یک سرمایهگذار همیشه در بازار میماند
چرا نباید از بورس خارج شد؟
بسیاری از سهامداران در این روزها این پرسش را مطرح میکنند که با توجه به روند نزولی فعلی بازار و افت شاخص در دو ماه اخیر آیا زمان خروج از بورس فرا رسیده است؟ پاسخ به این سوال کاملاً روشن و واضح است، خیر!
نه امروز و نه هیچ زمان دیگری برای خروج از بورس نباید فکر کرد. دلیل این مساله ساده است. بورس یک بازار است؛ بازاری که در آن انواع ابزارهای مالی وجود دارد و هر روز مغازهها با کالاهای بیشتر و متنوعتری در آن باز یا بسته میشود اما کلیت بازار سر جای خود است و فرصتهایی که پیش از این نیز وجود داشته در آینده نیز وجود خواهد داشت.
پس همانگونه که ما هیچوقت از بازار کالای فیزیکی خارج نمیشویم از بازار مالی نیز نباید خارج شویم. در واقع بازار سهام به عنوان یکی از دو قلب پمپاژ پول در اقتصاد ایران همیشه باید فعال و پویا باشد و حضور هر فرد در این بازار به معنای دستیابی به چند فرصت متنوع است.
فرصت استفاده از جریان نقدینگی، کاهش هزینه مبادله و مزیت اقتصادی سه عاملی است که یک فعال اقتصادی هیچگاه نمیتواند خود را از یکی از این سه مشخصه بینیاز بداند. بنابراین حضور در بازار همیشگی است اما نحوه حضور در این بازار پرسش بزرگی است که باید به دقت به آن پاسخ داد. آیا این حضور باید کم یا زیاد باشد یا در قالب سرمایهگذاری در سهام باشد یا ابزار بدهی یا اوراق کالایی؟
این سوالی است که استراتژی هر فرد مشخص میکند. به هر حال یک فرد اقتصادی همانند ناخدای کشتی باید برای هر زمان و شرایطی یک برنامه و هدف و ابزار داشته باشد. اقتصاد بیشباهت به دریا نیست. روزهای آرام، زیبا و طوفانی دارد و هیچ ناخدایی در هیچکدام از این زمانها رفتار مشابهی نخواهد داشت.
استراتژی سرمایهگذاری
پس شاید منظور از طرح این پرسش (یعنی فرا رسیدن زمان خروج از بورس)، فروش سهام و خرید اوراق مشارکت یا حتی گواهی کالایی مثل سکه طلا باشد اما باز هم من بهشخصه چنین اعتقادهای افراطی ندارم هرچند داشتن پورتفوی متنوع از موضوعات سرمایهگذاری عموماً خیال سرمایهگذار را راحتتر میکند. اما خود من همیشه از پیروان اندیشه افرادی نظیر فیلیپ فیشر یا بازاریتر فیل فیشر بودهام؛ کسی که در کتاب جالب سهام عادی و سود غیرعادی
(Common Stocks and Uncommon Profits) که اولین کتاب سرمایهگذاری در طول تاریخ بود و در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت، اصولی از سرمایهگذاری را مطرح کرده است که متمرکز بر انتخاب و سرمایهگذاری در سهام شرکتهای با پتانسیلرشد بالاست.
او معتقد بود که اگر شرکتی نکاتی که تعیینکننده پتانسیل رشد بلندمدت شرکت هستند را رعایت کند سهام آن شرکت بهرغم هر گونه زیان کوتاهمدت، نهایتاً در درازمدت به سود میانجامد. او گفته معروفی دارد مبنی بر اینکه اگر با تحقیق و تحلیل گسترده، شرکت درستی خریداری کنید، وقت فروش سهام آن، تقریباً «هیچوقت» خواهد بود.
پس یک سرمایهگذار -نه تریدر و معاملهگر کوتاهمدت-نه تنها همیشه در بازار است بلکه در دورههای رکود بازار بسیار حریصتر از دورههای رشد به بازار میپردازد چراکه در قیمتهای کمتر میتواند میزان سهم بیشتری را در اختیار بگیرد که این به معنای آن است زمانی که شرایط نامناسب خاتمه یابد فرصت سودآوری بیشتری برای فرد محقق خواهد شد.
