اسپرسوی اماراتی- اسرائیلی
تحلیل نصرتالله تاجیک از ریشههای پنهان توافق امارات و اسرائیل
پای اسرائیل بالاخره به خلیجفارس باز شد. عادیسازی روابط بین امارات متحده عربی و اسرائیل در حالی صورت گرفت که در اتفاقی عجیب، مژده آن از سوی دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا و در اتاق بیضی معروف کاخ سفید به جهانیان و شاید مقامات هر دو کشور داده شد. این دو کشور اگرچه سالها روابط غیررسمی و بعضاً مخفیانه را با یکدیگر دنبال میکردند اما علنی شدن آن، نوید رخدادهای جدید در خاورمیانه را میدهد. در این گفتوگو، نصرتالله تاجیک، سفیر اسبق ایران در اردن، چنین طرحی را دارای ریشههایی چندگانه از قبیل زیادهخواهی و بحران حاکمیت سیاسی محمد بنزاید، اهداف سیاسی دونالد ترامپ و خصومت امارات با ایران میداند و تاکید دارد که این مساله با مدیریت ایران میتواند منجر به تامین منافع کشور شود و از بحرانی شدن وضعیت منطقه جلوگیری کند.
♦♦♦
ریشههای توافق غیرمنتظره امارات متحده عربی و اسرائیل را چگونه میتوان کاوش کرد و آیا واقعاً امکان پیشبینی چنین اتفاقی، پیش از نهایی شدن آن وجود نداشت؟
بستگی دارد که از چه منظری به این موضوع نگاه کنیم. اگر از زاویه نگاه جاهطلبانه «محمد بنزاید آلنهیان» رئیس کنونی امارات متحده عربی و حاکم ابوظبی به این موضوع نگاه کنیم که اخیراً در سلسلهتحولات بینالمللی و منطقهای فعال شده است، امکان پیشبینی چنین رخدادی وجود داشت. اگر بخواهیم از منظر درز برخی اخبار به رسانهها این مساله را کاوش کنیم، بازهم این موضوع، قابلیت پیشبینی را داشت چراکه پس از سال 1994 اردن با قرارداد «وادی عربه» و مصر با قرارداد «تابا» وارد مرحلهای از روابط دوجانبه با اسرائیل شدند و برخی از کشورها مثل قطر نیز از طریق تاسیس دفتر اقتصادی با اسرائیل در دوحه همکاری خود را رقم زدند. اخیراً نیز عمانیها با استقبال از نتانیاهو در مسقط و همچنین رفتوآمدهای مقامات بحرینی با مقامات اسرائیل این فرآیند را آغاز کرده بودند. این خبر، چندان قابل توجه یعنی چیزی شبیه انفجار یک بمب هستهای نبوده است و به نظر میرسد که اماراتیها از جنبههای مختلف به دنبال این موضوع بودهاند تا وزن سیاسی و ژئوپولتیک خود در معادلات منطقه را افزایش دهند. درگیری در یمن، لیبی و استفاده از تسلیحات غربی در منازعاتی که به آن وارد شدهاند، نقشآفرینی در برخی مسائل سوریه و افتتاح سفارت در دمشق در سال گذشته و... نشاندهنده خروج امارات از پوسته قدیمی خود و ورود به یک فضای جدید است. اینکه آیا استراتژی و سیاستهای درستی برای این کار از سوی امارات انتخاب شده است یا نه، و آیا پیامدهای منفی این اقدام به تبعات مثبت آن میچربد یا نه، بحث دیگری است. بنابراین، اتفاق عظیم و عجیبی در این حوزه رخ نداده است و روندی که در این چند سال توسط امارات متحده عربی در پیش گرفته شده بود، با حصول این توافق، دور از ذهن نبود. بر همین اساس شاید بتوان گفت که یافتن یک ریشه «واحد» برای تحلیل این توافق ناممکن است و در همین