سیلی اقتدارگرایی
سعید شریعتی از ریشههای افزایش خشونت کلامی در سیاست میگوید
سعید شریعتی، تحلیلگر سیاسی افزایش خشونت در کلام سیاسی در فضای فعلی کشور را مرتبط با اقتدارگرایی برخی افراد و گروهها میداند و میگوید طبیعی است که اقتدارگرایی به نوعی با ابراز خشونت همراه است. به اعتقاد او خشونت کلامی وقتی وارد سپهر سیاسی میشود که مشروعیت و مقبولیت کافی برای به کار بردن ابزار قانونی برای پیشبرد برنامهها در اختیار نباشد و وقتی اعتبار اجتماعی برای یک جریان سیاسی وجود ندارد، اعضای آن به استفاده از زور یا خشونت رو میآورند؛ چراکه اقتدارگرایان در همه جای دنیا رفتاری از سر استکبار دارند و بخشی از استکبار با اعمال خشونت و زورگویی توام است. این فعال سیاسی هشدار میدهد اینکه گفتوگوهای سیاسی یا اظهارنظرهای سیاسی با الفاظ و تعابیر خشن یا توهینآمیز یا خارج از نزاکت سیاسی ممزوج شود آرامآرام آثار خودش را از سطح و ساحت گفتار به سطح و ساحت رفتار تسری و جریان میدهد و ممکن است در اثر رواج این فضا شاهد بروز و ظهور خشونتهای فیزیکی در میان افراد جامعه هم باشیم. به گفته او اگر جریانی بخواهد با اقتدارگرایی جامعه را اداره کند به کار بردن الفاظ خشن و تعابیر توهینآمیز، قلدرمسلکی و خشونتورزی کلامی را هم به وجود میآورد و بعد هم در رفتار و اعمال و حتی در شیوه و نحوه اعمال مسوولیتهای سیاسی و حقوقی که بر عهده مدیران و قانونگذاران و... است تسری میدهد.
♦♦♦
سخنان اخیر عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی واکنشهای زیادی را برانگیخته است. احمد جهانبزرگی در برنامه زنده تلویزیونی گفته بود احتمالاً روحانی «پای منقل» نشسته است، اما این یک نمونه از تشدید خشونت کلامی در ماههای اخیر است و جدیداً موارد زیادی وجود داشته که چهرههای سیاسی نسبت به رئیس دولت، وزیر امور خارجه، فائزه هاشمی و حتی سیاستمداران خارجی از الفاظ بسیار رکیکی استفاده کرده یا آنها را تهدید کردهاند. علت افزایش خشونت در کلام سیاسی در کشور چیست؟
اینکه تلقی برخی از افراد و جریانهای سیاسی از انقلابی بودن، داشتن چهرهای عبوس و لحنی خشن است، متاسفانه در کشور وجود دارد. این عده فکر میکنند برای اینکه اثبات کنند انقلابی هستند لازم است فریاد بزنند و الفاظ و رفتارهای خشن از خود بروز دهند. این پدیده سبب میشود گفتوگوهای سیاسی یا اظهارنظرهای سیاسی با الفاظ و تعابیر خشن یا توهینآمیز یا خارج از نزاکت سیاسی ممزوج بشود که طبعاً آفتی برای فضای سیاسی در کشور است. چنین پدیدهای طبعاً آرامآرام آثار خودش را از سطح و ساحت گفتار به سطح و ساحت رفتار تسری و جریان میدهد. ممکن است در اثر رواج این فضا شاهد بروز و ظهور خشونتهای فیزیکی در میان افراد جامعه هم باشیم.
روزنامههای اصولگرا عموماً به انتقاد از ادبیات و لحنی که اخیراً علیه رئیسجمهور به کار رفته است پرداختهاند.
