1336 در پی یک درگیری مسلحانه در حوالی خیابان سیروس تهران در حالی که مجروح شده بود، رخ داد. این دستگیری همزمان با برگزاری «پلنوم چهارم» حزب توده ایران بود. دو نوشته از روزبه به پلنوم آورده شده بود: ۱- حاشیه‌هایی که او بر گزارش مشترک هیات اجرائیه داخل (علی متقی و میزانی) نوشته بود، و 2- نامه‌ای که برای سرگرد سقایی تحریر کرده بود. فرازهایی از نامه روزبه به سقایی سال‌ها بعد در نشریه توده، ارگان سازمان انقلابی حزب توده ایران منتشر شد: «در یادبود خسرو روزبه». در این نامه روزبه انتقادهای تندی به رهبری حزب در مهاجرت می‌کند:

«بدبختانه تمام افراد رهبری و عده کثیری از کادرهای درجه اول که بسیار هم پُرمدعا بودند در برابر گرفتاری و خطر، زبونی غیرقابل تصور از خود نشان دادند و این زبونی و پستی در روحیه افراد ساده و مردم تاثیر بسیار نامطلوبی بخشیده است.» در بخش دیگری از همان نامه می‌خوانیم: «شما دور هستید و نمی‌دانید کثافت‌کاری و ضعف عده‌ای از رهبران چقدر انعکاس بد داشته و ایجاد نومیدی و یأس کرده است. من وظیفه خود می‌دانم به قیمت جان خود این سقوط روحیه را جبران کنم.» و معتقد بود: «ما به علاوه اعتقاد داشتیم که حزب توده محافظه‌کار است، یا دست‌کم رهبران آن بزدل و محافظه‌کارند.»

خسرو روزبه در اردیبهشت 1337 به جوخه آتش سپرده شد. این اتفاق درست زمانی روی داد که حزب توده در آستانه فروپاشی کامل بود. کادر رهبری حزب تقریباً به‌طور کامل از ایران گریخته بود و حزب در آستانه تکه‌تکه شدن بود. اعدام روزبه بارقه امیدی بود که بر حزب تابید. آنها که به خوبی می‌دانستند احزاب آرمان‌گرا بیش از عقلانیت بر اساطیر استوارند، از او یک اسطوره واقعی ساختند. برای رهبران عضو چندان مهم نبود که روزبه در یکی از نامه‌هایش به خاطر آنچه فساد و بزدلی رهبران خوانده بود، آنها را سخت به باد انتقاد گرفته بود و معتقد بود که آنها «مبارزه انقلابی» را رها کرده، و به وجهه حزب لطمه زده‌اند.

برای رهبران مستأصل حزب توده اینکه گزارش ناقص و تکه‌تکه‌ای از دفاعیات روزبه در دادگاه نظامی به دستشان رسیده بود هم چندان اهمیت نداشت. حتی این هم مهم نبود که او در بازجویی‌ها به شرکت در دو قتل فجیع اعتراف کرده بود: یکی قتل یک هم‌قطار سابق، و دیگری قتل روزنامه‌نگار مشهور محمد مسعود. آنها به قهرمان و شهید نیاز داشتند و اعدام روزبه این فرصت را برای آنان فراهم آورد.

اعترافات

یکی از نقاط مبهم تاریخ معاصر ایران که حزب توده و شخص خسرو روزبه در آن دخیل بودند، ترور محمد مسعود، روزنامه‌نگار جنجالی و مدیر نشریه معروف «مرد امروز» در بهمن 1326 بود. روایت‌ها در مورد ترور مسعود متناقض است، اگرچه در آخرین دستگیری خسرو روزبه اعترافاتی از او موجود است که به ترور مسعود اعتراف کرده، با این حال همچنان بعد از گذشت چندین دهه نمی‌توان به قطعیت درباره آن قضاوت کرد.

سرهنگ علی زیبایی، بازجوی اصلی بازداشت‌شدگان حزب توده که بعدها به سفارش ساواک کتابی به نام «کمونیسم در ایران» نگاشت، در کتاب خود نقل می‌کند که خسرو روزبه پیش از تیرباران، در بازجویی‌ها به قتل محمد مسعود، روزنامه‌نگار مستقل و همچنین قتل چهار نفر از اعضای حزب توده از جمله حسام لنکرانی فرزند یکی از روحانیون بنام آذربایجان، که به دلیل خیانت به حزب و فروش اطلاعات به پلیس، پس از کودتای 28 مرداد مورد ظن قرار داشتند، اعتراف کرده بود. هرچند برخی در اینکه آیا واقعاً روزبه، مسعود را به قتل رساند یا نه تردید وارد کرده‌اند؛ چنان که اصلان شاملو، دیپلمات ارشد وزارت امور خارجه در دولت‌های سازندگی و اصلاحات، در روزنامه «شرق» نوشته بود: «تنها نقطه ضعف روزبه که به هیچ وجه نمی‌توان از آن دفاع کرد، این است که در نشستی در خانه تیمی که تصمیم به ترور زنده‌یاد محمد مسعود گرفته شده، روزبه هم حضور داشته است. برخلاف نوشته روزنامه که قاتل مسعود را روزبه معرفی می‌کند. خسرو روزبه به جرم قتل تیرباران نشد، بلکه به دلیل رشادت و شهامتی که در دادگاه نظامی در سال 1337 از خود به خرج داد و در حقیقت رژیم شاه را در دادگاه به محاکمه کشید، محکوم و تیرباران شد.»