راستا، مثلاً برخی اظهارنظرها در مورد مقصر بودن ایران در این اتفاق قابل قبول نیست. اگرچه ایران و نقش آن در رویدادهای منطقهای، موثر بر رخدادهای این منطقه بوده است اما قصوری متوجه ایران نیست. با این حال، انتقاد به برخی از رویههای ایران در قبال همسایگان خود قابل پذیرش است اما اینکه چنین رخدادی را ناشی از ترس همسایگان از ایران بدانیم، قابل قبول نیست؛ چراکه مسائل امنیت ملی و مواردی همچون توسعه صنایع دفاعی کشور را نمیتوان به خوشایند سایر کشورها گره زد. بر همین مبنا و با توجه به جمیع مسائلی که در این سالها رخ داده است، مجموعهای از اهداف «محمد بنزاید» و نیازهای مقطعی موجود در منطقه را میتوان به عنوان مجموعه ریشههای این توافق در نظر گرفت. یکی از نکات بسیار مهم در این مورد، سلسله اقدامات محمد بنزاید است که منجر به انتقال امارات متحده عربی از یک مدار مشخص به مدار دیگر شده است. به نظر میرسد این مساله که محمد بنزاید علاقهمند به تعجیل در توافق با اسرائیل و دادنِ پاس گل (بهزعم من، بیفایده) به دونالد ترامپ که نیازمند تقویت در این برهه است، این هدف را ورای ارتباط اسرائیل و امارات متحده عربی تعبیر میکند. هدف این مساله، احتمالاً اعطای یک امتیاز به ترامپ و متقابلاً، دریافت امتیاز در مقطعی دیگر از ایالات متحده است. شواهدی نیز در این مساله در چند سال گذشته برملا شد مبنی بر اینکه محمد بنزاید و محمد بنسلمان، کمک مالی قابل توجهی در زمینه حمایت و افکارسنجی از طریق یک شرکت اسرائیلی در انتخابات پیشین آمریکا به دونالد ترامپ کردند. هم امارات متحده عربی و هم عربستان سعودی و اسرائیل در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما و درست در زمانی که ایران در حال حل کردن مسائل خود با غرب بود، تخریب آن روند و برجام را دنبال میکردند. در نظر گرفتن این شرایط نشان میدهد که این کشورها، همه تخممرغهای خود را در سبد آمریکا قرار دادهاند تا ترامپ را در مقابل ایران قرار دهند و موازنه ژئوپولتیک موجود را بر هم بزنند اما بهرغم فشار حداکثری ترامپ و مجموعهای از اقدامات او علیه ایران، کاری از پیش نبردند. در ماجرای ساقط شدن پهپاد آمریکایی به دست ایران، این کشورها تصور میکردند که آمریکا به ایران حمله نظامی خواهد کرد اما ترامپ در این واقعه، عکسالعمل دندانگیری که به میل امارات، عربستان سعودی و اسرائیل باشد از خود نشان نداد. مجموعه این مسائل نشان میدهد که محمد بنزاید به دنبال آن است که در لحظات آخر، شرایطی را برای ترامپ مهیا کند تا با خلق دستاوردهایی در عرصه سیاست خارجی برای ترامپ، او برای بار دوم، سکان ریاستجمهوری آمریکا را در دست بگیرد و پس از آن، حمایت دفاعی آمریکا از امارات و فروش تسلیحات پیشرفته آمریکایی به این کشور را میسر کند. بنابراین، ریشههای این توافق، جاهطلبیهای حاکمان امارات، اهداف دونالد ترامپ، خصومت بیش از حد بنزاید با ایران و توسعهنیافتگی منطقهای است و در این فرآیند، به احتمال فراوان، محمد بنزاید قربانی بازی ترامپ خواهد شد.