شورای نظارت بر سازمان صداوسیما ضمن تذکر از رئیس سازمان خواست با عوامل موثر برخورد قاطع کند. همچنین علی عسکری، رئیس این سازمان هم از رئیسجمهور و مردم به خاطر اظهارات کارشناس تلویزیون عذرخواهی کرد. بسیاری از اصولگرایان میانهرو و حتی رسانههای تندروتر این جریان هم از این اتفاق به بدی یاد کردند. پس چرا با وجود تبعات منفی چنین گفتاری در جامعه این عده کار خود را ادامه میدهند و شاهد افزایش بسامد چنین الفاظی از سوی برخی نمایندگان مجلس و سیاسیون هستیم؟
این داعیان و بانیان گفتمان انقلابیگری باید تجدیدنظر کنند. این عده حتی اگر به نظرات مقام رهبری مراجعه کنند، میبینند ایشان بارها ضمن تاکید بر اینکه افراد باید اندیشه انقلاب را زنده نگه دارند، تاکید کردند انقلابیگری به معنی تندروی و فحاشی و به کار بردن الفاظ و رفتار خشن نیست. پس حتی اگر به این رهنمودها هم پایبند هستند باید در ادب سیاسی هم خودشان را با این رهنمودها منطبق کنند.
این عدهای که از آن صحبت میکنید چه دلیلی برای این رفتار و گفتارشان دارند؟ برخی از این چهرهها خود را صاحب خاستگاه دینی و مذهبی هم میدانند.
طبیعی است که اقتدارگرایی به نوعی با ابراز خشونت همراه است. این رفتار زمانی رخ میدهد که مشروعیت و مقبولیت کافی برای به کار بردن ابزار قانونی برای پیشبرد برنامهها در اختیار نباشد. وقتی آن اعتبار اجتماعی برای یک جریان سیاسی وجود ندارد، اعضای آن به استفاده از زور یا خشونت رو میآورند. اقتدارگرایان در همه جای دنیا رفتاری از سر استکبار دارند و بخشی از استکبار با اعمال خشونت و زورگویی توام است. اینها همه به هم پیوسته است و از یک نگاه و رویکرد و از خلأ اعتمادبهنفس به وجود میآید. وقتی یک فرد اعتمادبهنفس کافی ندارد و در ساحت جریانهای سیاسی و اجتماعی اعتماد عمومی را جلب نکرده است، برای پیشبرد امور ذهنی خودش و جا انداختن آن امور به عوامل عریان زور و قدرت روی میآورد.
اینجا تفاوت اقتدار و اقتدارگرایی مطرح میشود. در مباحث نظری هم میتوان به تفاوت این دو پرداخت. برخی از دوستان ما که از دولت مقتدر سخن میگویند باید بدانند دولت مقتدر با دولت سلطهگر متفاوت است. دولت مقتدر یعنی دولتی که از منشأ اعتماد مردم مجاز به اعمال قوه قهریه در وقت ضرورت و به قدر ضرورت است. این تعریف دولت مقتدر است و مردم هم به اعمال قدرت مشروع از ناحیه چنین دولتی تمکین دارند؛ چراکه خودشان آن قدرتی را که در اختیار عموم است طی یک مرحله انتخابات آزاد به یک جریان یا مجموعه سیاسی آنهم به صورت موقت واگذار کردهاند و بعد از پایان یک دوره میتوانند آن قدرت را پس بگیرند و به جریان دیگری بسپارند. در چنین شرایطی است که افراد جامعه به اعمال قدرت تمکین میکنند.
