بحران ادامه دارد
مهدی مطهرنیا از انتخابات آمریکا و آینده جهان میگوید
انتخابات ایالاتمتحده به واسطه نوع سیاستورزی این کشور و رویکرد سیاست خارجی آن، به ویژه پس از کنار گذاشتن انزواگرایی، نهتنها در داخل آمریکا بلکه برای سایر کشورها حائز اهمیت و موضوعی است که به دقت رصد میشود. با وجود اینکه ساختار حکومتی آمریکا قائم به افراد نیست و این «سیستم» است که در نهایت کنش سیاسی را رقم میزند اما به هر ترتیب حضور هر شخص در راس نظام اجرایی این کشور، آثار غیرقابل چشمپوشی به دنبال خواهد داشت. در این رابطه مهدی مطهرنیا استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی بر این مساله تاکید دارد که در بر همان پاشنه خواهد چرخید و هر طیفی که در آمریکا به قدرت برسد، رویکرد خود را در قبال ایران تغییر نخواهد داد.
انتخابات ایالاتمتحده به واسطه نوع سیاستورزی این کشور و رویکرد سیاست خارجی آن، به ویژه پس از کنار گذاشتن انزواگرایی، نهتنها در داخل آمریکا بلکه برای سایر کشورها حائز اهمیت و موضوعی است که به دقت رصد میشود. با وجود اینکه ساختار حکومتی آمریکا قائم به افراد نیست و این «سیستم» است که در نهایت کنش سیاسی را رقم میزند اما به هر ترتیب حضور هر شخص در راس نظام اجرایی این کشور، آثار غیرقابل چشمپوشی به دنبال خواهد داشت. در این رابطه مهدی مطهرنیا استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی بر این مساله تاکید دارد که در بر همان پاشنه خواهد چرخید و هر طیفی که در آمریکا به قدرت برسد، رویکرد خود را در قبال ایران تغییر نخواهد داد.
♦♦♦
با توجه به اینکه هیات حاکمه ایالاتمتحده بهطور معمول، استراتژیهای نسبتاً مشخصی در قبال کشورها دارد، آیا ایران میتواند (یا باید) به آنچه در انتخابات سال 2020 آمریکا رخ میدهد دل ببندد؟
اصولاً اعتقاد و رویکرد کشورها به آنچه در کشورهای دیگر برای معیار رفتارها و کنشهای سیاسیشان رخ میدهد، امر اشتباهی است. اینکه ما ببینیم آیا در کشوری مانند آمریکا چه رخ خواهد داد و بر مبنای آنچه در آمریکا رخ خواهد داد سیاستهای خود را تنظیم کنیم، اساساً اصل نادرستی است. ما باید هر چیز را در جایگاه خود بهکار ببریم. در ایالاتمتحده آمریکا هر کنش و اقدامی بر مبنای پارادایم خاص، دکترین، سیاست کلان، استراتژی و تاکتیکها و تکنیکهای برخاسته از آنها ایجاد میشود. آمریکاییها در کشوری زیست میکنند که دانشگاههای آن اجتماعپرور و دولتساز است. این اتاقهای فکر و مراکز استراتژیک در دانشکدهها و اندیشکدههای ایالاتمتحده آمریکاست که به هر تقدیر آنها را تنظیم و روسای جمهور در قالب نمایندههای دموکراسی در ایالاتمتحده آمریکا آن را پیادهسازی میکنند. فلذا انتخابات آینده آمریکا در 2020 بسیار برای ما مهم است و باید به آن توجه داشته باشیم و فراوان نسبت به آن دانش و فهم و