تنشهای پایدار
چرا مشکل اقتصاد ایران حل نمیشود؟
آیا مشکل اصلی اقتصاد ایران رشد نقدینگی، تورم، کسری بودجه، ناترازی بانکها، افزایش قیمت ارز، نرخ بهره بالا، رشد اقتصادی پایین و پرنوسان، بیکاری، فساد، رانتخواری و تحریم و نظایر آن است؟
به نظر میرسد این موارد هم مشکل اقتصاد ایران هستند و هم نیستند. هستند چون واقعیت دارند و برای یک اقتصاد متعارف مشکلاتی جدی به شمار میروند. نیستند چون عمدتاً معلول مسائل دیگری هستند که آن مسائل پیامدهای خود را در این پدیدهها بروز و ظهور میدهند. ازاینرو بدون تدبیر درباره آن مسائل نمیتوان مشکلات مذکور را به صورت پایدار درمان کرد. اما آن مسائل دیگر کداماند؟
به نظر میرسد مساله بنیادی این است که اقتصاد ایران از اوایل دهه 1350 به خاطر جهش قیمت نفت و در نتیجه دسترسی به منابع سرشار ناشی از رانت نفت، از ریل یک اقتصاد نسبتاً متعارف اما در حال توسعه خارج شد و در مسیری کاملاً متفاوت از قبل گام نهاد. حکومت وقت با در اختیار گرفتن انحصاری منابع حاصل از این رانت سرشار و تزریق آن به تاروپود اقتصاد ایران، از یکطرف توانست بهتدریج کنترل اقتصاد را به دست بگیرد و از طرف دیگر شوکهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی بر جامعه ایرانی وارد کرد و این تحولات بزرگ، سبب شد کمکم تنشهای مهمی میان حکومت و جامعه از یکسو و حکومت و قدرتهای خارجی از سوی دیگر جوانه بزند و زمینه را برای زلزلههایی بزرگ آماده کند. این تنشها در نهایت به وقوع انقلاب 1357 و سقوط حکومت وقت ایران منجر شد. بعد از انقلاب نیز نهتنها این تنشها آرام نگرفتند، بلکه به خاطر گسترش دامنه و عمق ورود و دخالت دولت و سایر ساختارهای حاکمیتی در اقتصاد و مسائل فردی و اجتماعی و همچنین تحولات بنیادین و نامتعارف در روابط خارجی، هر یک بهگونهای دیگر و حتی با شدتی بسیار بیشتر به حیات خود ادامه دادند و بهتدریج حالتی پایدار و مزمن به خود گرفتند.
کاری که این «تنشها یا بیثباتیها» در بیش از نیمقرن اخیر با اقتصاد ایران کردند آن است که با ایجاد «ابهام و نااطمینانی» در فضای کسبوکار، برای سرمایهگذاران «تفکر و برنامهریزی بلندمدت» را که شرط لازم «سرمایهگذاری مولد» بهخصوص «توسعه آن» است؛ بسیار دشوار و خطرناک کرده و در نتیجه موجب افت و سکون گسترده و عمیق در میل به سرمایهگذاری مولد در اقتصاد ایران شدند. جامعه ما برای بیش از نیمقرن درگیر سه تنش جدی است: الف) تنش مزمن و پایدار در حوزه مالکیت خصوصی ب) تنش مزمن و پایدار در زمینه روابط داخلی بهخصوص در زمینه سبک زندگی فردی و اجتماعی. ج) تنش مزمن و پایدار در زمینه روابط خارجی و بینالمللی.
همزمان با دستوپنجه نرم کردن اقتصاد ایران با تنشهای گفتهشده و تبعات آن در دهههای اخیر، بسیاری از کشورهای در حال توسعه و حتی فقیر و توسعهنیافته نظیر هند، ترکیه، کره جنوبی، اندونزی، تایلند، مالزی، ویتنام، شیلی، برزیل و بهویژه چین به سرعت در حال رشد و توسعه بودند. در حالیکه طی دهههای اخیر بسیاری از کشورهای رقیب و مشابه ایران، متوسط نرخ رشد سالانه سرانه تشکیل سرمایه ثابت ناخالص داخلی حقیقی حدود پنج درصد و بالاتر را تجربه کردهاند و حتی در کشوری چون ویتنام این شاخص 5 /10 درصد بوده است نرخ رشد این متغیر بنیادی در اقتصاد ایران فقط 2 /0 درصد است. رسرانه سرمایه انباشتشده حقیقی در اقتصاد ایران با دلار برابری قدرت خرید طی 46ساله دوره 1973 تا 2019، سالانه کمتر از یک درصد رشد داشته است. این در حالی است که کشورهایی چون چین، ویتنام، کره جنوبی، بنگلادش، مالزی، هند، ترکیه و عربستان رشدهای سالانه به ترتیب 5 /7، 4 /6، 7 /6، 3 /5، 6 /4، 9 /3، 4 /2 و 6 /2 درصد را در این متغیر بنیادی اقتصاد ایجاد کردهاند.
همچنین سرانه موجودی سرمایه حقیقی در اقتصاد ایران طی 46 سال مورد اشاره، فقط 5 /1 برابر شده است. در حالی که این نسبت در کشورهایی چون چین، کره جنوبی، ویتنام و بنگلادش ارقام حیرتآور 28، 5 /19، 2 /17و 11 برابر را رقم زده است.
مشکل اقتصاد ایران، پایداری تنشها و بیثباتیهایی است که با ایجاد نااطمینانیهای گوناگون مانع انجام سرمایهگذاریهای مولد کافی در اقتصاد ایران میشود و مسائلی چون تورم، نقدینگی، کسری بودجه، ناترازی بانکها، شوکهای ارزی و تورمی و سایر مواردی که در ابتدا نام برده شد به طور عمده زاییده و معلول آن است. پس رفع موانع سرمایهگذاری مولد در اقتصاد ایران میتواند فضای اقتصادی کشور را به کل دگرگون کند، چون با انجام آن زمینه برای رفع ناترازیها و گسست چرخههای مخربی که اشاره شد فراهم شده و زمینه برای تلاطم در بازار داراییها نیز تا حد زیادی موضوعیت خود را از دست خواهد داد.
وضعیت اقتصاد ایران به انسانی میماند که هرازچندگاهی سیم برقی با بدن او برخورد میکند و برای مدتی لرزه بر اندام او میاندازد و سپس قطع میشود. طبعاً چنین اتفاقی حتی اگر هیچ برآوردی از شدت و تواتر آن در اختیار نباشد، زندگی عادی را از انسان سلب میکند و هرگونه برنامهریزی و اقدام بلندمدت را منتفی میکند و همه کنشهای انسانی را به اموری کوتاهمدت محدود میکند. در چنین فضایی، طبعاً انسان به سرمایهگذاری روی آموزش و یادگیری مهارت و نظایر آن نمیاندیشد و آیندهنگری درباره خود و خانوادهاش بیاثر خواهد شد. تنها دغدغه او در این وضعیت، آمادگی برای شوک بعدی یا فرار از مواجهه با آن است.