حقیقت تلخ
اصغر سمیعیزفرقندی از دلایل نوسانی شدن بازار ارز میگوید
ارزش دلار در برابر ریال میتواند تقویت شود. به باور اصغر سمیعیزفرقندی، رئیس پیشین کانون صرافان، باید این واقعیت را پذیرفت که بین نرخ تورم ایران و کشورهای حوزه دلار، اختلاف قابل توجهی وجود دارد و چنین فاصلهای به گونهای باید خود را در نرخ ارز نشان دهد. شاید پذیرش این واقعیت دشوار باشد، ولی اگر این موضوع مورد قبول سیاستگذار واقع نشود، با جهشهای ارزی تنبیه خواهد شد. از نگاه او، سیاستگذار با برچیدن نظام چندنرخی میتواند با قدرت و صلابت بیشتری بازار ارز را مدیریت کند و احتمال وقوع شوکهای ارزی در اقتصاد کشور را بسیار کاهش دهد.
♦♦♦
عوامل اثرگذار جهش نرخ ارز در ابتدای تابستان و صعود موقت به کانال 26 هزارتومانی چه بودند؟
اینکه چرا قیمت ارز بالا میرود، جواب نسبتاً آسان و مشخصی دارد؛ نرخ تورم در کشور بالاست، حجم نقدینگی رو به تزاید است و بهطور منظم ارزش پول ملی در حال کاهش است؛ قیمت ارز هم مانند بقیه کالاهایی که با ریال خرید و فروش میشوند، طبعاً در موقع کاهش ارزش ریال میباید رو به بالا حرکت کند؛ با این حال، در مقاطع زمانی خاصی ممکن است به علت پیشی گرفتن عرضه بر تقاضا، این حرکت کاهش ارزش ریال متوقف شود؛ در این مواقع، از آنجا که این نزول قیمتی دلار بیشتر از آنکه تحت تاثیر عوامل بنیادی صورت گرفته باشد، ناشی از عرضه و تزریق ارز از سوی بازارساز بوده باشد، فنر قیمتی جمع شود. زمانی که تزریق ارز از سوی بازارساز کمتر صورت میگیرد و تقاضا بر عرضه پیشی میگیرد، این بار فنر آزاد و سرعت بالا رفتن قیمت بیشتر میشود. در واقع ما به جای آنکه به دنبال مدیریت قیمتها با تکیه بر مولفههای بنیادی علم اقتصاد باشیم، با تزریق مسکنهای افزایش عرضه ارز، قیمت دلار را در یک محدوده مشخص تثبیت میکنیم و پس از آنکه به هر دلیلی، درآمد یا منابع ارزی دچار مشکل میشوند، دلار با سرعت و شوکهای قیمتی به سوی اعدادی حرکت میکند که میتوانست با تعدیل آرام طی چند سال به آنها برسد.
آمارهای کلان اقتصادی نیز در کشور حکایت از احتمال رشد قیمت ارز میدهند. به عنوان مثال، آخرین آمارهای بانک مرکزی نشان میدهد که تا پایان خردادماه 99 رشد نقدینگی به رقم ۲ /۳۴ درصد رسیده است. این رقم بیشترین سطح در سالهای اخیر است. توجه داشته باشید، این افزایش نقدینگی در شرایطی رخ داده است که رشد اقتصادی کشور منفی بوده است؛ در این وضعیت یک نامعادله شکل میگیرد که تنها با افزایش سطح عمومی قیمتها به تعادل میرسد. در واقع این افزایش نقدینگی وقتی خود را در رشد نشان نداده است، یقیناً خود را در بالا رفتن سطوح عمومی قیمتها میتواند نشان دهد. همچنین آمارهای بانک مرکزی بیانگر آن است که در خردادماه، رشد پول به رقم ۶۱درصدی نسبت به خرداد سال قبل رسیده که در دهه ۹۰ سابقه نداشته است.
