نسخه فرانسوی
اروپا، آمریکایی میماند یا چینی میشود؟
هرسال «کنفرانس سفیران» لحظهای سرنوشتساز در سیاست خارجی فرانسه به حساب میآید چراکه رئیسجمهور فرانسه در این محفل دستاوردهای کشورش در سال گذشته را برشمرده و از اهداف دولت برای سال آینده رونمایی میکند. همانند سالهای گذشته امسال نیز امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در سخنرانی خود که بیش از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه به طول انجامید، از جزئیات راهبردهای دولت خود پرده برداشت.
محمد علینژاد: هرسال «کنفرانس سفیران» لحظهای سرنوشتساز در سیاست خارجی فرانسه به حساب میآید چراکه رئیسجمهور فرانسه در این محفل دستاوردهای کشورش در سال گذشته را برشمرده و از اهداف دولت برای سال آینده رونمایی میکند. همانند سالهای گذشته امسال نیز امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در سخنرانی خود که بیش از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه به طول انجامید، از جزئیات راهبردهای دولت خود پرده برداشت.
سخنرانی مکرون در بعضی از مباحث در واقع ادامه سخنان روسای جمهور قبلی این کشور بوده است. به عنوان مثال، رئیسجمهور فرانسه بر نیاز به ترویج تاثیرگذاری فرانسه تاکید داشت. مبحثی که از زمان شارل دوگل تاکنون همواره در کانون اهداف و رویکرد روسای جمهور فرانسه بوده است. مکرون همچنین به سفرا و نمایندگان خارجی فرانسه یادآوری کرد «وظیفه جهانی» و تعهدشان به «انسانگرایی» را فراموش نکنند. رئیسجمهور فرانسه همچنین بر نیاز به ساخت اروپایی قویتر و رابطه دوجانبه منفعتآمیز با آفریقا تاکید کرد. موضوعاتی که به عنوان سیاستهای خارجی کلاسیک فرانسه در چند دهه اخیر محسوب میشود.
البته این مباحث تنها موضوعات سخنرانی مکرون نبود. در این سخنرانی در واقع سیگنالی برای تغییر در سیاست خارجی فرانسه صادر شد که به گفته مکرون بسیار ضروری بود چراکه «به احتمال فراوان ما شاهد پایان هژمونی کشورهای غربی در جهان خواهیم بود و ساختار جهان حول دو قطب بزرگ شکل خواهد گرفت: آمریکا و چین». مکرون همچنین نسبت به این تسلط هشدار داد و گفت تسلط این دو کشور بر جهان نهتنها برخلاف ارزشهای فرانسه است بلکه موجب ترویج «سرمایهداری تجمعی» شده و در نهایت به نابرابریهای غیرقابل تحملی منجر خواهد شد.
مکرون در این خصوص گفت: «در وهله نخست، شاهد دگردیسی و تغییر آرایش ژئوپولتیک و استراتژیک در جهان هستیم. ما احتمالاً در دوران پایان هژمونی غرب بر جهان زندگی میکنیم. ما به یک نظم جهانی عادت داشتیم که از قرن 18 شکل گرفته بود که بر اساس سلطه غرب بود که با سلطه فرانسه، سپس انگلستان و بالاخره در سده بیستم در نتیجه دو منازعه بزرگ به برتری ایالات متحده انجامید. هماکنون شرایط تغییر کرده است. این تفاوت ناشی از اشتباهات غربیها در برخورد با برخی از بحرانهاست. نکته مهم دیگر ناشی از گزینشهای آمریکاییها از سالها پیش است و تنها به دولت ترامپ مربوط نمیشود، اما همین موضوع ما را ناگزیر میکند که درباره پیامدهای آن در منازعات خاورمیانه و نقاط نزدیک و نقاط دیگر تجدیدنظر کنیم و لازم است دوباره درباره یک راهبرد عمیق دیپلماتیک، نظامی و شاید عناصر همبستگی که گمان میکردیم برای همیشه پایدار است فکر کنیم.»
مبحث دیگر ظهور قدرتهای نوین است که احتمالاً برای مدتی مدید اهمیت آنها نادیده گرفته شده بود. در کنار چین که با سرعت پیش میرود و همچنین استراتژی روسیه که باید گفت اکنون سالهاست که با موفقیت بیشتری رو به جلو حرکت میکند، هند نیز اقتصاد نوینی دارد و اکنون نهتنها قدرت اقتصادی بلکه قدرتی سیاسی نیز محسوب میشود. اگر به هند، روسیه و چین نگاه کنیم متوجه میشویم آنها درک سیاسی بسیار نیرومندتری از اروپاییهای امروز دارند.
آنها با جهان با یک منطق واقعی، فلسفهای واقعی و با الهامهایی نگاه میکنند که ما آن را از دست دادهایم. همه اینها عمیقاً در حال تکان دادن ماست.
