راه ناهموار احیای برجام
چرا دولت رئیسی، برجام را آنطور که وعده داد دنبال نکرد؟
برخلاف برخی نظرات که احیای برجام در دولت رئیسی را کار سادهای میدانستند، گذشت زمان نشان داد که پرونده هستهای با دولت آقای رئیسی هم از در صلح و صفا وارد نشده است و کار دولت جدید در قبال احیای برجام آن اندازه که در ابتدا تصور میشد آسان نیست.
آقای رئیسی در مناظرههای انتخاباتی موضع نرمتر و متفاوتتری نسبت به گذشته در قبال برجام اتخاذ کرد. موضعی که در رقابتهای انتخاباتی 96 هم تکرار کرده بود اما شنیده نشده بود. این موضع نرم برخیها را به این باور رسانید که بهمحض ورود وی به پاستور پرونده هستهای ختم به خیر خواهد شد. اظهارات دولت قبلی درباره اینکه اجازه ندادند این دولت توافق کند هم این فرض را تقویت کرد که کنترل اصولگرایان بر هر سه قوه کشور باعث خواهد شد برجام به سرعت احیا شود.
حامیان این نظر توجه چندانی به اهمیت ابعاد فنی و حقوقی پرونده هستهای نداشتند و آنها را چندان مهم نمیدانستند. اما هرچه زمان بیشتری گذشت معلوم شد کار برای دولت آقای رئیسی هم آنگونه که تصور میشد سهل و آسان نخواهد بود و پرونده هستهای بیشتر از آنکه دغدغه دولت باشد دغدغه نظام است. شاید طراحان کمپین انتخاباتی آقای رئیسی توجهی به آثار عملی حرفهای گفتهشده در سیاست عمل نداشتند یا فکر میکردند دغدغه اصلی مردم معیشت است.
دولتهای متمایز
تفاوتهای برخورد دولت آقای روحانی و رئیسی با برجام را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- هم آقای روحانی و هم آقای ظریف پیش از ورود به کابینه سابقه زیادی در شناخت جزئیات پرونده هستهای آن هم بهصورت شخصی داشتند و از اینرو بهمحض استقرار در پاستور، اقدامات خود را آغاز کردند. در حالی که نه آقای رئیسی و نه آقای امیرعبدالهیان شناخت قبلی از ابعاد مختلف پرونده هستهای نداشتند و احاطه شخصی بر این پرونده حجیم و پیچیده در مدت چند ماه کاری بسیار دشوار و نزدیک به ناممکن است. افزون بر این چنین به نظر میرسد که رئیسجمهور و وزیر خارجه فعلی برخلاف اسلاف خود در دولت قبلی علاقه شخصی چندانی هم به موضوع هستهای ندارند و آن را مزیت خاص خود نمیدانند، در حالی که آقای روحانی و ظریف نوعی علاقه شخصی هم به موضوع هستهای داشتند و میخواستند از این طریق سرمایه سیاسی خود را افزایش دهند. در مدلهای تصمیمگیری در سیاست خارجی تاکید میشود علاقهمندی شخصی تصمیمگیران سیاسی به یک مساله نقش مهمی در به سرانجام رساندن آن دارد.
2- نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 1400 و حرف و حدیثهای سیاسی شکلگرفته پیرامون آن و کاهش مشارکت مخصوصاً در پایتخت سیاسی کشور نقش مهمی در نحوه مواجهه با پرونده هستهای داشت.
آقای رئیسی هم مثل هر رئیسجمهور دیگری علاقهمند تقویت پایگاه سیاسی خود است و برای تحقق این امر لاجرم باید مطالبات آرای مردد و حتی اصلاحطلب نهچندان قرص و محکم را هم لحاظ کند و عموم اینها بر اساس نظرسنجی خواهان احیای برجام هستند و این در حالی است که هسته اصلی رأی آقای رئیسی بهعنوان اصولگرای قاطع خواهان ایستادگی و مقاومت هرچه بیشتر در برابر غرب در پرونده هستهای است. آقای رئیسی و وزیر خارجهاش نمیخواهند این دو طیف را از خود برنجانند و ابهام در مواضع هستهای آنها در دو ماه گذشته ناشی از همین امر است.
3- دولت آقای رئیسی یک دولت اصولگرا و برآمده از نوعی اجماع نظر در میان اصولگرایان است. از همینرو هر نوع توافق آن درباره احیای برجام به پای اصولگرایان نوشته خواهد شد. اصولگرایانی که در هشت سال گذشته در مقام اپوزیسیون همواره برجام را مورد نقد قرار دادهاند، اکنون باید نشان دهند توافق مطلوب از نظر آنها چه نوع توافقی است و چه برتریهایی نسبت به برجام موجود دارد؟ این کار آسانی نیست.