سطح عمومی قیمتها نیز همانطور که میبینیم در حال بالا رفتن است؛ تغییرات قیمت کالا و خدمات نشاندهنده رشد قیمتها در تیرماه است؛ خانوارهای ایرانی نسبت به همین ماه در سال گذشته بهطور متوسط ۲۷ درصد بیشتر هزینه کردهاند و در مقایسه با خرداد امسال هم بیش از چهار درصد افزایش هزینه داشتهاند. در واقع با توجه به آمار نقدینگی و تورم، رشد نرخ ارز دور از انتظار نبوده است. بهطور کلی با توجه به روند کاهش ارزش ریال، قیمت ارز باید رو به بالا برود و بسیار هم منطقی و طبیعی و قابل فهم است و به خودی خود هم امر نامبارکی نیست.
چرا تصور میکنید افزایش نرخ ارز امر نامبارکی نیست؟
چون خود افزایش قیمت ارز میتواند، علامت صحیحی به فعالان اقتصادی و مردم بدهد که چگونه رفتارهای خود را تنظیم کنند.
آیا دست به تولید بزنند یا نزنند؟ آیا به صادرات بپردازند یا به واردات؟ آیا برای مسافرت شهرهای داخلی را انتخاب کنند یا کشورهای خارجی را؟ آیا برای خرید از تولیدات داخلی استفاده کنند یا خارجی؟ آیا اگر به خارج از کشور سفر کردند هتلهای گران و پنجستاره را انتخاب کنند یا هتلهای ارزانتر را؟ نرخ ارز راهنمایی است که چگونه تصمیم بهتری در سطح خرد و کلان اقتصادی گرفته شود. در واقع، وقتی قیمت واقعی باشد به معنی یک نوع علامت و راهنما برای جامعه تلقی میشود؛ برای فعالان اقتصادی، برای تجار و بازرگانان و صاحبان صنایع و همچنین برای مردم عادی. البته درست است که اگر قیمتها پایینتر باشند، بهتر است، ولی به شرطی که به صورت واقعی باشد، نه مصنوعی و دستوری؛ زمانی که تفاوت بین نرخ تورم در کشور ما و کشورهای حوزه دلار جدی باشد راهی نیست جز اینکه تفاضل این دو نرخ تورم بر قیمت ارز افزوده شود؛ در واقع وقتی در سطح کلان اقتصادی ناهمگونیهایی وجود دارد، این مساله باید در نرخ ارز خود را به تدریج نشان دهد، وگرنه میتواند زمینهساز شوکهای ارزی شود. توجه داشته باشید ما در دهه 80 قیمت ارز را برای مدت طولانی ثابت نگه داشتیم و با شوکهای قیمتی ابتدای دهه 90 مواجه شدیم. از سال 93 تا 96 نیز تقریباً قیمت دلار چندان متناسب با نرخ تورم و نقدینگی تنظیم نشد و در نتیجه خروج آمریکا از برجام کافی بود که بازار به سمت شوک ارزی دیگری برود.
از نگاه شما، شوکهای ارزی دلایل بنیادی اقتصادی دارند، ولی در همین نوسان آخر دلار، پس از رشد شدید قیمتها تا کانال 26 هزارتومانی، بازار در اواخر تیرماه با ریزش شدید قیمتها مواجه شد، بهطوریکه با پنج کانال افت، وارد محدوده 21 هزارتومانی شد؛ چه عواملی را در ثبت چنین ریزشی موثر میبینید؟
بگذارید کمی کلانتر به مساله نگاه کنیم؛ سوال مهم این است که وقتی بر اثر تفاوت نرخ تورم و نرخ بهره و بیکاری و عوامل اقتصادی ارزش پول ملی کم شد و قیمت دلار بالا رفت، چرا گاهی چند پله و گاهی چندین پله، بازمیگردد، ارزان میشود و پایین میآید.
