زندگی احزاب
اقتصاد چین
اقتصاد چین در اسم سوسیالیستی است اما این تفکر که اقتصاد این کشور به اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی شباهت دارد در ظاهر باورنکردنی و عجیب به نظر میرسد. سقوط پرده آهنین پوستهای زنگزده از کشوری را آشکار ساخت که توانایی تولید کالاهای مورد نیاز غرب را نداشت. اکنون چین بزرگترین صادرکننده جهان است و آسمانخراشها به تعداد فراوان در شهرهای بزرگ آن خودنمایی میکنند. شهروندان شوروی سابق بدون کالاهای مصرفی تجملی سر میکردند یا آنها را با قیمتهای گزاف از بازار سیاه میخریدند. در حالی که طبقه متوسط رو به رشد چین میتواند از میان هزاران برند در فروشگاههای محلی دست به انتخاب بزند.
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که پنج سال پس از انقلاب روسیه شکل گرفت در سن 69سالگی فروپاشید. در آن زمان همگان انتظار داشتند جمهوری خلق چین در مسیر سلطه بر جهان گام بردارد. اقتصاد سوسیالیستی شوروی زمانی پویا و مدرن به نظر میرسید. اما تولید ناخالص داخلی سرانه چین در زمان سقوط شوروی از آن کشور کمتر بود. هماکنون بهرغم برخی سوگیریهای سرمایهداری، حزب کمونیست چین اقتصاد را در جهتی مشابه با سبک اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای پیدایش آن پیش میبرد.
آنگونه که الکساندر گرشنکرون اقتصاددان آمریکایی-اوکراینی زمانی استدلال میکرد عقبگرد اقتصادی میتواند مزایایی به همراه داشته باشد. سازندگان قدیمی میتوانند بازدهی بالایی برای سرمایههای جدید خلق کنند و بدون طی فرآیند خستهکننده آزمایش و خطا، از فناوریهای کشورهای ثروتمند تقلید کنند. در نیمه اول قرن 20 جمعیت اتحاد جماهیر شوروی عمدتاً روستانشین بودند و صنعت در مقایسه با اروپای غربی بسیار عقبمانده بود. دولت شوروی با انتقال مردم به شهرها و اشتغال آنان در کارخانههایی که با فناوریهای غربی تاسیس شده بودند بنیانهای اقتصاد را برپا کرد بدون آنکه به بازار و سرمایه بخش خصوصی اتکا کند.
نتایج تا مدتی شگفتآور بود. دادههای رسمی درباره رشد اقتصادی اغراق میکردند اما مطالعات تحلیلگران سازمان سیا و دیگر اقتصاددانان رشد مناسبی را در دهه 1950 نشان میدهد. زمانی که تولید سرانه واقعی سالانه شش درصد افزایش داشت. این رشد در دهه 1960 کمتر شد اما در سطح پایدار سهدرصدی باقی ماند. پل ساموئلسون اقتصاددانان آمریکایی برنده جایزه نوبل در ویرایش جدید کتاب درسی اقتصاد خود پیشبینی کرد که تا دهه 1990 اقتصاد شوروی از اقتصاد آمریکا بزرگتر میشود. هنگامی که نیکیتا خروشچف به غرب گفت «ما شما را دفن میکنیم» این تهدید چهرهای واقعیتر پیدا کرد. اما در دهه 1970 نقایص روزبهروز آشکارتر شدند. با وجود سرمایهگذاریهای فراوان رشد تولید و بهرهوری به شدت کاهش یافت. در دهه 1980 بهرهوری همچنان رو به کاهش بود. ویلیام استرلی و استنلی فیشر در تحلیل سال 1994 خود ضعفهای شوروی را به کاهش بازدهی سرمایه نسبت دادند. مزایای تجمیع سرمایه (پسانداز برای تامین منابع کارخانهها، تجهیزات و...) در طول زمان کاهش مییابد مگر اینکه کاربردهای تولیدی جدیدی برای سرمایه پیدا شوند.
از دهه 1970 کاهش بازدهی سرمایهگذاری اقتصاد شوروی را به گردابی عمیق کشانید. در آن دهه اقتصادهای دیگر نیز با مشکلاتی مشابه مواجه شدند. اما بنگاههای اقتصادهای بازار آزادی و انگیزه بیشتری برای آزمایش فناوریهای جدید داشتند. منابع به سادگی از بنگاههای راکد به بنگاههای نویدبخش جریان مییافت. در حالی که برنامهریزان مرکزی تمام جنبههای اقتصاد شوروی را هدایت میکردند بدون آنکه توانایی تقلید از این پویاییها را داشته باشند.
