وزیر بینیرو
آیا پزشکیان رئیسجمهور پوپولیستی است؟
عباس علیآبادی تنها وزیری است که از دولت سیزدهم به دولت چهاردهم راه یافته و به همین دلیل از دوسو مورد حمله منتقدان قرار گرفته است. مدافعان دولت سیزدهم معتقدند، او نباید از دولت ابراهیم رئیسی به دولت مسعود پزشکیان راه پیدا میکرد و مدافعان دولت چهاردهم نیز او را مدیری فاقد استانداردهای دولت چهاردهم میدانند. آنگونه که سازندگی گزارش داده: روزنامه «چارسوق» وابسته به رادیکالترین طیف مدافع دولت ابراهیم رئیسی بارها کاریکاتور آقای علیآبادی را روی صفحه اول خود طراحی کرده و درباره او نوشته است: «با سیاست اهمالکارانهای که عباس علیآبادی در وزارت نیرو در پیش گرفته بهزودی خاموشیهای گسترده حتی در فصل سرما، کشور را فرا خواهد گرفت.» این روزنامه در یکی دیگر از شمارههای خود عباس علیآبادی را «وزیر قطع برق» خواند و درباره او نوشت: «در حالی که مسئله امروز انرژی کشور معضل برق است اما عباس علیآبادی وزیر نیروی دولت چهاردهم به دلیل ضعف عملکرد، نتوانست سوخت مایع نیروگاهها را بهموقع تامین کند و بار صنعت نفت به صنعت برق منتقل شد و ناترازی گاز به قطعی برق تبدیل شد.» از نظر یاران نزدیک به ابراهیم رئیسی، «عباس علیآبادی که در دولت سیزدهم، تولید صنعتی را پس از فاطمیامین با رکوردهای منفی مواجه کرد در دولت چهاردهم به وزارت نیرو رفته و پس از ناتوانی در گرفتن سوخت نیروگاهی از وزارت نفت، بار ناترازی گاز را از دوش وزارت نفت برداشت و به وزارت نیرو منتقل کرد.» در نقطه مقابل، رسانههای اصلاحطلب نیز عباس علیآبادی را از همان ابتدا، وزیری در تراز دولت چهاردهم نمیدیدند و درباره او نوشتند: «عباس علیآبادی که در دولت قبل وزیر صمت (صنعت، معدن، تجارت) بوده به بدترین شکل این وزارتخانه را اداره کرده است.» روزنامه جهان صنعت نیز او را وزیری با وعدههای توخالی معرفی کرد و درباره او نوشت: «به فاصله کوتاهی پس از آنکه مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری اعلام کرد که محاسبات وزیر نیرو درباره قطع برق با هدف کاهش مصرف اشتباه بوده است، عباس علیآبادی وعده بزرگتری داده و گفته است با مجموعه برنامهریزیهایی که در نظر دارد، مشکل ناترازی برق را تا سال آینده حل خواهد کرد. وعدهای عجیب که بنا به گفته کارشناسان نشدنی است که حتی با معجزه هم قابلاجرا نخواهد بود.»
مردن به جرم دوست داشتن
رسانههای محلی آذربایجان غربی روز شنبه، ششم بهمنماه در خبری نوشتند: «روز شنبه، ششم بهمنماه ۱۴۰۳، حادثهای تلخ در شهرستان پیرانشهر (آذربایجان غربی) رخ داد که طی آن یک دختر ۱۷ساله بهنام کانی عبداللهی، اهل روستای ماشکان از توابع پیرانشهر، با انگیزهای ناموسی توسط پدرش به قتل رسید. این حادثه بار دیگر مسئله قتلهای ناموسی و خشونت علیه زنان را در جامعه برجسته کرده است. کانی عبداللهی بهدلیل ارتباط با یک پسر، توسط پدرش با ضربات چاقو بهشدت زخمی شد. با وجود انتقال او به بیمارستان پیرانشهر، شدت جراحات وارده، جان او را گرفت. پس از این حادثه، پیکر کانی برای انجام بررسیها به پزشکی قانونی منتقل شد و پدر او، که بهعنوان متهم این جنایت شناخته شده است، توسط نیروهای انتظامی دستگیر شد. سرهنگ یونس ارجمند، فرمانده انتظامی شهرستان پیرانشهر در اینباره گفت: «پس از وقوع قتل دختر ۱۷ساله با ضربات چاقو، رسیدگی به این موضوع بهسرعت در دستور کار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت. تیم ویژه کارآگاهان با انجام اقدامات اطلاعاتی و بررسیهای همهجانبه، موفق شدند متهم را در کمتر از یک ساعت شناسایی و دستگیر کنند. در بازجوییهای تخصصی، متهم به قتل با انگیزه اختلافات خانوادگی اعتراف کرد.» هنوز چندساعت از انتشار خبر نگذشته بود که یکخط خبر دیگر، همهجا را پر کرد؛ دخترعموی کانی هم پارسال بهدلیل مشابه، به دست پدرش کشته شده است. عثمان مزین، وکیل دادگستری معتقد است که مجازات نکردن پدر بهدلیل قتل