واکنش ملتها و گروههای مختلف در جهان عرب و جهان اسلام به این رخداد را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ سکوت نسبتاً فراگیر متعاقب اعلام این توافق را به چه شکل میتوان تفسیر کرد؟
عکسالعملها در مورد توافق امارات و اسرائیل نسبت به موارد مشابه قبلی متفاوت بوده و حجم آن نیز نسبت به آنچه پیشتر مورد انتظار بود، فرق کرده است. بخشی از این مساله ناشی از وضعیت کنونی جهان و همهگیری جهانی کروناست که بخش زیادی از جوامع را درونگرا کرده است به گونهای که بسیاری از مردم، در فکر درمان کرونا و عبور از وضعیت فعلی هستند. قسمت دیگر این مساله نیز، ناشی از آن است که بسیاری از مسائل سیاسی حتی در این حجم و اهمیت نیز امروزه اولویت اصلی برخی جوامع را شامل نمیشود. اما بخش دیگر، مربوط به مسائل سیاسی است که کشش طرح آن دیگر وجود ندارد. من باور دارم که در ایران، به مساله توافق میان این دو کشور، بیش از حد بها داده شده است. ما نباید با این قضیه به شکلی مواجه شویم که گویی این اتفاق با امنیت ملی ایران پیوند خورده است. برخی نگران حضور اسرائیل در مرزهای جنوبی کشور هستند در حالی که رژیم صهیونیستی در مرزهای شمال و شمال غربی ایران حضور دارد اما کار خاصی را نمیتواند از پیش ببرد. بر همین مبنا، لازم است که با این اتفاق، متناسب با وزن آن برخورد کرد. توجه بیش از حد به این توافق در ایران، موجب شده است تا واکنش سایر کشورها و جوامع، به دیده انفعال در نظر گرفته شود. علاوه بر این، توجه بیش از حد به چنین مسالهای شاید بتواند منجر به بر هم خوردن رابطه ایران و امارات شود. ما نباید اشتباهات قدیمی خود در قبال امارات مانند وابستگی اقتصادی زیاد به این کشور را اینبار در قضیه مربوط به این توافق نیز تکرار کنیم. اگرچه نزدیکی جغرافیایی با امارات، اشتراکات تاریخی و پیوندهای خویشاوندی برخی بازرگانان و فعالان اقتصادی با این کشور در ارتباط دوجانبه بین ایران و امارات موثر بوده است اما در حاشیه خلیجفارس، کشورهای زیادی وجود دارند که میتوان با آنها نیز مشارکت اقتصادی را رقم زد که این مساله باید در دستور کار قرار بگیرد. ایران باید توازن ویژهای را به وجود بیاورد و وابستگی به امارات را کاهش دهد تا سیاستهای خود را به دلیل وابستگیهای اقتصادی به سایرین، تعدیل نکند و همچنین نباید موضوعی مثل این توافق را به حدی بزرگ جلوه دهیم که از کنترل خارج شود. از سوی دیگر، اگرچه ممکن است حضور صهیونیستها در خلیجفارس، دسترسی و نزدیکی آنها به ایران را آسان کند اما متقابلاً، دسترسی ایران به آنها نیز افزایش خواهد یافت و این حضور، آسیبپذیری امارات متحده عربی را نیز بیشتر خواهد کرد. دقیقاً یکی از اشتباهات محمد بنزاید، در این موضوع را میتوان کشاندن رویارویی ایران و اسرائیل به امارات دانست. بنابراین همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، باید به ریشههای این مساله، وزن متناسبی داده شود تا در مقابله با آنها نیز با دقت عمل شود.
آیا پیش افتادن امارات در عادیسازی روابط با اسرائیل به معنای کاهش نقش عربستان در سیاست خاورمیانهای آمریکا و تضعیف اهمیت این کشور است یا اینکه امارات، آغازگر راهی است که پس از آن، سایر کشورهای عربی نیز در این مسیر قرار خواهند گرفت؟
امارات دارای سرزمین وسیعی با مرزهای آبی طولانی با خلیجفارس و دارای دسترسی به دریای عمان است. این کشور با محدودیتهای جغرافیایی و تنگناهای ژئوپولتیک مواجه نیست و جمعیت کم و اقتصاد شکوفایی دارد. چنین کشوری وقتی با اقدام خاصی همچون عادیسازی رابطه با اسرائیل، حساسیت یکی از بزرگترین همسایگان خود و یک قدرت منطقهای یعنی ایران را برمیانگیزاند، این اقدام نشاندهنده یک سیاست نامناسب است. من این مساله را ناشی از هوشمندی محمد بنسلمان ولیعهد عربستان سعودی میدانم. سیاست کلی عربستان در ارتباط با رژیم صهیونیستی همواره منوط به حل مساله فلسطین بوده است اما در حال حاضر به نظر میرسد که عربستان، این نقش را به اماراتیها واگذار کرده است. این کشورها پیشتر نیز به شکلی مخفیانه میتوانستند هر کاری را با اسرائیل انجام دهند اما علنی کردن این مساله منجر به اعطای اعتبار یا به عبارتی، دادنِ پاس گل به دونالد ترامپ در انتخابات پیش روی آمریکاست که در حقیقت نوعی دوپینگ سیاسی پیش از انتخابات ریاستجمهوری در این کشور است. اگر عربستان چنین نقشی را ایفا میکرد، به عنوان کشوری که ادعای رهبری جهان اسلام را دارد هزینه سنگینی بر این کشور تحمیل میشد و تصور کنید عبارتی که محمود عباس علیه مقامات اماراتی به کار برد، خطاب به حاکمان عربستان سعوی بود. این مسائل هزینههای سنگین بود که عربستان سعودی از آن شانه خالی کرد و هوشمندی محمد بنسلمان در این مساله، در این کار بود که قبحزدایی را بر دوش امارات قرار داد و چهبسا آمریکاییها نیز همین مساله را به این دو کشور توصیه کرده باشند. بیشترین کارکرد این توافق، قبحزدایی است و پیامد آن نیز به این شکل خواهد بود که دیگر کشورهای عربی حوزه خلیجفارس را به برقراری ارتباط با رژیم صهیونیستی تشویق خواهد کرد.
