بازده مدیران بورسی
گفتوگو با علیرضا رحیمی درباره اثرگذاری مدیران بر عملکرد مالی بنگاههای بورسی تهران
خیلی بیشتر از آنچه تصور کنیم، «مدیرعامل» در اوج و حضیض شرکتها نقش دارد. آکادمیسینها تلاش کردهاند این نقش را از زوایای گوناگون بررسی کنند. برخی به اثرگذاری مدیران عامل بر قیمت سهام تمرکز کردهاند و برخی به ارزیابی اثر مدیران بر عملکرد فنی بنگاه پرداختهاند. جابهجایی و مرگ مدیران هم از نظر پژوهشگران دور نمانده است. در سالهای اخیر اصطلاح «اثر استیو جابز» تبدیل به بخشی از ادبیات مدیریت شده است و به قابلیتهای فوقالعاده برخی مدیران اشاره میکند. این موضوع در حالی رخ میدهد که در نظریههای اقتصاد خرد به نقش افراد در عملکرد و رفتار شرکتها تقریباً توجهی نمیشود و در بررسی رفتار بنگاههای اقتصادی، بیشتر به مشخصات بنگاه و صنعت توجه میشود تا بتوان توضیحی برای تفاوت شرکتها قائل شد. این در حالی است که به نظر میرسد شرکتها در دنیای واقعی به گونه دیگری عمل میکنند و در واقع گویا مدیران بسیار مهمتر از نظریههای اقتصادی و مالی هستند. در ایران مقالات متعددی در باب نقش و اثرگذاری مدیران بر عملکرد بنگاهها نوشته شده اما یکی از این مقالات به طور خاص روی اثر مدیرعامل بر عملکرد مالی بنگاه تمرکز کرده است. مقاله را «عارف فروغی» و «علیرضا رحیمی» نوشتهاند که اولی دانشجوی دکترا در گروه حسابداری دانشگاه شهید باهنر کرمان است و دومی در همین دانشگاه تدریس میکند.
♦♦♦
در مقالهای با عنوان «بررسی تاثیر قدرت مدیرعامل بر عملکرد مالی شرکتهای پذیرفتهشده در بورس و اوراق بهادار تهران» به بررسی رابطه بین «قدرت مدیرعامل» و معیارهای عملکرد بنگاهها پرداختید. به عنوان پرسش نخست، لطفاً «قدرت مدیرعامل» را تعریف کنید و بگویید برای تعیین قدرت مدیرعامل از چه معیارهایی استفاده کردهاید؟
مدیرعامل عموماً به عنوان یکی از قدرتمندترین اعضای شرکتها شناخته میشود. قدرت مدیرعامل را میتوان مجموعهای از مولفهها از جمله؛ تخصص مدیر، هوش و اعتمادبهنفس بالا، رهبری قوی و نفوذ مدیرعامل در هیات مدیره دانست که مدیر با دارا بودن آنها از قدرت بالایی برای کنترل بنگاه تجاری برخوردار خواهد بود.
