موسی غنینژاد: این شیوه رای دادن نشاندهنده بلوغ سیاسی است
انتخاب عقلایی
موسی غنینژاد میگوید: واضح است 57درصد مردم که به آقای روحانی رای دادهاند نمیتوانند تنها متعلق به قشر متوسط رو به بالا (از لحاظ درآمدی) و پردرآمد باشند. تعداد زیادی از افرادی که در قشر متوسط رو به پایین و کمدرآمد هستند نیز به آقای روحانی رای دادهاند. بنابراین این روش رای دادن نشاندهنده یک نوع بلوغ سیاسی بود.
در روزهای پس از انتخابات، برخی شیوه رای دادن مردم را با همهپرسی کشور سوئیس در رد دریافت یارانه مقایسه میکنند. موسی غنینژاد معتقد است که نمیتوان به سادگی، انتخابات ایران را با همهپرسی سوئیس برای عدم دریافت یارانهها مقایسه کرد. به گفته او، متغیرهای زیادی در انتخابات ایران اثرگذار بود، اما میتوان عنوان کرد: هنگامی که برای مردم عواقب افزایش یارانهها توضیح داده شد، مردم انتخاب عقلایی داشتند. این اقتصاددان شیوه رای دادن مردم را نشاندهنده بلوغ سیاسی میداند و تاکید میکند که دولت باید در جهت تحقق وعدههای خود فعالتر از گذشته گام بردارد.
♦♦♦
دولت یازدهم توانست با توجه به وعدههای افزایش چند برابری یارانهها از سوی رقبا، پیروز انتخابات شود، برخی این موضوع را با همهپرسی سوئیس مقایسه میکنند، همهپرسی که مردم در آن به دریافت یارانه پاسخ منفی دادند، آیا میتوان چنین مقایسهای کرد؟
این موضوع بسیار پیچیده است و برای تحلیل باید تمام متغیرها را در نظر گرفت. قبل از اینکه به مساله ایران بپردازیم، باید به رفراندومی که در سوئیس برگزار شد، اشارهای داشت. در این کشور پیشرفته اروپایی نیز تمام مردم نسبت به گرفتن یارانه پاسخ منفی ندادند و حدود یکسوم با دریافت یارانه موافق بودند.
اما در مورد ایران وضعیت متفاوت است. به خاطر اینکه هنگامی که دولت یازدهم امور را به دست گرفت، در قالب یک فرآیند، پیشنهاد دادند که افراد با درآمد مناسب، داوطلبانه از گرفتن یارانه انصراف دهند. این درخواست از سمت مردم با استقبال مواجه نشد و در نتیجه موضوعی که از این حرکت نتیجه گرفته شد، این بود که مساله یارانهها برای ایرانیها از اهمیت ویژهای برخوردار است. این موضوع را با حرکت کنونی مردم در انتخابات مقایسه کنید. در انتخابات از مردم نخواستند از دریافت یارانه کنونی صرف نظر کنند، بلکه تصویری از افزایش یارانه برای مردم ترسیم کردند، به این شکل که عواقب افزایش یارانهها برای اقتصاد کشور چه خواهد شد و در صورت عملی شدن این سیاست، چه اثرات نامطلوبی برجای خواهد گذاشت. در حقیقت، در این شیوه، افزایش یارانهها برای مردم در یک کفه ترازو و از دست رفتن ثبات اقتصادی و تضمین امنیت ملی در کفه دیگر قرار داده شد. با این شیوه، مردم ترجیح دادند که به انتخاب عقلاییتر رای بدهند.
بنابراین میتوان مشاهده کرد که این موضوع کمی متفاوت از رفراندوم سوئیس است. در آن رفراندوم تنها یک سوال بود که یارانه میخواهید یا خیر؟ اما در اینجا مساله پیچیدهتر بود و متغیرهای بسیاری دخیل بودند.
