سکانس پایانی
علی واعظ از وضعیت پیچیده مذاکرات وین و احتمال توافق ایران و آمریکا میگوید
شکست مذاکرات را مساوی بازگشت به نقطه صفر هستهای برای ایران و آمریکا میداند و تاکید دارد که بدون به سرانجام رسیدن برجام، نمیتوان هیچیک از تنشهای گسترده را که منطقه را آبستن حوادث بزرگ و کوچک کرده است، مدیریت کرده و به آنها پایان بخشید. علی واعظ، مدیر پروژه ایران در «گروه بینالمللی بحران»، در این گفتوگو تاکید دارد که تقلای شدید اسرائیل و خرابکاریهای آن برای مجاب کردن ایران در راستای ترک میز مذاکره، بارزترین نشانه برای این است که بازگشت به برجام را به سود منافع ملی ایران بدانیم.
♦♦♦
آرایش هر یک از کشورهای حاضر در برجام به ویژه ایران و آمریکا در وضعیت کنونی چگونه است؟ باتوجه به گامهای برداشتهشده از طرف ایران و آمریکا و پیشرفت نسبی در همسو شدن دو کشور در مسیر بازگشت به برجام، در چه صورت توافق نهایی میتواند بین دو کشور حاصل شود؟
مذاکراتی که از هفته گذشته در وین آغاز شده و احتمالاً کماکان نیز ادامه پیدا خواهد کرد در واقع، در مرحله نخست به دنبال آن است که هر دو طرف باید چه اقداماتی را انجام دهند تا به تعهدات خود تحت برجام بازگردند. در این میان، فهرست اقدامات ایران سادهتر و مشخص کردن آن نیز هموارتر است، چراکه براساس پیوست یک برجام، اقدامات هستهای ایران کاملاً مشخص و روشن است. در مورد تحریمهای آمریکا اما این امر دشوارتر است چراکه امروز آمریکا تقریباً دو برابر تحریمهایی را که در پیوست برجام ذکرشده، علیه ایران اعمال کرده، لازم است که در واقع زمان بیشتری برای مشخص کردن اقدامات لازم از سوی آمریکا صرف شود. در روزهای نخست گفتوگوها، آمریکا از لحاظ مفهومی مشخص کرده بود که حاضر به رفع چه تحریمهایی است و چه تحریمهایی را میخواهد نگه دارد اما از ورود به جزئیات فهرست تحریمها خودداری میکرد. آمریکا در این مسیر، دو اصل را برای برداشته شدن تحریمها در نظر دارد؛ یکی اینکه تمامی تحریمهایی که در برجام ذکر شده است یعنی تحریمهای هستهای رفع خواهد شد و دوم اینکه تمام تحریمهای غیرهستهای که اثر رفع تحریمهای هستهای را خنثی خواهد کرد نیز رفع خواهد شد. این به آن معنی است که به عنوان مثال بانک مرکزی ایران که هم تحت تحریم هستهای و هم تحت تحریم غیرهستهای است، مسلماً تا رفع تحریم هستهای، مراودات بانکی ایران را به تنهایی عادیسازی نخواهد کرد و نیاز است که تحریمهای مربوط به مساله تروریسم که از آن بهانه برای هدف قراردادن بانک مرکزی استفاده شده نیز حذف شود. اما به عنوان مثال اگر تحریم غیرهستهای وجود داشته باشد که اول، توجیهپذیر باشد و دوم، تاثیر اقتصادی رفع تحریم برجام را ملغی نکند، چنین تحریمهایی را آمریکا نگه خواهد داشت. فرض کنید اگر افراد یا نهادهایی وجود داشتند که به دلیل نقض حقوق بشر ایران تحریم شدهاند یا بر اساس گفتههای مقامات قضایی در آمریکا در حملات سایبری به زیرساختهای ایالات متحده یا دخالت در مساله انتخابات آمریکا و...، چنین تحریمهایی حذف نخواهد شد و ایران نیز به گمان من نباید به دنبال رفع این قبیل تحریمها باشد. چنین اقداماتی به لحاظ اقتصادی واقعاً دارای ارزش خاصی نیست ولی به لحاظ سیاسی، رفع تحریم را برای دولت جو بایدن در آمریکا هزینهساز خواهد کرد و بنابراین، نتیجه این مذاکرات را ناپایاتر و غیرقابل دوامتر خواهد کرد. باتوجه به تجربهای که در برجام داشتهایم، توجه به چنین ظرافتهایی بسیار مهم است و اگر ایران واقعاً به دنبال آن است که در طولانیمدت بتواند از مزایای رفع تحریم برخوردار شود باید شرایط سیاسی واشنگتن را نیز در نظر داشته باشد. من تصور میکنم که نهایتاً در برابر دریافت امتیاز عادیسازی