به نظر میرسد دلیل این نوسانات که معمولاً مخرب هم هست، یکی از این دو عامل باشد؛ ممکن است که در هنگام بالا رفتن قیمتها مدیریت صحیحی صورت نگرفته باشد و به گونهای عمل شده باشد که نرخ ارز اسمی از قیمتهای واقعی هم جلو زده باشد؛ در این حالت، ارز به پیشواز قیمتهای آینده رفته و اصطلاحاً حباب گرفته است و با ترکیدن حباب به کانالهای پایینتر قیمتی بازمیگردد؛ حالت دیگر این است که حبابی در قیمت وجود ندارد و قیمت واقعی است، ولی بازارساز تحت فشار عواملی یا با نظر خودش، تصمیم به پایین آوردن مجدد قیمتها بهطور مصنوعی و به ضرب عرضه ارز گرفته است. در واقع، رشد قیمت دلار در سالهای اخیر از سوی عوامل بنیادی اقتصادی مورد حمایت بوده است، ولی اگر در این روند صعودی گاهی دچار افت شده است، یا به دلیل تزریق بازارساز بوده است یا افزایش قیمت بیشتر از حد واقعی آن.
اما عدهای در مورد کاهش قیمت دلار در اواخر تیر باور دارند که این مساله، به عوامل سیاسی و سفر نخستوزیر عراق مرتبط بود؟ در حالی که صادرات ما به عراق ریالی است، آیا منابع ارزی در این کشور داریم؟
راجع به اتفاقات سیاسی و اثر آن در امور اقتصادی باور دارم که هر گفتوگو و بدهبستان و سفر و قرارداد سیاسی، کمترین اثر را، بهخصوص در کوتاهمدت در امور اقتصادی ندارد؛ اگر یک سفر یا یک سخنرانی، یک اعلام تحریم، یک قول مثبت، لغو یک سفر، یا یک عهدشکنی از سوی یک سیاستمدار، باعث ایجاد نوسان در بازار ارز شود، این فقط میتواند به معنی ناتوانی و ناکارآمدی مدیریت در آن بازار باشد. مدیریت بازار به معنی جلوگیری از تاثیر هرگونه عامل خلقالساعه و غیراقتصادی در بازار است. یکی از دو وظیفه اصلی بانکهای مرکزی در همه جای دنیا همین است و وظیفه اصلی دیگر ایجاد شغل از طریق تنظیم نرخ بهرههای بانکی است.
در واقع سعی دارم به این نکته اشاره کنم که در یک اقتصاد که به درستی مدیریت میشود، نباید یک اتفاق سیاسی، اثر هیجانی زیادی بر بازارها داشته باشد؛ و در صورتی که چنین اتفاقی در حال رخ دادن باشد، بازارساز باید آن هیجان را مدیریت کند. آنچه مسلم است، روابط تجاری کشور ما با عراق گسترده است و گشایشهای مالی با این کشور میتواند به مدیریت نوسانات قیمت در میانمدت کمک کند، ولی این مساله به صورتی نیست که به یکباره با ریزش قیمتها در بازار خود را نشان دهد. چنین ریزشهایی برای اینکه ماندگار شوند، لازم است که مورد حمایت عوامل بنیادی اقتصاد نیز قرار بگیرند. در صورتی که چنین امکانی وجود نداشته باشد، این ریزشها تنها با بازگشتهای قیمتی بر التهاب بازار خواهند افزود.
اگر نقش علامتهای سیاسی را نادیده بگیریم، آیا ریزش انتهای تیرماه، به خاطر اقدامات بانک مرکزی بود؟ آیا این نهاد از ذخایر احتیاطی خود برای مدیریت بازار استفاده کرد؟
به این سوال به دو شکل میتوان پاسخ داد؛ اگر ریزش انتهای تیر به واسطه عدم دخالت بانک مرکزی در بازار اتفاق افتاده به معنای آن است که بازارساز به وظیفه خود به موقع عمل نکرده است و اساساً بازارساز نباید به وضعیت بازار ارز بیتوجه باشد. در واقع اگر ریزش قیمت دلار در انتهای تیرماه تحت تاثیر فروشهای سفتهبازان شکل گرفته باشد، بازارساز وظیفه داشت که با حضور به موقع مانع از نوسانگیری آنها شود.
