نسل راگرتز*
شباهت والدین طبقه کارگر و طبقه متوسط
مادیسون همانند بسیاری از دیگر کودکان دوساله مصمم است به آنچه مادرش میگوید عمل نکند. صدای او از حد نجوا فراتر نمیرود. دوست ندارد شعر کودکانه بخواند و با وجود اینکه رنگها و شکلها را میشناسد آنها را بر زبان نمیآورد. بنابراین مادرش به مدت نیمساعت و با شکیبایی او را نوازش و تشویق و توجه او را به خود جلب میکند: چی میخوای برات بخونم؟ گاو چه صدایی در میاره؟ میخوای آواز بخونی؟ این چیه؟ این صحنه در یک خانواده سختگیر از طبقه متوسط به بالا عادی و آشناست. اما خانواده مادیسون از طبقه کارگر هستند که در منطقه فقیرنشین لانگآیلند در شرق نیویورک زندگی میکنند. توجه زیاد به تربیت مادیسون بیانگر نوعی تغییر در خانواده است. مادرش جوی (Joy) میگوید برای آمادگی دو فرزند بزرگترش برای رفتن به مدرسه کاری انجام نداد و گمان میکرد آنها هر چیزی را که باید بدانند در مدرسه یاد میگیرند. او مصمم است که اشتباهش را دوباره تکرار نکند.
خانوادههای طبقه کارگر در سرتاسر جهان به همین نتیجه رسیدهاند. آنها نسبت به گذشته از فرزندانشان انتظارات بیشتری دارند و با آنها به گونهای دیگر رفتار میکنند. آنها به تدریج آن عادات مربوط به تربیت کودکان را یاد گرفتهاند که در والدین طبقه متوسط دیده میشوند. این تغییر عمدتاً خودجوش احتمالاً باعث شد کودکان خانوادههای فقیر از بیماری کووید 19 و تعطیلی مدارس به خاطر آن کمتر آسیب ببینند هرچند متاسفانه مقداری آسیب اجتنابناپذیر بود. آنت لارو، جامعهشناس دانشگاه پنسیلوانیا، در سال 2003 کتاب تکاندهندهای منتشر کرد. «کودکی نابرابر» نشان داد که والدین طبقه کارگر چه سیاهپوست و چه سفیدپوست، چه فقیر و مستمریبگیر و چه دارای شغل به شکلی متفاوت با طبقه متوسط فکر و رفتار میکردند. اکثر آنها بر این باور بودند که کودکانشان به طور طبیعی بزرگ میشوند و تنها وظیفه والدین آن است که کودکان را خوشحال و ایمن نگه دارند. در مقابل، والدین طبقه متوسط درگیر اموری بودند که خانم لارو آن را «تربیت موزون» مینامد.
آنها برای هر سانتیمتر از زندگی فرزندانشان انگیزش، توسعه و برنامهریزی داشتند.
روشهای تربیت فرزند در طبقه متوسط از قبیل اشاره به چیزهای جدید، و پاسخ دادن به پرسش کودکان با پرسشی دیگر اغلب مورد تمسخر قرار میگیرند اما اثربخشی آنها بسیار زیاد است. جیل جیکرسون، پژوهشگر ارشد موسسه لنا (LENA)، است که با استفاده از ضبطصوتهای کوچک دیجیتال توانایی تکلم بزرگسالان و کودکان را اندازه میگیرد. او با کنترل مولفه طبقه اجتماعی در پژوهش متوجه شد که 14 درصد واریانس در نمرات هوش نوجوانان را میتوان به تناوب «نوبت گفتوگو» در 18 تا 24ماهگی مرتبط دانست. این تناوب مقیاس میزان تعامل کودکان با بزرگسالان است. تاثیر صحبت کودکانه بر درک کلامی نوجوانان برجستهتر بود و 24 درصد از واریانس را به خود اختصاص میداد.
خوشبختانه به نظر میرسد که تفکر «تربیت موزون» رواج پیدا کرده است. در سال 2018 پاتریک ایشیزوکا از دانشگاه کورنل تصاویری از محیط خانه را به والدین آمریکایی نشان داد و نظرشان را درباره تصاویر جویا شد. در یکی از تصاویر به دختربچهای که پس از مدرسه حوصلهاش سر میرود گفته میشود بیرون برود و با دوستانش بازی کند. در تصویری دیگر همان دختر به اجبار به کلاس موسیقی و ورزش فرستاده میشود. آقای ایشیزوکا متوجه شد که پاسخهای والدین دارای تحصیلات بالا و پایین با یکدیگر تفاوت معناداری ندارند. تقریباً همه بر این باور بودند که پدر یا مادر سختگیر کار بهتری انجام میدهد. علاوه بر این، والدین فقیر کمکم وقت بیشتری را به کودکان اختصاص میدهند. جامعهشناسان دادههایی را از 11 کشور غربی گردآوری کردند.
