داستان یک همکاری
آشنایی با طراحان اصلی شاخص پیچیدگی اقتصادی
اگر بخواهیم شاخص پیچیدگی اقتصادی را به اختصار تعریف کنیم، باید بگوییم این شاخص میزان توانایی کشورها در تولید (و صادرات) کالاهای پیچیده را نشان میدهد؛ کالاهای پیچیده کالاهایی هستند که تولید آنها مستلزم بهکارگیری و تعامل میان حجم گستردهای از اطلاعات و دانشهای مرتبط است. کشوری که پشتوانه ضعیفی از دانش مولد داشته باشد، کالاهای کمتر و سادهتری تولید میکند.
اگر بخواهیم شاخص پیچیدگی اقتصادی را به اختصار تعریف کنیم، باید بگوییم این شاخص میزان توانایی کشورها در تولید (و صادرات) کالاهای پیچیده را نشان میدهد؛ کالاهای پیچیده کالاهایی هستند که تولید آنها مستلزم بهکارگیری و تعامل میان حجم گستردهای از اطلاعات و دانشهای مرتبط است. کشوری که پشتوانه ضعیفی از دانش مولد داشته باشد، کالاهای کمتر و سادهتری تولید میکند. میتوان گفت کشوری که کالاهای پیچیده بیشتری تولید و صادر میکند، قدرت سیاسی و اقتصادی بیشتری در تعاملات بینالمللی خواهد داشت. در این مطلب با طراحان اصلی این شاخص مطرح بیشتر آشنا میشویم.
ریکاردو هاسمن
ریکاردو هاسمن (متولد 1956) مدیر فعلی مرکز توسعه بینالملل (CID) و استاد عملیات اقتصادی در دانشکده حکمرانی کِنِدی دانشگاه هاروارد است. هاسمن مدرک کارشناسی در رشته مهندسی و فیزیک کاربردی (1977) و دکترای اقتصاد (1981) خود را از دانشگاه کرنل دریافت کرده است. او پیشتر وزیر برنامهریزی ونزوئلا (زادگاهش) و رئیس دفتر هماهنگی و برنامهریزی ریاستجمهوری بوده است. او همچنین مدرس دو عنوان درسی مرتبط با توسعه است:
الف- استراتژی سیاستهای توسعه
ب- چرا بسیاری از کشورها ضعیف، بیثبات و نابرابر هستند؟
هاسمن همزمان چندین پست در سازمانهای انتفاعی و غیرانتفاعی داشته و دارد. از جمله عضو هیاتمدیره شرکت مخابرات ونزوئلا و عضو هیات مشاوره یک شرکت مهندسی و انرژی تجدیدپذیر مستقر در اسپانیا و... . حوزههای پژوهشی مورد علاقه هاسمن شامل مسائل رشد، ثبات اقتصاد کلان، مالیه بینالملل و ابعاد اجتماعی توسعه است. او در CID، پژوهشهای خود را در دو حوزه متمرکز کرده است: عوامل نوسانات اقتصاد کلان، بحران و شکنندگی مالی و عوامل سازنده رشد بلندمدت. او همچنین مطالعاتی برای برخی کشورها (نظیر آرژانتین، آذربایجان، چین، مصر، هند، قزاقستان و ایالات متحده) به طور اختصاصی انجام داده و از زمان شکلگیری آن در سال 2006 در تدوین گزارش سالانه مجمع جهانی اقتصاد در مورد شکاف جنسیتی همکاری کرده است. هاسمن پیش از هاروارد در سال 2000، عنوان اولین اقتصاددان صاحب کرسی در بانک توسعه آمریکایی را کسب کرد. او و همکارانش چندین مفهوم اقتصادی جدید را وارد دنیای اقتصاد کردند از جمله نخستین گناه اقتصادی، معاینه و ارزیابی رشد، خودشناسی، ماده تاریک، محیط تولید و پیچیدگی اقتصادی که در ادامه با این مفاهیم بیشتر آشنا میشویم.
