پیمانی برای ربع قرن
آیا قرارداد 25ساله آینده روشنی را برای روابط اقتصادی ایران و چین رقم میزند؟
تحلیل انعقاد یک قرارداد ربعقرنی میان ایران و چین این روزها نقل بسیاری از محافل شده است؛ اما برای داشتن یک ارزیابی از آینده روابط اقتصادی میان ایران و چین، اول باید بدانیم که هر کدام از دو کشور، از منظر تجارت خارجی چه جایگاهی برای طرف مقابل دارد؟ در ابتدا بد نیست نگاهی به فهرست اقلامی که بیشترین ارزش صادرات از ایران به چین را در سال گذشته داشتهاند، بیندازیم. پروپان مایعشده، پلیاتیلن سبک خطی، متانول، پلیاتیلن سنگین، اتیلن گلیکول، بوتان مایعشده، میعانات گازی، پلیاتیلن گرید فیلم، پلیاتیلن گرید بادی، سنگآهن و کنسانترههای آن. در این فهرست که شامل بیش از 75 درصد ارزش صادرات ایران به چین را شامل میشود، به جز مواد اولیه با ارزش افزوده پایین چه میبینیم؟ حالا بد نیست بدانیم همین مقدار کالایی که از ایران به چین صادر شده چه بخشی از نیاز بازار چین را تامین کرده است؟ اطلاعات جدول زیر مربوط به سال 2018 میلادی و اعداد به میلیارد دلار است. حال باید روی دیگر سکه را ببینیم تا بفهمیم بازار ایران چه جذابیتی برای چینیها دارد. فهرست مهمترین اقلام وارداتی ایران از چین شامل قطعات و لوازم خودرو، تجهیزات شبکههای رایانهای، گوشیهای تلفن همراه، تجهیزات و قطعات و ماشینآلات پالایشگاهی، تجهیزات الکترونیکی و ماشینآلات سنگین معدنی است و باید توجه داشت که بخشی از این اقلام مواردی است که تقریباً تمامی جهان، آن را از چینیها میخرند و بخش دیگر نیز اقلامی است که به جز چینیها، مجموعه دیگری در جهان آنها را به ما نمیفروشد.
جدولی را که برای صادرات ایران به چین طراحی کرده بودیم این بار با اعداد مربوط به واردات ایران تکمیل میکنیم. احتمالاً بعد از دیدن این اعداد و جدول زیر با نگارنده همنظر خواهید شد که ایران نه در صادرات اقلامی که به نظر میرسد در آنها دارای مزیت است، نقش چندانی در بازار چین دارد و نه بازار چندان دندانگیری برای تولیدکنندگان و تجار چینی است!
اما در جهت برعکس وضعیت کاملاً متفاوت است. یک لحظه تصور کنید که همین مقدار محصولات صنایع پتروشیمی و صنایع معدنی را چینیها از ما نخرند یا مواد اولیه، تجهیزات و قطعات مورد نیاز صنایع را به ما نفروشند! بعید میدانم در چنین وضعیتی آثاری از صنعت در ایران بماند؛ نه اشتغالی باقی خواهد ماند، نه درآمد ارزی و نه خیلی چیزهای دیگر. پس یادمان نرود، اما در شرایط فعلی، این ماییم که به چینیها محتاجیم، نه برعکس! برای تکمیل تصویرمان از واقعیت درباره سهم کشورها در تجارت جهانی، بد نیست نگاهی هم به جدول روبهرو داشته باشیم. واقعیت بسیار تلخ و غیرقابل کتمان این است که ما اصولاً در بازی تجارت جهانی جایی نداریم! شاید بدمان بیاید و دوست نداشته باشیم که این سخن را بشنویم، ولی ایران هم مانند بسیاری دیگر از کشورهای توسعهنیافته یا کمتر توسعهیافته، بدل به تولیدکننده و صادرکننده مواد اولیه و مصرفکننده محصولات نهایی تبدیل شده است. به دلیل بیش از پنجاه سال سلطه تفکرات نادرست اقتصادی برکشور، در خلاف جهتی که منجر به توسعه اقتصادی میشود گام برمیداریم و هر روز هم نسبت به قبل، به زمان و هزینه بیشتری برای اصلاح مسیر، نیازمند خواهیم بود. توضیح اینکه تمامی دادههای ارائهشده در این یادداشت از منابع مرکز تجارت جهانی (ITC) برگرفته شده است.