محمد مسعود بارها به دربار و شخص شاه تاخته و علیه قوام‌السلطنه، حزب توده و اشرف پهلوی نیز مقالاتی قلم زده و با دادن امتیاز نفت شمال به شوروی که از سوی حزب توده زمینه‌چینی می‌شد مخالفت کرده بود. مسعود در شماره 137 مرد امروز مقاله‌ای علیه اشرف، خواهر شاه، به دلیل خرید پالتو پوستی گران‌قیمت، منتشر کرد که خشم دربار را برانگیخت. انور خامه‌ای در این‌باره نوشته: «بعداً معلوم شد که اشرف پالتو را نخریده بلکه از پدر سوسیالیست‌های کمینترن، استالین هدیه گرفته است.» محمد مسعود اما در 22 بهمن 1326 حدود ساعت 11 شب، هنگامی که از محل کار خود در خیابان لاله‌زار خارج می‌شد، ترور شد و فردای آن روز تیتر روزنامه مرد امروز چنین بود: «دیشب محمد مسعود کشته شد» و ظن قوی افکار عمومی برای این ترور متوجه دربار شد اما این موضوع سال‌ها مسکوت ماند تا اینکه بر مبنای اعترافات روزبه بار دیگر این پرونده باز شد که او از موقعیت افشاگری مسعود علیه اشرف استفاده کرده و نقشه ترور را طرح‌ریزی کرده تا گناه را به گردن خانواده پهلوی بیندازد.

اگرچه هیات مرکزی حزب تا سال‌ها از ماجرای ترور مسعود اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند، دکتر انور خامه‌ای در کتاب «خاطرات سیاسی» علاوه بر حزب توده به نقش سرلشکر حاجعلی رزم‌آرا هم در این ترور اشاره می‌کند؛ با این توضیحات که دو هفته پس از قتل مسعود، روزنامه آتش در 10 اسفند 1326 خبری با این محتوا منتشر می‌کند که «درباره اسنادی که از جنایت بعضی رجال و شخصیت‌های مختلف در دست مسعود بود اکنون آشکار شده است که یکی از افسران ارشد که با خسرو روزبه تماس داشت حاضر شده بود این اسناد را که شاید مربوط به خود او بوده است تا 40 هزار تومان خریداری کند ولی مسعود حاضر نشده بود و جداً مصمم به انتشار آن بود که ناگهان به قتل رسید»؛ بعدها دکتر مظفر بقایی در جلسه 30 فروردین 1328 مجلس شورای ملی از رابطه رزم‌آرا و روزبه پرده برداشت. انور خامه‌ای با اشاره به روابط دوستانه روزبه و رزم‌آرا، منفعت ترور محمد مسعود را متوجه حزب توده و شخص رزم‌آرا می‌کند؛ به عبارت دیگر هم حزب توده از منسوب کردن این ترور به دربار سود می‌برد و هم رزم‌آرا که می‌دانست شاه به او اعتمادی ندارد و از قدرت روزافزون او بیمناک است و در نتیجه رزم‌آرا در فکر تخریب شاه بود. احسان طبری نیز در کژ راهه می‌نویسد، گروه روزبه تصمیم می‌گیرند محمد مسعود را بکشند و قتل او را به گردن دربار بیندازند.

پرونده زندگی خسرو روزبه پای جوخه اعدام بسته شد و چنان که یرواند آبراهامیان در کتاب «اعترافات شکنجه‌شدگان» نقل می‌کند: «خسرو روزبه تحت شرایطی که اکنون بر ما آشکار نیست، مورد بازجویی قرار گرفت، از محاکمه او فیلم‌برداری شده و به‌طور مخفیانه در قزل‌قلعه به تاریخ 21 اردیبهشت 1337 تیرباران شد. »

با اسطوره‌سازی حزب توده از خسرو روزبه، اشعار زیادی در مدح او سروده شد، اما پس از انتشار اعترافاتش، احمد شاملو «خطابه تدفین» را پس گرفت و در اعلامیه‌ای نوشت: «مناسبت این شعر، اعدام خسرو روزبه، برای همیشه منتفی تلقی می‌شود. بشر اولیه‌ای که حاضر می‌شود تنها برای بهره‌برداری سیاسی، در مقام جلادی فاقد احساس، دست به قتل موجودی بی‌ارج‌تر از خود بیالاید تنها یک جنایتکار است و بس. پس تایید او، به هر دلیل که باشد، تایید همه جلادان تاریخ است... .»

اما همچنان این پرسش بی‌پاسخ مانده است که خسرو روزبه در چه شرایطی به ترور مسعود و قتل لنکرانی اعتراف کرده، و آیا واقعاً روزبه، مسعود را ترور کرده بود یا نه؟ و اینکه چرا با وجود تاختن روزبه به حزب توده، حزب پس از اعدام، از او یک اسطوره ساخت؟ 

دراین پرونده بخوانید ...