به نظر شما توافق میان امارات و اسرائیل چه پیامدهایی را برای تجارت در سطح منطقه به دنبال خواهد داشت؟
اماراتیها الگوی توسعه ملی خود را بر اساس رشد و توسعه اقتصادی بنیان نهادهاند و بیشتر، یک نماد اقتصادی در منطقه هستند به ویژه در مورد امارتی مانند دوبی این مساله بیشتر قابل فهم است. در چنین شرایطی وقتی کشوری همچون امارات متحده عربی وارد منازعاتی مانند یمن یا سوریه میشود یا ارتباط و تامین مالی برخی امارتهای این کشور با جنگجویان وارداتی نیابتی حاضر در سوریه افشا میشود، این موارد با الگوی توسعه اقتصادی بر اساس تجارت، توسعه تجارت و مسائل اقتصادی، تا حد زیادی ناهمخوان است. به باور من، محمد بنزاید، از رویهای که در پیش گرفته است اهداف متعددی را دنبال میکند. شواهد اطلاعاتی که بعضاً به رسانهها درز کرده است نیز این مساله را تایید میکند. بر همین مبنا، محمد بنزاید به عنوان ولیعهد که برادر بزرگترش شیخ خلیفه را به نوعی کنار گذاشته است در حقیقت قصد دارد که میخ حاکمیت خود را در عرصه سیاسی این کشور و شش حاکم دیگر امارتهای متحد بکوباند و این کشور را به سوی مدلی به دور از مدل کنونی امارتهای هفتگانه سوق دهد و نوع جدیدی از حاکمیت سیاسی را بر کشور جاری کند به شکلی که این هفت قلمرو، در قالب یک نظام واحد متمرکز مانند سلطنت سعودی یا به شکل امیرنشینهای کویت یا بحرین قرار گیرند بدون اینکه این امارتها در این حکومت بتوانند نقشآفرینی خاصی کنند.
در حال حاضر، محمد بنزاید حاکم بلامنازع در امارات متحده عربی نیست و باید در تصمیمگیریهای خود، نظرات سایر حکام هر امارت را نیز در نظر بگیرد. در بین این حکام، «شیخ محمد بنراشد آلمکتوم» حاکم دوبی و نخست وزیرکنونی امارات متحده عربی، نظرات متفاوتی در برخی مسائل در برابر محمد بنزاید دارد که از جمله این مسائل میتوان به مواردی همچون مساله یمن و ایران اشاره کرد. حکام دوبی علاقهمند نیستند که ابوظبی کلیه قدرت مطلقه را در دست داشته باشد و در مقابلِ ایران قرار گیرند چراکه دوبی بیشترین ارتباط و بهرهمندی اقتصادی از ایران را دارد و به همین دلیل، شیخ محمد از تنش روابط با ایران و ضربه خوردن اقتصاد دوبی، نگران است. سلسله گشایشهایی که در مورد مسائل بازرگانی بین ایران و دوبی متعاقب قضایای مربوط به افشای اختلاف بین حاکم دوبی و ابوظبی پدیدار شد، ناشی از همین مساله بوده است. حاکم ابوظبی تصور میکند از طریق قرار گرفتن تحتالحمایه شخصی مانند دونالد ترامپ در آمریکا میتواند مساله رنج داخلی سیاست و حکومت در امارات را از بین ببرد و در رقابت با ایران دست برتر را داشته باشد. او تصور میکند اگر رابطه ایران با غرب بهبود یابد، در نهایت منجر به توسعهطلبی و هژمونی ایران در منطقه میشود که تصور نادرستی است. ایران اگرچه اهداف و منافع منطقهای خاص خود را دارد اما سابقه تاریخی ایران نشان میدهد که هیچگاه به دنبال سلطهجویی در منطقه و بر همسایگان خود نبوده است.