روابط بانکی و تجاری ایران و ازسرگیری فروش نفت به صورت قانونی، هزینه اینکه چند تحریم غیرموثر و سمبلیک بر روی کاغذ باقی بماند را میتوان ناچیز دانست. نکته آخر اینکه پس از نهایی شدن این فهرستها و رسیدن به توافق برای اقدامات دو طرف، در آن زمان باید طرفین بتوانند بر سر «مرحلهبندی» این اقدامات صحبت کنند و به نظر میرسد که این مرحله نیز با چالشهایی جدی همراه خواهد بود. ایران به دنبال آن است که آمریکا در یک گام تمامی این تحریمها را لغو کند و ایران فرصت راستیآزمایی داشته باشد و سپس ایران به تعهدات خودش بازگردد که این مساله نیز به لحاظ سیاسی در واشنگتن قابل فروش نخواهد بود. در حالی که برنامه هستهای ایران با غنیسازی 20 درصد در حال جلو رفتن است و تحقیق و توسعه را نیز پیش میبرد و از نگاه آمریکا ناقض بسیاری از بندهای برجام است، بعید به نظر میرسد که آمریکا به تعهدات خود بازگردد و زمان قابل توجهی را نیز به راستیآزمایی اختصاص دهد. این مورد نیز از موارد مورد مناقشه خواهد بود اما رسیدن به یک راهحل مرضیالطرفین نمیتواند خیلی سخت و نشدنی به نظر برسد. اگرچه ایران تفسیر نقض مفاد برجام از سوی خودش را ندارد (براساس بند 26 برجام) ولی به هرحال دیگر اعضای برجام و حداقل اعضای غربی برجام چنین تفسیری را قبول ندارند و معتقدند هم ایران و هم آمریکا خارج از تعهدات خود در حال اقدام هستند و هر دو کشور باید به برجام بازگردند. معنا و مفهوم دو کارگروهی هم که در این مورد تشکیل شده این است که ایران و آمریکا عملاً در حال نقض تعهدات خود هستند و ملزم به بازگشت به آن هستند.
با توجه به خواستههای خاص دو کشور، اختلافات اساسی بین ایران و آمریکا در مذاکرات بازگشت به برجام بر سر چه مواردی است؟ آیا واقعاً نوع و ترتیب بازگشت به برجام برای این دو مهم است یا اختلافات عمیقتری در کار است؟
مسلماً اختلافات بسیاری بین ایران و آمریکا وجود دارد که نه فقط مربوط به بازگشت به برجام بلکه در مورد آینده برجام نیز این اختلافات بارز است. دولت آمریکا در این مرحله کاملاً قانع شده است که برجام توافق پایداری نیست و با توجه به تجربه چند سال گذشته و نزدیک شدن پنجرههای غروب که در دو سال آینده در برجام پیشبینی شده نظر بر این است که برجام نخواهد توانست از یک دور دیگر از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا عبور کند. واقعیت نیز موکد این مساله است که در سال 2023 که یکی از موعدهای تعیینشده در برجام با عنوان «روز انتقال» فرا میرسد، در آن روز قرار است کنگره آمریکا تمام تحریمهایی را که در برجام توسط رئیسجمهور آمریکا تعلیق شده است، به طور کامل لغو کند و در مقابل، مجلس شورای اسلامی ایران نیز پروتکل الحاقی را تصویب کند. از همین حالا در پیشبینی اینکه کنگره آمریکا چنین اقدامی را صورت نخواهد داد و مجلس شورای اسلامی نیز عمل متقابل را انجام نخواهد داد تردیدی نیست. بنابراین، در همان سال 2023 دو کشور مجدداً در مسیر نقض برجام قرار خواهند گرفت. بر همین مبنا به گمان من پس از بازگشت طرفین به برجام و طی یک دوره اعتمادسازی، لازم است برای یک توافق بهتر مذاکره کرده و به نتیجه برسند اما من مطمئن نیستم که مقامات در ایران نیز به این نتیجه رسیده باشند. موضوع دیگر که از سمت ایران مطرح میشود، تاکید بر خسارتهایی است که خروج آمریکا از برجام بر اقتصاد ایران تحمیل کرده و ارائه ضمانتی که آمریکا به گونهای که ترامپ از برجام خارج شد، دیگر خارج نخواهد شد. اگر حتی طرفین بتوانند بر مشکلات احیای برجام فائق شوند و توافق را مجدداً به صورت کامل اجرایی کنند، در مورد آینده آن اما اختلافات بسیار جدی خواهند داشت و مذاکرات بسیار دشواری در پیشرو است.