در اینجا باید یک نکته را متذکر شوم. اگر دولت یازدهم از همان ابتدا در خصوص یارانهها به درستی عمل می کرد -که پیشنهادات مختلفی در این مورد در گروه رسانهای دنیای اقتصاد هم مطرح شد- به نظر دیگر در خصوص یارانهها مسالهای دیگر مطرح نبود و مساله یارانهها در انتخابات مطرح نمیشد. اگر دولت اعطای یارانهها به کل دهکها را قطع میکرد و در قالب دیگری فقط در چارچوب کمک به اقشار پاییندست یارانه میداد، دیگر این مساله به شکل کنونی مطرح نمیشد. از سوی دیگر هم از اتلاف منابع جلوگیری میکرد.
اما این یارانهها برای اقشار متوسط و پردرآمدی هزینه شد که هیچ تاثیری از جهت پایگاه محبوبیت دولت و تاثیر قابل توجهی در تغییر رفاه این گروهها نداشت. حال تصور کنید، اگر این پول میتوانست به دست گروههای کمدرآمد برسد، هم از جهت عدالت حرکت شایستهای بود و هم اثر قابل توجهی در بهبود رفاه دهکهای کمدرآمد داشت. از سوی دیگر، حتی میتوانست افرادی را که به امید سه برابر کردن یارانه، به طرف مقابل رای دادند، به سوی خود جذب کند و پایگاه اجتماعی قویتری داشته باشد. متاسفانه دولت یازدهم در این خصوص یک اشتباه استراتژیک کرد. من امیدوارم که این رویه در دولت دوازدهم تغییر کند.
اما آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود در خصوص این شایعه که یارانهها قطع خواهد شد، این اطمینان را داد که یارانهها قطع نخواهد شد، با این موضع آقای روحانی آیا میتوان رویه یارانهدهی را تغییر داد؟
توجه داشته باشید در این صحبتها مخاطب آقای روحانی کسانی بودند که خواهان دریافت یارانه هستند. اکثریت کسانی که در شهرها به آقای روحانی رای دادند و درآمد مناسبی دارند، به این جهت نبوده که از قطع یارانهها، هراس داشتند، بلکه جنبههای دیگر دولت کنونی برای آنها اهمیت داشته است. اما مطمئناً اقشار کمدرآمد که به یارانه نیاز دارند، نگران قطع یارانه بودند و آقای روحانی نیز این اطمینان را داد که در دولت دوازدهم، یارانه این گروهها قطع نخواهد شد. حتی دولت یازدهم، مطابق قانون یارانه گروههایی را که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) و بهزیستی قرار داشت، سه برابر کرد.
در حال حاضر نیز دولت در پروسه حذف یارانهبگیران با درآمد بالاست. در این خصوص نیز اقدامهایی صورت گرفته و برخی از خانوارها که نیاز نداشتند، حذف شدند. اما باید توجه کرد که شناسایی پردرآمدها کار پیچیده و زمانبری است. پیشنهاد مناسب این است که گروههای کمدرآمد شناسایی شوند و تنها حمایت از این گروهها صورت گیرد. این کار عاقلانه و بر اساس عقل و تدبیر است.
در حقیقت با این کار میتوان انرژی را بر روی کسانی متمرکز کرد که تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد هستند. این افراد شاید در یک دهک قرار گیرند، میتوان یارانه این گروهها را افزایش داد و سپس یارانه دیگر گروهها را قطع کرد. به نظر میرسد این کار با شفافسازی و اطلاعرسانی برای مردم میسر است. تیم دولت در جریان انتخابات توانست این موضوع را روشن کند که چند برابر کردن یارانهها چه عواقبی دارد، حال این تیم میتواند مردم را آگاه کند که تداوم اعطای یارانهها به تمام گروههای درآمدی سیاست نادرستی است و توان دولت را برای انجام دیگر امور کاهش میدهد.
