مشکل وابستگی
بنگاههای محتاج به فرد
هیچ مدیرعاملی سقوطی به سختی سقوط کارلوس گوسن (Carlos Ghosn) را تجربه نکرده است. 16 نوامبر او رئیس هیاتمدیره باسابقه سه بنگاه خودروسازی رنو، نیسان و میتسوبیشی بود و به خاطر روحیه و رفتار ناپلئونی شهرت داشت اما 20 نوامبر پلیس او را در ژاپن بازداشت کرد. شرکت نیسان او را متهم کرد که در پنج سال گذشته دستمزدش را به میزان 45 میلیون دلار به مقامات ناظر کمتر گزارش کرده بود. آقای گوسن حداقل میتواند خودش را با این تسکین دهد که ارقام جدیدی برای تعیین ارزش او معرفی شدهاند. پس از پخش این اخبار ارزش بازاری مجموع این سه شرکت خودروسازی پنج میلیارد دلار یا هفت درصد سقوط کرد. سرمایهگذاران با نگرانی میدانند او تنها بشری است که میتواند اتحاد پیچیده بین این سه شرکت را مدیریت کند. آقای گوسن آبروی خود را از دسترفته میبیند در حالی که جایگزینی نیز برایش وجود ندارد.
ریسک افراد کلیدی زمانی به وجود میآید که حضور، غیبت یا رفتار یک فرد به میزان قابل ملاحظهای بر ارزش یک بنگاه تاثیر گذارد. شاید در عصر گسترش هوش مصنوعی و تمایل مدیران به فروتنی و تواضع بیشتر این امر غیرعادی جلوه کند اما ریسک همچنان شدید است. اتحاد رنو، نیسان و میتسوبیشی فقط یکی از چند نمونه امسال است.
ارزش سهام شرکت WPP بزرگترین بنگاه تبلیغاتی جهان از زمان خروج بنیانگذار آن سرمارتین سورل (Sir Martin Sorrell) در ماه آوریل 27 درصد کاهش یافت. پس از آنکه مقامات مقرراتگذار در 28 سپتامبر اعلام کردند که ایلان ماسک (Elon Musk) رئیس و بنیانگذار شرکت تسلا اظهارات گمراهکنندهای را در توئیتر بیان کرده است ارزش سهام شرکت 14 درصد افت کرد.
برآورد میشود که از میان 20 شرکت ارزشمند جهان هشت شرکت از جمله آمازون، برکشایر هثوی و جیپی مورگان ریسک فرد کلیدی دارند. طبق گزارش ریسکهایی که شرکتها هر سال برای خود نزد مقامات نظارتی آمریکا مطرح میکنند 66 درصد از بنگاههای S&P 500 در صورت تصادف مدیرعامل یا یکی از مدیران کلیدی شرکت با اتوبوس آسیبهای جدی خواهند دید.
قرار نبود اوضاع اینگونه باشد. در دهههای 1960 و 1970 سلاطین شرکتها به سمت انقراض رفتند و جای خود را به مدیران نجیب و متواضع دادند. جان کنث گابریت (John Keneth Gabraith) اقتصاددان آمریکایی در سال 1967 کتاب «دولت صنعتی جدید» را منتشر و چنین استدلال کرد که یک نظام فنسالارانه متواضع و گمنام صنایع آمریکا را اداره میکند. در نظریههای مالی جدید مدیران به عنوان عوامل و دستاندرکارانی معرفی شدند که میتوان با استفاده از انگیزش آنها را کنترل کرد.
در دهه 1980 افراد به سرعت اهمیت و ارزش خود را پس گرفتند. در فیل وال استریت که در سال 1987 ساخته شد یک ابرثروتمند خیالی بنگاهها را طبق خواسته خودش هدایت میکرد. تا سال 2000 مفهوم «مدیرعامل امپراتور» به اوج خود رسید و جک ولش (Jack Welch) از جنرالالکتریک و سندی ویل (Sandy Weill) از سیتیگروپ نمونههای برجسته آن بودند. به دنبال آن بحرانهای شرکتهای Worldcom، Enron و پس از آن لمان برادرز و بیر استرنز خطرات اداره بنگاهها توسط رهبران کاریزماتیک را گوشزد کردند. صاحبنظران حاکمیت شرکتی به هیاتمدیرهها توصیه کردند قدرت و اختیارات مدیرعامل را محدود سازند.
