امنیت ساکنان برجها
مرگ در شهر
پس از نیمهشب 14 ژوئن به سازمان آتشنشانی لندن اطلاع داده شد که برج 24طبقه گرنفل آتش گرفته است. این برج در دهه 1970 ساخته شده بود.
پس از نیمهشب 14 ژوئن به سازمان آتشنشانی لندن اطلاع داده شد که برج 24طبقه گرنفل آتش گرفته است. این برج در دهه 1970 ساخته شده بود. ظرف مدتی کوتاه 250 آتشنشان در صحنه حاضر شدند اما شدت آتشسوزی بسیار زیاد بود. چند ساعت بعد آتش به سه سمت گسترش یافت و بخش اصلی درون برج را دربرگرفت. طبقات بالا تا بعد از ظهر شعلهور بودند. یک هفته بعد و در زمان چاپ نشریه اکونومیست شمار افراد کشتهشده و مفقودانی که گمان میرفت کشته شده باشند به 79 نفر رسید.
وقوع چنین آتشسوزی گسترده و مرگباری باید غیرممکن میبود. از آنجا که فرار از ساختمانهای بلند بهطور ذاتی بسیار دشوار است ایمنی در برابر آتشسوزی حتماً باید مورد توجه قرار گیرد. همزمان با بررسیهای بازرسان برای پیدا کردن علت آتشسوزی بسیاری از خود میپرسند که آیا ساکنان برجهای دیگر در لندن و سایر نقاط در امان خواهند بود؟ صادق خان شهردار لندن اعلام کرد شاید لازم باشد کل برجهای مسکونی دهههای 1960 و 1970 تخریب شوند. مفسران برنامههای خبری گفتند شاید این آتشسوزی پایانی برای زندگی در برجهای بلند باشد.
چنین چیزی حتی در بریتانیا که کمتر از دو درصد مردم در ساختمانهایی با بیش از شش طبقه زندگی میکنند و برجهای بلند به خاطر بیتوجهی و برنامهریزی نامناسب شهرت خوبی ندارند غیرمحتمل است. برجنشینی در شرق آسیا، اروپای شرقی و قاره آمریکا رواج زیادی دارد و با گسترش شهرنشینی و ساخت انبوه برجهای اداری و مسکونی رونق بیشتری خواهد گرفت. سازمان ملل پیشبینی میکند تا سال 2050 دوسوم مردم جهان شهرنشین خواهند شد. بسیاری از آنها در برجهایی زندگی و کار میکنند که برای بهرهبرداری بهتر و بیشتر از زمینهای گرانبها ساخته شدهاند.
بهتر از تاس
دانیل نیلسون از دانشگاه لوند در سوئد میگوید با اقدامات احتیاطی مناسب میتوان ساختمانهای بلند را به اندازه دیگر ساختمانها ایمن ساخت. اکثر جمعیت 6/5 میلیونی سنگاپور در برجهای بلند زندگی میکنند و در یک سال معمولی شمار قربانیان ساکنان برجها به تعداد انگشتان دست نمیرسد. در سوئد نیز که جمعیتی مشابه دارد و اکثر مردم در ساختمانهای بلندمرتبه ساکن هستند تلفات به حدود 10 نفر میرسد.
مهندسان و معماران به دو روش تلاش میکنند ساختمانهای بلندمرتبه را ایمنسازی کنند. اولین راه که به «سرکوب» معروف است بر جلوگیری از وقوع آتش یا محدود ساختن گسترش آن در صورت وقوع تمرکز دارد. راه دوم «تخلیه» است که تضمین میکند ساکنان به سرعت و ایمن از ساختمان خارج خواهند شد.
اساسیترین تاکتیک سرکوب که در بیشتر ساختمانها بهکار میرود «تقسیمبندی» نام دارد. در این روش از دیوارهای ضخیم و لایههای مقاوم در برابر آتش استفاده میشود تا ساختمان به بخشهایی محصور تقسیم شود بهطوریکه اگر آتشسوزی اتفاق افتاد گسترش آن بسیار کند باشد. در ساختمانهای مسکونی هر واحد آپارتمانی یک منطقه محصور است و قوانین ساختمان بیان میکنند چقدر طول میکشد تا آتش به واحد کناری یا طبقه دیگر سرایت کند (این زمان معمولاً یک ساعت است). در ساختمانهای اداری تقسیمبندی معمولاً در طبقات صورت میگیرد.