در بحثهای جریان انتخابات صحبتهایی در مورد افزایش یارانه شد، اما مردم این موضوع را نپذیرفتند، سوال این است که آیا واقعاً سطح آگاهی مردم نسبت به گذشته در خصوص این موضوع تغییر کرده است؟
به نظر من باید این تغییر را کلیتر ارزیابی کرد، نهفقط در یک موضوع خاص. به نظر من تودههای مردم به یک درک سیاسی بالاتری رسیدهاند که چنین رایی دادند. واضح است 57 درصد که به آقای روحانی رای دادهاند نمیتوانند تنها متعلق به قشر متوسط رو به بالا (از لحاظ درآمدی) و پردرآمد باشند. تعداد زیادی از افرادی که در قشر متوسط رو به پایین و کمدرآمد هستند نیز به آقای روحانی رای دادهاند. بنابراین این روش رای دادن نشاندهنده یک نوع بلوغ سیاسی بود. در حقیقت مردم به یک درکی رسیدند که فریب عوامفریبی را نخورند. آنها حتماً این سوال را پرسیدند کسی که تا یک ماه قبل مدعی بود که کاندیدا نخواهم شد، چگونه دارای یک برنامه مدون اقتصادی شد و با این برنامه هم مشکل اقتصاد، هم مشکل بیکاری و هم مشکل فقر و فساد را حل میکند.
مردم این رفتار را سنجیدند و با انتخاب خود نشان دادند که این رویکرد با عقل جور درنمیآید. این شعور بالای مردم را در تحلیل سیاسی در انتخاب نشان میدهد. مساله نیز صرفاً مساله یارانهها نبوده است.
در حال حاضر شاهد هستیم که رفتارهای عوامگرایانه در برخی کشورها مانند ونزوئلا باعث شده که اقتصاد به حد فروپاشی برسد، آیا میتوان گفت وضعیت این کشور در سنجش مردم ما برای انتخابات موثر بوده است؟
خوشبختانه اطلاعرسانی در سطح شبکههای اجتماعی بسیار گسترده است. مردم در جریان تقریباً همه اخبار هستند. سرنوشت ونزوئلا جلوی چشم همه است. ونزوئلا کشوری است که بیشترین منابع نفتی دنیا را دارد. یعنی ثروتمندترین کشور از لحاظ نفت است. جمعیت چندانی نیز ندارد. اما در حال حاضر چه وضعیتی دارد و سوال مهمتر آنکه چرا با این منابع به این وضعیت دچار شده است؟ کالاهای ضروری در مغازهها پیدا نمیشود؛ مردم در خیابان به جان همدیگر افتادهاند و وضعیت کشور به سمت جنگ داخلی میرود. این نتیجه همین سیاستهای پوپولیستی است. به نظر من سیاستهای پوپولیستی سال 92 هم اگر ادامه پیدا میکرد ما هم کموبیش سرنوشتی شبیه به ونزوئلا میداشتیم. اما خوشبختانه مردم این را فهمیدند.
در بحث یارانهها سوالی که مطرح است اگر یارانه قشر ضعیف را سه برابر کنیم شاید تمایل این افراد به فعالیت اجتماعی و اقتصادی کاهش پیدا کند. آیا نباید این یارانه به شکل دائمی باشد و افراد را توانمند کند؟
بله، در سیستم بهزیستی و کمیته امداد فلسفه حمایت و کمک همین موضوع است. قرار نیست تا آخر عمر به یک عده صدقه داده شود. بلکه آنها نیز میخواهند خانوارها را توانمندسازی کنند. این موضوع درستی است و برای همین است که من توصیه کردم در قالب این دو سازمان پوششی کمک به اقشار ضعیف سازماندهی شود. اما توجه کنید که بهخصوص در سازمان بهزیستی عدهای امکان توانمند شدن را ندارند که البته تعداد خیلی کمی هستند. این گروهها معلولیتهایی دارند، مسن هستند و مسائلی از این قبیل، و امکان توانمندسازی برای این گروهها وجود ندارد. این افراد باید تا آخر عمر تحت پوشش باشند. عدالت و انسانیت نیز حکم میکند که این کار انجام شود. اما برای اکثریتی که در همین کمیته امداد و بهزیستی وجود دارند میتوانند در یک چارچوب مشخصی از حمایتها برخوردار شوند و راه را به سمت توانمند شدن طی کنند. اگر این دو سازمان برای کمک به اقشار ضعیف و آسیبپذیر تقویت شوند میتوانند بسیار موثر باشند، البته برای کمک کردن به گروههای توانمند باید به شکلی حمایت صورت گیرد که این حمایت شرطی باشد، نه اینکه به عنوان یک منبع درآمد دائمی در نظر گرفته شود. مانند طرح اعطای کارانه برای بیکاران، چون وقتی منبع پول دائمی باشد، بیکاران به دنبال کار نمیروند، بنابراین تنها راه این است که برای بیکاران کار ایجاد شود. بنابراین راه این است که گروههای مستعد برای توانمندسازی حمایت موقتی شوند و گروههایی که اقلیت هستند و امکان توانمند شدن برای آنها وجود ندارد زندگی آبرومندانهای با پرداخت یارانه ایجاد کنید.
