مساواتطلبی و نرخ بهره
محرک پولی به نفع اغنیا؟
جان مینارد کینز روزگاری در خیال خود جهانی را تصور میکرد که در آن نرخ بهره برای همیشه اندک باشد. او در فصل آخر کتاب نظریه عمومی اقتصادی را شرح میدهد که در آن فراوانی سرمایه بر قدرت چانهزنی سرمایهگذاران تاثیر میگذارد و نرخ بهره سقوط میکند. در چنین جهانی بازارها خطرپذیری و کارآفرینی را تشویق میکنند و صرف انباشت سرمایه را مذموم میدانند. نتیجه این رویداد مرگ خودخواسته برای رانتخواران است.
جان مینارد کینز روزگاری در خیال خود جهانی را تصور میکرد که در آن نرخ بهره برای همیشه اندک باشد. او در فصل آخر کتاب نظریه عمومی اقتصادی را شرح میدهد که در آن فراوانی سرمایه بر قدرت چانهزنی سرمایهگذاران تاثیر میگذارد و نرخ بهره سقوط میکند. در چنین جهانی بازارها خطرپذیری و کارآفرینی را تشویق میکنند و صرف انباشت سرمایه را مذموم میدانند. نتیجه این رویداد مرگ خودخواسته برای رانتخواران است. اینکه نرخ پایین بهره یکی از ویژگیهای آرمانشهر چپگرایان محسوب شود امروزه امری حیرتآور است. باور عمومی بر آن است که یک دهه محرک سیاست پولی جیبهای ثروتمندان را پر کرد. گفته میشود که نرخ پایین بهره و سیاست تسهیل مقداری بازارهای بورس و اوراق قرضه را به وجد آورد و نابرابری ثروتی را تشدید کرد. همچنین، این سیاستها قیمت مسکن را بالا برد و به تنش بین نسلها دامن زد. نگاهی کوتاه به بازارهای مالی حاکی از آن است که رویدادهای مشابه بیشتری در راه هستند. با احتمال اجرای سیاست تسهیل پولی نرخهای بهره درازمدت افت کردند در حالی که بازارهای بورس رونق گرفتند. بانکداران مرکزی در دفاع از سیاستهایشان استدلال میکنند که بدون پول ارزان بیکاری بالا میرود و فقرا آسیب میبینند. این استدلال صحیح است. اما تاثیر مشوقهای پولی بر بازارهای مالی چپگرایان و راستگرایان را به یک اندازه عصبانی کرده است. جودی شلتون یکی از منصوبین جدید دونالد ترامپ برای عضویت هیاتمدیره فدرالرزرو بانکهای مرکزی را به خاطر تشدید نابرابری درآمدی سرزنش کرد. او خواستار بازگشت به استاندارد طلا شد. همزمان چپگرایان از سیاستهای تسهیل بودجهای مانند دادن پول به فقرا یا ترکیب سیاست پولی و بودجهای حمایت میکنند که از آن میان میتوان به عنوان نمونه به سیاست تسهیل مقداری خلق (People’s QE) اشاره کرد. سیاستی که جرمی کوربین رهبر حزب کارگر انگلستان طرفدار آن بود و بانکهای مرکزی طبق آن تامین مالی سرمایهگذاریهای دولت را انجام میدهند. اما حق با چه کسی است؟ آیا برای کسانی که از درآمد سرمایه خود زندگی میکنند نرخ پایین بهره انگیزهای برای خودکشی است یا اشتیاق بیش از حد؟ و آیا نگرانیهای مربوط به نابرابری تعیین میکنند چه اهرم سیاستی را باید در مواقع رکود کشید؟ برای آغاز باید بگوییم که کاهش نرخ بهره باعث میشود تمام جریانهای درآمدی آینده ارزش بیشتری پیدا کنند. این جریانها شامل مواردی از قبیل سود سهام، کوپنهای اوراق قرضه و مزیت کرایه ندادن برای مالکان مسکن که در منزل خود ساکن هستند میشود. اما افزایش داراییها در نتیجه این سیاست صرفاً نصیب کسانی میشود که بخواهند برنامههایشان را تغییر دهند. یک مالک منزل را در نظر بگیرید. اگر او تمایلی برای فروش منزل یا جابهجا شدن نداشته باشد افزایش بهای مسکن فایده زیادی برایش