اگر دولت روحانی در هفتههای آخر عمر خود درباره احیای برجام توافق میکرد، حالا دولت رئیسی میتوانست ضعفها و عیبها را به دولت قبلی نسبت دهد. اما اکنون که توافق به دولت آقای رئیسی محول شده است باید نشان دهد توافق مطلوب اصولگرایان چیست؟ و آنها چگونه میتوانند در عمل بدون دادن امتیازات زیادی آمریکا را وادار به پذیرفتن شرایط ایران کنند؟ این کار ممکن است در جدلهای سیاسی داخلی آسان جلوه کند اما بیتردید در میدان دیپلماسی و میز مذاکره کار بسیار دشواری است. اصولگرایان در هشت سال گذشته نگاه سلبی به موضوع داشتند و اکنون باید نگاه ایجابی داشته باشند. یعنی در عمل نشان دهند راهکار مطلوب آنها برای احیای برجام و مقابله با فشارهای آمریکا و رهایی از فشار تحریمها چیست؟
4- شرایط بینالمللی و شرایط داخلی واشنگتن در سال 94، زمان امضای برجام، با شرایط کنونی تفاوتهای زیادی کرده است. آمریکا دوران عجیب و غریب ریاستجمهوری ترامپ را تجربه کرده است، فضای سیاسی داخل در آمریکا قطبیتر از هر زمانی شده و اجماعسازی درباره موضوعات مورد اختلاف از جمله مساله برجام دشوارتر از قبل شده است، ضمن اینکه بایدن هم به خاطر حوادث انتخاباتی 2020 به اندازه اوباما مشروعیت داخلی ندارد.
مهمتر از همه اینکه آمریکا برای کاهش حضور خود در خاورمیانه به مراتب مصممتر از سالهای قبل است. خلاصه اینکه نوع نگاه واشنگتن به مزایا و معایب احیای برجام سخت متاثر از تحولات محیطی در واشنگتن و در جهان است. هشت سال پیش چین و حتی روسیه به اندازه امروز قدرتمند نبودند و تهدیدی جدی برای آمریکا محسوب نمیشدند، بحران کرونا به وجود نیامده بود، ترامپ ظهور نکرده بود، نفت شیل به اندازه امروز و از نظر اقتصادی بهصرفه نبود و دهها اتفاق دیگری که به ضرر آمریکا شدند رخ نداده بود.
پس واشنگتن چندان سودای مهار پکن را نداشت و گمان میکرد فرصت زیادی برای مهار چین دارد. اما امروز فهم دولتمردان واشنگتن از تهدید چین بسیار فرق کرده است. اژدهای قدرت چین پشت دروازههای واشنگتن کمین کرده است. آمریکا به مسائل مهم و از جمله برجام از این زاویه نگاه میکند و از اینرو طبیعی است در قیاس با هشت سال قبل اهمیت کمتری برای آن قائل باشد و برای احیای آن خود را به آب و آتش نزند.
5- در همین هشت سال گذشته فضای حاکم بر کنترل تسلیحات هستهای در جهان هم تغییر کرده است. برخی توافقهای مهم کنترل تسلیحاتی نظیر INF (نیروهای میانبرد هستهای) میان آمریکا و روسیه دیگر تمدید نشدهاند. ظهور سلاحهای جدید و پیشرفت در زمینه هوش مصنوعی و پهپادها و سلاحهای هوشمند ثبات استراتژیک قدیمی را بهصورت جدی زیر سوال برده است. آمریکا خواهان وارد کردن چین در توافقهای کنترل تسلیحاتی است و پکن سخت مخالف است. نتیجه آنکه رژیم کنترل تسلیحات هستهای و بهتبع آن کارآمدی و اعتبار توافقهای کنترل تسلیحاتی و حتی عملکرد آژانس بینالمللی انرژی هستهای (IAEA) تحت تاثیر این امر قرار گرفته است.
پیامد اینها بر پرونده هستهای ایران کاهش اهمیت نسبی آن در قیاس با هشت سال پیش است. تهدیدات نوظهور هستهای چنان متنوع و تا حدی زیاد شدهاند که نظام بینالملل برنامه هستهای ایران را به اندازه هشت سال پیش تهدیدی برای امنیت بینالمللی نمیداند. ضمن اینکه اثبات بلوفها و دروغهای سیاسی مقامات اسرائیلی درباره دستیابی فوری ایران به سلاح هستهای باعث بیاعتمادی افکار عمومی و حتی برخی سیاستمداران نسبت به ادعاهای مطرحشده علیه ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران شده است.