در تمام این کشورها به جز فرانسه، والدین فاقد تحصیلات دانشگاهی در مقایسه با گذشته وقت بیشتری را برای مراقبت از کودکان صرف میکنند. مرکز پژوهشهای کاربرد زمان در بریتانیا نیز الگویی هماهنگ در میان والدین پیدا کرد. در اواسط دهه 1970 مادران دارای تحصیلات عالی و تحصیلات اندک به یک اندازه زمان برای تعامل با کودکان اختصاص میدادند. در دهه پس از آن گروه تحصیلکرده رفتار خود را تغییر داد و از گروه دیگر بسیار جلوتر افتاد. به دنبال آن گروه کمتر تحصیلکرده این شکاف را پر کرد. توماس کانو، جامعهشناس دانشگاه فرانکفورت، میگوید هنجارهای تربیت کودکان به سمت طبقات پایین اجتماع پیش میروند؛ درست همانگونه که دیدگاههای آزاد نسبت به طلاق در نیمه دوم قرن بیستم به گروههای پایین سرایت کرد. او متوجه شد که والدین طبقه کارگر در اسپانیا زمان بیشتری را برای فعالیتهای توسعهای از قبیل کتاب خواندن و بازی کردن صرف میکنند. پدران به ویژه پس از بحران مالی که بهشدت به اسپانیا آسیب زد به چنین رویهای روی آوردند. شاید آنها به این دلیل وقت بیشتری برای بازی با کودکان داشتند که شغلشان را از دست داده بودند. این توجهات میتواند در مدرسه به کودکان کمک کند. تحقیق دو دانشمند در آمریکا نشان داد که شکاف بین نمرات آزمون کودکان بسیار برخوردار و کمتر برخوردار در زمان ورود به کودکستان بین سالهای 1998 و 2010 کوچک و کوچکتر شد. در بریتانیا تمام کودکان پایه اول دبستان (سن پنج یا ششسالگی) در مقایسه با یک دهه قبل عملکرد بهتری در آواشناسی از خود نشان میدهند. دانشآموزانی که به خاطر فقر والدین مشمول دریافت غذای مدرسه میشوند پیشرفت بیشتری داشتهاند.
پیمودن فاصله
شاید والدین طبقه کارگر رفتار خود را در واکنش به نیروهای بازار تغییر داده باشند. در آمریکا از سال 1979 تاکنون فاصله دستمزدی پس از دریافت یک مدرک دانشگاهی از 29 به 45 درصد افزایش یافته است. تعجبی ندارد که خانوادههای فقیر آرزوهای بهتری برای فرزندانشان داشته باشند. درصد والدین در یکپنجم فقیر جمعیت آمریکا که انتظار دارند فرزندانشان تحصیلات بالاتر از دبیرستان داشته باشند از 24 در 1999-1998 به 11 در 2011-2010 افت کرد.
احتمال دیگر آن است که آموزش دیدگاهها و رفتارها را تغییر داده باشد. سازمانی به نام «والد-فرزند» به جوی کمک میکند. این سازمان کتاب و اسباببازی به خانوادههای فقیر میفرستد و به والدین یاد میدهد که با روشهای انگیزشی با کودکان بازی کنند. سازمان هماکنون 8500 خانوار را هر سال در آمریکا تحت پوشش میگیرد و در حال گسترش فعالیتهایش به دیگر مناطق است. ارزیابی از والد-فرزند و دیگر برنامههای مشابه حاکی از سودمند بودن آنهاست. البته این برنامهها بسیار کوچک هستند و نمیتوانند در سطح ملی تاثیرگذار باشند. اما ممکن است آنها با گسترش این دیدگاه که کتاب خواندن و بازی با کودکان اهمیت زیادی دارد به تغییر هنجارها کمک کرده باشند.