مقاله اخیر شورای سردبیری نیویورکتایمز تاکید دارد که کاخ سفید در مسیر احیای برجام، نیمنگاهی به برجام پلاس و توافقی جامعتر دارد. آیا از روند کنونی اقدامات و رفتار دولت آمریکا، میتوان چنین رویهای را استنباط کرد؟
در اینکه دولت بایدن کاملاً متقاعد شده است که به یک توافق جایگزین برجام نیاز است، هیچ شکی نیست. ولی از توافقی که وزیر امور خارجه آمریکا از آن به عنوان توافقی طولانیمدتتر و مستحکمتر صحبت کرده است، منظور مشخصاً یک «توافق هستهای» است نه یک توافق فراهستهای. دولت بایدن معتقد است که مسائل مورد اختلاف دیگری مانند برنامه موشکی یا سیاست منطقهای ایران را فقط میتوان در چارچوب گفتوگوهای منطقهای مورد ارزیابی قرار داد و آن چارچوب نیز با چارچوب 1+5 متفاوت خواهد بود. گروه 1+5 توسط قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تشکیل شد و هم عضویت در آن و هم موضوع این گفتوگوها توسط این شورا مشخص شده است و بنابراین اصلاً نمیتواند فراتر از مساله هستهای در این چارچوب مشخص، گفتوگو کند. بر همین اساس، پرداختن به برنامه موشکی ایران نیازمند آن است که مثلاً کشورهای همسایه ایران در مذاکرات حضور داشته باشند و اساساً باید به مساله موشکی به عنوان خلع سلاح منطقهای نگاه کرد نه اینکه صرفاً ایران چه اقداماتی باید انجام دهد تا همسایگانش احساس تهدید کمتری کنند، بلکه همسایگان نیز باید اقداماتی انجام دهند که ایران نیز از سلاحهای متعارفی که بیشتر آن را کشورهای غربی برای همسایگان ایران تامین میکنند و در اختیار همسایگانش قرار دارد احساس خطر کمتری بکند. بنابراین من فکر نمیکنم که دولت بایدن به دنبال گفتوگوهایی مانند «برجام پلاس» به صورت مستقیم با ایران باشد، اما از روندی که از سوی بازیگری بیطرف مانند سازمان ملل یا گروهی از کشورهای اروپایی دنبال شود، حمایت خواهد کرد.
