اصالت قدرت
صدای پای خشونت یا ابتذال امر سیاست؟
پارهای رفتارها و گفتارها که در فضای سیاسی از برخی از چهرههای رادیکال و بعضاً نهچندان مشهور سر زده یا بر زبان آنان جاری شده این احساس را تقویت کرده است که هر چه به انتخابات ریاستجمهوری 1400 نزدیک میشویم احتمال خشونت فزونی میگیرد.
این تحلیل یا بدگمانی بر این گزاره هم استوار است که اصولگرایی رادیکال ایرانی مایل نیست روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا به احیای برجام و موفقیت دولت روحانی در ترمیم اقتصاد ایران و معیشت مردم در سه ماه پایانی بینجامد و از اینرو میکوشد فضا را تند کند. چراکه در بستر این رادیکالیسم میتوان قدرت را میلیتاریزه کرد.
احضار محمدجواد ظریف به مجلس انقلابی با ترکیب مخالف برجام و نپذیرفتن توضیحات و استدلالهای رئیس دستگاه دیپلماسی، سیلی نماینده دیگر همین مجلس بر صورت یک سرباز راهور به خاطر اصرار بر اجرای قانون و برنداشتن راهبند از خط ویژه اتوبوسها، توهین علنی به رئیسجمهوری در برنامه زنده تلویزیونی از زبان هملباس او و تهدید یا ابراز امیدواری نایب رئیس همین مجلس به استیضاح حسن روحانی ولو در روزهای پایانی با الهام از نوع مواجهه کنگره آمریکا با دونالد ترامپ به عنوان نمونههایی از «خطر خشونت سیاسی در آستانه انتخابات» ذکر میشود. با این حال اینگونه گفتارها و رفتارها را نمیتوان به ضرس قاطع ذیل واژه «خشونت» دستهبندی کرد، هرچند رگههایی از خشونت کلامی در آنها یافت میشود. همچون کسانی که برای رئیسجمهوری ایران به جرم تلاش برای احیای برجام و رفع تحریمها و خارج ساختن ایران از انزوا چوبه دار برپا کرده یا با کمی تخفیف او و وزیر امور خارجه را در لباس زندان به تصویر کشیده بودند.
البته چنانکه از تهدید به زندان در برخی مصوبات و در صورت اجرا نکردن احساس میشود چنین آرزوهایی در سرهایی پرورانده میشود اما بیش از آنکه بوی خشونت از آن شنیده شود از نوعی لمپنیسم و فضیلتزدایی و به تعبیر روشنتر ابتذال در امر سیاست خبر میدهد و این را جز به انسداد سیاسی و فضای غیررقابتی نمیتوان نسبت داد. اگر علیاصغر عنابستانی نماینده شهرستان سبزوار به سرباز جوان راهور توهین میکند و چون او زیر بار نمیرود پیاده میشود و به او سیلی میزند هرچند مرتکب خشونت فیزیکی شده اما وقتی به رفتارهای بعدی او دقت کنیم از تکذیب اولیه تا سرهم کردن داستانی دروغ دایر بر اینکه از خودرو پیاده نشده بود و سرانجام عذرخواهی به خاطر انتشار ویدئوهایی که خلاف بودن ادعای او را نشان میداد بیش از خشونت اعم از کلامی یا فیزیکی، نوعی لمپنیسم و ابتذال به چشم میآید که ناشی از فضای انحصاری است که به راهیابی او به مجلس شورای اسلامی انجامید. رهبر فقید انقلاب اولین مجلس شورای اسلامی را «عصاره فضایل ملت» توصیف کرد. مجلسی که در آن همه طیفهای سیاسی شرکت داشتند و چهرههای درجه اول انقلاب از آیتالله خامنهای و هاشمیرفسنجانی تا چمران و بازرگان و سحابیها و رجایی و باهنر به عضویت آن درآمدند و نماینده اردکان آن سیدمحمد خاتمی بود و نماینده شبستر، محمد مجتهدشبستری.
هر قدر که احتمال رفتار عنابستانیوار از نماینده چنان مجلسی دور از ذهن بود، در عصر ابتذال امر سیاست شگفتآور نیست که نمایندهای سربازی را به خاطر اجرای قانون و بی حکم قانون، تنبیه کند.اما چرا ترجیح میدهم این گفتارها و رفتارها را بیشتر ذیل عنوان «ابتذال» و به عنوان نتیجه قهری «انسداد سیاسی» تا «خشونت» قرار دهم؟
واقعیت این است که تاریخ ایران چنان خشونتهایی به خود دیده که اینگونه پرخاشگریها و تهدیدها در برابر آنها به چشم نمیآید!
در سرزمینی که پادشاهان آن فرزندان خود را کور میکردند تا چشم طمع به قدرت پدر ندوزند و در تدارک توطئه و برانداختن نباشند، چشم از حدقه درآوردن و میله گداخته در چشم فروکردن به عنوان مصداق خشونت شناخته میشود نه از گل، ظریفتر گفتنهای آقای کریمیقدوسی به جواد ظریف.