برای تعیین قدرت مدیرعامل از معیارهای دوره تصدی مدیرعامل (سنوات مدیریت شخص مربوط در شرکت)، دوگانگی نقش مدیرعامل (در صورتی که مدیرعامل به صورت همزمان به عنوان رئیس یا نایبرئیس در هیاتمدیره شرکت به فعالیت بپردازد) و استقلال هیاتمدیره استفاده شده است. در این زمینه ادبیات وسیعی وجود دارد و پژوهشگران از زوایای مختلفی به این موضوع پرداختهاند. بدیهی است که قدرت مدیرعامل به خاطر اختیارات قانونی و تخصص ایجاد میشود. بنابراین انتظار تاثیرپذیری اهداف و برنامههای شرکتها، ساختار و فرآیندهای داخلی شرکت از قدرت مدیرعامل دور از انتظار نیست، به نحوی که تصمیمات اصلی و تا حد زیادی آینده شرکت تحتتاثیر قرار میگیرد. نمونههای زیادی مثل استیو جابز که مدیرعامل شرکت اپل بود؛ جک ما که مدیریت شرکت علیبابا را بر عهده داشت و ایلان ماسک که مدیریت شرکت تسلا را بر عهده دارد، نشان میدهد که مدیران قدرتمند، شرکت را کارآمدتر کرده و سرانجام موفقیت شرکت را تا حدودی تضمین میکنند. بدیهی است که مدیرعامل در نقش رهبر، بر عملکرد شرکت تاثیر قابلتوجهی دارد و به عنوان رکن اساسی در پیشبرد اهداف شرکتها مطرح است. بدونشک قدرت، یکی از راههایی است که مدیر به وسیله آن میتواند در رفتار کارکنان خود نفوذ کند. در واقع قدرت ویژگی اساسی نقش یک مدیر بوده و زمینه اثربخشی او را در شرکت فراهم میکند. مدیران در سازمانها وضعکننده خط مشی بوده و صاحبان قدرت هستند و عملکرد شرکتها با قدرت آنان در ارتباط است. مدیران با بهکارگیری منابع قدرت میتوانند زمینه رشد و تعالی یا زمینه انحراف و فساد شرکت را فراهم آورند و این امر به ماهیت وجودی و چگونگی استفاده از قدرت و منابع آن بستگی دارد.
پرسش مهم دیگر که میتواند ما را به فضای پژوهش شما نزدیکتر کند این است که بر چه اساسی، از معیارهایی مثل «بازده داراییها»، «بازده حقوق صاحبان سهام» و «نسبت کیو توبین» استفاده کردید؟
همانطور که اشاره کردید، در این مقاله تلاش بر این بوده که از زوایای گوناگون به عملکرد بنگاه تجاری نگاه شود بدین منظور از «بازده داراییها» به عنوان معیاری برای سنجش عملکرد شرکت از نگاه ذینفعان و از «بازده حقوق صاحبان سهام» به عنوان معیاری دیگر برای سنجش عملکرد شرکت از نگاه مالکان و در نهایت از معیار کیوتوبین به این منظور استفاده شده است که ببینیم آیا با بهبود معیارهای عملکرد مدنظر صاحبان سهام، ارزش سرمایهگذاری آنها در این معیار منعکس میشود یا خیر؟ در واقع هدف این بوده که بتوان از بهترین معیارها که نشاندهنده عملکرد بنگاه تجاری از نگاه ذینفعان و مالکان باشد استفاده کرد.
تا اینجا با فروض اولیه پژوهش شما آشنا شدیم و از این بعد میخواهیم درباره یافتههای آن بیشتر بدانیم. یافتههای پژوهش شما چه چیزی را نشان میدهد؟
