سرنوشت اصولگرایی
چالشهای پیشروی رئیسی و حامیانش چیست؟
1- کلیت جناح اصولگرا -از منتهیالیه راست تا منتهیالیه چپ جناح- همه آوردههای خود را روی هم ریختند تا در انتخابات ریاستجمهوری 1400 به کاندیدای واحد برسند و سرانجام در مورد آقای رئیسی توافق کردند.
همانطور که در بحبوحه تبلیغات انتخابات هم گفته میشد، سایر نامزدهای اصولگرا، پوششی بودند. البته در پایان، قاضیزادههاشمی و محسن رضایی در کورس مسابقه باقی ماندند که تداوم رقابتشان ربطی به جریان اصولگرایی نداشت و بیشتر به خصلتهای شخصی آنها مرتبط بود. به لحاظ تشکیلاتی، جریان اصولگرا فقط یک کاندیدا داشت.
آقای رئیسی بعد از تشکیل دولت، نامزدهای پوششی را بینصیب از قدرت نگذاشت و هر یک را به نحوی جذب کرد. این رفتار در راستای ایده یکدست کردن حاکمیت صورت گرفت که به نظر میرسد تاکنون نتایج کاملاً مثبتی به سود جریان اصولگرا داشته است.
حال که همه جریان اصولگرا (قریببهاتفاق) پشتیبان دولت سیزدهم هستند، آیا سهم خود را از آن برداشت کردهاند؟ آیا اصطلاحاً آقای رئیسی آنها را تحویل گرفته است؟
باید گفت آقای رئیسی قبل از پیروزی در انتخابات، دولت را به مثابه یک شرکت سهامی دیده و سهم هر فرد و جریانی را در آن مشخص کرده بود. معاون اول او با توصیههای بیرونی، با رویای مدیریت تمام تیم اقتصادی وارد دولت شد؛ جبهه پایداری هم سهم خود را با تصاحب چند پست وزارت گرفت؛ سَرِ باند سابق احمدینژاد هم بیکلاه نماند. اصولگرایان سنتی هم گرچه وزارتخانهای را بر عهده نگرفتند به همین راضیاند که دولت دست اصلاحطلبان نیفتاده است.
سهمخواهی و سهمدهی فیالنفسه کاری مثبت یا منفی نیست. در همه دنیا این کار تحت عنوان دولت ائتلافی انجام میشود. به نظر میرسد اکنون همه اصولگرایانی که در دولت نفوذ دارند، از زندگی سیاسی خود راضیاند و مشی تعاملگرایانه رئیسجمهور نیز، آنها را مبسوطالید گذارده است.
2- مهمترین چالش دولت سیزدهم، حذف ارز ترجیحی است که حامیان آقای رئیسی، اجرای آن را شجاعانه میدانند و معتقدند جراحی بزرگ اقتصادی که همه منتظرش بودند، شروع شده. اصولگرایان تقریباً هیچ مانعی بر سر راه حذف ارز ترجیحی ایجاد نکردند. مجلس کاملاً همراه شد و نهادهای بزرگ اقتصادی وابسته به جریان اصولگرایی نیز همراهی کردند. مهمترین نقش جریان اصولگرا در این فرآیند، از بین بردن زمینههای انتقاد اساسی به آن بود. از صداوسیما تا خبرگزاریهای دولتی همگی برای اجرای تصمیم دولت بسیج شدند. برخی منتقدان اقتصادی و رسانهای حرفهای کمرنگ و بیرمقی زدند اما به شدت نجیبانه و محافظهکارانه بود.
هماکنون نیز این همراهی در مقام عمل (حتی اگر در مقام نظر چنین نباشد) کاملاً برقرار است و جریان اصولگرا در واقع شریک موفقیت و ناکامی احتمالی این طرح است.
3- افزایش نارضایتیها از حجت عبدالملکی، وزیر مستعفی کار و رفاه برای دولت آقای رئیسی گران تمام شد. او به عنوان چهره جوان کابینه از پتانسیلهایی محسوب میشد که میتواند دولت را در عرصه پیشرفت اقتصادی تا حد قابل اعتنایی پیش ببرد. گذشت زمان باعث شد نادرستی این تصور به رخ کشیده شود. انتصابات پرشمار و گاه مسالهدار او و نیز تصمیم به افزایش 57درصدی دستمزد کارگران گرچه میتوانست به یک عنوان یک رفتار پوپولیستی، دولت را در افکار عمومی محبوب نشان دهد، اما بیاعتنایی به شرایط اقتصادی روز، عملاً آن را به امتیاز منفی تبدیل کرد که دولت را تا مدتها درگیر تبعات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خواهد کرد.