در حالت دوم، اگر بانک مرکزی با مداخله خود قیمتها را ریزشی کرده است، اتفاق بدتری رخ داده است. برای اینکه وقتی نمیشود قیمتها را پایین نگه داشت، نباید آن را دچار تلاطم کرد و پایین آورد، چراکه بعد از یکی دو روز یا حتی یک یا دو هفته، دوباره به قیمتهای بالاتر بازمیگردد. همانطور که شاهد بودیم پس از نوسانات شدید کاهشی انتهای تیرماه، بازار در ابتدای مردادماه بار دیگر تا حدی تمایلات افزایشی از خود نشان داده است.
در حالت کلی میتوان گفت، رخ دادن نوسانات بیش از یک تا دو درصد روزانه، در بازار ارز اتفاقی نامبارک است؛ نشان از عدم حضور مدیریت توانا در امر سیاستگذاری ارزی است و همینطور چنین نوساناتی، برخلاف اصل «شناور مدیریتشده» است؛ وقوع چنین نوساناتی را تنها میتوان در چارچوب سیاستهای چندنرخی و غیرعلمی حاکم بر اقتصاد کشور توضیح داد.
عدهای از تحلیلگران عنوان میکردند، بین ریزش دلار در اوایل مهر سال 97 با نزول پنجکانالی انتهای ماه اول تابستان، شباهتی وجود دارد؛ مهر 97 زمانی که قیمت دلار از کانال 19 هزار تومان ریخت، بسیاری از معاملهگران را دچار ضرر کرد و به اصطلاح بازاریها «دلار بالاخرید» روی دستشان ماند؛ آیا ریزش تیر 99 از همان جنسی است که معاملهگران را دچار ضرر درازمدت کند؟
دلیل ریزش قیمت ارز در مهرماه ۹۷، حباب شدیدی بود که بر اثر اعلام خروج غیراخلاقی آمریکا از معاهده برجام شکل گرفت؛ دلار که در فروردین ۹۷ در حوالی پنج هزار تومان بود در مدتی کمتر از شش ماه به نزدیک ۲۰ هزار تومان رسید؛ در واقع در یک بازه زمانی کوتاه، نرخ ارز جهشی چهاربرابری پیدا کرد. پس از برخورد به مرز 20 هزارتومانی، با استفاده از ابزارهای تبلیغی و همینطور تزریق ارز، حباب دلار خالی شد و در مقطع کوتاهی حتی به زیر ۱۰ هزار تومان رسید. همین عدد 10 هزارتومانی هم بیش از دو برابر قیمت دلار در ابتدای آن سال بود.
یکی دیگر از دلایلی که در آن مقطع زمانی به رشد شدید قیمتها منجر شد، نادیده گرفتن ارزش دلار در بازار آزاد از سوی بازارساز بود. در واقع بازارساز در ابتدا، در شروع سال 97 اعلام کرد که تنها قیمت ارز چهار هزار و 200تومانی را به رسمیت میشناسد و حدود پنج ماه هم بر آن پافشاری کرد. بعد بازار ثانویه معرفی و قرار شد که در این سامانه، خرید و فروش ارز میان برخی از واردکنندگان و صادرکنندگان صورت بگیرد و بازیگران بزرگ بازار نیز در آن فعالیت کنند. با این حال، تقریباً از نیمه دوم سال بود که بازار آزاد به رسمیت شناخته شده و بانک مرکزی به آن وارد شد. در واقع بخشی از رشد قیمتها و حبابی شدن آن در مقطع زمانی یادشده، بیتوجهی سیاستگذار به بازار آزاد بود.