ادراک به وجود بیاوریم و دانا باشیم. اما دل بستن به آنچه در انتخابات آمریکا رخ خواهد داد، یا ترامپ رئیسجمهور آمریکا خواهد ماند یا نخواهد ماند و بر اساس آن برنامهریزی کردن و مملکت و کشور و آینده آن را معطل کردن بسیار کار ناشایستهای است. در ایالاتمتحده آمریکا تمایز میان روسای جمهور دموکرات و جمهوریخواه، در حد اعلای آن در استراتژیهاست که آن هم کمتر دیده میشود. در تاکتیکها و تکنیکها متفاوت است. دکترین محدودسازی همکاری بینالمللی با ایران و محاصره منطقهای تهران را دنبال میکردند، همانگونه که بارها گفتهام و در مصاحبههای گوناگون اشاره کردهام، از سال 2018 به این سو، آمریکاییها به دنبال دکترین تبدیل چالش ایران برای آمریکا و جهان به یک تهدید متوجه واشنگتن و کل امنیت بینالمللی هستند. لذا میبینیم در آوریل 2008 میز مذاکره را ترک میکنند؛ آنگونه که ظریف به آن اشاره میکند. لذا باید بگویم که اگر یک رئیسجمهور دموکرات حتی سندرز یا دیگر کاندیداهای رئیسجمهور دموکرات روی کار بیایند در ادبیات و تاکتیک و تکنیک و در نهایت استراتژی پیادهسازی این دکترین با یکدیگر تفاوت خواهند داشت؛ اما در اقدامها در نهایت آن را پیادهسازی خواهند کرد. این امری است که باید به آن توجه داشته باشیم. باید این را بدانیم که آیا میخواهیم در برابر آمریکا بایستیم یا در کنار او قرار بگیریم یا میخواهیم به عنوان کشوری که تلاش دارد به صورت عادی همانگونه که با پایتختهای کشورهای دیگر بر اساس منافع خود برخورد میکند، با پایتختی کشوری مانند آمریکا در واشنگتن روبهرو شود.
در صورت پیروزی یا شکست ترامپ در این انتخابات سناریوهای احتمالی پیشروی ایران چه خواهد بود؟ در صورت پیروزی ترامپ، آیا احتمال اتخاذ رویکردی کاملاً متفاوت از سوی او در قبال ایران نسبت به رویکرد کنونیاش وجود دارد؟
ترامپ بر مبنای دکترین امنیت ملی آمریکا در سال 2018، هفده بار از ایران به عنوان دشمن آمریکا نام برده است. نه ترامپ، بلکه سیستم امنیت ملی آمریکا از آن سال به بعد، به باور من ایران را نه به عنوان چالش که به عنوان دشمن معرفی میکند. حال اگر رئیسجمهور دموکرات روی کار بیاید، آیا ایران را به عنوان دشمن ایالاتمتحده نخواهد دانست؟ هماکنون در کنگره ایالاتمتحده و مجلس نمایندگان شاهد سخنرانی مشهور ترامپ بودیم که در آن نانسی پلوسی متن سخنرانی او را پاره کرد. اما زمانی که او در ارتباط با ایران سخن گفت تمام دموکراتهای سفیدپوش حاضر در کنگره در آن روز و حتی خود نانسی پلوسی با رئیسجمهور آمریکا همراهی کردند. آنها تنها در تاکتیکها و تکنیکها در برخورد با ایران تفاوت و تمایز پیدا میکنند؛ اما در استراتژیها و سیاستهای کلان و دکترین و پارادایمشان وحدت نظر در ارتباط با ایران دارند. در حالی که با شما صحبت میکنم و در زمانهای که این مصاحبه انجام میشود بر این