خوشاقبال از هر جهت
نقش شانس در موفقیتهای حرفهای
شانس اغلب نقش بزرگی در موفقیت حرفهای دارد. نقشی که به آن اذعان نمیشود. برای برخی افراد شانس از همان بدو تولد همراهشان است. وارن بافت خود را برنده «بختآزمایی رحم» میدانست چون در آمریکا متولد شده و استعدادش به گونهای رقم خورده بود که در اقتصاد بازار شکوفا میشد. برای برخی افراد دیگر داشتن قیافه زیبا دستمزد بالاتر و احتمال بیشتر دعوت به مصاحبه در فرآیندهای استخدامی را نوید میدهد. تجربیاتی که فرد از تبعیض دارد بازتابی از شرایط اوست. اولین مراحل زندگی حرفهای ممکن است با شانس رقم بخورد. شما ممکن است یک مدیر مشوق گیرتان بیاید یا وظیفهای به شما سپرده شود که شما را در مسیری غیرمنتظره اما تعیینکننده قرار میدهد. حتی شانس میتواند بر مسیر حرفهای منطقیترین و عقلانیترین مشاغل تاثیر گذارد. مقاله سال 2020 کی جی از دانشگاه وسار (Vassar) و استفان وو (Wu) از دانشگاه هامیلتون بیان میکند که اقتصاددانانی که تلفظ نام آنها دشوار است بهویژه اگر از اقلیتهای فرقهای باشند شانس کمتری برای ورود به مشاغل دانشگاهی یا ارتقای شغلی دارند. اسامی به شکل دیگری هم به ضرر اقتصاددانان عمل میکنند. مطالعه لیزان ایناو از دانشگاه استنفورد و لیت یاریف از دانشگاه پرینستون به این نتیجه میرسد که اگر نام خانوادگی یک عضو هیات علمی با حروف اول جدول الفبا آغاز شود این فرد با احتمال بیشتری در گروههای برتر علمی ترفیع میگیرد. دلیل این امر به این حقیقت بازمیگردد که نویسندگان مقالات اقتصادی برمبنای ترتیب حروف الفبا فهرستبندی میشوند. عملکرد خوب هم میتواند محصول شانس باشد، نه استعداد. در بازارهای مالی آن دسته از مدیران دارایی که در یک دوره درخشان هستند در دوره بعد درخشش خود را از دست میدهند. پیدایش سرمایهگذاری غیرفعال (Passive) بازتابی از این حقیقت است که تعداد اندکی از دلالان سهام میتوانند همیشه در کل بازار به خوبی بدرخشند. همچنین تاریخ صنعت نفت سرشار از داستانهای مربوط به کشفیات غیرمنتظره است. مقاله اخیر الکسی میلکوف و ویلیام نویدی از مدرسه معادن کلرادو نشان میدهد که 90 درصد از افراد حرفهای در صنعت نفت بر این باورند که شانس نقش مهمی در پروژههای حفاری دارد. تحلیل نویسندگان از 50 سال حفاری در نروژ نشان میدهد که تفاوت نرخهای موفقیت در تکتک بنگاهها کاملاٌ تصادفی است. از مدتها قبل بحثهای مربوط به تاثیر شانس بر دستمزد مدیران مطرح بودهاند. مقاله اخیر مارتینا آندرینی و لاکتسماتان شیواکومار از مدرسه تجارت لندن و عاطف الهی از دانشگاه یوتا بیان میکند که چنین تاثیری واقعیت دارد. این دانشگاهیان تاثیر کاهش شدید مالیات شرکتی آمریکا در سال 2017 را بررسی کردند. در آن رویداد شرکتها بر مبنای تراکنشهای گذشته خود سود یا ضرر مالیاتی بزرگی را تجربه کردند که نمیشد آن را به حساب مهارتهای مدیران گذاشت. نویسندگان متوجه شدند که منافع بادآورده باعث شد دستمزد مدیران عامل افزایش یابد ولی در کمال خوششانسی، ضررهای مالیاتی تاثیری بر درآمد آنان نداشت. اما همانگونه که نمیتوان کورکورانه باور داشت که شایستگی موفقیت را تضمین میکند نمیتوان هم کاملاٌ به شانس اتکا کرد. احتمال دارد که یک مدیرعامل به طور شانسی پاداش بگیرد اما بالا رفتن از پلههای نردبان ترقی به استعداد و کار سخت نیاز دارد. برخی چنین استدلال میکنند که کارآفرینان صرفاً افراد خوشاقبالی هستند که اشتهای ریسک بالایی دارند اما نباید نقش مهم مهارت را نادیده گرفت. مقاله سال 2001 پل گامپرز و همکارانش از دانشگاه هاروارد نشان داد که بنیانگذاران یک شرکت موفق در مقایسه با کارآفرینانی که قبلاٌ شکست خوردهاند شانس بالاتری برای موفقیت در تلاش بعدی خود دارند. فناوری بهتر و مهارت بیشتر نقش شانس را کوچک میکنند. به عنوان مثال میانگین نرخ موفقیت در حفاریهای نفتی با گذشت زمان بالا میرود. اما اگر نقش شانس از آنچه قبلاٌ به آن اذعان میشد بیشتر باشد چه؟ در مورد افراد باید توصیه کرد که باید احتمال اینکه شانس به نفع آن عمل کند را بالا ببرند. آنها باید «مساحت حوزه شانس» را افزایش دهند. قرار دادن خود در موقعیتهای مختلف یکی از راههایی است که به شانس فرصت عمل میدهد. آگاهی از نقش شانس باید بر عملکرد مدیران هم تاثیر گذارد. اندیشه شبکهای و محدود نقش شانس را کاهش میدهد. آقایان میلکوف و نویدی به این نکته اشاره میکنند که اگر بنگاههای نفتی چندین چاه مستقل را امتحان کنند شانس موفقیت آنها در حفاریهای نفتی بالا میرود. اگر شانس را به این معنی بگیریم که یک تصمیم غلط نتیجهای خوب میدهد یا برعکس تصمیمی درست به نتیجهای ناگوار منجر میشود پس مدیران باید یاد بگیرند که موفقیت هر ابتکار را برمبنای هم فرآیند و هم نتیجه ارزیابی کنند. همچنین اگر تفاوت میان مهارت و شانس با گذشت زمان آشکار میشود پس لازم است به افراد برمبنای پشتکار در عملکرد پاداش داده شود، نه موقعیتهای یکباره. شاید آقای بافت در ابتدا خوششانستر بوده است اما یک عمر موفقیت در سرمایهگذاری ثابت میکند که او شانس خود را به حداکثر رسانده است.