موارد تضعیفکننده در مسیر مذاکرات همچون حمله به کشتی ایران در دریای سرخ و خرابکاریهای اخیر در نطنز را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ آیا این اقدامات را میتوان اقداماتی هماهنگ از سوی جبهه غرب برای تحت فشار قرار دادن هرچه بیشتر ایران دانست که اسرائیل مجری نیابتی آن است؟
به گمان من این اقدامات را میتوان از منظر نگرانی اسرائیل در مورد روند گفتوگوهای دیپلماتیک و چشمانداز احیای برجام بررسی کرد. یعنی هرچه فضا به سمت گفتوگوهای موفقیتآمیزتر پیش میرود، به موازات آن نیز نگرانیهای اسرائیل بیشتر میشود و دست به چنین اقدامات خرابکارانهتری خواهد زد. این مساله به این علت است که اسرائیل میخواهد به کشورهای مذاکرهکننده با ایران یادآوری کند که اسرائیل مخالف برجام است و گزینههای زیادی برای جلوگیری از این مساله دارد و هم به ایران یادآوری کند که برنامه هستهایاش بسیار آسیبپذیر است. نهایتاً هدف اسرائیل از چنین اقداماتی در تمام این سالها این بوده است که ایران به اشتباهی دست بزند که این اشتباه به خودی خود، برنامه اسرائیل برای منزوی کردن و تضعیف ایران را عملی کند. این تاکتیکی است که اسرائیل، سالها با فلسطینیها اجرا کرده و فلسطینیها نیز هر بار به این دام افتادهاند. در رویاروییهای غیرمستقیم اخیر که بین اسرائیل و ایران در سوریه به وقوع پیوسته، ایران با اتخاذ «صبر استراتژیک» به دام اسرائیل نیفتاده است و امروز نیز ایران بعید است که با اقدامات تلافیجویانه، شرایطی را ایجاد کند که اسرائیل به هدف خود یعنی جلوگیری از احیای برجام و سوق دادن ایران و آمریکا به یک درگیری نظامی، دست پیدا کند. منظور من این نیست که ایران به هیچ وجه اقدامی را در دستور کار قرار ندهد بلکه نباید کارهای مدنظر اسرائیل را انجام دهد. اسرائیل میخواهد ایران بعد از چنین اقدامات خرابکارانهای، میز مذاکره را ترک کند و دست به اقدام تلافیجویانه در خاک اسرائیل بزند که این مساله، رفع تحریمها را برای دولت بایدن ناممکن میکند و بهانهای به آمریکا میدهد که اسرائیل به همراه آمریکا دست به حمله نظامی علیه ایران بزند و این رخدادها میتواند زیرساختهای ایران را از بین برده و ایران را برای چندین سال از عرصه رویاروییهای منطقهای دور کند. بهترین گزینه ایران، پیگیری جدی مذاکرات است تا همزمان با احیای برجام، حفرههای امنیتی موجود در کشور را که اسرائیل برای ضربه زدن به برنامه هستهای ایران از آنها استفاده میکند، محدود و ترمیم کند. افزون بر این، ایران میتواند گزینههای حقوقی و بینالمللی را برای افزایش فشار بر روی اسرائیل که اقدامات آن با هیچ نُرم و قانون بینالمللیای همخوان و سازگار نیست، در نظر داشته باشد.
آیا انفجار اخیر در نطنز میتواند به نزدیکتر شدن ایران و آمریکا به یکدیگر منجر شود و این رفتار ظاهراً خودسرانه، آمریکا را از اسرائیل دور کند؟
من مسلم میدانم که این اقدام اسرائیل، برای دولت بایدن اقدامی بسیار ناگوار است. دولت بایدن از ابتدای کار تصمیم گرفت که با اسرائیل مشورت داشته باشد و برداشتی را که اسرائیل در دوره اوباما از دولت آمریکا داشت مبنی بر اینکه آنها به دنبال دور زدن اسرائیل و نادیده گرفتن منافع اسرائیل در مذاکرات با ایران هستند، تصحیح کند. به همین دلیل، دولت بایدن از ابتدا اسرائیل را در جریان مباحثات خود در مورد بازگشت به برجام قرار داده است. اقدام اسرائیل در روزی که بلندپایهترین مقام دولت بایدن وارد اسرائیل شده بود، یک خنجر از پشت به آمریکا محسوب میشود و من فکر میکنم این اتفاق، دولت بایدن را در پیگیری احیای برجام، جدیتر خواهد کرد و باعث خواهد شد تا اسرائیل از نفوذ کمتری در دولت بایدن برخوردار باشد. به گمان من در ایران نیز مسوولان باید به این نتیجه برسند که اگر اسرائیل برای جلوگیری از برجام تا این حد دستوپا میزند، بنابراین احیای برجام نمیتواند به ضرر منافع ایران باشد. امیدوارم که چنین اقداماتی بر خلاف نیات اسرائیل، باعث شود مواضع ایران و آمریکا به یکدیگر نزدیکتر شود و به جای دنبال کردن مواضع حداکثری، انعطاف بیشتری از خود نشان بدهند تا بتوانند برجام را احیا کنند و بر روی آن بستر به توافق «بیشتر برای بیشتر» دست پیدا کنند.