در حال حاضر دولت یازدهم توانسته نسبت به دوره قبل آرای بیشتری کسب کند و از سوی دیگر، به جهت فکری، مجلس و شوراها نیز با دولت هماهنگتر شدهاند، اما مطالبات مردم نیز از دولت بیشتر شده و بسیاری از کسانی که رای دادند، با رویکرد انتقادی و به شکل مطالبهگر در انتخابات شرکت کردند. آیا دولت ظرفیت پاسخگویی به این مطالبهها را دارد؟
ببینید مردم حق دارند که مشروط رای دهند. به نظر من دولت باید به طور جدی مساله رونق اقتصادی را پیگیری کند. این وظیفه دولت است و جزو قولهایی بود که آقای روحانی در مناظره سوم داد. او گفت به فکر مشکل اشتغال و رفع بیکاری هستیم اما فکر میکنیم از طریق بهبود در فضای کسبوکار باید انجام شود. او تاکید کرد که با جذب سرمایهگذاری داخلی و خارجی و پایین آوردن هزینههای فعالان اقتصادی میتوانیم این کار را انجام دهیم. دولت باید به طور جدی این موارد را دنبال کند. چون به عقیده من و بسیاری دیگر، دولت در دوره اول کمی تعلل کرده است. در حوزه بهبود فضای کسبوکار اقداماتی شروع شده است اما به سرانجام و نتیجه نرساندهاند.
برخی معتقدند برخی از وعدههای دولت یازدهم نیز دور از انتظار بود، آیا از سوی دولت یازدهم در مناظرات رفتارهای پوپولیستی دیده شده که برخلاف انتظار مردم باشد؟
من رفتار پوپولیستی ندیدم و انصافاً در صحبتهای آقای جهانگیری و روحانی وجود نداشت، بلکه یک تفاوت در دیدگاه اقتصادی وجود داشت. که حالا اگر یک عده نظر مناسبی با دولت نداشته باشند آن را حمل بر پوپولیسم کنند. نمونه آن که بارها تکرار شد این بود که با افتخار اعلام میکردند گندم را به دو برابر قیمت بینالمللی از کشاورزان خریدیم. این یک دیدگاه است. این اختلاف دیدگاه در استراتژی اقتصادی است که مطرح میشود. من مخالف این کار هستم. ولی خوب آنها این را اعلام کردند چون فکر میکردند باید برای کشاورزان روشن شود که دولت به فکر آنها هست. ولی چرا من مخالف هستم؟ به خاطر اینکه اگر تولید گندم از طریق کشت دیم باشد، هیچ اشکالی ندارد. اما اگر از طریق استفاده از ذخایر زیرزمینی مانند آب و چاههای عمیق باشد، لطمه به محیطزیست میزند و به مصلحت نیست که به هر قیمتی بخواهیم گندم را خود تولید کنیم. این سیاستی است که در گذشته هم بوده که به هر قیمتی خودکفا شویم. دو برابر قیمت بینالمللی هزینه کنیم. از نظر اقتصادی این موضوع توجیه ندارد. چرا باید دو برابر این قیمت بدهیم وقتی میتوانیم گندم را وارد کنیم و کشاورزان را به طرف تولید محصولاتی که آب کمتری مصرف میکنند هدایت کنیم. این کاملاً عملی است و در این مسیر باید به کشاورزان کمک کنیم نه صرفاً خرید گندم. این تفاوت در استراتژی اقتصادی است که یک عده هنوز فکر میکنند از منظر اقتصادی سیاسی چون ایران در یک موقعیت دشوار منطقهای و جهانی قرار دارد بهتر این است که بیشتر به فکر خودکفایی محصولات غذایی باشد.