مکرون همچنین گفت: «خطر این چرخش بزرگ با یک چرخش ژئوپولتیک و نظامی دو برابر میشود چراکه در جهانی هستیم که در آن منازعات شدت میگیرد و من دو خطر اصلی میبینم. نخست اینکه سرشت این منازعات تغییر کرده و روزبهروز بیشتر قربانیهای غیرنظامی میگیرد. دوم اینکه وحشیگری از نو آغاز شده و در این عرصه نیز نظمی که یقین ما و سازماندهی ما بر روی آن قرار داشت در حال نابودی است. ما اکنون معاهدات مربوط به محدودیت تسلیحات را در سکوت و معصومیت کنار میگذاریم. همه اینها پرسشهایی عمیق را در برابر ما قرار میدهد. نخست اینکه دادههای گذشته و عادتهای ما دیگر معتبر نیستند و دوم اینکه ما باید درباره استراتژی خودمان بیندیشیم چراکه آن دو قدرتی که اکنون کارتهای واقعی را در اختیار دارند عبارتند از ایالات متحده و چین؛ و ما دو گزینش در برابر این دگرگونی بزرگ داریم: یا متحد کوچک یکی از این دو یا کمی از این و کمی از آن باشیم؛ یا تصمیم بگیریم که سهم خود را در این بازی داشته باشیم و اثر بگذاریم.»
در همین زمان، ما با بحرانی بیسابقه در اقتصاد بازار مواجه هستیم که در اروپا و برای اروپا اندیشیده شده بود و از چند دهه پیش منحرف شد. نخست این اقتصاد بازار عمیقاً مالی شده و آنچه اقتصاد بازار یا به گفته برخی اقتصاددانان بازار اجتماعی بود و در مرکز توازنی که ما بدان اندیشیده بودیم قرار داشت اکنون به یک اقتصاد انباشتی تبدیل شده است. در وهله اول مالی شدن و سپس تحولات تکنولوژیک به تمرکز فزاینده ثروت در نزد قهرمانان، یعنی هوشمندان کشور ما -متروپلهای بزرگی که در جهانی شدن کامیاب شدند- و در کل کشور انجامید ولی اکنون اقتصاد بازار که تا به امروز به لحاظ نظری دارای امتیاز نسبی بود و همه آن چیزهایی که ما پذیرفته بودیم و کشور ما و جهان را از فقر بیرون آورده بود از نو به نابرابریهایی انجامیده که دیگر قابل دوام نیست.
این اقتصاد بازار، نابرابریهای بیسابقهای را به وجود آورده که به نوبه خود، نظم سیاسی ما را عمیقاً دگرگون کرده است. در درجه نخست مشروعیت این نظام اقتصادی زیر سوال رفته است. چگونه به مردممان بگوییم که این سازمان اقتصادی درستی است در حالی که آنها سهم خود را در آن نمییابند؛ و اکنون باید بدان بیندیشیم که چگونه در این سیستم، توازن ایجاد کنیم، سیستمی که فقط فرانسوی نیست، بلکه اروپایی و جهانی است. آن زمان که به مردممان میگفتیم کارخانههایی که از فرانسه میروند کار درستی میکنند و به سود شماست که اشتغال به لهستان و چین و ویتنام میروند و دوباره بازمیگردند، پایان یافته است. ما دیگر این داستان را نمیتوانیم ادامه دهیم.
بنابراین ما باید ابزارهای تاثیرگذاری بر جهانی شدن را پیدا کنیم، همچنان که باید درباره این نظم جهانی از نو بیندیشیم.
مکرون برای حل این چالش، راهبردهای متفاوتی را پیشنهاد داده که در این میان بررسی دو نمونه از آنها میتواند جالب باشد. راهبرد نخست از نظر مکرون این است که فرانسه به «قدرت تعادل» تبدیل شود. البته این ایده جدیدی نیست. در عصر جنگ سرد، بهخصوص زمانی که ژنرال دوگل رئیسجمهور فرانسه بود، بسیاری از خبرگان سیاسی فرانسه تلاش کردند تا جایگاه فرانسه را ترفیع داده و با نشان دادن این کشور به عنوان «راه سوم» میان ایالات متحده و اتحادیه جماهیر شوروی جایگاه دائمی این کشور را در شورای امنیت سازمان ملل تثبیت کنند.
به طور مشابه این ایده که فرانسه «یک قدرت همردیف» با آمریکا و شوروی نیست و نخواهد شد همچنان و پس از عصر جنگ سرد نیز تفکر غالبی است، همانطور که جایگاه مخالف فرانسه علیه جنگ عراق در سال 2003 نیز این موضوع را مشخص کرد. با وجود این ظهور مجدد این نوع روایتها بسیار قابل توجه است.
راهبرد دوم مکرون نیاز به تقویت اتحادیه اروپا بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحادیه اروپا اولویت اصلی فرانسه بوده اما در دوران ریاست جمهوری مکرون اهمیت این اتحادیه دوچندان شده است. این موضوع را میتوان از سفر او به آلمان در نخستین روز شروع به کارش به عنوان رئیسجمهور فرانسه مشاهده کرد.