یافتههای پژوهش حاکی از آن بود که بین قدرت مدیرعامل و معیارهای بازده حقوق صاحبان سهام و کیو توبین رابطه مثبت وجود دارد، اما بین قدرت مدیرعامل و بازده داراییها رابطهای وجود ندارد. به طور خلاصه میتوان گفت؛ مدیران از قدرت خود در جهت اثرگذاری بر بازده داراییهای شرکت استفاده نمیکنند و این احتمال قویتر است که در جهت منافع شخصی خود حرکت کنند. احتمالاً بتوان این موضوع را اینگونه نیز توضیح داد که مسائل نمایندگی به خوبی در شرکتهای نمونه این پژوهش خود را بروز میدهد. به اینصورت که با توجه به سهم اندک اعتباردهندگان بر تعیین و نیز حدود اختیارات مدیرعامل، توجه مدیرعامل از ارزشمندی شرکت (برای کل سرمایهگذاران) به ارزشمند شدن شرکت برای سهامداران معطوف شده است. این تحلیل برگرفته از نبود رابطه بین قدرت مدیرعامل و بازده داراییها و همزمان تاثیرپذیری بازده حقوق صاحبان سهام از قدرت مدیرعامل است. همچنین ما متوجه وجود رابطه مثبت و معنادار میان قدرت مدیریت و بازده حقوق صاحبان سهام شدیم. یعنی با افزایش قدرت مدیریت، بازده حقوق صاحبان نیز افزایش مییابد. به این معنی که مدیران قدرتمند با افزایش بازده سهام در جهت افزایش منافع سهامداران حرکت میکنند. طبق تئوری نمایندگی مدیر برای رسیدن به منافع خود که تلاش میکند با ترغیب مالکان به اعطای قدرت بالا در کنار تداوم حضور در پست مدیریت شرکت، علاوه بر منافع جاری به منافع بلندمدت خود نیز دست یابند بنابراین از طریق افزایش منافع سهامداران، به طور غیرمستقیم در جهت منافع خود حرکت میکند. این موضوع از بررسی میزان تاثیرپذیری شاخص دیگر منافع سهامداران (کیو توبین) از قدرت مدیرعامل تایید بیشتری پیدا میکند. در نهایت وجود رابطه مثبت و معنادار میان قدرت مدیریت و نسبت کیو توبین هم تایید شده است. این نسبت میگوید، داراییهای شرکت باید قابلیت جایگزینی ارزش بازار شرکت را داشته باشد. بدین ترتیب چنانچه ارزش بازار شرکت بیش از داراییهای آن باشد، این شرکت توانسته بهنحوی بهینه، از داراییهای خود استفاده کند در این صورت ارزش سهام بیش از ارزش فعلی آن است و در صورتیکه ارزش بازار شرکت، کمتر از ارزش داراییهای شرکت باشد، شرکت نتوانسته از داراییهای خود، به صورت بهینه استفاده کند.
همانطور که اشاره کردید، در پژوهش به این نتیجه رسیدهاید که بین قدرت مدیرعامل و معیارهای بازده حقوق صاحبان سهام و کیو توبین رابطه مثبت وجود دارد، اما بین قدرت مدیرعامل و بازده داراییها رابطهای وجود ندارد. به نظر شما چرا رابطه معنیداری میان قدرت مدیریت و بازده داراییها در شرکتهای بورسی تهران وجود ندارد؟
ببینید مساله نمایندگی مهمترین آسیب جدایی مالکیت از مدیریت است. یکی از راههای کاهش این آسیب همسو کردن منافع مالک و مدیر با استفاده از متغیرهای حسابداری است. هرچند ذینفعان ترجیح میدهند بازده حاصل از بهکارگیری منابع حداکثر شود اما ترجیح مالکان این است که بازده سرمایهگذاری آنها به طور خاص حداکثر شود. بنابراین با توجه به اینکه هیاتمدیره به نمایندگی از مالکان مدیر را استخدام میکند احتمال اینکه در قرارداد مربوطه بر معیارهای عملکرد مدنظر مالکان تاکید شود بسیار بیشتر از معیارهای عملکردی است که سایر ذینفعان شرکت به آن اهمیت میدهند. بدیهی است مالکان در صورتی اختیار و قدرت بیشتری به مدیرعامل اعطا میکنند که احتمال بهبود معیارهای یادشده بیشتر بوده و توجه کمتری به منافع ذینفعان خواهد شد. همچنین میتوان به فسادزا بودن انتخاب مدیران در کشور اشاره کرد که نگاه به منافع خود و منافع افراد محدود را در میان مدیران بنگاههای بورسی ایجاد کرده است، به همین دلیل به جای توجه به منافع ذینفعان به منافع مالکان که مدیر را انتخاب کردهاند توجه میشود.