چه اتفاقی رخ میدهد که دستگاههای امنیتی (مشخصاً دستگاه امنیتی-اطلاعاتی ایران) تا این میزان با چالش مواجه میشوند و چگونه میتوانند خود را از این حفرههای ایجادشده، مصون سازند؟
این مشکل امنیتی عملاً گواه مشکل عمیقتری است که در ایران به وجود آمده و آن، بحران ناکارآمدی است. بحران ناکارآمدی معمولاً در سیستمهایی پدیدار میشود که به دنبال ارجحیت دادن «تعهد» بر «تخصص» هستند. از آنجا که تعهد یک امر باطنی است و نمود بیرونی آن، تفسیرپذیر است، بر خلاف تخصص که مشخص است و تفسیرپذیر نیست، به همین دلیل این مساله باعث میشود که از نقاب تعهد استفاده شود تا «نفوذ» صورت بگیرد. بر همین اساس، افرادی در جایگاههای حساس و ویژه قرار میگیرند که از تخصص کافی برخوردار نیستند. این مساله را در مشکلات اقتصادی کشور، در مشکلات مربوط به بهداشت عمومی، مسائل محیط زیستی و حتی همین مسائل امنیتی به خوبی میتوان مشاهده کرد. همگیِ این مسائل برگرفته از یک مساله هستند و به قدری دایره «خودی» بودن در ایران تنگ شده است که افراد باقیمانده، یا از عهده کارها به درستی برنمیآیند یا افرادی با نقاب تعهد میتوانند در سیستم نفوذ کنند و باعث شوند که ایران به این شکل ضربهپذیر شود. در سیستمهای باز که در آنها از هر تخصصی به خوبی استفاده میشود، بخت موفقیت بسیار بیشتری وجود دارد. به عنوان مثال، در آمریکا به عنوان یک جامعه مهاجر، ایرانیان بسیاری در دولت آمریکا نقشآفرینی میکنند و این افراد یا زاده ایران یا بزرگشده ایران هستند یا نهایتاً چندسالی در این کشور حضور داشتهاند. هر شخصی که پنج سال در ایالات متحده زندگی کند محق است که در ساختارهای گوناگون حتی در ساختارهای نظامی و امنیتی آن فعالیت کند. این نگاه را با نگاه موجود در ایران مقایسه کنید که منجر شده است کشور از ظرفیت بسیار زیادی از نیروهای متخصص خود بیبهره شود.
در برهه زمانی کنونی با در نظر داشتن نگاه همزمان کوتاهمدت و بلندمدت، بهترین و بدترین سناریوی ممکن در مسیر توافق بین ایران و آمریکا چیست؟
بهترین سناریو از نگاه من این است که پیش از موعد پایان توافق موقتی که ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی به دست آوردهاند که در واقع روز 21 می است، ایران و آمریکا توانسته باشند بر سر بازگشت و تدوین نقشه راه بازگشت به برجام توافق کرده باشند. بنابراین، توافق با آژانس یا تمدید اجرای پروتکل الحاقی و صورت گرفتن اقدامات لازم برای بازگشت به برجام و رفع تحریمها پیش از اتمام ریاست جمهوری حسن روحانی صورت بگیرد تا رئیسجمهور بعدی بتواند بدون نگرانیهای مربوط به برجام و مشکلات اقتصادی دوره پیشین و فراگیری کرونا به مشکلات کشور بپردازد و مذاکرات جدیدی را با کشورهای 1+5 در مورد یک توافق «بهتر در مقابل بهتر» برای دو طرف آغاز کند. بدترین سناریو نیز شکست مذاکرات یا پیشرفت نداشتن آن و ادامه تحریم و فشار حداکثری بر ایران و افزایش اقدامات هستهای ایران و درگیریهای منطقهای و تنش در این جنگ با حاصل جمع صفر بین ایران و آمریکا و متحدان منطقهای خواهد بود. امروز حل بحران یمن، افغانستان، عراق و سوریه بدون تنشزدایی در مورد برجام غیرقابل تصور و ناممکن است. بنابراین، نیاز است که در زمینه برجام پیشرفتهایی صورت بگیرد تا بتوان به مسائل دیگری نیز پرداخت تا در منطقه وضعیت بهتری برقرار شود. اگر این مذاکرات پیشرفت نداشته باشد یا به شکست منجر شود، گفتوگوها تا پاییز به تاخیر خواهد افتاد یا برجام احتمالاً به صورت کامل از بین خواهد رفت و در این صورت برنامههای سازمان ملل مجدداً باز خواهند گشت و ایران و آمریکا به نقطه صفر رویارویی بر سر مسائل هستهای باز میگردند.