نخستین گناه اقتصادی
این اصطلاح را اولین بار هاسمن و همکارش در مقاله سال 1999 درباره مالیه بینالملل به کار بردند. تعبیر نویسندگان از این اصطلاح وضعیتی بود که ساکنان (یا دولت) یک کشور قادر به قرض گرفتن به پول رایج کشور خود نیستند. به عبارت دیگر یک کشور فقیر مجبور است ارز خارجی (مثلاً دلار آمریکا، یورو یا ین) قرض بگیرد. نویسندگان نشان میدهند که این مساله در اکثر اقتصادهای در حال توسعه و مستقل از تورم بالای آنها وجود داشته است و اگر پول ملی کشور قرضگیرنده (به علت قرض گرفتن با ارز خارجی) تضعیف شود، بازپرداخت وام به مراتب سختتر خواهد شد زیرا در حقیقت ارزش وام به پول ملی آنها در حال حاضر کمتر شده است و باید مبلغی بیش از گذشته به عنوان بازپرداخت بپردازند.
تحقیقات بعدی آنها بیشتر بر ابعاد بینالمللی این موضوع متمرکز است. آنها نشان میدهند که تقریباً تمام کشورها (به استثنای ایالات متحده آمریکا، حوزه یورو، ژاپن، انگلستان و سوئیس) از این مساله رنج بردهاند و افزایش ریسک بدهیها، افزایش نوسانات و کاهش توانایی یک کشور در اجرای سیاست پولی مستقل از جمله پیامدهای آن بوده است. عدم انطباق ارزی در ترازنامه ملی کشور از جمله علل پیامدهای مذکور است. به عبارت دیگر ارزهای داراییها با ارز تعهدات (بدهی) متناسب نیست بنابراین نوسانات بزرگ در نرخ واقعی ارز بر ثروت کلان تاثیر خواهد داشت و بازپرداخت بدهیها را دشوارتر خواهد کرد. به عبارت دیگر نخستین گناه سبب میشود تعادل مالی به نوعی به نرخ ارز حقیقی و نرخ بهره حقیقی کوتاهمدت وابسته باشد. نقدهایی به این مفهوم تازه، وارد شده است. از یک سو برخی ادعا میکنند که این مساله اقتصادی، شرایط عدم انطباق ارزی را تامین نمیکند بنابراین نمیتواند علت کاهش چشمگیر تولید در بحرانهای مالی باشد. از سوی دیگر برخی اقتصاددانان اعتقاد دارند که مشکل اصلی اقتصادهای نوظهور این است که یاد بگیرند چگونه به پول ملی خود، قرض کمتری بگیرند نه اینکه چگونه بیشتر قرض بگیرند. آنها بر این باورند که مشکلات بازارهای نوظهور نه به نخستین گناه بلکه به عدم به اصطلاح تحمل بدهی مربوط میشود که به معنی عدم توانایی در مدیریت سطوح مختلف بدهی خارجی است؛ امری که در شرایط مشابه برای کشورهای توسعهیافته قابل کنترل خواهد بود.
معاینه و ارزیابی رشد
یک نوع روششناسی است که توسط هاسمن و همکارانش با هدف شناسایی علل موثر بر رشد کند بعضی از اقتصادهای در حال توسعه، ایجاد شد. فرضیه اصلی و رویکرد معاینه رشد بر این پایه استوار است که ممکن است دلایل متعددی برای رشد اقتصادی آهسته وجود داشته باشد اما هر دلیل مجموعهای متمایز از علائم ایجاد میکند که این علائم میتوانند پایه و اساس تشخیصهای افتراقی باشند که به تحلیلگر در ارائه توضیحات و تفاسیر مناسب برای نرخ رشد اقتصادی مشاهده شده، کمک میکند. بنابراین روششناسی معاینه رشد با «علائم» رشد پایین یک کشور (برای مثال سرمایهگذاری کم) متفاوت است. با استفاده از درخت تصمیمگیری، تمام علل احتمالی این علائم بررسی و در صورت امکان برطرف میشوند. بعد علل این علل مورد بررسی قرار میگیرند و این روند تا زمانی ادامه پیدا میکند که ریشهایترین محدودیتها بر سر راه رشد کشور تشخیص داده شوند. این همان محدودیتی است که سیاست اقتصادی کشور جهت تسریع رشد اقتصادی باید مورد توجه قرار دهد. هاسمن اعتقاد دارد تشخیص نادرست و انتخاب درمان اشتباه (یعنی اجرای اصلاحات اقتصادی نامتناسب با شرایط)، میتواند از لحاظ اقتصادی بیثمر و به لحاظ سیاسی خطرناک باشد.