به نظر شما انتخابات و نتیجهای که داد و همچنین بحثها، مشارکت و بازخوردها میتواند نشاندهنده این باشد که ایران در مسیر توسعه حرکت میکند؟
بله، من فکر میکنم که مسیر کنونی، مسیر درستی است. باید به یک موضوع تاریخی اشاره کنم که ممکن است بعضی از جوانها به یاد نداشته باشند. گذشته اقتصادی خودمان را مرور کنید ببینید که بعد از جنگ ما مسیر اقتصادی کموبیش درستی را طی کردیم. با افتوخیز و اشکالاتی و آزمون و خطاهایی مواجه بودیم ولی کمکم این مسیر اصلاح شد. تا به دولت آقای خاتمی و برنامه سوم رسیدیم. برنامه سوم که به اجرا گذاشته شد، افتوخیز داشت و عدهای از نمایندگان مجلس ششم خیلی موافقت نمیکردند و مشکلتراشی برای همان برنامه میکردند. اما توجه داشته باشید که مسیر درست بود. تمام دادههای کلان اقتصادی و وضعیت خرد اقتصاد نشان میداد که حال اقتصاد خوب است. این موضوع نشان میدهد که ما در یک مسیر باثبات حرکت میکردیم. درست است که تورم تکرقمی نشده بود، اما تا سال 84 به سطح حدود 10 تا 15 درصد رسیده بود. رشد اقتصادی نسبتاً باثباتی حدود پنج تا شش درصد ایجاد شده بود. دولت داشت کوچک میشد. خصوصیسازیها کموبیش صورت میگرفت هرچند بهکندی پیش میرفت و بخش خصوصی قدرتمندتر شد.
اما یکدفعه با شوک 84 مواجه شدیم و واقعاً اصطلاح دوربرگردان را میتوان در این دوره به کار برد، در واقع در دولت نهم و دهم یک دوربرگردان بزرگ در مسیر اقتصاد کشور زده شد. در آن هشت سال همه این نتایج نابود شد و ما 20 سال به عقب بازگشتیم.
در حال حاضر نیز حتی رسیدن به شرایط سال 1384 کار آسانی نیست. این را باید محققان و پژوهشگران اقتصادی روشن کنند و برای مردم بگویند. این فقط شعار دولت یازدهم نیست، بلکه یک واقعیت است. ما هم از دولت یازدهم انتقاد میکنیم ولی رخدادهای آن هشت سال در حد فاجعه بود و همه دستاوردها را از بین برد. خالص اشتغال در آن هشت سال نزدیک به صفر شد. اینها همه نتیجه سیاستهای غلط بود. حال برخی انتظار دارند در چهار سال همه این خرابکاریها درست شود؟ خراب کردن در یک لحظه است. شما میتوانید در یک لحظه دینامیت بگذارید و یک ساختمان را خراب کنید. اما آیا درست کردن یک ساختمان هم به این راحتی است؟ این دینامیت را پوپولیستهای دولت نهم و دهم کار گذاشتند و اقتصاد را نابود کردند.
درست است، ما باید متوقع باشیم آقای روحانی قولهایی را که در هر دو دوره داده انجام دهد، ولی توقعات باید در حد کارشناسانه و معقول باشد و شرایط قبل را نیز در نظر بگیریم. اگر خیال ما در این انتخابات راحت شد برای این بود که دوباره برگشت به عقب نداریم و اقتصاد در ریل اصلی خود قرار گرفته است.