فرزندان، موجب افزایش قتل توسط پدران شده است و حتی در مواردی که پدر قاتل نیست، مثلاً برادر یا شوهر قاتل است، چون مردم میدانند اگر پدر، قتل را گردن بگیرد قصاص نمیشود، پدر خلافواقع خودش را قاتل معرفی میکند. یعنی ماده مربوط به قصاص نکردن پدر برای قتل فرزندان موجب شده که پدران با خیال راحت این کار را بکنند و حتی اگر کسی غیر از پدر هم مرتکب قتل میشود، پدر گردن بگیرد و قاتل از مجازات مصون بماند. به اعتقاد مزین، این قتلها ریشه دیگری هم دارد؛ ماده 630 قانون مجازات اسلامی. این ماده، یک خلاف رویه قانوننویسی است. قانوننویسی برای تعیین جرم و اعلام مجازات آن است، یعنی قانون باید بگوید این عمل دزدی است و مجازاتش این است، نه اینکه راههای مجازات نشدن را برای یک فعل مجرمانه تعیین کند، مثلاً بگوید این قتل است و اگر قتل با این شیوه باشد، مجازات ندارد؛ یعنی به جای اینکه جرم و مجازات را به مردم آموزش دهد، راههای مجازات نشدن را به مخاطبانش یاد دهد. این ماده عملاً خودش مشوق قتل زنان توسط همسرانشان است، مثل قتل در فراش که به اشتباه در جامعه ما بهعنوان قتل ناموسی تفسیر شده است. این ماده این پیغام را به مردان جامعه داده است که میتوانند همسرشان را بکشند اگر در بستر باشند، اما این پیام به دیگر مردان خانواده هم داده میشود که آنها هم میتوانند زن را بکشند چون مسئله، ناموسی است در حالی که این قتل مربوط به شوهر است؛ این نص قانونی حدود 20 سال در قوانین مجازات ما نبوده و هیچ مشکلی ایجاد نکرده است اما بعدها قانونگذار آن را دوباره به قانون اضافه کرده است.
پزشکیان سیاستمدار پوپولیست نیست
هر چند مردم، فعالان سیاسی و اصحاب رسانه عادت کردهاند هر حرکت، هر سفر، هر صحبت و هر کنش رئیسجمهور با حاشیهای از سوی طیفهای رادیکال و تندرو و مخالفان دولت مواجه شود، اما اطلاق عنوان «پوپولیست» از سوی برخی افراد و جریانات و رسانهها به رفتار عادی مسعود پزشکیان در پوشیدن لباس کارگری و دیوارچینی در خوزستان از آن دست حاشیهسازیهایی است که با هیچ منطق و فکت و دادهای همخوان نیست. آنگونه که اعتماد گزارش داده: در لغتنامه، واژه پوپولیست اینگونه تعریف شده است: «آموزه و روشی سیاسی در طرفداری یا طرفدار نشان دادن از حقوق و علایق مردم عامه در برابر گروه نخبه و کارشناس.» در واقع دولتهای پوپولیست، مفهوم مردم (یا توده) را تا حد مقدس و باوری بنیادین بالا برده و آن را در برابر دیدگاههای کارشناسی و رویکردهای نخبگی قرار میدهند. پوپولیستها خواسته مردم را عین و نماد حق و حقیقت میدانند و با این فرضیه که آنچه عوام میگویند درست و صحیح است، دیدگاههای کارشناسی را پس میزنند. طی دهههای اخیر، دولت محمود احمدینژاد نماد چنین دولتی محسوب میشد. چهرهای که بدون نگرانی از عواقب اظهاراتش خطاب به کشورهای غربی و شورای امنیت سازمان ملل متحد اعلام میکرد: «آنقدر قطعنامه تحریمی علیه ایران صادر کنید تا قطعنامهدانتان پاره شود.» او در عین حال 800 میلیارد دلار درآمدهای نفتی نجومی ایران را صرف پروژههای غیرمتعارف و غیرمولدی چون مسکن مهر و... کرد. در نقطه مقابل، با بررسی حیات سیاسی مسعود پزشکیان و گفتمانی که او بر بلندای آن توانست رای اکثریت ایرانیان را در انتخابات تیرماه 1403 کسب کند، بههیچعنوان چنین رفتارهایی را نمیتوان ردیابی کرد. نهتنها چنین رویکردی در مرام و عملکرد مسعود پزشکیان وجود نداشته، بلکه او «اجماع نخبگانی» را بهعنوان یکی از ارکان و اضلاع اصلی گفتمان خود وارد میدان کنشگری سیاسی و خطاب به مردم ایران عنوان کرد، هر طرح، لایحه، ایده و دیدگاهی را تنها در صورتی عملیاتی میکند که مهر اجماع نخبگان و کارشناسان آن حوزه مشخص بر تارکش نشسته باشد. او همچنین به کسانی که به او رای داده بودند، گفت مطالبات آنها را تا مرحلهای دنبال میکند که منافع بلندمدت آنها را تامین کند و مورد تایید نخبگان باشد و هرگز برای خوشایند آنها دست به اقدامی نمیزند.