یکی از اولین برنامههای کاربردی معاینه رشد، یک مطالعه موردی در السالوادور بود که نتایج آن در مقالهای شرح داده شده است. در آن زمان السالوادور شاخصهای اقتصاد کلان مناسب (نهادهای مناسب و نرخ بهره کم و...) اما میزان سرمایهگذاری نامطلوبی داشت. روش معاینه رشد نشان داد که در نهایت سرمایهگذاری کم در السالوادور میتواند ریشه در مساله خودشناسی داشته باشد؛ کشور صنایع سنتی خود را از دست میداد و مشخص نبود در آینده روی چه چیزی باید سرمایهگذاری میکرد. نبود ایدههای سرمایهگذاری نوآورانه، منشأ محدودیت رشد السالوادور بود. از زمان انتشار آن مقاله، استراتژی تشخیص رشد توسط تعدادی از نهادهای بینالمللی از جمله بانک جهانی، بانک توسعه آسیایی و... و نیز بسیاری از کشورها به کار گرفته شده است.
ماده تاریک
ماده تاریک اصطلاحی است که به داراییهای نامرئی اشاره میکند که تفاوت میان برآوردهای رسمی از حساب جاری انباشته با برآوردهای بر پایه بازده واقعی مربوط به خالص موقعیتهای مالی ایالات متحده را توضیح میدهد. برای مثال، دفتر تحلیل اقتصادی آمریکا، خالص کسری حساب جاری ایالات متحده را 5 /2 تریلیون دلار در سال 2004 برآورد کرده است اما هاسمن و همکارش عقیده دارند کسری حساب جاری این کشور در واقعیت نمیتواند به این اندازه بالا باشد چراکه در این صورت، ایالات متحده میزان بهره قابل توجهی بابت بدهیهای خود باید میپرداخت که اینطور به نظر نمیرسد. همچنین درآمد خالص آمریکا در سال 2004 رقمی مثبت و معادل 30 میلیارد دلار بود که این رقم کمتر از درآمد خالص در سال 1980 (زمانی که سنگ بنای کسری حساب جاری این کشور گذاشته شد) نیست. بنابراین، به عقیده نویسندگان مقاله، حساب جاری تجمعی«حقیقی» در سال 2004 در واقع مثبت بوده است و مبالغ هنگفتی از داراییها (خارجی) به نوعی در محاسبات لحاظ نشدهاند. منبع احتمالی این «ثروت گمشده» ماده تاریک است که حاصل از صادرات به حساب نیامده ایدهها و سایر خدمات (مانند بیمه) از ایالات متحده به سایر کشورهاست. آنها ادعا میکنند این کشور صادرات قابل توجهی دارد که عمده آن مربوط به دانش کسبوکار است که در آمار تجارت رسمی نشان داده نمیشود. این صادرات ارزش واقعی داراییهای خارجی آمریکا را افزایش و بنابراین حجم واقعی کسری را کاهش میدهد و بنابراین دلیل کمتری برای نگرانی در مورد وضعیت مالی ایالات متحده وجود دارد. علاوه بر این، ماده تاریک موجود در حساب جاری آمریکا پیامدهایی برای حسابهای دیگر کشورها دارد که با وارد کردن دانش، تعهداتی را سهواً متقبل میشوند.
به ایده ماده تاریک انتقاداتی وارد شده است. برای مثال، به عقیده برخی اقتصاددانان ماده تاریک باید منجر به نرخ بازده بیشتر برای داراییهای خارجی نسبت به بدهیهای خارجی ایالات متحده شود درحالیکه شواهد قانعکنندهای در تایید این مطلب وجود ندارد. همچنین، درآمد ایالات متحده از ماده تاریک به نظر میرسد هر سال تفاوت چشمگیری با سال قبل دارد. در انتقاد دیگری که به این نظریه وارد میکنند گرچه اعتقاد هاسمن (و همکاران) مبنی بر برآورد کمتر از واقعیت ارزش داراییهای خارجی ایالات متحده تایید میشود اما استدلال میشود مساله مهمتر، دیون خارجی ایالات متحده است که بیش از حد ارزشگذاری شدهاند و بنابراین ایالات متحده بدهی خارجی به مراتب کمتری از آنچه اکنون تصور میشود، دارد و این (بهتر از ماده تاریک) درآمد خالص بالا و غیرمنتظره این کشور را توجیه میکند. البته هاسمن و استورزنگر در مقالهای (سال 2007) به برخی از این انتقادات پاسخ دادند و از وجود و کارکرد ماده تاریک دفاع کردند.
