شناسه خبر : 36365 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

خطر ازدیاد افراد باهوش

بی‌ثباتی سیاسی و فرادستان ناخرسند

خطر ازدیاد افراد باهوش

پیتر تورچین پژوهشگر دانشگاه کنکتیکات 20 سال قبل در نشریه نیچر پیش‌بینی تکان‌دهنده‌ای را مطرح ساخت. او با اشاره به «تولید بیش از حد فارغ‌التحصیلان جوان دارای مدارک عالی» گفت که «احتمالاً دهه آینده دوران بی‌ثباتی فزاینده در ایالات متحده و اروپای غربی خواهد بود». به دنبال آن اوج‌گیری عوام‌گرایی در اروپا، آرای غیرمنتظره در حمایت از برگزیت در سال 2016 و از دونالد ترامپ در آمریکا و موج اعتراضات از جلیقه‌زردهای پاریس تا «زندگی سیاهان مهم است» در ایالات متحده باعث شد آقای تورچین در حلقه‌های خاص به شهرت برسد و اقتصاددانان به رشته پویایی کلیو (Cliodynamics) علاقه‌مند شوند. این رشته با استفاده از ریاضیات تحولات تاریخی را مدل‌سازی می‌کند. تاکید آقای تورچین بر «تولید بیش از اندازه نخبگان» پرسش‌های دشواری را مطرح و در عین حال درس‌های سیاستی مفیدی را ارائه می‌کند.

آقای تورچین نشان می‌دهد که در گذشته‌های دور از عصر روم باستان و امپراتوری چین جوامع از ثبات سیاسی به بی‌ثباتی رفت و برگشت‌هایی داشته‌اند که فاصله‌ زمانی آنها حدود 50 سال بود. به عنوان نمونه آمریکا را در نظر بگیرید. هر صاحب‌نظری می‌داند که کنگره در دستان جمهوریخواهان و دموکرات‌ها قفل شده است و هیچ‌کدام تمایلی به آشتی با دیگری ندارد. اما تعداد کمی از مردم می‌دانند که کنگره در سال 1900 به شدت قطبی شده بود و تنها در اواسط قرن بیستم تا حدی روحیه همکاری در آن شکل گرفت.

اما عامل این پرش‌ها از آرامش به هرج‌و‌مرج چیست؟ از دیدگاه آقای تورچین جوامع سیستم‌هایی بزرگ و پیچیده هستند که در معرض الگوهای خاصی مثل قوانین قرار می‌گیرند. به عقیده نیال فرگوسن از دانشگاه استنفورد این دیدگاه رویکردی کاملاً متفاوت با تاریخ دانشگاهی است. تاریخی که مطالعات خرد و با حوزه کوچک را ترجیح می‌داد. آقای تورچین در مقاله‌ای که با کمک مدرسه عالی اقتصاد روسیه منتشر کرد پیش‌بینی بی‌ثباتی خود را در سال 2010 بررسی می‌کند. مدل پیش‌بینی او عناصر زیادی را دربر می‌گیرد اما آقای تورچین همانند کارل مارکس عقیده دارد که تاریخ تمام جوامع موجود در واقع تاریخ درگیری طبقات است. تفاوت دیدگاه این دو در آن است که مارکس بر طبقه پرولتاریا تاکید دارد در حالی که آقای تورچین به فرادستان و چگونگی درگیری اعضای این طبقه با یکدیگر علاقه‌مند است.

تعریف نخبه و چگونگی رقابت در آن از یک مکان به مکانی دیگر تفاوت دارد. یک نمونه از آن شمار زیاد افراد دارای تحصیلات بالا به نسبت تعداد ادارات دولتی و به‌تبع آن تعداد مشاغل دولتی است. اما احتمال درگیری و کشمکش زمانی بالا می‌رود که نابرابری اقتصادی زیاد باشد. در این حالت مزیت بودن در طبقات بالا هم از نظر قدرت کسب‌ درآمد و هم از جنبه نفوذ سیاسی افزایش می‌یابد. کسانی که عقب بمانند با شدت بیشتری ضرر را احساس می‌کنند. احساس نارضایتی به ویژه در میان کسانی تشدید می‌شود که باور یافته‌اند که باید در میان فرادستان باشند. از آن بدتر، جوامع مرتب فرادستان بالقوه بیشتری می‌سازند؛ بخشی به آن دلیل که با گذشت زمان دسترسی به تحصیلات آسان‌تر می‌شود. آقای تورچین این را زمینه‌ساز هرج‌و‌مرج سیاسی می‌داند. افراد تحصیل‌کرده دست به طغیان می‌زنند و برای کسب قدرت سیاسی و اقتصادی به هر کاری روی می‌آورند. فرادستان همکاری نمی‌کنند، گروه‌های ضدفرادستان تشکیل می‌شوند و نظم عمومی به هم می‌ریزد.