مکرون در سخنرانی اخیر اما یک قدم فراتر پیش رفت و اعلام کرد که نیازی مبرم به «ترویج پروژه تمدن اروپایی» وجود دارد چراکه «ما تنها فضای جغرافیایی هستیم که مردم در محوریت آن قرار دارند». مکرون همچنین گفت فرانسه باید روح روشنگری را زنده نگه دارد. او همچنین هشدار داد که ناکامی در این مسیر ممکن است به نابودی و ناپدید شدن کل اروپا با هم منجر شود. برای رسیدن به اهداف و تلاش برای ایجاد نظمی جدید مکرون سفرا و نمایندگان خارجی فرانسه را به ریسکپذیری، جدیت و جسارت ترغیب کرد.
اما راهبرد شگفتآور و بحثبرانگیز مکرون، درخواست نزدیکی و ایجاد روابط حسنه با روسیه بود. همانند روسای جمهور اخیر فرانسه، از زمان روی کار آمدن مکرون، رابطه او نیز با ولادیمیر پوتین رابطه پیچیدهای بوده است. این دو با یکدیگر بر سر مسائل مختلفی نظیر ایران، سوریه، اوکراین و اتهام مداخله روسیه در انتخابات مختلف مجادله داشتهاند. با وجود این، رئیسجمهور فرانسه تاکید داشت اگر رابطه فرانسه و اتحادیه اروپا با روسیه بازتعریف نشود نهتنها این سازمان تضعیف خواهد شد بلکه منجر به منزوی شدن روسیه یا متحد شدن این کشور با چین خواهد شد.
وی افزود اما اگر اتحادیه اروپا به روسیه نزدیک شده و روابط میان این دو بازتعریف شود نهتنها برای فرانسه و اتحادیه اروپا ارزشمند خواهد بود بلکه روسیهای که هماکنون تولید ناخالص داخلیای برابر با اسپانیا داشته، شرایط سیاسی پرتنشی را تجربه کرده و با افت جمعیت مواجه است، نیز از مزایای آن بهره خواهد برد. همچنین این موضوع باعث خواهد شد که این کشور مجبور به تبدیل شدن به «متحد اقلیتی چین» نشود.
مکرون در این خصوص اعلام کرد: «در حال حاضر روابط فرانسه با روسیه در چارچوب شک و سوءظن، تنظیم و ساختاربندی شده است. امروز روسیه با حملات سایبری و ثباتزدایی از دموکراسی، برنامهای عمیقاً محافظهکارانه و علیه برنامه اتحادیه اروپا دارد؛ که همه اینها در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ شکل گرفت؛ زمانی که سوءتفاهمهای مختلف نقش اصلی را در روابط بازی میکرد و اروپا هم در این رابطه نتوانست راهبردی صحیح را اتخاذ کند و این احساس به وجود آمد که به اسب تروای «غرب» تبدیل شده که هدف نهایی آن ویران ساختن روسیه است. به همین دلیل روسیه تصورات خود را بر مبنای ویران کردن غرب و در نتیجه تضعیف اتحادیه اروپا شکل داد.»
ایده نزدیک شدن به روسیه از چند هفته قبل از این سخنرانی کلید خورد، زمانی که مکرون در اواسط ماه آگوست پوتین را به قلعه برگانکون دعوت کرد. مکرون معتقد است روسیه عمیقاً اروپایی است و به همین دلیل دعوت پوتین برای شرکت در مراسم جشن پیروزی شوروی علیه آلمان نازی را که در سال 2020 برگزار خواهد شد پذیرفته است. همچنین مکرون اعلام کرد اگر در زمینه بحران اوکراین پیشرفتهای بیشتری صورت بگیرد، روسیه میتواند مجدداً به گروه G8 ملحق شود. رئیسجمهور جوان فرانسه همچنین در کنفرانس سفرا تاکید کرد که این تغییر در روابط فرانسه-روسیه به یکی از اولویتهای اصلی سیاست خارجی فرانسه تبدیل شده و تمام سفرا باید با آغوش باز از آن استقبال کنند.
با تمام این اوصاف تنها آینده نشان خواهد داد که آیا این ریسک مکرون جواب خواهد داد یا خیر. تاتیانا کاستووا، رئیس مرکز روسیه، NIS در این خصوص معتقد است دیدگاه مکرون و پوتین در خصوص جهان، زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت دارند، بنابراین نزدیکی و ایجاد روابط حسنه به هیچوجه کار سادهای نخواهد بود. با وجود این اگر مکرون بتواند این کار را به سرانجام برساند، نهتنها موجب تقویت اتحادیه اروپا و نقش فرانسه در آن خواهد شد بلکه تاثیر فرانسه را در شورای امنیت سازمان ملل دوچندان کرده است بهخصوص در برخی مسائل متعدد که به دلیل حق وتوی روسیه به بنبست خورده است.