تفکر خارج از چارچوب
ناکامیهای علم اقتصاد
یورام بومان (Yoram Bauman) اقتصاددان و طنزپرداز میگوید: «اقتصاددانان خرد در مورد موضوعات خاص و اقتصاددانان کلان به طور کلی اشتباه میکنند.» در طول دهه گذشته اقتصاددانان کلان هدف شدیدترین انتقادات عموم بودند. دورهای که در آن بحران مالی، بیکاری روزافزون و مناظرات تلخ بین برجستهترین اقتصاددانان به وقوع پیوست.
یورام بومان (Yoram Bauman) اقتصاددان و طنزپرداز میگوید: «اقتصاددانان خرد در مورد موضوعات خاص و اقتصاددانان کلان به طور کلی اشتباه میکنند.» در طول دهه گذشته اقتصاددانان کلان هدف شدیدترین انتقادات عموم بودند. دورهای که در آن بحران مالی، بیکاری روزافزون و مناظرات تلخ بین برجستهترین اقتصاددانان به وقوع پیوست. با وجود این اکثریت جامعه علمی اقتصاد را اقتصاددانان خرد تشکیل میدهند. کسانی که رفتار افراد و بنگاهها را در تکتک بازارها مطالعه میکنند. کار آنها تاثیرگذار است و کلیه ابعاد سیاست اجتماعی را پوشش میدهد. اما این مطالعه به همان اندازه مطالعه اقتصاد کلان خطاپذیر است و باید به آن با دیده احتیاط نگریست.
حمله به فرضیههای بنیادی
دهههاست که افراد غیراقتصاددان به فرضیههای زیربنایی نظریه اقتصادی حمله میکنند. به ویژه این نظریه که افراد کاملاً آگاهانه منافع شخصی خود را به حداکثر میرسانند. با وجود اینکه اقتصاددانان میدانند بازارها شکست میخورند و انسانها همیشه منطقی نیستند، بسیاری از پژوهشهایشان هنوز بر فرضیههای نئوکلاسیکی مانند توصیف «خوب» از جهان استوار است. اما این دیدگاه که نوح اسمیت اقتصاددان و خبرنگار آن را «۱۰۱ اصل» میخواند در مقایسه با دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رواج کمتری دارد. در آن زمان پژوهشگرانی از قبیل گری بکر اعتقاد داشتند که هر رویدادی از جنایت تا ازدواج را میتوان بر مبنای نفع شخصی منطقی توضیح داد. آنگونه که راجر بکهاوس (Roger Backhouse) و بئاتریس چریر (Béatrice Cherrier) در نوشتار «عصر اقتصاددان کاربردی» بیان میکنند، از دهه ۱۹۷۰ حوزه اقتصاد رویکردی کاملاً تجربی در پیش گرفت.
بسیاری از کارهای اقتصادی تاثیرگذار امروزه حداقل دادههایی را از جهان واقعی دارند. شهرت تعداد زیادی از اقتصاددانان مدیون مجموعه دادههای منحصر به فردی است که از آزمایشهای طبیعی به دست میآیند. در این آزمایشها هر تغییر سیاست یا شرایط فقط بر بخشهایی از جمعیت تاثیر میگذارد. در این حالت پژوهشگران میتوانند اثرات تغییرات را مهار کنند. در یک نمونه مشهور که در سال ۲۰۰۱ انتشار یافت، جان دوناهو (John Donohue) و استیون لویت (Steven Levitt) انواع مختلفی از قوانین سقط جنین را در ایالات مختلف اجرا کردند و به این نتیجه رسیدند که قانونی کردن سقط جنین عامل نیمی از کاهش جرائم در آمریکا در دهه ۱۹۹۰ بوده است. اقتصاددانان دیگر از آزمایشهایی با کنترل تصادفی (RCT) استفاده کردند تا دادههایی را در مورد تاثیرات سیاستهای اجتماعی و توسعه به دست آورند. در اینگونه آزمایشها تعدادی از افراد که به صورت تصادفی انتخاب شدهاند در یک وضعیت خاص قرار میگیرند. مثلاً یک وام خرد یا کوپن تحصیلی دریافت میکنند در حالی که افراد گروه کنترل از دریافت آن محروم هستند. سپس رفتارهای دو گروه با یکدیگر مقایسه میشود.