این استدلال قطعاً با توجه به بحران‌های تاریخی بیان می‌شود. تمرکز بر فرادستان ناراضی روش مناسبی برای درک بی‌ثباتی سیاسی خواهد بود. هیو ترور روپر

 (Hugh Trevor-Roper) تاریخ‌نویس می‌گوید که «بحران‌های اجتماعی دیگر محصول مخالفت آشکار با امتیازات انحصاری نیست بلکه عامل آن را باید در طناب‌کشی بین منافع متضاد در داخل یک گروه جست‌وجو کرد». این صرفاً فقر و فلاکت نبود که انقلاب فرانسه را ایجاد کرد. انقلاب نتیجه نبرد بین تحصیل‌کردگان بیکار و مالکان موروثی زمین‌ها بود. تاریخدانان مشکل تعداد زیاد افراد تحصیل‌کرده را در بروز انقلاب‌های سال 1848 اروپا دخیل می‌دانند. آقای تورچین عقیده دارد هرچند برده‌داری عامل تقریبی جنگ داخلی آمریکا به‌شمار می‌رود اما عامل اصلی را باید نارضایتی از سلطه سرمایه‌داران شمالی بر جنوبی‌ها دانست. تولید بیش از اندازه نخبگان را می‌توان علت بروز وضعیت وخیمی دانست که هم‌اکنون گریبان جهان ثروتمند را گرفته است. رسیدن به جایگاه فرادستان برای یک جوان به طرز خارق‌العاده‌ای دشوار است حتی اگر آن فرد سخت کار کند و به بهترین دانشگاه برود. قیمت مسکن آنقدر بالا رفته است که فقط وارثان این شانس را دارند که به شرایط زندگی والدین خود برسند. قدرت فراوان چند بنگاه ابرستاره بدان معناست که مشاغل واقعاً پرتجمل و خوشنام بسیار اندک هستند. آقای تورچین می‌گوید آمریکا هر سال 25 هزار وکیل «مازاد» تولید می‌کند. حدود 30 درصد از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های بریتانیایی به نسبت مشاغل موجود مازاد هستند.

همه اینها را می‌توان برای توضیح یک روند ظاهراً گیج‌کننده به‌کار برد: اینکه چرا افرادی که در ظاهر وضعیت خوبی دارند به سمت افراط‌گرایی متمایل می‌شوند. حزب کارگر بریتانیا تحت رهبری جرمی کوربین توانست افراد زیادی را از طبقه متوسط و بالاتر از متوسط جذب کند، آن هم در زمانی که تمایلات چپگرایانه آن بسیار بیشتر از حزب محافظه‌‌کار بود. پیشرفت این حزب در جذب فارغ‌التحصیلان جدید آشکار بود. پیشتازی جو بایدن از برنی سندرز در نظرسنجی‌های انتخابات حزب دموکرات در میان آمریکا‌یی‌های دارای تحصیلات دانشگاهی بسیار کمتر از پیشتازی او در میان کسانی بود که دوره دبیرستان را به پایان نرسانده‌اند.

 

پیش‌بینی زمین‌لرزه

نظریه‌های آقای تورچین پیش‌بینی می‌کنند که تلاطمات سیاسی در نهایت فروکش خواهند کرد. به عقیده او مردم دیر یا زود آرزوی بازگشت به ثبات و پایان جنگ‌ها را خواهند داشت. هم‌اکنون داده‌ها حاکی از آن هستند که حمایت از هر دو حزب عوام‌گرای چپ و راست در اروپا رو به کاهش گذاشته است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که آقای ترامپ به زودی کنار می‌رود. گزینه دیگر برای کسانی که قصد اجتناب از بی‌ثباتی را دارند آن است که شمار نخبگان جاه‌طلب را پایین آورند. بوریس جانسون نخست‌وزیر بریتانیا بر آموزش‌های حرفه‌ای بهتر تاکید دارد. او می‌گوید لازم است درک کنیم که اقلیتی برجسته و رو به رشد از جوانان دانشگاه را به پایان می‌رسانند و سپس به مشاغلی وارد می‌شوند که به تحصیلات دانشگاهی

 نیاز ندارد.

نخبگان پربصیرت می‌توانند به روش‌های موثرتری از پیدایش بی‌ثباتی سیاسی پیشگیری کنند. اصلاح‌طلبان آمریکایی در اوایل قرن 20 مالیات بر ارث را افزایش دادند تا از پیدایش اشرافیگری موروثی جلوگیری کنند. آنها همچنین به‌طور گسترده‌ای به مقابله با تراست‌ها برخاستند. مدرن‌سازی سامانه‌های طراحی شهری می‌تواند هزینه مسکن را پایین آورد و مقررات‌زدایی از بازار کار به خلق مشاغل مناسب برای نخبگان «مازاد» کمک می‌کند. تحلیل آقای تورچین از نیروهای ساختاری حاکم بر جوامع علت ناآرامی سیاسی را توضیح می‌دهد اما پویایی کلیو سرنوشت حتمی نیست.

منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...