کنار گذاشته شدن عبدالملکی میتواند تجربه مفیدی را برای دولت رقم بزند که کردارهای عوامپسندانه را در سالهای آینده از برنامههای خود حذف کند و اجازه ندهد این روش به عنوان شناسنامه و تابلوی دولت سیزدهم معرفی شود. جریان اصولگرایی این واقعیت را فهم کرد که هرکس را به هر کاری نگمارد؛ زیرا فاکتور هزینهها خیلی زودتر از آنچه تصور میرود صادر میشود.
4- وزارت صمت از پاشنهآشیلهای دولت رئیسی است. هرچند فاطمیامین با حجت عبدالملکی، فاصله شخصیتی دارد؛ اما در شعار دادن شبیه او عمل کرده است. وعده سالانه تولید یک میلیون دستگاه خودرو، خیلی زودتر از آنچه تصور میرفت
گریبان او را گرفت و کار را به استیضاح کشاند. اگر آقای قالیباف در کسوت رئیس مجلس، به داد او و دولت نرسیده و فرصت دوماهه را به عنوان هدیهای بزرگ به او اعطا نکرده بود، دولت دچار زلزلهای تازه میشد که قبل از یکسالگی عمرش، میتوانست از افکار عمومی ضربه سنگینی تحمل کند.
5- وزارت مسکن نیز از دستگاههایی است که وعدههای دادهشده در حوزه مسوولیتش، احساساتی و سنگینتر از ظرفیت کشور است. کمکم دارد این فرضیه به اثبات میرسد که اکثر شعارهای انتخاباتی آقای رئیسی پیش از آنکه برایش برنامه تدوین شده باشد، نوشته شده و اصطلاحاً پارچه را گز نکرده بریدهاند. نتیجهاش اینکه اکنون در 10ماهگی دولت، وزارت مسکن، هنوز به دنبال تامین زمین است. علاوه بر آن تردیدهای جدی برای جذب نقدینگی به منظور اجرای پروژه چهار میلیون مسکن وجود دارد. سیستم بانکی از چنین توانمندیای برخوردار نیست و بخش خصوصی هم توان برداشتن چنین بار سنگینی را ندارد.
راهحل موضوع، بهرهگیری از سرمایهگذاری خارجی است که قصه پرغصه تحریمها، مانعی بر سر آن پدید آورد. این مورد از مواردی است که غلط بودن شعار «بیاهمیت بودن تحریم» خیلی زود در آن رخ نمود.
6- مذاکرات برجام، همچنان از سختترین چالشهای دولت سیزدهم است. اصولگرایان تندرو، خرسند از اینکه این پروژه در دولت روحانی شکست خورد، هماینک در فرآیندی قرار گرفتهاند که چارهای جز تداوم آن ندارند.
تلاش کاملاً بینتیجه تیم باقری در وین، اکنون میز مذاکرات را از پایتخت اتریش به پایتخت قطر منتقل کرده، اما گرههای برجامی که روزگاری توسط تیم ظریف و عراقچی باز شد یا بازشدنش ممکن بود، اینک آنقدر کور شده است که باید با دندان گشوده شود. کمتجربگی تیم مذاکره و فشارهای سیاسی بخش تندرو جریان اصولگرا از یکسو و معضلات اقتصادی از سوی دیگر، شرایط را برای دولت سیزدهم سختتر از آن چیزی کرد که قبلاً تصور میشد.
با این حال، به نظر میرسد مجموعه نظام سیاسی تصمیم خود را معطوف به این نکته کرده که برجام با هزینه هرچه کمتر به سرانجام برسد. اگر چنین شود دولت میتواند با فراغ بال و خیال راحت و البته به تدریج از سر برخی تحریمها عبور کند و با فروش نفت بیشتر، اوضاع را به وضعیت بسامانتر از آنچه هست، تغییر دهد.