باورم که ترامپ رئیسجمهور آینده آمریکا خواهد ماند و سیاستهای او نسبت به ایران در آینده با توجه به استقرار او در بخش دوم ریاستجمهوری احتمال برخورد شدید را داراست. عرض میکنم این احتمال را داراست. ولی اینکه یک دموکرات هم احتمال دارد در آمریکا رئیسجمهور شود، در آمریکا امکانپذیر است. چراکه آمریکا کشور شگفتیهاست و کشوری است که گاه و بیگاه و حتی در بسیاری اوقات تجربه شده که در روزهای آخر منتهی به انتخابات تغییرات شگرفی را شاهد بوده است. اکنون که در ماههای آغازین سال 2020 هستیم و تا انتخابات چندین ماه باقی است میتواند تغییراتی رخ دهد؛ اما آنچه قرائن نشان میدهد این است که ترامپ برنده انتخابات خواهد بود و او در وضعیت بسیار مناسبی به سر میبرد. استیضاح دموکراتها به او اثر نداشته و او را قویتر کرده است. او اشتغال بیشتری در آمریکا ایجاد کرده و توانسته اقتصاد آمریکا را نسبت به گذشته شکوفا کند و امید به آینده را در مملکت خود افزایش داده است و در عرصه سیاست خارجی بنا به تعریفی که آمریکاییها از پیروزی و موفقیت در برخورد با دشمنان ایالاتمتحده آمریکا دارند توانسته است ابوبکر البغدادی و به تعبیر خود آنها دشمن دیگری به نام قاسم سلیمانی را از میان بردارد. خیلی از روسای جمهور با کمتر از این دستاوردها توانستهاند در کاخ سفید در دوره دوم باقی بمانند. همه قرائن نشان میدهد که در سال 2020 و در ماه منتهی به انتخابات ایالاتمتحده آمریکا از هماکنون باید ترامپ را رئیسجمهور آمریکا بدانیم. مگر اینکه در آینده یک شگفتی رخ دهد.
تا فرا رسیدن انتخابات آمریکا زمان زیادی باقی مانده؛ آیا در این فاصله میتوان احتمال تغییر در شرایط میان ایران و آمریکا را مطرح کرد؟ در بحران فزاینده کنونی بین این دو کشور، آیا تلاشی از سوی طرفین برای بهبود شرایط صورت خواهد گرفت؟
چالش آوردگاهی است که مملو از تهدید و فرصت توامان است و سیاستمداران برجسته از فرصتها استفاده و تهدیدها را تبدیل به فرصت میکنند. ایران برای آمریکا در این چهار دهه چالش بوده است. ایران آمریکا را تهدید کرده ولی آمریکا از تهدید ایران استفاده کرده و در منطقه حضور پیدا کرده است. هزینههای آمدن خود به آسیا را به دیگر متحدان خود تحمیل کرده است. آمدن خود برای منطقه را برای بخشی از افکار عمومی جهان مقبولیت بخشیده است اما اکنون دیگر ایران برای آمریکا چالش نیست. ایران در برابر آمریکا میایستد و آمریکا از تمام فرصتهای موجود در این چالش و تبدیل تهدیدها به فرصت بهره برده و اکنون زمان این است که تکلیف خود را با تهران مشخص کند، چون میخواهد نظم نوین جهانی را شکل دهد و ایران در منطق تشکیل نظم نوین جهانی یک مانع برای آمریکا محسوب میشود و آمریکا باید تکلیف خود را با تهران مشخص کند. چه یک رئیسجمهور دموکرات در کاخ سفید باشد چه یک رئیسجمهور جمهوریخواه.