ندارد. به همین ترتیب، یک دارنده اوراق قرضه که در آستانه بازنشستگی قرار دارد ممکن است به جریان یکنواخت درآمد حاصل از کوپن اوراق نیاز داشته باشد. شاید با سود سرمایهای حاصل از فروش اوراق بهادار بتوان به یک سفر تجملی دور دنیا رفت اما خرج کردن منابع مالی دوران بازنشستگی چندان منطقی به نظر نمیرسد. حال یک فرد بیپول از نسل هزاره را در نظر بگیرید. وقتی نرخ پایین بهره قیمت داراییها را بالا میبرد هیچ سود سرمایهای به او نمیرسد. اما او داراییهایی مانند تحصیل و مهارت دارد که در آینده برایش درآمد میسازند. اگر میشد این سرمایه انسانی را در بازارهای مالی ارزشگذاری کرد آنگاه با کاهش نرخ بهره ارزش آن نیز بالا میرفت. این فرد نیز میتواند برنامههایش را تغییر دهد و امروز پول بیشتری خرج کند اما برای این کار باید وام بگیرد چون دارایی برای فروش ندارد. مقاله اخیر آدرین اکلرت از دانشگاه استنفورد چارچوبی را برای قضاوت در مورد برندگان و بازندگان تغییرات سیاست پولی معرفی میکند. سه کانال را باید به این منظور در نظر گرفت: تاثیر نرخ پایین بر اقتصاد کلان که بانکهای مرکزی بر آن تاکید دارند؛ تورم بالای ناشی از نرخ پایین بهره که به بستانکاران آسیب میزند و به نفع بدهکاران است، چون ارزش واقعی بدهیها کمتر میشود. سومین کانال به قیمت داراییها مربوط میشود. آقای اکلرت میگوید اشتباه است که ادعا کنیم با پایین آمدن نرخ بهره صاحبان داراییها عمدتاً نفع میبرند. آنچه اهمیت دارد تصویر کامل داراییها و تعهدات فرد است. طبق تعریف، تعهدات شامل برنامههای مصرف در آینده میشوند. مثلاً اینکه آیا مالک منزل قصد دارد در خانهاش سکونت داشته باشد یا آیا فرد بازنشسته در تلاش است جریان ثابتی از استانداردهای زندگی را حفظ کند. فقط با نگاه کردن به ترازنامه کامل فرد میتوان فهمید که آیا او از نرخ پایین بهره سود میبرد یا ضرر میکند. به عبارت دیگر آیا او دارایی خود را در برابر ریسک نرخ بهره بیمه کرده است؟ سوال مهم آن است که آیا داراییها و تعهدات فرد در زمانهای مختلف سررسید میشوند یا خیر. افرادی که داراییهای کوتاهمدت و تعهدات درازمدت دارند (مثلاً داشتن پول نقد زیاد در بانک برای انجام یک خرید در 10 سال دیگر) در زمان کاهش نرخ بهره عملکرد خوبی ندارند. آنها همان رانتخواران افتخاری هستند که مجبورند پسانداز بیشتری برای تامین مالی مخارج آینده داشته باشند. این نمونه نادر از مواردی است که نرخ پایین بهره مصرف را سرکوب میکند. اما کسانی که قصد دارند امروز خرج کنند و داراییهای درازمدت از قبیل اوراق قرضه دولتی به دست آورند عملکرد خوبی خواهند داشت. این چارچوب چه پیامی برای ثروتمندان و فقرا دارد؟ آقای اکلرت شواهدی دال بر این ارائه میدهد که نشان میدهد آمریکاییهای مسن یا آنهایی که درآمد بالاتری دارند در زمان کاهش نرخ بهره در طیف بازندگان قیمت دارایی قرار میگیرند. هرچند اندازهگیری دقیق این تاثیر دشوار است. شاید مشوق پولی به اندازه مزایای رفاهی یا معافیتهای مالیاتی به فقرا کمک نکند. مشکلات ساختاری اقتصاد از قبیل قدرت در بازار ممکن است به ثروتمندان امکان دهد حتی با وجود کاهش نرخ بهره بازدهی سرمایه بالا داشته باشند. اما مساواتطلبان و افراد بیپول نباید از بانکهای مرکزی و کاهش نرخ بهره هراس داشته باشند.
منبع: اکونومیست