زمان اعتماد به شهود و غریزه
تامل و تعمق همیشه منطقی نیست
در طول میلیونها سال تکامل، انسانها یاد گرفتهاند که بدون فکر کردن زیاد نسبت به موقعیتهای خاص واکنش نشان دهند. اگر اجداد ما متوجه حرکاتی در زیر پای خود میشدند ابتدا با سرعت میدویدند و سپس سوال میپرسیدند. همزمان، توانایی تحلیل و برنامهریزی بخشی از آن چیزی است که انسان را از دیگر حیوانات مجزا میکند. این پرسش که چه موقع به غریزه اعتماد کنیم و چه زمانی فرضیههایمان را بیازماییم -یا به زبان دانیل کوهمان روانشناس اینکه سریع فکر کنیم یا آهسته- به همان اندازه که در صحرا اهمیت دارد در اداره و محیط کار اهمیت پیدا میکند.
ژرفاندیشی مشخصه یک محیط کاری است که به خوبی مدیریت میشود. بازبینیهای راهبردی و بحثهای بودجهای در چند دور جلسه، اعلانها، فرمولها و سخنرانیها ساخته میشوند. فرآیندها بهطور فزاینده بهگونهای طراحی میشوند که جلوی واکنشهای غریزی را بگیرند. از پایش تصادفی متقاضیان شغل گرفته تا استفاده از تکنیک تیم قرمز (تشکیل گروهی که همه چیز را به چالش میکشند) تا انتقاد شدید از برنامههای بنگاه همه اقداماتی هستند که در آن تامل بر واکنش آنی ترجیح داده میشود.
با وجود این غریزه هم اهمیت خودش را دارد. برخی تصمیمات به واکنشهای احساسی مرتبط هستند و بهطور ذاتی کمتر تحلیل میشوند. به عنوان مثال، آیا یک کارزار بازاریابی اصل و جوهره شرکت را دربر میگیرد؟ یا آیا این فرد به خوبی با دیگران در یک تیم کار میکند؟ در محیط خدمات مشتریان اغلب شهود انسانی بهتر از یک متن مکتوب فرد را راهنمایی میکند که چه رفتاری نشان دهد.
غریزه و شهود را میتوان بهبود بخشید. این کار را «مدیریت پروبیوتیک» مینامند. انبوهی از پژوهشها نشان دادهاند که با افزایش تجربه میزان خطا و اشتباه غریزه کمتر میشود. در یک آزمایش مشهور که در سال 2012 انجام گرفت از داوطلبان خواسته شد تا مجموعهای از کیفدستیهای مارکدار را از جهت واقعی یا تقلبی بودن بررسی کنند. به برخی گفته شد تا از روی غریزه تصمیم بگیرند و برخی دیگر باید درباره تصمیمشان به دقت فکر میکردند. در مورد کسانی که قبلاً حداقل سه کیف مارکدار داشتند غریزه بهتر عمل میکرد و در واقع از تحلیلها جلوتر بود. هرچه فرد تخصص بیشتری داشته باشد غریزه و شهود بهتری خواهد داشت.
اما دلیل اصلی استقبال از تصمیمگیری سریع همان ماهیت آن یعنی سرعت است. تصمیمگیری غریزی اغلب تنها راه برای گذراندن امور روزانه بهشمار میرود. پژوهشگران دانشگاه کورنل زمانی برآورد کردند که انسانها روزانه فقط 200 تصمیم درباره غذا میگیرند. محیط کار دارای زنجیرهای از انتخابهاست که عمدتاً کوچک و تعداد اندکی هم بزرگ هستند: به چه چیز اولویت دهیم؟ چه موقع مداخله کنیم؟ از رویارویی با چه کسانی در آسانسورها پرهیز کنیم؟ و این روزها در کجا کار کنیم؟
به عنوان مثال، وقتی صندوق ایمیل شما در آغاز روز چشمک میزند قطعاً نمیتوانید تمام ایمیلها را با دقت بخوانید. شهود و غریزه به شما میگوید که به کدام پاسخ دهید، کدامین را حذف کنید و کدام را بدون پاسخ بگذارید. ایمیلهایی که بخشی از فرآیند موجود جاری هستند، باز شوند؛ پیامهای افرادی که بلافاصله در بالادست یا پاییندست شما هستند، باز شوند. پیامهای انذار از جانب مدیر ارشد اطلاعات درباره اهمیت بسیار زیاد امنیت سایبری، حذف شوند.
همچنین غریزه در زمانهایی لازم است که افراد کاملاً از مرحله پرت هستند. ممکن است آنها در زمان یک تماس زوم (Zoom) بر روی چیز دیگری کار کنند یا با گوشیهایشان شطرنج بازی کنند یا صرفاً به سقف اتاق و طراحیهای آن زل زده باشند. ناگهان آنها متوجه سکوت میشوند و میفهمند که چیزی از آنها پرسیده شده یا انتظار میرود در بحث مشارکت کنند. این رویداد در اداره همانند رویارو شدن با شیر دلهرهآور است. افرادی که جان به در میبرند کسانی هستند که جملهای منطقی مانند «مایلم بدانم ما چگونه موفقیت را اندازه میگیریم» بر زبان آورند. بلافاصله زمزمه موافقت فردی دیگر شنیده میشود که او هم حواسش پرت بوده اما احساس میکند این پاسخ مناسب است.
سریع اندیشیدن لزوماً به نجات شخص محدود نمیشود. بلکه به کل سازمان کمک میکند. ارزش بسیاری از تصمیمات مدیریتی صرفاً در این واقعیت است که بالاخره یک تصمیم اتخاذ شده است. اما از آنجا که هر گوشه از سازمان در حال تولید اطلاعات است نمیتوان به آسانی در برابر وسوسه درخواست برای تحلیل بیشتر مقاومت کرد. یک پدیده قدیمی روانشناسانه با عنوان «سایهگستری کلامی» خطر اندیشیدن بیش از حد در کارها را چنین بیان میکند: اگر افراد از قبل شرح چهره کسی را با دقت نوشته باشند هنگام شناسایی او در میان صفی از افراد بیشتر دچار اشتباه میشوند. مدیران اغلب گرفتار سلطه تحلیل میشوند بدان معنا که آنقدر درباره یک مساله ساده کندوکاو میکنند که به یک مساله پیچیده تبدیل میشود.
زمان استفاده از شهود در محیط کار به شناسایی الگوها بستگی دارد. آیا فرد تصمیمگیرنده در این حوزه تخصص واقعی دارد؟ آیا این حوزهای است که در آن احساس بر منطق تسلط دارد؟ از همه مهمتر، آیا ارزش آن را دارد که تصمیمگیری را به تاخیر بیندازیم؟ تصمیمگیری آهسته برای اهداف بزرگ ضروری است اما سریع اندیشیدن مانع از آن میشود که تامل و تعمق به تردید و درنگ تبدیل شود.