بدتر یا بهتر
از مجموع آنچه گفته شد نمیتوان به این جمعبندی قطعی رسید که شرایط دولت رئیسی بدتر یا بهتر از دولتهای قبلی است. آنچه با قاطعیت میتوان گفت این است که تغییر شرایط محیطی باعث تغییر نگاه آمریکا و حتی روسیه و چین به احیای برجام شده است و این مهمترین عامل در بنبست ایجادشده در مذاکرت وین است. دولت آقای رئیسی و تیم جدید مذاکرات هستهای باید تعریف از توافق مطلوب در این فضای جدید را مورد بازنگری قرار دهد تا بتواند برخوردی واقعبینانه با احیای برجام داشته باشد. این به معنای کنار گذاشتن برجام موجود یا ترک میز مذاکرات نیست. بدان معناست که باید بدانیم در فضای جدید کف و سقف امتیازاتی که میتوانیم بدهیم یا بگیریم کجاست؟
میزان اثر
حال پرسش مهمی که مطرح میشود این است که آیا این تفاوتها میتواند تغییری معنادار در مسیر احیای برجام ایجاد کند؟ پاسخ به این سوال چندان آسان نیست. واقعیت این است که میزان تاثیرگذاری دولتها در پرونده هستهای در عمل دقیقاً معلوم نیست بلکه به نوع تعامل دولت با سایر قوا و البته رهبری بستگی دارد. بهصورت طبیعی قوه مجریه در نظام شبهریاستی ایران حرف آخر را نمیزند و ناگزیر است در تعامل با سایر نهادهای قدرت خواسته خود را پیش ببرد. از اینرو توان و قدرت اجماعسازی قوه مجریه در تصمیمهای حیاتی مثل احیای برجام خیلی مهم است. درست است که اصولگرایان در سطح کلان و استراتژیک با یکدیگر همسو هستند و از اینرو انتظار نمیرود قوه مقننه در کار قوه مجریه مانعتراشی کند، اما از طرف دیگر واضح است که خود اصولگرایان هم در سطح تاکتیکی و در جزئیات اختلافنظرهای آشکاری با یکدیگر دارند. بنابراین وجود اختلافات در نحوه پیشبرد مذاکرات با مسائل متعدد دیگر طبیعی است.
از طرف دیگر میدانیم که بهصورت ساختاری و نهادی بین نهاد دولت و هسته اصلی قدرت در ایران فاصلهای وجود دارد و در این مورد ماهیت اصولگرا یا اصلاحطلب دولت خیلی تعیینکننده نیست. کمااینکه آقای احمدینژاد با هسته اصلی قدرت وارد چالش شد. ساختاری بودن این فاصله بدان معناست که در دولت آقای رئیسی هم این فاصله وجود خواهد داشت و این یک امر طبیعی است، هرچند در اجماعسازی تاخیر ایجاد میکند و تبعاتی بر اقتصاد و نحوه اداره کشور دارد.
معنای ساده این حرف آن است که نباید تصور کرد بین منافع قوه مجریه و منافع یا ملاحظات هسته قدرت در موضوع هستهای همپوشانی کامل وجود دارد. قوه مجریه به لحاظ ماهیت کار خود و فرصت نسبتاً اندکی که برای انجام کارهای بزرگ دارد میخواهد هرچه سریعتر برخی موانع را از پیش پای خود بردارد. در حالی که ملاحظات هسته قدرت معطوف به بلندمدت است. دولت به آورده مالی حاصل از احیای برجام فکر میکند، نظام یا هسته قدرت به اعتبار و مشروعیت نظام و میزان تاثیرپذیری آن از احیای برجام. دولت بیشتر به دنبال جلب رای در سه سال آینده یا انتخابات مجلس در سال بعد است حال آنکه نظام سیاسی افق بلندمدت را در نظر دارد.