آمریکاییها میگویند در هرکجا و هر لحظه و در هر مکانی در دنیا آماده مذاکره با ایران هستیم؛ به این شرط که ایران درخواستهای دوازدهگانه ما را بپذیرد. در ایران بخشی در ساختار قدرت میگویند ناچار به مذاکره با آمریکا هستیم اما بخشی که این حرف را میزنند تصمیمگیرنده نیستند. تصمیمگیرنده در ایران در همه عرصههای مهم سیاسی چه داخل و چه خارج از کشور رهبری جمهوری اسلامی است. ظریف میگوید در آوریل سال 2018 برایان هوک و آمریکاییها از میز مذاکره با ما برخاستند و در آگوست سال 2018 یعنی حدود سه ماه بعد-این مذاکرات هر سه ماه یکبار صورت میگیرد - رهبری جمهوری اسلامی ایران هرگونه مذاکره با آمریکا را ممنوع اعلام کرد. این ممنوعیت ناشی از نوع درخواستهای ایالاتمتحده آمریکاست. ایران با توجه به آنچه ظریف اعلام کرده حتی در دوره ترامپ با برایان هوک هم مذاکره میکرده است. از اینرو باید بگوییم اکنون آمریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که مذاکره با ایران باید در زمانی صورت بگیرد که ایران درخواستهای ایالاتمتحده آمریکا را بپذیرد که به عنوان پیششرط از آن یاد میشود ولی آمریکا میگوید برای مذاکره با ایران پیششرطی ندارم؛ بلکه 12 درخواست از ایران دارم که در انتهای مذاکره باید انجام دهد. اگر ایران با نظام جمهوری اسلامی این 12 درخواست را انجام دهد دیگر نظام جمهوری اسلامی نخواهد بود و رهبری جمهوری اسلامی این را نمیپذیرد. پس کوششی که در ارتباط با مذاکره با ایران و آمریکا انجام میشود هماکنون در وضعیت بنبست گفتمانی قرار گرفته است. قبلاً گفتهام روابط ایران و آمریکا اتمیزه شده است. در هسته مرکزی آن نوترون وجود دارد؛ یعنی بحران واژگان وجود دارد. ما از مذاکره صحبت میکنیم و مذاکره را به گونهای تعریف میکنیم که خودمان میخواهیم. آمریکاییها به گونهای تعریف دارند که آمریکایی است و این دو نمیتوانند به هم پیوند بخورند. از اینرو در لایه میانی نوترون-پروتون و این اتمیزه شدن بحران گفتمانی وجود دارد که دو گفتمانی که همدیگر را ادراک نمیکنند روبهروی هم قرار میگیرند. در لایههای بیرونی و الکترونی آن برخوردهای سیاسی و محاصره اقتصادی و تحریمها به وجود میآید و در این بین، این شکافت هستهای مردم را تحت فشار قرار داده است. مردم ایران اکنون در یک بافت موقعیتی قرار دارند و دولت در ایران با وجودی که بودجه بدون نفت میبندد مالیاتها را افزایش میدهد و اجناس گران میشود. این بر مردم فشار میآورد. اینکه مردم تا چه حد این فشار را تحمل خواهند کرد باید دولتمردان و نهادهای مرتبط آن را بررسی کنند و ببینند حد تحمل مردم در این مسائل چقدر است. وقایع نشان میدهد حد تحمل مردم پایین آمده و این را در نوع اعتراضاتی که مردم گاه و بیگاه نشان میدهند به نمایش میگذارند. مردم در عین حال دیده میشود در بسیاری از مواقع از آنچه ارزشهای انقلابی حکومت است هم حمایت میکنند. اینها مسائلی است که باید مورد توجه علمای علم سیاست و روانشناسی و جامعهشناسی و کنسرسیومی از تخصصهای گوناگون قرار گیرد. باید بپذیریم که وضعیت کنونی یک وضعیت حاد در تصمیمسازی و تصمیمگیری است. نمیتوان بر اساس دیدگاههای خارج از واقعیتهای موجود تصمیم درستی گرفت و اگر تصمیم نادرستی خارج از واقعیتها گرفته شود میتواند هزینههای بالایی را بر ملت تحمیل کند. آنچه اصل است تصمیمگیرنده در ساختار و بافتار قدرت در جمهوری اسلامی ایران، رهبر جمهوری اسلامی هستند.