وقتی این مکانیسم وجود نداشته باشد ما با پدیدهای به اسم دولت سلطهگر یا «دولت سلیطه» مواجهیم که از طرق نامشروع صاحب قدرت شده است و با شیوههای خشن اعمال قدرت میکند و شهروندان هم به آن اعمال قدرت رضایت ندارند. در این راستا میبینید مثلاً همین روزهای اخیر نمایندهای که با حدود 10 تا 15 درصد رای شهروندان و صاحبان حق رای یک حوزه انتخابیه در مجلس شورای اسلامی نشسته است، از خود خشونت عیان بروز میدهد. طبعاً 90 درصد همان حوزه انتخابیه به او رای ندادهاند پس چگونه باید در مورد اقتدار یا قدرت مشروع او سخن گفت؟ این فرد برای اینکه از خط ویژه در ترافیک شهری آنهم به صورت غیرقانونی و بدون مجوز عبور کند به سرباز راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی کشور توهین میکند و او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد، قلدری میکند، ترافیک ایجاد میکند و بعد هم مدعی است که حق با اوست! این مساله نشان میدهد این تفکر به دنبال اعمال سلطه است، نه اعمال اقتدار. کسانی که اخیراً از مزیت اقتدار میگویند فرق این دو را باید در تحلیلها در نظر داشته باشند. اگر جریانی بخواهد به این شکل جامعه را اداره کند به کار بردن الفاظ خشن و تعابیر توهینآمیز، قلدرمسلکی و خشونتورزی کلامی را هم به وجود میآورد و بعد هم در رفتار و اعمال و حتی در شیوه و نحوه اعمال مسوولیتهای سیاسی و حقوقی که بر عهده مدیران و قانونگذاران و... است تسری میدهد.
برخی معتقدند این اقدامات در ادامه سیاست و دیپلماسی عمومی است که برخی از این افراد که منتسب به یک مجموعه خاص از اصولگرایان هستند در پیش گرفتهاند. مثلاً عباس عبدی میگوید این افراد یا توهین میکنند یا حرفهای به غایت نابخردانه و عجیب میزنند تا در فضای عمومی زنده بمانند و از این طریق دنبال کسب شهرت هستند. در کنار این، گمانهزنیهایی وجود دارد مبنی بر اینکه از آنجا که ممکن است در انتخابات آینده نیروهای شاخص اصلاحطلب نتوانند شرکت کنند و رقابت میان تندروها باشد، چهرهها و جریانهای مختلف تلاش دارند از این طریق خود را نمایش دهند تا شناخته شوند و احتمالاً رای بیشتری بیاورند. چقدر با این نگاه موافق هستید؟
من اولاً با این پیشفرض موافق نیستم که انتخابات لزوماً درونگروهی و میان جریان اصولگراست. امیدوارم انتخابات آزاد و با حضور همه گروههای سیاسی اتفاق بیفتد. در شرایط فعلی بزرگترین خطای جمهوری اسلامی میتواند این باشد که خدایی ناکرده خودش را از پشتوانه مردمی تهی کند و این را هم در انتخابات به نمایش بگذارد. چنین چیزی فاجعه است. من فکر میکنم قوه عاقله نظام به این سمت نخواهد رفت.
اما از سمت دیگر باز این تلقی را قبول ندارم که جریانی برای کسب رای چنین کارهایی بکند. اینطور نیست که جریان اصولگرایی هم از توهین و بیادبی و بینزاکتی در جامعه بهرهای ببرد. توجه داشته باشید دوستان ما در جریان اصولگرایی مدعی هستند پایگاه مذهبی و دینداران جامعه را نمایندگی میکنند. هرچند به نظر من تنها ادعاست. بر این اساس آنها مدعی هستند پایگاه مذهبی و متدینین به آنها رای میدهند که البته من قبول ندارم ولی آنها بر آن تاکید دارند. پس خیلی توهینآمیز است که به پایگاه اجتماعی متدینین بگوییم هرکس بیشتر توهین کند و هرکس بیشتر خشونت بورزد و بدوبیراه بگوید و توهین کند و اتهام بزند و صدایش را بلند کند مقبولیت بیشتری در جامعه ما و متدینین دارد. این توهین بزرگی است. اگر چنین مسیری در پیش بگیرند هم عملاً دارند توهین میکنند، هم در این ماجرا در میان جامعه هدف خود طرفی نخواهند بست.