شاید این بخش را باید با جمله بارون روتچلید خاتمه بدهیم که «زمان خرید وقتی است که خون در خیابانها جاری است».
مزیت اقتصادی
در همین حال همیشه ما به عنوان یک فعال اقتصادی در بازار سرمایه در حال دنبال کردن تغییرات در مزیت اقتصادی هستیم یعنی به سادگی یک سهامدار آگاه میتواند با ارزیابی آینده، خود را در جریان مزیت دائمی قرار دهد چون اصولاً هیچگاه اقتصاد به گونهای نیست که هیچ مزیتی در آن وجود نداشته باشد مثلاً امروز در بازار موازی بهای دلار در حال افزایش است.
آیا این به معنای سود بیشتر برای صادرکنندگان از جمله شرکتهای پتروشیمی نیست؟ قطعاً هست. پس چرا از فرصت استفاده نمیشود و اگر بخواهیم از این مزیت استفاده کنیم چارهای جز استفاده از فرصتهای بازار سرمایه داریم؟ قطعاً پاسخ منفی است چون هیچکس نمیتواند امروز تصمیم بگیرد و فردا صاحب یک مجتمع پتروشیمی باشد اما در بورس حضور نداشته باشد. لذا بورس تنها جایی است که شما در آن میتوانید در کنار یک شغل ثابت یا یک مجتمع و بنگاه اقتصادی در کنار تولید عادی خدمات و کالا در بازار سرمایه حضور داشته باشید تا فرصت استفاده از جابهجایی مزیتها در اقتصاد را از دست ندهید اما یک دلیل دیگر در عدم توجه کافی به مساله مزیت در اقتصاد و پیگیری آن احتمالاً میتواند ریشه در بحث ضعف تحلیل داشته باشد بنابراین به نظر من تنها جایی که باید از آن خارج شد کانالها و فضای مجازی و ورود به اتاق آرام مطالعه است؛ جایی که یک سهامدار بیش از هر چیز میتواند شبیه یک شطرنجباز حرکتهای بعدی بازار و خود را تنظیم کند و از نتیجه تحلیلهای درست خود لذت ببرد یا بازار تنبیه سختی برای بیدقتی او در مقابلش قرار دهد.
حرف آخر
یک مساله هم در نهایت وجود دارد. ریسک همه جای زندگی انسان جاری است لذا نباید از ریسک فرار کرد بلکه باید با چشم باز آن را تحت نظر داشت. ریسک را همیشه باید همانند یک غول خطرناک در یک جعبه محکم قرار داد و اجازه تحتالشعاع قرار دادن همه چیز را از آن گرفت.
در این شرایط است که هر چند همیشه توصیه به حضور در بازار است اما باید با چشم باز در مورد شرکتهای مورد سرمایهگذاری تصمیم گرفت و در مورد آنها نگران بود، نه نگران کلیت بازار و شاخص کل. چون به هر حال شاخص کل همانند یک نشانه موزون شده از یک کلیت است؛ کلیتی که در آن چیزهای خوب و بد، قوی و ضعیف، در حال رشد یا در حال مرگ کنار هم قرار میگیرند و قطعاً میانگینی ناشی از چنین شرایطی نمیتواند مبنایی برای قضاوت در مورد بهترینها و البته بدترینها باشد. لذا در بازار خوب هم ممکن است خیلی از بخشهای بازار برای یک سرمایهگذار با استراتژی مشخص و واضح جذاب نباشد یا در بازار منفی برای همان سرمایهگذار بسیار هم دلچسب باشد بهخصوص آنکه همه ما میدانیم در بازار مثبت است که ما اشتباهات بیشتری میکنیم و از استراتژیها و دیسیپلینها به دلیل وضعیت خاص بازار عدول میشود وگرنه در بازار منفی همه محتاطتر و متفکرتر میشوند.