تقسیمبندی در اکثر اوقات کارایی دارد. از میان صدها مورد آتشسوزی که هرسال در واحدهای آپارتمانی لندن اتفاق میافتد تعداد اندکی به دیگر واحدها سرایت میکنند. در برجهای مسکونی آمریکا تنها در چهار درصد موارد آتش از اتاقی که از آن شروع شده به بیرون سرایت میکند درحالی که در آپارتمانهای معمولی این نرخ 10 درصد است. اما اگر روش تقسیمبندی ناکام بماند عواقب فاجعهباری به همراه خواهد داشت. لولههای گرمایشی و آب، کانالهای برقرسانی و موارد مشابه باید از میان تقسیمبندیها بگذرند از اینرو باید آنها را ضد آتش ساخت. بازسازیهای غیرکارشناسانه ممکن است به آتش اجازه عبور بدهند. ساختمانهای قدیمی یا ساختمانهایی که زیاد بازسازی شدهاند بیشتر در معرض خطر قرار دارند. هنوز نمیتوان بهطور قطع علت گسترش آتش در گرنفل را بیان کرد اما متهم اصلی پوششهای پلاستیکی قابل اشتعالی هستند که زیر لفافههای آلومینیومی در سال 2014 نصب شدند. متخصصان آتشنشانی میگویند این پوششها کمک کردند آتش به سرعت در نمای ساختمان پیش برود، از پنجرهها وارد شود و به این ترتیب تقسیمبندیها را دور بزند. پوششهای مشابه در سایر آتشسوزیهای مناطق دیگر مقصر شناخته شده بودند. برخی از این آتشسوزیها از جمله دو مورد در دوبی در سال 2015 و یک مورد در ملبورن در سال 2014 قربانی نداشتند اما آتشسوزی سال 2010 شانگهای 58 نفر را به کام مرگ فرستاد.
طبق گفته ادوین گالا مدیر گروه مهندسی ایمنی آتش در دانشگاه گرینویچ، مقررات ایمنی آتش در بریتانیا -حداقل در گذشته- بهشدت بر تقسیمبندی تاکید میکرد. سامانههای آبفشان روش رایج دیگری برای سرکوب آتش است. بسیاری از کشورها استفاده از این سامانهها را اجباری کردهاند و شواهد زیادی ارائه میدهند مبنی بر آنکه آبفشانها میتوانند آتشهای کوچک را خاموش یا از پیشرفت آتش تا زمان رسیدن نیروهای امدادی جلوگیری کنند. در بسیاری از نقاط بریتانیا مقررات چندان سختگیرانه نیستند.
باور به کارایی روش تقسیمبندی باعث شد به بسیاری از ساکنان برج گرنفل توصیه شود همچنان پس از شروع آتشسوزی در واحدهایشان بمانند. این راهبرد که «دفاع در محل» نامیده میشود بر اساس اعتماد به تقسیمبندیهاست و اینکه ماندن در داخل امنتر از فرار از میان دود و گرما خواهد بود. علاوه بر این، در این راهبرد پلکانها خالی میمانند و آتشنشانها به سرعت میتوانند خود را به آتش محصور شده برسانند. آقای گالا میگوید به همین دلیل است که در بسیاری از برجهای قدیمیتر هشداردهندههای آتش نصب نشدهاند و سامانههای ارتباطی برای گفتوگوی آتشنشانان با ساکنان وجود ندارد.
اما این سامانهها در بسیاری از کشورها رایج هستند. در سایر مکانها جنبه دوم مهندسی آتشسوزی یعنی فرار نیز مورد توجه قرار گرفته است. اغلب تاکید میشود که ساختمانهای بلندمرتبه حداقل دو ردیف پلکان با فاصلهای دور از هم داشته باشند (گرنفل همانند بسیاری دیگر از برجهای بریتانیا فقط یک ردیف پلکان داشت). منطق این امر کاملاً آشکار است. اما همانند روش تقسیمبندی، این راهبرد نیز ممکن است ناموفق باشد و عواقب وخیمی به بار آورد. پلکانها در اصل خود باید مکانی ضدآتش باشند و دود را به خارج بفرستند اما نتایج تحقیق استادان دانشگاه ادینبورگ در 2013 نشان داد در 50 آتشسوزی بزرگ در سراسر جهان مقادیر زیادی از دود به پلکان وارد شد در حالی که مردم در حال فرار بودند. در سال 1980 آتشسوزی هتل گراند امجیام در لاس وگاس 58 نفر را به کام مرگ فرستاد. اکثر قربانیان در راهروهای پلکانهای مملو از دود جان خود را از دست دادند.
خارج ساختن شمار زیادی از مردم از ساختمانهای بلند بدون تردید کاری دشوار است. این دشواری روزبهروز بیشتر میشود چراکه در سراسر جهان هم تعداد برجها و هم ارتفاع آنها مرتب رو به افزایش است. با این افزایش طبقات، خروج مردم از پلکانها سختتر میشود و با توجه به تابآوری ساختمان در برابر گسترش آتش ممکن است چند ساعت طول بکشد. مشکل دیگر آن است که جمعیت بسیاری از کشورهای ثروتمند مسنتر و چاقتر شدهاند. افراد معلول هم نمیتوانند اصلاً از پلکانها استفاده کنند.