من فکر نمیکنم پشت این رفتارها و گفتارهایی که عدهای دارند نقشه راه سیاسی و تبلیغاتی و پروپاگاندا برای جمع کردن هوادار باشد. به نظر من این پدیده ناشی از خصلت سیاسی و اندیشهای است که در اینها رسوخ و رسوب کرده است و حالا بازتاب آن را در رفتار بیرونی این عده میبینیم. به نظر من خیلی برای جمعآوری رای نیست. حتی اگر انتخاباتی هم در کار نبود آن تفکر خودبرتربینی و اینکه «ما از همه بیشتر میفهمیم» باعث میشود چنین کارهایی بکنند.
این تفکر که حتی اگر اقلیت باشیم چون بر حق هستیم میتوانیم اعمال قدرت کنیم، اینکه خودشان را حق میپندارند، جذب و جمود دارند و حرفشان این است که «اکثرهم لایعقلون» و فقط ما هستیم که میفهمیم و بقیه نمیفهمند، اینکه خودشان را مسوول بردن مردم به بهشت میدانند و خودشان را در رفتار با مردم جای خدا میگذارند علت چنین گفتاری است. این پیشفرضهاست که موجب میشود در گفتار و رفتارشان نسبت به مردم از موضع بالا نگاه کنند یا به خودشان اجازه دهند خشونت بورزند، به دیگران اهانت کنند و تهمت بزنند و حتی برای تهمت زدن خودشان مستمسک روایی هم بسازند و بگویند «پیغمبر خدا گفته است اگر دیدید گروهی از زمره دینداران خارج هستند، محکوم کنید و تهمت بزنید». چنین ادعاهای ساختگی و برداشتهای غلطی از سخنان پیغمبر رحمت برای خودشان میتراشند و به مردم هم القا میکنند. اینها همه نشان از خوی استکباری است که چنین آدمهایی دارند.
در قضیه اخیر هرچند روزنامههای اصولگرا عموماً به انتقاد از ادبیات و لحنی که علیه رئیسجمهور در یک برنامه تلویزیونی به کار رفت پرداختند اما بیشتر آنها میگویند این ادبیات ابتدا از سوی حسن روحانی باب شده است. مثلاً روزنامه کیهان مینویسد «لازم به یادآوری است که رئیسجمهور محترم، خود در این زمینه ید طولایی دارد چه آنکه هنوز از یاد کسی نرفته است که جناب روحانی منتقدان را «بیشناسنامه»، «بیسواد»، «بیکار»، «بیعقل»، «متوهم»، «بزدل سیاسی»، «فحاش»، «هتاک»، «دروغگو»، «سادهلوح» و... خطاب میکردند». یا روزنامه جوان مینویسد: «سنگبنای ادبیات «منقلی» که این روزها پاستورنشینها را عصبانی کرده، از قضا توسط شخص آقای روحانی، نه در کسوت یک منتقد فاقد مسوولیت همچون این روحانی توهینکننده به وی در شبکه ۴ سیما، بلکه توسط کسی که در جایگاه رئیسجمهوری تکیه زده بود، اولینبار در هفتم اسفند ۹۵ در همایش سراسری مجریان انتخابات صورت گرفت. بنابراین پیش از هر عذرخواهی توسط این روحانی یا صداوسیما -که البته صداوسیما هم باید بابت پخش این سخنان زشت از رئیسجمهور و مردم عذرخواهی کند- باید آقای روحانی و تیم پاستورنشین او از به کار بردن ادبیات زشت منقلی عذرخواهی داشته باشند. متاسفانه باید گفت خودکرده را تدبیر نیست.» با توجه به سابقه فعالیت سیاسی شما و آشنایی با بسیاری از سیاسیون آیا این گفتار و رفتار توهینآمیز مختص بخش خاص یا جناح خاصی است یا عمومیت دارد؟
نمیخواهم موضوع را متوجه یک فرد یا یک جریان کنم. در اینجا تحلیل کلی ارائه میدهم که خب نمونههای موردی آن کاملاً مشهود است و میبینیم. به هر حال این مساله یک پدیده شایع و دامنگیر است. فرقی هم نمیکند. حتی بین براندازان جمهوری اسلامی هم چنین مسالهای را میبینید. آنها با اینکه دم از حقوق بشر میزنند و جمهوری اسلامی را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم میکنند وقتی نوبت به خودشان میرسد به خشنترین شکل با مخالف خودشان حرف میزنند و رفتار میکنند و حتی به اعمال خشونت توصیه هم میکنند حتی مثلاً مدعی هستند باید علیه منافع کشور خودشان جنگ راه بیفتد! آنها مدعی هستند باید تحریمها علیه ایران بیشتر شود. یعنی تمام خشونتهای سیاسی را مشروع میدانند برای اینکه به قدرت برسند یا بتوانند به قدرت بازگردند. این مساله نشان از بیاعتمادی است و اینکه نمیتوانند حرفشان را به کرسی بنشانند.