هسته سخت قدرت
همه اینها مانع از آن میشود که بگوییم رویکرد دولت آقای رئیسی نسبت به احیای برجام دقیقاً همان رویکرد هسته سخت قدرت است. بگذریم از اینکه هنوز به سختی میتوانیم بگوییم رویکرد دولت آقای رئیسی به برجام چیست؟ آیا آقای باقری بهعنوان معاون سیاسی وزارت خارجه که مسوولیت هدایت عملی مذاکرات را بر عهده دارد به سبک قبلی خود نسبت به نفس مذاکرات بدبین است یا مواضع او تغییر کرده است؛ نقش شورای عالی امنیت ملی و گروههای تشکیلشده جهت نظارت بر برجام یا احیای برجام میان مجلس و دولت در این میان چیست؟ آیا مجلس دست دولت را برای احیای برجام باز گذاشته است؟ آیا در صورتی که آمریکا حاضر نباشد بیشتر از امتیازات قبلی در مذاکرات وین امتیاز بدهد، دولت آقای رئیسی مذاکرات را ادامه خواهد داد؟ علاقهمند نبودن شخصی آقای رئیسی و تا حدی کمتر آقای امیرعبدالهیان نسبت به موضوع هستهای تا چه حد روند اجماعسازی را دشوار خواهد کرد؟ اگر اصولگرایان به هر دلیلی تصمیم گرفتند به یک توافق نهچندان مطلوب رضایت بدهند، چه کسی یا گروهی حاضر خواهد شد هزینه سیاسی دفاع از چنین توافقی را در داخل بپردازد؟ آیا اصولگرایان با علم به اینکه آمریکا حاضر به لغو دائمی همه تحریمها نخواهد بود و تحریمهای کنگره همچنان وجود خواهد داشت حاضر به توافق با آمریکا برای احیای برجام خواهند بود؟
سیل ابهام
همه اینها پرسشهای بعدی است که ما را وادار میکند در پیشبینی و البته خوشبینی نسبت به آینده برجام در دولت رئیسی محتاط باشیم. بحثها و نظرات رایج در بازار هم نشان میدهد سطح انتظارات بازار از برجام در ماههای گذشته تعدیل شده است. خیلیها پذیرفتهاند که احیای برجام معجزه نخواهد کرد ضمن اینکه عدم احیای آن هم به شوکی بزرگ در بازار تبدیل نخواهد شد. یک دلیل این امر آن است که در عمل اهمیت استراتژیک برجام هم برای آمریکا و هم برای ایران نسبت به گذشته کمتر شده است.
اصولاً پروندههای کنترل تسلیحاتی در دنیا زمانبر هستند. برزیل و آرژانتین از دهه 1970 تا بحران اقتصادی اوایل دهه 1990 درگیر پرونده هستهای خود بودند یعنی حدود دو دهه طول کشید تا برزیل و آرژانتین درباره پرونده هستهای خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و آمریکا به یک توافق رسیدند.
پرونده هستهای کره شمالی هنوز در جریان است. پرونده پاکستان از زمان آغاز تا انفجار هستهای در سال 1998 نزدیک دو دهه طول کشید و اگر آمریکا بعد از یازدهم سپتامبر به افغانستان حمله نمیکرد و نیازمند پاکستان نمیشد ای بسا پرونده هستهای پاکستان هم بسته نمیشد.
در ایران هم پرونده هستهای از سال 1382 تاکنون در جریان است و برای هر اهل فن هویداست که حتی اگر توافق در وین در چند ماه آینده حاصل شود، معنای آن حل و فصل کامل اختلافات هستهای ایران با غرب نیست! تا زمانی که غرب با برزیل و آرژانتین در پی بحران اقتصادی کنار نیامد با وجود فناوریهای حساس هستهای در این کشور مخالفت میکرد. پس تا زمانی که غرب در نظام بینالملل قدرت داشته باشد و سیاست کنونی ایران ادامه داشته باشد مساله هستهای بهصورت قطعی حل و فصل نخواهد شد. بهجز ژاپن هیچ کشوری و حتی برزیل و آرژانتین تاییدیه یا گواهی سلامت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را درباره ماهیت کاملاً صلحآمیز فعالیتهای هستهای خود دریافت نکردهاند.
پس واضح است که به طریق اولی پرنده هستهای ایران به این زودیها و در صورت تداوم وضع موجود به یک سرانجام قطعی نخواهد رسید. البته سوال مهم دیگری که وجود دارد این است که در صورت افول قدرت سیاسی غرب و افزایش قدرت چین، آیا غرب همچنان اعمال فشار بر ایران را ادامه خواهد داد یا توجه به چین توان غرب را برای بحرانسازی از پرونده هستهای ایران تحلیل خواهد برد؟ هنوز زمان برای پاسخ دادن به این پرسش زود است. تغییراتی در نظام بینالملل به نفع چین و به ضرر آمریکا و مخصوصاً اروپا آغاز شده است اما هیچکس با قاطعیت نمیتواند از تحقق یک سناریوی خاص در آینده سخن بگوید.
اما سوالی که بلافاصله به ذهن متبادر میشود این است که آیا جمهوری اسلامی ایران از نظر اقتصادی توان تابآوری طولانیمدت را دارد؟ و آیا میتواند از برگ برنده گذشت زمان به نفع خود استفاده کند؟ این همان سوال سختی است که حتی اصولگرایان همسو با یکدیگر پاسخ قاطعی برای آن ندارند و همین تردید آنها را برای مقابله با احیای برجام دوچندان میکند.