برای آنکه بدانیم ابعاد خشونت در قدرت و سیاست در تاریخ استبدادی این مُلک تا به کجا دهشتناک و تکاندهنده بوده است میتوان از ملکشاه سلجوقی نام برد که دو پسرعموی خود را کور کرد. یا در دوره صفویه که شاه اسماعیل اول که در 13سالگی به تخت نشست قاتل پدرش را زندهزنده سوزاند و اسماعیل دوم (جانشین طهماسب) دستور داد برادر 19سالهاش را در تهران خفه کردند چراکه در جلسه قزلباشان از او به عنوان شاهزادهای شایسته جانشینی یاد شده بود. از اینرو وقتی از خشونت سخن میگوییم بیشتر رفتارهایی از این دست به ذهن متبادر میشود که شوربختانه در قرون گذشته متوقف نشد و در عصر قاجار هم محمدشاه، هر دو برادر خود را که در اردبیل زندانی بودند (جهانگیر میرزا و خسرو میرزا) نابینا کرد.
این کارها برای آن بود که از یکسو شرط سلامت جسمی و بدنی را که لازمه به قدرت رسیدن بودند بستانند و از جانب دیگر سرنوشت آنان را که از نزدیکترین کسان بودند پیش چشم دیگران قرار دهند تا عبرت بگیرند!
این اشارات اما به معنی آن نیست که چون سنت کور کردن برافتاده و شبکههای اجتماعی ناظرند و افکار عمومی سیلی نماینده بر صورت سرباز ساده را هم برنمیتابد، نباید نگران خشونت بود یا خشونت کلامی را ذیل انواع خشونت قرار نداد.
اتفاقاً از منظر رشد اخلاقی و فرهنگی جامعه و نزول اخلاق میتوان نسبتی با خشونت یافت. چند سال قبل «موسسه بینالمللی تحقیقات صلح» در پژوهشهای خود به رابطه خشونت با میزان مطالعه پی برد. عمادالدین باقی روزنامهنگار و پژوهشگر حقوق بشر که این تحقیق را دنبال کرده بر پایه نتیجه این تحقیق، جایی گفته بود مهربانترین مردم در دنیا بالاترین سرانه مطالعه را دارند و غالباً در کشورهای اسکاندیناوی اینگونه است و به عکس شدیدترین خشونتها در کشورهایی مشاهده شده که پایینترین نرخ مطالعه را داشتهاند (عراق، سودان، کنگو، پاکستان و حتی روسیه)؛ به عبارت دیگر میان خشونت و میزان آگاهی رابطه و نسبتی غیرقابل انکار وجود دارد و هر جا که اصالت با قدرت است، خشونت بیشتر دیده میشود و هر جا اصالت با انسان باشد خشونت کمتر سر میزند.
غیبت سلوکی به نام حُریت ذاتی انسان راه را برای خشونت میگشاید و اگر نگرانی به وجود آمده از این منظر باید بررسی شود و قصه را فراتر از انتخابات باید دانست.
آری، صدای پای خشونت میآید اما تنها در خشونتهای کلامی و گفتارها و رفتارهای مبتذل نباید جستوجو شود.بیم اصلی آن است که قدرت به مثابه اصیلترین اصل در اصولگرایی رادیکال ایرانی بدل شود. چراکه اگر قدرت اصالت یابد، اصالت انسان و حقوق او به حاشیه رانده میشود.
قرار بود قدرت وسیلهای برای برقراری عدالت باشد. به عبارت فنیتر، «طریقیت» داشته باشد نه «موضوعیت». یعنی راهی باشد برای رسیدن به عدالت نه اینکه خود، موضوع یا هدف منازعه باشد.
با این نگاه است که میتوان دلیل افزایش خشونت کلامی در آستانه انتخابات را دریافت که جز تکاپوی کسب قدرت و باور به اصالت قدرت نیست.
خطر دیگر این است که چنین گفتارها و رفتارهایی جامعه را از سیاست به مثابه فن تدبیر دور و سیاستمداران اخلاقگرا را نیز خانهنشین کند.
به عبارت دیگر با خشونت کلامی و توهین و پرخاش و سیلی، چنان سیاست را به گند میکشند که اخلاقمداران از بیم آلوده شدن از آن دامن برکشند. در اینجا خشونت، همان «گِلآلود کردن آب» است تا ماهی قدرت در آن صید شود. وقتی قدرت، هدف غایی باشد به هر وسیلهای میآویزند تا آن را فراچنگ آورند.
اگر خطر خشونت سیاسی در آستانه انتخابات بالا میگیرد و در قالب فحاشی و پرخاش و اتهامافکنی جلوه میکند هم میتوان آن را به اصیل دانستن قدرت و فرع شمردن هر مقوله دیگری نسبت داد و هم به ابتذال امر سیاست به سبب میدانداری بازیگرانی که با این بازی آشناترند.
نمیتوان انتظار داشت به جای گِل خشونت، گُل اهدا کنند اما میتوان جامعه را از درافتادن به این چرخه پرهیز داد و آموزه حافظ را یادآور شد: کار بد، مصلحت آن است که مطلق نکنیم... .