گرداب لَختی
چگونه رقابت سیاسی در ایران به بیعملی مسوولان میانجامد؟
انتخابات متعددی در جمهوری اسلامی ایران برگزار شده و هر بار گروهی در آن توفیق یافتهاند. با این حال بهرغم تغییر وعدهها و سیاستهایی که نامزدها در کارزار انتخاباتی مطرح میکنند، تغییر قابل بیانی در وضعیت جامعه با روی کار آمدن افراد یا نیروها به وجود نمیآید. این موضوع را باید در عوامل مختلفی جستوجو کرد.
انتخابات متعددی در جمهوری اسلامی ایران برگزار شده و هر بار گروهی در آن توفیق یافتهاند. با این حال بهرغم تغییر وعدهها و سیاستهایی که نامزدها در کارزار انتخاباتی مطرح میکنند، تغییر قابل بیانی در وضعیت جامعه با روی کار آمدن افراد یا نیروها به وجود نمیآید. این موضوع را باید در عوامل مختلفی جستوجو کرد.
بهطور کلی افکار عمومی، قدرت اجتماعی متشکل، ثروت، ساختار حقوقی و انحصار قدرت حقوقی و همچنین شخصیت و نفوذ فردی به عنوان منابع قدرت سیاستمداران تعریف شده است. قابل انکار نیست که افکار عمومی متشتت و متفرق در ایران وجود دارد و در غیاب ساختار حزبی متشکل، قدرت صاحبان قدرت نیز روشن و مشخص نیست. آنها به قدرت میرسند اما خود متکی به قدرت و پشتوانهای نیستند و تنها راه را در جلب نظر افکار عمومی مییابند. از اینرو عملکرد قابل توجهی نیز نخواهند داشت. در واقع یکی از ریشههایی که میتوان برای بیعملی اغلب دولتها و سیاستمداران برشمرد این است که آنها فاقد پشتوانه فکری و افکار عمومی مشخص هستند. به یک معنا، به دلیل فقدان نظام انتخاباتی مبتنی بر فعالیت احزاب، افرادی که از سد رقابتهای سیاسی در انتخابات میگذرند، پشتیبان مشخص و مطمئن حزبی ندارند. این افراد در مواجهه با تصمیمی که اتخاذ کرده و باید به اجرا درآورند، چون مسلح به حمایت و پشتیبانی یک پشتیبان حزبی معین نیستند، در بسیاری موارد ترجیح میدهند که از مواضع و برنامههای مورد نظر خود عقبنشینی کنند.
در عرصه فعالیتهای سیاسی در جمهوری اسلامی ایران آنچه قابل کتمان نیست، موضوع نبود احزاب قوی و نیز فعالیتهای تعریفشده و اثرگذار حزبی است؛ احزابی که جای خود را به گروههای نفوذ، شخصیتهای متنفذ و جریانهای سیاسی دادهاند. از اینرو شخصیتهای سیاسی بدون پشتوانه حزبی، در جریان فشار گروههای نفوذ، شخصیتهای متنفذ، جریانهای سیاسی که میتوانند از رقیبان این شخصیتهای سیاسی نیز باشند، از اجرای برنامههای خود هرچند برنامههای قابل دفاع سر باز زده و اجرای آن را به تاخیر میاندازند. نبود پشتوانه قوی حزبی و تنها ماندن فرد در یک جریان سیاسی قوی، سبب میشود افراد از ایستادن بر سر مواضع، برنامهها و سیاستهای خود کوتاه بیایند.
نکته دیگر آن است که ساختار حقوقی در ایران، به گونهای طراحی شده که از تمرکز قدرت در یک نقطه ممانعت کند. مصداق این سخن، وجود نهادی مانند شورای نگهبان است که در بسیاری از موارد، نمایندگان و سیاستمداران برای تداوم احراز صلاحیتشان، محافظهکار میشوند و در این روند، در اجرای سیاستها و برنامههایشان تعلل میکنند.
از سوی دیگر، تردیدی نیست که اجرای هر تصمیم و برنامهای به ویژه سیاستهای اصلاحی، منافع برخی گروهها و افراد را به خطر میاندازد و از این منظر نیز تصمیمگیران و سیاستمداران که با رویکردهای خود سعی در اصلاح برخی امور مهم حتی اموری در راستای منافع ملی داشته باشند، میتوانند با تهدید و تخریب و حتی تحقیر رقیبان مواجه شوند.
یکی از پیامدهای این امر آن است که کشور در گرداب لختی و بیعملی دولتمردان و سیاستمداران گرفتار میشود و درجا میزند. گرفتاری کشور در این حالت خطراتی را به دنبال خواهد داشت که از آن جمله میتوان به فرار افراد از مسوولیت اشاره کرد.