مسیر توسعه چین از برخی جهات همان مسیر شوروی بود. صنعتیشدن، شهرنشینی سریع و پذیرش تکنیکهای تولید مستقر در اقتصادهای ثروتمند را به همراه آورد. اما چین برخلاف شوروی به بازارهای جهانی ورود کرد. تجارت جهانی به نظمبخشی به بنگاههای چینی کمک کرد. شعبههای خارجی و سرمایهگذاریهای مشترک انتقال فناوری و فرآیندها را تسهیل کرد هرچند دولتهای غربی از سرقت حق مالکیت معنوی گلهمند بودند. اکنون چینیهای طبقه متوسط میتوانند درآمد خود را صرف همان غذاها و مدهایی کنند که در غرب رایج هستند.
با این حال وجود نقاب سرمایهداری نفوذ مداوم دولت را پنهان میکند. بنگاههای چینی فقط 52 درصد از تولید صنعتی را ایجاد میکنند. این سهم در دهه 1980 تقریباً هیچ بود اما اکنون روند افزایش آن متوقف شده است. در سالهای اخیر سهم شرکتهای دولتی در سرمایهگذاریها بیشتر شده است. اگرچه برنامهریزی متمرکز به سبک شوروی سابق دیگر دیده نمیشود حزب کمونیست در دیگر بخشهای اقتصاد اعمال نفوذ میکند. این اقدام (به عنوان نمونه) از طریق دسترسی ترجیحی به اعتبارات یا تعهد دوگانه مدیران مرتبط با حزب در قبال بنگاهها و اربابان سیاسی صورت میگیرد.
بهترین هنوز نیامده
اثرات مخرب هستند. از سال 2007 رشد تولید واقعی کمتر از نصف شده است. موضوع نگرانکنندهتر آن است که سهم تجمیع سرمایه در رشد اکنون در مقایسه با دهههای 1980 و 1990 بیشتر شده در حالی که بهرهوری سهم کمتری در رشد دارد. در حقیقت، بهرهوری در عمل رو به افول گذاشته است. طبق گزارش هری وو (Wu) و دیوید لیانگ از دانشگاه ژاپن روند کاهش بهرهوری سریع بود. برآوردهای منتشرنشده این محققان نشان میدهد در سال 2016 عامل کل بهرهوری یعنی سهم آن در رشد بدون احتساب سرمایه و نیروی کار به سطوحی بازگشت که آخرینبار در اوایل دهه 1990 دیده شده بود. مشکل مشابه همان مشکلی است که شوروی سابق به آن دچار شد: سرمایه تحت هدایت منافع گروههای سیاسی در بخشهای ناکارآمد اقتصاد انباشته شد.
پژوهش آقایان وو و لیانگ بیان میکند که بهبود بهرهوری در بخش فناوری اطلاعات عامل تجارت چین بوده است. به گفته آنها رشد بهرهوری در بنگاههای فناوری اطلاعات در سالهای پس از بحران مالی جهانی به میزان اندکی کاهش یافت. این در حالی بود که سقوط بهرهوری در سایر بخشهای اقتصاد بیش از دو واحد درصد از رشد تولید ناخالص داخلی کم کرد. اما همانگونه که تجربه جهان ثروتمند نشان میدهد هرچه زمان میگذرد ایجاد کارآمدی از طریق فناوری اطلاعات دشوارتر میشود.
چین دو لبه پرتگاه نیست. در دهه 1980 کاهش بهای نفت و افزایش هزینههای دفاعی بار بسیار سنگینی بر دوش اقتصاد شوروی گذاشت. بنگاههای بازارگرا در چین و بازار سرمایه پیشرفته آن باعث میشوند اصلاحات مورد نیاز این کشور در مقایسه با تحولات دردناک اقتصاد شوروی سابق کمتر دردسرآفرین باشند.
با این حال، مسلم است که نمیتوان با تقلید از اقتصادهای پیشرفته بهرهوری را بالا برد. نوآوریهای داخل کشور میتوانند موثر باشند اما سیاستهایی که سرمایه را به سمت بنگاههای غیرمولد چین سوق میدهند مانع راه هستند. شاید به نظر میرسد که چین در برخورد با بازارها راحتتر کار میکند اما منافع حزب کمونیست هنوز منافع بخش خصوصی را سرکوب میکنند. راه سادهای برای رفع این محدودیتها و جلوگیری از رکود وجود ندارد.