نظر شما را به یافتههای پژوهشی دیگر جلب میکنم؛ «علی ابراهیمنژاد»، «مهدی برکچیان» و «نیلوفر بهادری» مقالهای با عنوان «در جستوجوی اثر استیو جابز» نوشتهاند که تلاش دارد به این پرسش پاسخ دهد که «مدیران تا چه اندازه در تصمیمها و عملکرد شرکتهای بورسی در ایران موثرند؟». یافتههای این پژوهش نشان میدهد؛ مدیران ایرانی نمیتوانند بر عملکرد بنگاههای اقتصادی تاثیرگذار باشند چون ساختار انتخاب مدیران بنگاههای دولتی و شبهدولتی در ایران فسادآمیز و البته متزلزل است. به جز این عمر مدیریت در ایران کوتاه است و همین انگیزه تغییرات را در مدیران ایرانی میکشد. نتایج این مطالعه چه نسبتی با مطالعه شما دارد؟
مقاله مورد اشاره تلاش کرده که تاثیر مدیرعامل شرکت را بر ارزش سهام شرکت بررسی کند. به این منظور، تاثیر مدیران بر سیاستهای مالی و سرمایهگذاری و نیز عملکرد بنگاهها بررسی شده است. علاوه بر این، توصیف جامعی از ویژگیهای هیاتمدیره و ویژگیهای مدیران ارشد شرکتهای حاضر در بازار سهام ایران ارائه شده است. یافتههای اصلی پژوهش نشان میدهند که تاثیر مدیران بر متغیرهای عملکردی شرکتها قابل توجه است و این اثر در مقایسه با تاثیر مدیران بر سیاستهای سرمایهگذاری و مالی بنگاهها بزرگتر است. همچنین تاثیر مدیران بر سیاستهای مختلف بنگاهها متفاوت است، در برخی سیاستها این نقش پررنگتر و در بخشی کمرنگتر است. همچنین، درصد به نسبت کمی از مدیران بر سیاستهای سرمایهگذاری، مالی، و عملکرد شرکتها اثر معنادار میگذارند و اندازه اثر برای درصد کمی از مدیران قابل توجه است. واقعیت این است که در ایران مطالعات چندانی در این زمینه وجود ندارد و پژوهشهای تجربی اندکی در زمینه تاثیر مدیران عامل و اعضای هیات مدیره بر خروجی شرکتها انجام شده است. برای تحلیل عملکرد یک شرکت میتوان از متغیرها و معیار متفاوتی استفاده کرد که در مقاله آقای دکتر ابراهیمنژاد و همکارانشان نیز از معیارهایی متفاوت از معیار پژوهش ما استفاده شده است. اما آن چیزی که در این دو مقاله مشابه بوده میتوان به فسادزا بودن انتخاب مدیران در ایران اشاره کرد. در واقع حرکت مدیران در بنگاههای تجاری کشور به سمت منافع عدهای محدود است؛ کسانی که مدیر را انتخاب میکنند. در واقع آنچه در این مقاله نیز تایید شد توجه مدیران به بازده حقوق صاحبان سهام بوده، بدین صورت که با انتخاب سلیقهای مدیران و اعطای قدرت به آنها زمینه فساد در بنگاه و حرکت مدیر در جهت منافع خود و عدهای خاص فراهم میشود. نتیجه اینکه مدیران ایرانی نمیتوانند بر عملکرد بنگاههای اقتصادی تاثیرگذار باشند چون ساختار انتخاب مدیران بنگاههای دولتی و شبهدولتی در ایران فسادآمیز و البته متزلزل است.