سال 99 دلار معاملات خود را تقریباً در محدوده ۱۶ هزارتومانی شروع کرد؛ فنر قیمت تا حدی در همین محدوده 16 هزارتومانی فشرده بود و بر اساس برخی محاسبات باید با نرخ 17 هزارتومانی معاملات خود را آغاز میکرد. در حالی که حدود ۱۰۰ روز از سال میگذشت که بر اساس تفاوت نرخهای تورم و بهره در کشور ما و کشورهای حوزه دلار، قیمت باید به حدود ۱۹ هزار تومان میرسید؛ با این حال، این بار هم دلار قدری به پیشواز افزایش قیمتها رفت و با افزایش پیش از موعد، حدود ۲۰ درصد از قیمت واقعی جلو افتاد و اصطلاحاً حباب گرفت. اگر مدیریت و سیاستهای پولی صحیح بود، این اتفاق رخ نمیداد. حتی با نرخ تورم بالا و ویرانگر فعلی، اگر قیمت دلار به شکل مدیریتشده بالا میرفت، حداقل در بازار ایجاد تلاطم نمیشد. حتی انتظار میرفت در صورتی که سرعت رشد تورم کمتر شود، حباب ارز به صورت تدریجی تخلیه شود و نیازی به پایین آوردن قیمتها با فشار عرضه نباشد. با این حال اینگونه نشد و نوسانات شدید ریزشی اتفاق افتاد که باز هم بازار را ملتهب کرد و پس از یک ریزش موقت، باز هم در مسیر افزایشی قرار گرفت.
در این میان، گروهی هم به افزایش ارزش حواله درهم به عنوان متغیری اشاره میکنند که بازار ارز داخلی را تحت تاثیر قرار میدهد، ولی باید بگویم نرخ درهم و دلار و همینطور ارزهای دیگر همه تابع ارزش تومان هستند، و بالا رفتن قیمتها فقط به علت پایین آمدن قیمت تومان اتفاق میافتد.
به نظر شما با فرض پایداری تحریمها، بانک مرکزی چه راهکارهایی برای مدیریت نوسان بازار ارز میتواند داشته باشد؟
وضعیت اقتصاد کشور با نرخ فعلی تورم و بیکاری و نرخ بهره وضعیت خوبی نیست، ولی اگر از همین امروز مسوولان اقتصادی کشور تصمیم بگیرند سیستم چندنرخی و رانتی ارز را برچیند و نظام تکنرخی را برای ارزها حاکم کرده و از دادن هر نوع سوبسید، چه از طریق ارز ارزان و چه برای امور دیگر، مثل حاملهای انرژی و... دست بردارند، حتی با وجود تحریمها هم میشود اقتصاد کشور را به خوبی اداره و نرخ تورم را هم کنترل کرد؛ در واقع اعتقاد دارم یکی از بزرگترین مشکلات فعلی که گریبان اقتصاد کشور را گرفته است، چندگانگی نرخ ارز است؛ در صورتی که یک نرخ برای ارز شناخته شود و آن هم قیمت بازار باشد، سیاستگذار توان بیشتری برای مدیریت آن نرخ خواهد داشت و قیمت دلار را هم میتوان در یک محدوده مشخص نگه داشت. در همین شرایط کنونی، با وجود آنکه بسیاری از کالاها دیگر مشمول ارز چهار هزار و 200تومانی نمیشوند، باز هم برخی میتوانند با بهرهگیری از چنین ارز ارزانی، واردات انجام دهند. عده دیگری هم از فاصله بین نرخ ارز در سامانه نیما و بازار آزاد بهره میبرند. اگر فساد حاصل از چندنرخی بودن ارز و هرز رفتن درآمدهای کشور ادامه داشته باشد، ایستگاههای فلاکت زیادی پیش روی ما خواهد بود و پایانی هم برای آن نمیتوان تصور کرد.