مهندسان راههای دیگری را برای تخلیه ساختمانها بررسی میکنند. یک روش آن است که باور قدیمی ایمنی را کنار گذاشته و مردم را با آسانسورها بیرون ببرند. مطالعات نشان میدهد این کار سرعت عمل را 30 درصد بالا میبرد. مهندسان یاد گرفتهاند چگونه آسانسورهای ضدآتش بسازند. آنها باید مسیر ضددود برای آسانسورها تعبیه کنند و برق اضطراری داشته باشند. تعداد اندکی از برجهای بزرگ جهان از جمله برج خلیفه در دوبی به اینگونه آسانسورها مجهزند.
روانشناسی به همان اندازه فناوری اهمیت دارد. مطالعاتی که آقای نیلسون با استفاده از فناوری مجازی انجام داده است نشان میدهند مردم حتی زمانی که میدانند خطر واقعی وجود ندارد برای رسیدن آسانسور اضطراری صبر نمیکنند. یکی از مزیتهای آسانسورهای گریز از آتش آن است که میتوان آنها را به گونهای برنامهریزی کرد که ابتدا به طبقات نزدیک به آتش بروند اما این کار باعث میشود افراد دیگر طبقات احساس کنند گیر افتادهاند. نمایش اطلاعاتی از قبیل زمان تقریبی رسیدن آسانسور میتواند از اضطراب و هرجومرج پیشگیری کند.
ساخت طبقات پناهگاهی یک روش دیگر است. این طبقات بدون ساکن ابرتقسیمبندیهایی هستند که میتوانند زمان طولانیتری در برابر گسترش آتش تاب آورند و اغلب راههایی به سمت بیرون دارند تا از تجمع دود جلوگیری شود. افراد معلول یا مجروح یا کسانی که از آتش دور هستند و نیازی به تخلیه اضطراری ندارند میتوانند در این پناهگاهها بمانند تا زمانی که پلکان خلوت شود یا نیروهای امداد برسند. در بسیاری از کشورها از جمله هنگکنگ، هند، سنگاپور و کرهجنوبی اگر ارتفاع ساختمان از حد معینی فراتر رود ساختن پناهگاه در آن الزامی است. راه دیگر ساخت پلهای آسمانی است که دو یا چند برج را به یکدیگر متصل میکنند و ساکنان میتوانند در هنگام تخلیه اضطراری از یک برج به برج دیگر بروند. پل آسمانی در برجهای پتروناس کوالالامپور بخشی از برنامه ایمنی آنهاست. چنین پلهایی را حتی میتوان برای برجهای از قبل ساختهشده طراحی کرد. برجهای گوته در گوتنبرگ نمونهای
از آنها هستند.
در برخی مکانها طرحهای غیرمعمول اجرا میشود. به عنوان مثال هند الزام میکند که برجهای بلند باند هلیکوپتر داشته باشند. آقای نیلسون با این عقیده موافق نیست. او میگوید «هلیکوپترها کوچک و کند هستند و فرودآمدن آنها در میان دود و هوای گرم ساختمان در حال سوختن دشوار خواهد بود.»
دکتر گالا میگوید مهندسان باید گزینههای زیادی داشته باشند. چراکه هیچ گزینهای بهتنهایی همه مشکلات را حل نمیکند. آبفشانها کارایی دارند اما آتشسوزی سال 2014 ملبورن از یک بالکن آغاز شد و آبفشانها نتوانستند از گسترش آن جلوگیری کنند. دفاع در محل نیز معمولاً راهبرد مناسبی است اما اگر ناکام بماند عواقبی مرگبار خواهد داشت. وجود راههای گریز بیشتر مفید است به شرط آنکه ساکنان وحشتزده را با خطر بیشتری مواجه نسازد. به گفته آقای گالا بهترین رویکرد «دفاع در عمق» است که چندین ویژگی ایمنی را در بردارد تا هرکدام بتواند نقایص دیگری را جبران کند.
اما اگر عزم و اراده در کار نباشد بهترین مقررات و راهبردهای ایمنی آتشسوزی بیفایده خواهند بود و به واقعیت تبدیل نخواهند شد. پس از آتشسوزی سال 2010 شانگهای، آقای هان ژونگ شهردار وقت نظارت ضعیف بر بنگاههای ساختمانی شهر را مقصر دانست و بیان کرد که کارهای ساختوساز به درستی انجام نشده بودند. بخشی از دلیل گسترش آتشسوزی در ساختمان مرکزی تلویزیون پکن آن بود که سامانه آبفشانها عمل نکرد. ساکنان گرنفل اغلب از نگهداری ضعیف ساختمان، اتصالی برق به خاطر سیمکشی معیوب و پارک خودرو در مکانهایی که باید برای حالات اضطراری خالی بمانند شکایت میکردند.
غمناکترین کلمات
کشورهایی از قبیل آلمان و آمریکا استفاده از پوششهایی را که در گرنفل بهکار رفته بود از مدتها قبل ممنوع کرده بودند. طبق مقررات بریتانیا این پوششها را فقط میتوان در ساختمانهای کمارتفاع بهکار برد. جلوگیری از آتشسوزی از خاموش کردن آن بهتر است. اگر مقررات به خوبی اعمال شده بودند گرنفل اکنون یک توده زغالی نبود.