محیط تولید
محیط (فضا) تولید ابزاری برای درک روند تحول ساختاری و خودشناسی است که هاسمن، هیدالگو و کلینگر آن را معرفی کردند. فضای تولید شبکهای از محصولات است که در آن دو محصول با توجه به احتمال صادرات مشترکشان به یکدیگر متصل میشوند؛ این اتصال نشاندهنده نیاز به قابلیتهای مشابه در تولید آنهاست.
به عقیده هاسمن و همکارانش، فضای تولید، سیر تکاملی الگوی مزیت نسبی کشورها را پیشبینی میکند. آنها ادعا میکنند به علت شکستهای هماهنگی، اقتصادها با حرکت به سمت تولید محصولاتی مشابه با تولیدات فعلی، اقتصاد خود را متنوع میسازند، زیرا در تولید این محصولات به قابلیتهای مشابهی نیاز است. به این ترتیب یک کشور در مسیر توسعه و در فضای تولید، از یک محصول به محصولی دیگر حرکت و محصولات به مراتب پیچیدهتری تولید میکند. هاسمن و همکارانش، ایده فضای محصول را با استفاده از قیاس زیر توضیح میدهند:
تولیدات مانند درختان هستند و هر دو درخت بسته به شباهت قابلیتهای مورد نیاز، میتوانند به یکدیگر نزدیک یا دور از هم باشند. بنگاهها مانند میمونها هستند که با بهرهبرداری از درختی که در اشغال آنهاست، معیشت خود را تامین میکنند. ما جنگل (محیط تولید) را ثابت و برای همه کشورها یکسان در نظر میگیریم. [...] فرآیند تحول ساختاری شامل حرکت و جهش میمونها از بخش فقیر جنگل به قسمت غنیتر آن میشود، اما احتمال موفقیت به میزان بهرهوری انتظاری این درختها و میزان نزدیکی میمونها به آنها بستگی دارد؛ همچنین قرابت مورد نظر، به سودمندی داراییهای خاصی که کشور برای تولید محصول جدید دارد، مرتبط است.
محیط تولید با ایده معاینه رشد گره خورده است، زیرا هدف از ایجاد آن شناسایی نارساییهای هماهنگی است که حذف آنها میتواند به اقتصاد کشور در حال توسعه کمک کند. هدف غایی از طرح بحث محیط تولید، خلق ابزارهای تحلیلی برای مطالعه توسعه اقتصادی با در نظر گرفتن ظرفیتهای بالفعل فنی کشورهاست که نهتنها در سطح سنتی حاکمیت بلکه در سطح نهادهایی مانند بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول مورد استفاده قرار بگیرد. در مقاله سال 2009، شاخص پیچیدگی اقتصادی به عنوان ابزاری دقیقتر نسبت به شاخصهای قبلی، برای پیشبینی رشد ارائه شد. نتایج پژوهشهای هاسمن، هیدالگو و گروه آنها درباره فضای تولید و پیچیدگی اقتصادی در کتاب اطلس پیچیدگی اقتصادی (2011) خلاصه شده است.
سزار آگوستو هیدالگو
سزار هیدالگو متولد 22 دسامبر سال 1979 میلادی در سانتیاگوی شیلی است. پدرش ناشر و روزنامهنگار و مادرش حسابدار بود و یک خواهر و یک برادر دارد. هیدالگو دبیرستانش را در مدرسه بریتانیایی سانتیاگو به پایان رساند. از سال 1998 تا 2003 دانشجوی رشته فیزیک در دانشگاه کاتولیکا شیلی بود و در سال 2008 دکترای فیزیک خود را از دانشگاه نوتردام دریافت کرد.