با توجه به وضعیت پیچیده کنونی، برندگان و بازندگان اصلی این بازی چه کسانی هستند؟
به نظر من بازنده اصلی این رخداد، محمد بنزاید است. اگر ستونی از نکات مثبت و منفی این ماجرا را ردیف کنیم، وزن مسائل منفی این اقدام، بیش از بخشهای مثبت آن است. به نظرم محمد بنزاید نسبت به این مساله، اضافه برآورد خاص خود را دارد به ویژه اگر جوهره رژیم صهیونیستی را در این مساله در نظر بگیریم. نتانیاهو حتی اجازه خشک شدن جوهر این توافق را نداده و بلافاصله نسبت به فروش تسلیحات پیشرفته از جمله جتهای جنگنده F-35 ابراز مخالفت کرده است. برتریجویی و سلطهطلبی امارات برای در اختیار داشتن بیشترین و پیشرفتهترین سلاحها در منطقه حتی اگر با نقشآفرینی این کشور در منطقه همراه باشد، باز هم شیوه نادرستی است. این رویه احتمالاً محمد بنزاید را در حوزه سیاست داخلی نیز با مشکل مواجه خواهد کرد و رفتهرفته ممکن است بازتابهای داخلی متاثر از این توافق دوطرفه در این کشور، بروز پیدا کند. علاوه بر این، پاس گلی که به ترامپ داده میشود نیز مثمر ثمر نخواهد بود و وزن امتیازی که به ترامپ داده شده است، به قدر کافی نخواهد توانست گرهگشا باشد چراکه اساساً در انتخابات آمریکا، مساله سیاست خارجی وزن کمی دارد مخصوصاً در شرایط کنونی که آمریکا با مشکلات داخلی فراوانی دست و پنجه نرم میکند. مشکل مردم این کشور با ترامپ، در سیاست خارجی و در قبال کره شمالی، چین، روسیه، ایران و حتی فاصله گرفتن از اروپا نیست بلکه امروزه مساله کرونا، مسائل اقتصادی و کمبود شغل مهمترین موارد مورد توجه مردم آمریکاست. برنده اصلی این ماجرا اما بنیامین نتانیاهو است و در بین برندگان، حتی دونالد ترامپ نیز جایی ندارد و او نمیتواند استفاده چندانی از این کارت داشته باشد و نخواهد توانست تاثیرات استراتژیکی داشته باشد. اگرچه اخیراً در اسرائیل، نتانیاهو نیز با نارضایتیهایی در باب کرونا مواجه شده است. یکی دیگر از برندگان این قضیه، مردم و گروههای فلسطینی هستند. این قرارداد باعث ایجاد و تشدید دوقطبیها میشود و گسلی را در بین جوامع عرب و مردم فلسطین ایجاد میکند که برای فلسطینیان، دلزدگی از دیگر مردمان عرب را پدیدار خواهد کرد. این اتفاق موجب میشود که فلسطینیان به این باور برسند که اگر میخواهند سرزمین خود را آزاد کنند، باید بر روی پای خود بایستند و این مساله، مسلماً به نفع سیاست خارجی ایران نیز هست. من قصد ندارم که بگویم ایران برنده این بازی است اما اگر بتوانیم این مساله را به درستی مدیریت کنیم و از افزایش تنش با همسایگان، مشخصاً امارات متحده عربی، جلوگیری کرده، به آن دامن نزنیم و این مسائل را با تهدیدات نظامی آمیخته نکنیم، میتوانیم از مزایای این اتفاق بهرهمند شویم. این مسائل، فلسطینیان را نیز تشویق خواهد کرد تا به خود اتکا کنند و توقعی از سایرین نداشته باشند که در حال حاضر نیز همین وضعیت وجود دارد اما این مساله میتواند قاطعیت آنان را بیشتر کند.