این پیشرفتها به پژوهشهای بهتر و مهمتر منجر شد. در عین حال علم اقتصاد در معرض مشکلاتی قرار گرفت که قبلاً بسیاری از علوم اجتماعی و برخی از دیگر علوم با آنها دست به گریبان بودند. پژوهشگران میتوانند آزمونهای آماری را دستکاری کنند یا دادههای موجود را بکاوند تا به یک نتیجه جالب برسند یا تشخیص دهند یک ترکیب تصادفی معنادار است. علم اقتصاد همانند دیگر علوم اجتماعی به بحران تکرار گرفتار شده است. همچنین آزمایش اخیر در نشریه اکونومیک درباره هفت هزار پژوهش تجربی اقتصادی نشان داد که در نیمی از حوزههای پژوهشی تقریباً ۹۰ درصد مطالعات توان و اعتبار کافی نداشتند. بدین معنا که نمونههای آنها آنقدر کوچک بود که نمیشد نتیجه گرفت یک تاثیر خاص واقعاً درست است. در میان تحقیقاتی که این نقص را نداشتند ۸۰ درصد در نتایج گزارششده اغراق کرده بودند. مطالعه دیگری که در نشریه ساینس (Science) انتشار یافت تلاش کرد 18 آزمایش اقتصادی را تکرار کند و در هفت مورد آنها شکست خورد.
زمانی که یک تحقیق طراحی و اجرای کاملی دارد نتایج آن قابل تفسیر هستند. عوامل محیطی از قبیل نهادهای متغیر یا هنجارهای اجتماعی نقشی انکارناپذیر دارند اما پژوهشگران نمیتوانند آنها را به طور کامل در نظر گیرند. نتایج آزمایشی که در یک کشور انجام شده ممکن است در یک کشور دیگر یا حتی همان کشور در زمانی دیگر کاربرد نداشته باشد. تحقیقات ممکن است به یک یا چند مشکل اینچنینی دچار شوند. به عنوان مثال، منتقدان مقاله آقایان دوناهو و لویت میگویند که کد رایانهای نویسندگان خطا داشت؛ آنها برای سنجش جرم از مقیاسی استفاده کردند که در نتایج اغراق میکرد؛ و اینکه آنها از این امکان غافل بودند که تغییرات میزان جرم و جنایت در ایالات به تفاوت عواملی غیر از قوانین سقط جنین ارتباط دارد. نویسندگان خطا را پذیرفتند اما پاسخ دادند که لحاظ کردن دیگر عوامل نتیجه آنها را تضعیف نمیکند.
تعجبی ندارد که اقتصاددانان نمیتوانند به سوالات ظاهراً سادهای مانند چگونگی تاثیر قوانین حداقل دستمزد بر اشتغال پاسخ دهند. در سال ۲۰۱۷ دو تیم از پژوهشگران در فاصله چند روز پس از یکدیگر ارزیابیهای خود از تغییر قوانین حداقل دستمزد در سیاتل را انتشار دادند. نتایج آنها کاملاً با یکدیگر متفاوت بود و باعث شد الگوی پژوهش آنها همچنان ادامه یابد.
شاید تکنیکهای جدید مفیدتر باشند. یادگیری ماشینی که در آن برنامههای رایانهای میتوانند انبوهی از مجموعه دادهها را در جستوجوی الگوها زیر و رو کنند در تمام حوزههای علم اقتصاد پرطرفدار است. میتوان آیندهای را متصور شد که در آن خردهفروشان تقریباً هر چیزی در مورد هر تراکنشی میدانند: از محصولات رقیبی که خریداران به آن فکر کردهاند تا ضربان قلب آنها در لحظه پرداخت. این امر به معنای پیشبینیهای بهتر و توصیههای سیاستی مناسبتر بدون تحلیلهای اقتصادی است. اما نقایص از هماکنون ظاهر شدهاند. الگوریتمهای مورد استفاده شفاف نیستند. علاوه بر این، برای دسترسی به کاملترین دادهها، پژوهشگران مجبورند با / برای بنگاههای بزرگ فناوری کار کنند که آنها هم منافع خاص خود را دارند.
تاثیر اقتصاد بر سیاست
اقتصاد در مقایسه با دیگر علوم اجتماعی تاثیر بیشتری بر سیاست دارد. پژوهشگران و موسسات آنها یافتههای حیرتآور جدیدی را منتشر، سیاستمداران و گروههایی که منابع یکسان دارند آنها را تقویت و رسانههای اجتماعی آنها را تشدید میکنند. اغلب به نتایج متناقض و اصلاحات توجهی نمیشود. آگاهی از نقایص پژوهشهای منتشرشده نباید به پوچگرایی بینجامد، با این حال عاقلانه است که به تکتک نتایج بدبین باشیم. این اصلی است که از حالا به بعد باید به آن پایبند بمانیم.