به عنوان یک فضیلت از مدیران و روسای عصر حاضر انتظار میرود خودستایی و غرور خود را مهار کنند و با کمک تیم شرکت را بالا برند. برخی مدیران از قبیل ساتیا نادلا (Satya Nadella) از شرکت مایکروسافت خود را آسیبپذیر مینامند نه شکستناپذیر. با وجود این ریسک فرد کلیدی در شرکتها رو به افزایش بوده است. شکوفایی فناوری باعث شد فهرست بزرگترین بنگاهها پر از آنهایی باشد که بنیانگذار آن مدیریت را بر عهده دارد. شش بنگاه از 20 بنگاه بزرگ در این گروه قرار میگیرند. انقلاب و تحولات حاکمیتی نتوانست توفیق زیادی به دست آورد. فقط در 28 درصد از بنگاههای S&P 500 رئیس هیاتمدیره فردی مستقل است. علاوه بر این، پس از یک دهه افزایش سودآوری و ارزش سهام مدیران عامل جایگاه خود را تثبیت کردهاند. سال گذشته مدیران خروجی از بنگاههای S&P 500 به طور میانگین 11 سال سابقه مدیریت داشتند در حالی که این سابقه در سال 2009 هفت سال بود.
عوارض ریسک فرد کلیدی به سه صورت بروز میکند. سختترین آنها زمانی است که یک فرد خطاکار به خاطر کنترل حق رای بنگاه قدرتی نسبتاً مطلق پیدا کند. این سرنوشتی است که فیسبوک پس از چند بحران پیدرپی پیدا کرد. مارک زاکربرگ ریشه اصلی آن بحرانها بود اما او تمایلی ندارد که زیردستان کارآمدتر یا هیاتمدیرهای قابل اتکا را منصوب کند. از آنجا که از ماه جولای سهام فیسبوک 37 درصد کاهش یافته است پیشنهاد زاکربرگ در 20 نوامبر مبنی بر اینکه او دههها بر مسند مدیریت بماند برای سرمایهگذاران اطمینانبخش نیست.
حالت دوم هنگامی است که همگان بر این باور باشند که وضعیت یک بنگاه آنقدر پیچیده است که فقط یک شعبدهباز استاد میتواند چرخهای آن را در حالت گردش نگه دارد. آقای گوسن یک نمونه از این وضعیت است. رنو، نیسان و میتسوبیشی مالک سهام یکدیگر هستند و با یک سرمایهگذاری غیرشفاف مشترک به یکدیگر پیوند خوردهاند. آقای گوسن خریدهای عمده را مدیریت و همکاریها را هماهنگ میکند. ماسویوشی سان (Masoyoshi Son) رئیس مجموعه ژاپنی سافت بنک، متخصص سرمایهگذاری در مخابرات و فناوری، یک ساختار مالی پیچیده تشکیل داد که آنقدر بدهکار و پیچیده است که اگر او شرکت را ترک کند سرمایهگذاران با بحران مواجه خواهند شد هرچند نیم دهه است که آقای سان نتوانسته بازدهی مناسبی برای سرمایهگذاران ایجاد کند.
وخیمترین حالت ریسک فرد کلیدی هنگامی بروز میکند که یک مدیر در کارش عالی باشد. تیم کوک در شرکت اپل موفق شد در وظیفه سنگین و ظاهراً غیرممکن جانشینی استیو جابز به خوبی بدرخشد و جیپی مورگان بهترین عملکرد خود در میان بانکهای بزرگ جهان را مدیون ریاست جیمی دیمون (Jamie Dimon) است. اما حتی این نوع وابستگی میتواند نگرانکننده باشد. افراد از خود میپرسند این شعبده تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ آقای دیمون نهایت تلاش خود را انجام میدهد تا جانشینان معتبری مانند ماریان لیک مدیر امور مالی بانک را برای خود پرورش دهد اما میگوید قصد دارد تا سال 2023 (یعنی مدیریت 17ساله) بر مسند قدرت بماند.
محصور از درون
از بحث ریسک فرد کلیدی چندین درس میتوان آموخت. هرگاه حق رایدهی در بنگاهها عادلانه توزیع شود سرمایهگذاران باید برای خرید سهام شرکت تخفیف بگیرند تا ریسک ناشی از تصمیمات غلط مدیران را پوشش دهند. پیچیدگی مالی دامی فریبنده است و باعث میشود حتی در زمانی که مدیران عملکرد خوبی ندارند نتوان آنها را برکنار کرد و سرانجام، حتی بهترین مدیران عامل نیز باید تاریخ انقضا داشته باشند.
در اینجا میتوان گفت 24 ماه گذشته اخبار خوب و بدی داشته است. جک ما (Jack Ma) 10 سپتامبر اعلام کرد در سال 2019 از ریاست هیاتمدیره علیبابا –بنگاه تجارت الکترونیکی که خود یکی از بنیانگذاران آن بود- کنارهگیری میکند. در بخش مالکیت سهام خصوصی، سه بنگاه بزرگ بورسی بلک استون، KKR و کارلایل اعلام کردند قصد دارند به بنیانگذاران خود بیشتر نقش پشت صحنهای بدهند: شاید آقای گوسن کاهش ارزش سهام رنو و نیسان را دلیلی برای ضرورت وجود خویش بداند اما بهترین روسا این امر را یک دستاورد و موفقیت نمیدانند.