او یک فیزیکدان آماری، نویسنده و طراح تصویرسازی (تجسمبخشی به) دادههاست. او استاد هنر و علوم رسانهای دانشگاه MIT و مدیر گروه یادگیری در آزمایشگاه رسانه این دانشگاه است. گفتنی است در سال 2010 هیدالگو به عنوان استادیار به آزمایشگاه رسانه MIT پیوست و در سال 2014 به عنوان دانشیاری ارتقا یافت. هیدالگو نویسنده کتاب چرا اطلاعات رشد میکنند و یکی از نویسندگان اطلس پیچیدگی اقتصادی است. او به دلیل پیشگامی در زمینه طراحی شاخص پیچیدگی اقتصادی و ایجاد چندین موتور محبوب تجسم داده، از جمله رصدخانه پیچیدگی اقتصادی، پانتئون و... شناخته شده است. هیدالگو مدال علمی از کنگره دوسالانه شیلی و همچنین لقب رهبر جهانی جوان را از مجمع اقتصاد جهانی دریافت کرده است. یک مجله معتبر انگلیسی در سال 2012 از او به عنوان یکی از 50 شخصیتی که میتواند جهان را تغییر دهد، یاد کرده است.
پیچیدگی اقتصادی
از سال 2006، هیدالگو کار خود را در زمینه مطالعه روند توسعه اقتصادی با استفاده از شبکهها شروع کرد. از مهمترین مطالعاتی که او در تدوین آنها همکاری کرد عبارت است از: محیط تولید (شبکهای برای پیشبینی الگوهای آینده تنوعبخشی در یک کشور) و شاخص پیچیدگی اقتصادی (یک فرمول که میتواند برای تخمین ظرفیت محاسباتی اقتصادها استفاده شود و ابزار بسیار خوبی برای پیشبینی رشد اقتصادی است). نقش هیدالگو و کار او در تدوین شاخص پیچیدگی اقتصادی بازتاب رسانهای چشمگیری داشت و نشریاتی مانند نیویورکتایمز و اکونومیست به طور گسترده به آن پرداختند.
چرا اطلاعات رشد میکند
هیدالگو در کتاب چرا اطلاعات رشد میکند توضیح میدهد که رشد اقتصادی در واقع اثر جانبی رشد اطلاعات و محاسبات در جهان است. او با توضیح سازوکارهای فیزیکی که منجر به رشد اطلاعات میشوند، آغاز میکند و سپس این سازوکارها را در متن سیستمهای اجتماعی و اقتصادی باز میکند. حرف اصلی کتاب این است که نیاز به محاسبهای که در دل سلولها، انسانها یا گروههای انسانی جای دارد، رشد و گسترش اطلاعات در اقتصاد را همزمان ممکن و دشوار میسازد. اندکی پس از انتشار، این کتاب از سوی اقتصاددانان مطرحی از جمله پل رومر (پدر نظریه رشد درونزا)، اریک بینهوکر (مدیر موسسه تفکر اقتصادی جدید آکسفورد) و تیم هارفورد (نویسنده اقتصادی فایننشال تایمز) مورد ستایش قرار گرفت و در سال 2015 کانون توجه بررسیها و نقد و نظرهای مجلات و منابع معتبر بود.
تجسم داده
هیدالگو در طراحی موتورهای تجسم داده محبوب بسیاری نقش داشته است. این موتورها در واقع ابزارهایی برای تجسم عینی حجم گستردهای از داده هستند. توضیحات کلی در مورد برخی از این موتورها در ادامه ارائه شده است:
رصدخانه پیچیدگی اقتصادی
ابزاری است که دادههای تجارت بینالملل 50 سال گذشته را از طریق بیش از 20 میلیون تصویر در دسترس قرار میدهد. این ابزار بر ترکیب تولیداتی که کشورها صادر میکنند متمرکز است زیرا این ترکیب تولیدی است که الگوهای تنوعبخشی، تولید ناخالص داخلی، رشد و نابرابری درآمد یک کشور را پیشبینی میکند.
دیتا ویوا
یک موتور تجسم داده است که دادههای توسعه منطقهای را در برزیل از طریق بیش از یک میلیارد تصویر ارائه میدهد. این تصاویر شامل اطلاعات تجاری، دادههای استخدامی و دادههای آموزشوپرورش، برای همه ادارات شهرداری (بیش از پنج هزار) و صدها محصول تولیدی، صنایع و مشاغل برزیل است. هیدالگو و دستیارانش با همکاری دولت برزیل (از جمله دفتر اولویتهای استراتژیک) این موتور را طراحی و ایجاد کردند.