دریای خزر کوچکتر میشود
دریای خزر طی سالهای قبل کوچکتر شده و حالا این موضوع مدتهاست که به یک هشدار محیطزیستی تبدیل شده است. در سادهترین شکل آن، آسیبهای تغییر اقلیمی به شکل شدیدتری پیش خواهد رفت. هر چند تا الان برنامه جدی برای پیشگیری از این ماجرا دیده نشده است. آنگونه که شرق گزارش داده: مدیرکل شیلات گلستان از پسروی سهکیلومتری آب دریای خزر خبر داده و گفته «با این اتفاق خیلی از فعالیتهای حوزه دریا به چالش و مشکل خورده است. بهشدت با تهدیدات پسروی آب دریای خزر مواجهیم، به نحوی که با این اتفاق خیلی از فعالیتهای حوزه دریا به چالش و مشکل خورده و همه ناامید شدهاند. امسال سه کیلومتر پسروی در آب دریای خزر داشتهایم و اگر لایروبی انجام نشود دیگر پرورش ماهی نخواهیم داشت. صید بیرویه باعث شده که نسل ماهیان خاویاری روبه انقراض برود، به همین دلیل امسال در حال برنامهریزی هستیم تا ۱۰۰ میلیون قطعه بچهماهی خاویاری و استخوانی را در دریای خزر رهاسازی کنیم». همچنین شهریور سال جاری بود که رسانهها به این موضوع پرداختند و ایسنا هم در مطلبی گفته بود که بررسیها نشان میدهد از دهه ۵۰ شمسی تا اواخر سال ۱۴۰۲ سطح آب دریای خزر دوره نوسانی داشته است. با مقایسه آن با عوامل طبیعی میبینیم تغییرات اقلیمی عامل مهمی در پسرفت آب دریای خزر بوده است. کمترین سطح آب دریای خزر حدود سال ۵۶ شمسی ثبت شد و تقریباً منفی ۳۰ متر بود. سطح آب این پهنه آبی از سال ۵۷ افزایش یافت و بیشترین میزان آن دهه ۷۰ ثبت شد. از این زمان دوباره روند کاهشی آن آغاز شد. فقط طی دو سال افزایش یافت. الان به حدود منفی ۲۷ متر کاهش سطح آب این دریاچه رسیده است. بر اساس آخرین یافتهها سطح آب دریای خزر در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۴۰۰، معادل ۲۶ سانتیمتر کاهش یافت. این کاهش در شرایطی است که در سال ۱۴۰۰ نیز سطح آب ۲۴ سانتیمتر کمتر شده بود. البته با وجودی که تمام بررسیها نشان از پسروی آب خزر دارد، اما علت این ماجرا چیست؟ موضوع به تغییرات اقلیمی و کاهش بارشهایی برمیگردد که در سالهای اخیر شاهد افزایش آن هم بودیم. از طرفی این تغییرات اقلیمی و مسائل اقتصادی و اجتماعی که باعث مهاجرتهای گسترده از مناطق خشک به مناطق شمالی شده هم تاثیر مستقیم خواهد داشت. اینها پدیدههای در حال جریانی است که از سالهای قبل کارشناسان و متخصصان امر بارها بابت آن هشدارهایی داده بودند ولی با بیتوجه مسئولان روبهرو شده بود.