مراقبت کودکستانی که معمولاً در خارج از منزل کودکان انجام میگیرد نیز آنقدر رواج دارد که بتواند تفاوت ایجاد کند. با تلاش دولتها برای تقویت این طرح نقش آن نیز پررنگتر میشود. در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه، درصد کودکان سهسالهای که در مقطع پیشدبستانی ثبتنام کردهاند از 62 در سال 2005 به 70 در سال 2014 رسید. ارزیابی هداستارت (Headstart) -برنامه آمریکایی برای کودکان فقیر- حاکی از آن است که ثبتنام کودکان سهساله در کودکستان درصد کسانی را که در منزل با والدین کتاب میخوانند بالا برده است.
توضیح احتمالی دیگر برای تغییرات آن است که طبقه کارگر فرق کردهاند. سارا والرز، مدیر اجرایی سازمان والد-فرزند، میگوید که مرکز آنها نسبت به گذشته بیشتر شاهد مراجعه خانوادههای مهاجر است. والدین مهاجر اغلب برای فرزندانشان آرزوهای خوب دارند بنابراین دشواریها و دوریها را تحمل میکنند تا زندگی بهتری برای آنها بسازند. دانیا مادر یک پسربچه سهساله است که از السالوادور به آمریکا مهاجرت کرد. او بیکار است و شوهرش در پیتزافروشی کار میکند. خانواده در طبقه کارگر قرار دارد. اما دانیا که در السالوادور به دانشگاه رفته است جاهطلبی و تمایلات یک مادر طبقه متوسط را دارد.
درست در زمانیکه کودکان طبقه کارگر خود را به دیگران میرساندند شیوع بیماری کووید 19 آغاز شد. کودکان دبستانی به منزل و خانوادههایی بازگشتند که در آن والدین به سختی بین کار خودشان و تربیت کودکان پیشدبستانی توازن ایجاد میکردند. این مشکل برای خانوادههای فقیر شدت بیشتری داشت.
استادان دانشگاه هاروارد متوجه شدند که کودکان آمریکایی کمتر به یک وبسایت پرطرفدار ریاضی مراجعه میکنند. این کاهش در مناطق فقیرنشین بیشتر بود. در بریتانیا بنیاد ملی پژوهشهای تحصیلی در ماه می، دو ماه پس از شروع قرنطینه از معلمان نظرسنجی کرد. بیش از نیمی از معلمان اعلام کردند که کودکان خانودههای فقیر کمتر از دیگران تکالیفشان را انجام میدهند. اما حتی اگر ادعای معلمان درباره انجام کمتر تکالیف از سوی کودکان فقیر درست باشد آنها نمیتوانند دلیل خوبی برای این ادعا بیاورند. احتمالاً دلیل این امر آن نیست که والدین تعهد یا آرزوهای بزرگ ندارند. نظرسنجی «درک جامعه» که در بریتانیا از 3700 نفر به عمل آمد بیان میکند که 30 درصد از والدینی که حداکثر تا دبیرستان درس خواندهاند در دوران قرنطینه حداقل دو ساعت در روز در منزل به کودکان در درسهایشان کمک میکردند. این درصد اندکی بیشتر از 28 درصد والدین تحصیلکردهای است که همین کار را انجام میدهند. شاید والدین مبالغه میکنند اما نظرسنجی دیگری از کودکان به همین نتیجه رسید. شاید همانند اسپانیای پس از بحران مالی والدین زمان بیشتری دارند چون بیکار شدهاند یا از طرحهای کمکی استفاده میکنند.
من چه چیز باید بدانم؟
دلیل احتمالی دیگر برای بزرگ شدن شکاف آن است که مدارس از کودکان فقیر انتظارات کمتری دارند. مطالعه دو جامعهشناس در بریتانیا تایید کرد که کودکان والدین کمترتحصیلکرده در طول قرنطینه کمتر کار میکنند. کودکان بنگلادشی و پاکستانی که عمدتاً از طبقه کارگر هستند از همه کمتر درس خواندند. اما پژوهشگران متوجه شدند تنها عامل تاثیرگذار بر چگونگی کار دانشآموزان میزان تحصیل والدین آنها نیست، بلکه میزان تکالیفی که به آنها داده میشود نیز عامل موثری به شمار میرود.
والدین طبقه متوسط آموختهاند که فرزندانشان را به روشی پرانگیزش تربیت کنند. موضوع دومی که آنان باید از طبقه متوسط بیاموزند آن است که چگونه از معلمان فرزندانشان بیشتر مطالبه کنند.