پیامد دیگری که میتوان برای رقابتهای سیاسی مخرب برشمرد، علاوه بر کاهش مسوولیتپذیری افراد، سرخوردگی مردم از منتخبان را به دنبال دارد. به این ترتیب در پی برآورد جامعه از بیعملی سیاستمداران و مسوولان، انگیزههای فرد فرد افراد جامعه رنگ میبازد و این امر به وضوح خود را در کاهش مشارکت مردم در فرآیندهای سیاسی و اجتماعی نشان میدهد. این موضوعی است که در برخی مقاطع شاهد بودهایم. همچنین سرخوردگی جامعه در پی بیعملی مسوولان، به فراگیر شدن ناامیدی اجتماعی نیز میانجامد؛ آنجا که مردم حتی با وجود تغییر افراد و نیروهای مسوول در سطح ریاستجمهوری و پارلمان از طریق انتخاباتها، تغییری در بهبود ملموس وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و همچنین تغییری چشمگیر در سیاستها مشاهده نمیکنند. از اینرو باور خود را به سیاستها و برنامههای نامزدهای انتخاباتی و حتی آنها که در انتخابات پیروز شده و بر کرسیهای قدرت نشستهاند، از دست میدهند.
تخریب رقبای سیاسی در همه جای دنیا وجود دارد و نمیتوان آن را مختص ایران خواند اما در کشورهای توسعهیافته و دموکراتیک مبتنی بر نظام انتخاباتی حزبی، هنگامی که نامزد انتخاباتی یا مسوولی مورد هجمه رقیبان قرار میگیرد و با حربههای تخریبی آنان روبهرو میشود، حزب به عنوان پشتیبان، به حمایت و دفاع از آن فرد میپردازد. در واقع در ایران، نبود احزاب، نداشتن حامی و پشتیبان برای منتخبان و مسوولان را به دنبال دارد و از اینرو افراد هنگام مواجهه با هجمههای تخریبی رقبا، به دلیل نداشتن حامی ترجیح میدهند سکوت کرده و از تداوم سیاستها و برنامههای خود در مرحله اجرا طفره بروند. این در حالی است که در دنیا، سیاستمداران حاکم نماینده حزبی معین با شناسنامهای معین هستند که در صورت عملکرد نامطلوب فرد مورد تایید حزب، احزاب باید درباره این موضوع به مردم پاسخ دهند؛ موضوعی که در ایران وجود ندارد و افراد پس از پیروزی در انتخابات، خود را مسوول پاسخگویی به هیچکس نمیدانند.
با این حال این سوال مطرح میشود که چگونه میتوان از رقابت سیاسی مخرب کاست و تبعات آن را ازجمله ترجیح مسوولان به سکوت و بیعملی در اجرای سیاستهای لازم و ضروری برای کشور، کاهش داد؟ رقابت سیاسی آن زمان میتواند بستری برای ارائه برنامههای درست و وعده سیاستهای اصلاحی قرار گیرد که به درستی آن را تعریف و شفاف کرد. به این نحو که هر تشکیلات، حزب یا جریان فکری با شناسنامه و سازمان معین در انتخابات حضور یابد و از سوی دیگر، پس از پیروزی در انتخابات مردم اعم از همه گروههای سیاسی، شخصیتها و مردم عادی بتوانند روند مطالبهگری از مسوول منتخب را در فضای منطقی در پیش گیرند و عمل او به وعدهها و سیاستهای اعلامی را پایش کنند.
با این همه نمیتوان در حال حاضر چنین روندی را در کشور انتظار داشت؛ چه آنکه قانون انتخابات فعلی، قانونی ضد فعالیت واقعی احزاب است و به این ترتیب تا اصلاح نشود، رقابتهای سیاسی بیش از آنکه به رسیدن مردم به گزینههای درست برای انتخاب منجر شود، بر دامنه حواشی میافزاید و نهتنها در میدان انتخابات که پس از آن نیز گریبان فرد منتخب و نیروهای همکار او را میگیرد.
کوتاه سخن آنکه در جوامع در حال گذار همانند ایران که در آن، جامعه از بافت سنتی رو به دگرگونی گذاشته اما هنوز مدرن نشده، جامعه مدنی به درستی شکل نگرفته و هنوز احزاب مشخص به وجود نیامده و کارکرد مناسب به معنای واقعی ندارند، شرایط به شدت آماده شکلگیری مدیران، مسوولان و سردمداران پوپولیست است و از سوی دیگر مردم و جامعه نیز آمادگی پذیرش چنین افرادی را دارند. این خود یکی از پیامدهایی است که نبود احزاب و در پی آن، ناکارآمدی مسوولان و منتخبان میتواند در پی داشته باشد؛ خطری که نهتنها به روی کار آمدن افراد مصلح و دارای ایده برای بهبود وضعیت جامعه منجر نمیشود بلکه افرادی را به قدرت میرساند که مرهمی بر مشکلات کشور نخواهند بود و در مقابل، مشکلی را بر مشکلات موجود میافزایند. همین امر سبب میشود که نهتنها کشور به سمت توسعه نرود بلکه سیاستهای غلط پوپولیستی در مواجهه با مشکلات، بسیاری از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را به بحران بدل میکند؛ موضوعی که میتواند بر یأس مردم بیفزاید.