ممکن است در جریانات سیاسی داخلی منتقد هم چنین پدیدهای دیده شود اما حرف کلی این است که وقتی شیوه کلی یک جریان سیاسی بهطور عمومی این باشد و بین نیروها عمومیت پیدا کند و در واقع این نوع رفتار برند شود آنوقت قابل تحلیل است که این مساله ناشی از چه انگارههای سیاسی است که در ذهن و ضمیر این جریانات رسوب کرده است. وگرنه از نظر شخصی ممکن است بتوان یک آدم سوپراصلاحطلب هم پیدا کرد که از نظر فردی به بیادبی مبادرت کند. تشدید خشونت کلامی در سیاست را وقتی عمومیت پیدا میکند و اخلاق و مروت و ادبیات و ادب سیاسی رخت برمیبندد باید ریشهیابی کرد و دید این مساله به چه پدیده فلسفی و ریشهها و بنیادهای آن به چه حوزهای از تفکرات اندیشهای برمیگردد.
آیا رفتار اینچنینی از سوی سیاستمداران به لایههای مختلف اجتماعی هم تسری پیدا میکند؟
اگر بخواهیم به لحاظ رواشناختی بررسی کنیم این پدیده ناشی از کاهش اعتمادبهنفس است. وقتی افراد اعتمادبهنفس و باورشان به توانمندیهای شخصیشان کم میشود به آن با دو شیوه واکنش نشان میدهند. یا افسردگی میگیرند یا دچار خشونتورزی میشوند. این یک پدیده روانشناختی است و برای جامعه هم مصداق دارد. وقتی عنصر اعتماد از جامعه رخت برمیبندد؛ یعنی آحاد جامعه اعتمادبهنفسشان را به دلایل مختلف از دست میدهند، یعنی شهروندان به همدیگر اعتماد ندارند و از طرفی جامعه به حکومت اعتماد ندارد، حکومت به جامعه اعتماد ندارد و خود حکومت یعنی اجزای آن هم به خودش اعتماد ندارد، خشونت وارد کارزار میشود. در واقع وقتی هرکدام از این پنج ساحت اعتماد که ذکر کردم دچار خلل میشود جای این خلأ اعتماد را خشونت پر میکند. وقتی شما نتوانید به همسایه خود اعتماد کنید اولین اقدام این است که در آهنی جلوی خانه نصب میکنید، با کوچکترین رفتاری که از همسایه ببینید پرخاش میکنید و... دامن زدن به گفتارهای اهانتآمیز و رفتارهای حاوی خشونت در فضایی که جامعه ما از بیاعتمادی رنج میبرد به سرعت خودش را در رفتارهای اجتماعی جامعه بروز و ظهور میدهد و ترویج خشونت اتفاق میافتد.