چه میتوان کرد؟
چین بیشترین مازاد تراز تجاری را در میان تمامی کشورهای جهان دارد. به عبارت دیگر، چینیها بیش از هر کشوری در دنیا پول برای سرمایهگذاری در دنیا دارند و همین مازاد سرمایه به آنها این توان را داده که نفوذش را در بسیاری از کشورهای دنیا از شرق آسیا تا قلب آفریقا توسعه بدهد و خودش را به صورت یک رقیب بالقوه و البته قدر برای قدرت اول اقتصاد جهان (ایالات متحده) معرفی کند. همین مازاد تجاری و چشمانداز هماوردی با اقتصاد آمریکاست که آتش جنگ تجاری بین دو کشور را شعلهور کرده است و حتی بسیاری برآمدن ترامپ در آمریکا را نتیجه اجماع نیروهای داخلی آمریکا برای مقابله جدی با قدرت اقتصادی چین و نفوذی که متعاقب آن پیدا میکند، میدانند. به نظر میرسد آمریکاییها قدری دیر متوجه شدند که قدرت واقعی در اقتصاد متعلق به کشوری است که تولید میکند. برای سادهسازی موضوع میتوان چنین ادعا کرد که در اقتصاد بینالملل الان سه دسته کشور وجود دارند؛ کشورهایی که منافعشان را با منافع آمریکا پیوند زدهاند مشخصاً اروپا، ژاپن، کانادا و هند؛ کشورهایی که منافعشان را با منافع چین پیوند زدهاند (کشورهای عضو پیمان آسه آن، پاکستان و تعدادی از کشورهای آفریقایی) و کشورهایی که در تلاشاند در میان این دو قدرت جایی برای خود بازکنند و از این رقابت بهره خود را ببرند (مانند برزیل). روشن است که ایران جایی در میان دسته اول و سوم کشورها ندارد، پس لاجرم باید برای حفظ اقتصاد خود (به قول جناب قرائتی این تیکه رو زیادی گوش بدین: حفظ، نه تقویت یا توسعه) با کشورهای دسته دوم همراه شود. اگر با جمعبندی نگارنده موافق باشید که در حال حاضر تنها گزینه موجود برای بقای اقتصاد ایران پیوند خوردن با اقتصاد چین است (سوای اینکه به دنبال پاسخ این سوال باشیم که چه شد که به اینجا رسیدیم؟ یادآوری کنیم که چنین وضعیتی خوب است یا بد؟) ممکن است خواندن ادامه این یادداشت برای شما جالب توجه باشد وگرنه چنگی به دلتان نخواهد زد. در نهایت، ما برای تامین منابع لازم برای بقای اقتصاد به دانش و سرمایه خارجی نیاز داریم و به نظر میرسد که باتوجه به شرایط سیاسی موجود، چین تنها گزینه برای همکاری است. این یعنی اینکه باید کاری کنیم که ایران برای اقتصاد چین اهمیت بیشتری پیدا کند، به قدری که صرف نظر کردن از منافع آن برای شرکای چینی ممکن نباشد. البته یادمان نرود که شرکتهای بزرگ چینی که با جهان تجارتهای چند صدمیلیارددلاری دارند، از ترس تحریمهای آمریکا با ایران مراوده نخواهند داشت، ولی شرکتهای کوچکتر و نوپایی که ریسک تجارت و سرمایهگذاری در ایران را میپذیرند، وارد دادوستد با ما خواهند شد.