این روزها اولین تصویر از کاندیداهای اصلی حزب دموکرات در انتخابات 2020 آمریکا روشن شده است؛ پیت بوتیجج و برنی سندرز درباره ایران چه فکر میکنند و کدام یک بهطور بالقوه برای ایران مناسبترند؟ آیا احتمال حضور ناگهانی و موفقیت کاندیدایی همچون بلومبرگ در این انتخابات وجود دارد و او در برابر ایران چه مواضعی خواهد داشت؟
چیزی که مشخص است دموکراتها در تاکتیکها و تکنیکها نسبت به ایران و در ادبیاتی که در ارتباط با تهران به کار میبرند بسیار محترمانهتر و بر این باور هستند که اگر ایران پای میز مذاکره با امتیازی از طرف آمریکا بنشیند کمکم ایران خود را با یک وضعیت عادی و رفتار و کنش عادی با دیگر کشورهای جهان در نظام بینالملل قرار خواهد داد. در حالی که جمهوریخواهان رادیکال مانند نئومحافظهکاران و دیدگاه ترامپی میگویند ایران بارها نشان داده که از مذاکره و رسیدن به توافقها به عنوان ابزاری برای فرار از وضعیت فشاری که در آن قرار گرفته استفاده کرده است. از اینرو ایران هیچگاه به عنوان بازیگری عادی در نظام بینالملل برخورد نمیکند. اینکه آیا جمهوریخواهان درست میگویند یا دموکراتها بحث دیگری است. اما دموکراتها آنگونه که جمهوریخواهان در ارتباط با ایران تفسیر میکنند تفسیر ندارند اما عین جمهوریخواهان معتقدند رئیسجمهور و وزیر امور خارجه در ایران تصمیمگیر اصلی نیستند. چراکه اوباما هم وقتی سر کار بود به رئیسجمهور وقت ایران -احمدینژاد - نامه نمینوشت. به رهبری نامه مینوشت. در نهایت همانگونه که در پاسخ به پرسش نخست گفتم آمریکاییها در میان دموکراتها و جمهوریخواهها در موضوعی به نام ایران حداقل اختلاف را با هم دارند و در استراتژی و سیاست کلان و در دکترین و پارادایمشان در برخورد با تهران تمایزی بین اینها نمیتوان قائل شد. حتی برنی سندرز. او اکنون اینطور سخن میگوید. زمانی که روی کار بیاید باید دکترین تعیینشده سازمانهای اطلاعاتی بر اساس اطلاعاتی که دارند و دستگاه سیاست خارجی را در ارتباط با ایران دنبال کنند. البته با یک ماه عسل جدید و بازگشت به میز مذاکره و بهجای اینکه دیماندها را داریم میگوید شایسته است این درخواستهای ملت آمریکا را پذیرا باشید و درخواستها را به گونهای دیگر و ادبیاتی دیگر ولی با همان محتوا تقریباً بیان خواهد کرد. آمریکا برخلاف کشورهای پیشرفته اروپایی و شبیه ایران در انتخابات عمل میکند. در ایران همه پیشبینی میکنند آقای ایکس رئیسجمهور خواهد بود ولی سه روز آخر منتهی به انتخابات آقای ایگرگ انتخاب میشود. در ایالاتمتحده آمریکا چیزی شبیه به ایران وجود دارد. افکار عمومی به سرعت تغییر رویه میدهند. در آمریکا کارتهای الکترال عمل میکنند. ضد دموکراتیک نیستند و یک قاعده معنادار در جهت عدالت انتخاباتی در ایالاتمتحده آمریکا با 50 ایالت گسترده است. لذا میبینیم هیلاری کلینتون رای بیشتری از ترامپ میآورد ولی ترامپ رئیسجمهور میشود. این رئیسجمهور شدن ترامپ قانونی و دموکراتیک است. پس در آمریکا باید منتظر شد. آنچه اکنون وجود دارد این است که در جبهه دموکراتها برنی سندرز و بوتیجج الان بیشتر موفقیت دارند اما آیا اینها صد درصد خواهند رسید؟ به نظر میرسد در میان دموکراتها همان اتفاقی که در میان جمهوریخواهها افتاده در حال رخ دادن است. یعنی ژنرالهای دموکرات ممکن است در برابر افسران تازه به دوران رسیده دموکراتها در این انتخابات شکست بخورند و شخصیت یا فرد جدیدی که پدیده دموکراتهاست در انتخابات آینده در برابر ترامپ جبههگیری کند. مانند بوتیجج.