یافته مهم مقاله مورد اشاره که تا حدودی با یافتههای مقاله شما هم تطبیق دارد این است که مدیرعامل باید از یک طرف سهامدار حقوقی را نمایندگی کند چون او را منصوب کرده و از طرف دیگر وظیفه قانونی مدیرعامل حکم میکند که منافع همه سهامداران را در نظر بگیرد. اما در عالم واقعیت، افراد به کسی پاسخگو هستند که میتواند آنها را عزل و نصب کند. بنابراین طبیعی است که مدیران بنگاه، عمدتاً در راستای منافع سهامدار حقوقی تصمیمگیری خواهند کرد. با توجه به اهمیت قدرت مدیر عامل در رشد بنگاه، راهکاری برای اصلاح این رویه وجود دارد؟
توجه به تقویت سیستمهای نظارتی در بنگاهها، در واقع حرکت به سمت ایجاد و تقویت سیستم نظارتی قوی در بنگاههای تجاری است، بدین صورت که برقراری سیستم نظارتی قوی در بنگاهها به جلوگیری از حرکت مدیران در جهت منافع شخصی یا منافع افرادی محدود در بنگاه منجر خواهد شد.
و به عنوان پرسش آخر، مدیرانی که میتوانند بر عملکرد بنگاه اثرگذار باشند، ویژگیهای شخصیتی دارند یا اینکه بنگاه، ساختار خاص دارد؟
ویژگی شخصیتی خاص. در دنیای کسبوکار کنونی توجه به ویژگیهای شخصیتی مدیر از اهمیت بالایی برخوردار است. در شرکتهای موفق دنیا، مثل شرکت اپل، تسلا و...، تکیه بیشتر شرکت بر مدیرانی با ویژگیهای خاص در رأس هرم این شرکتهاست. در این شرکتها همواره بخش بزرگی از موفقیت به دلیل وجود مدیرانی قدرتمند و باهوش در رأس آنها بوده است. بنابراین ویژگیهای شخصیتی مدیران، عامل موثر بر عملکرد بنگاههای تجاری است. در عصر حاضر و در دنیای کسبوکار کنونی، شرکتها در تلاش و رقابتاند تا شایستهترین مدیران را که به عنوان یک مزیت رقابتی است، شناسایی و جذب کنند به همین دلیل در این دوره نقش مدیرعامل بسیار حائز اهمیت است. موقعیت مدیرعامل که همیشه به عنوان یکی از قدرتمندترین موقعیتها در شرکتها مطرح بوده است از این جهت حائز اهمیت است که انتظار میرود مدیرعامل بتواند ثروت سهامداران و همچنین فرصتهای آینده را برای سهامداران به حداکثر برساند، در واقع قدرت مدیرعامل بر عملکرد شرکتها موثر است و مدیران قدرتمند و باهوش قادر به کاهش هزینههای تامین مالی، بهبود حاکمیت شرکتی و انتخاب پروژههای سرمایهگذاری مطلوبتر و در نهایت بهبود عملکرد شرکت هستند. قدرت مدیرعامل مزایایی برای شرکتها به دنبال دارد که میتوان به سرعت بالای واکنش به تغییرات بازار و اتخاذ تصمیمات در مواقع تحت فشار اشاره کرد، در واقع مدیران قدرتمند از اعتمادبهنفس بالایی برخوردار هستند که با سرمایهگذاری در پروژههای دارای ریسک معقول، باعث بهبود عملکرد شرکت و افزایش ثروت سهامداران میشوند (شیخ 16، 2018). توسمن و رومانلی(1985) بیان کردند که رهبری اجرایی یک نیروی محرکه اساسی برای تکامل شرکتهاست که شرکتها را در جهت منافع سهامداران هدایت میکند که به افزایش ثروت سهامداران منجر میشود. در واقع شرکتهایی که حاکمیت قوی دارند بازده سهام بالاتری خواهند داشت که نشان از بهبود عملکرد شرکت دارد. میزان قدرت مدیران نتایج شرکتها و به ویژه عملکرد شرکتها را تحتتاثیر قرار میدهد. کارایی بالای شرکتهایی مانند مایکروسافت و اپل اغلب به مدیران قدرتمند خود، بیل گیتس و استیون پال جابز نسبت داده میشود. مدیران به عنوان منبع قدرت و معماران اصلی اهداف و برنامههای نوآورانه شرکتها و رهبرانی موفق در ایجاد ارزش (ثروت) برای سهامداران هستند.