گام فوری؛ ایجاد دایره آتش
بررسی راه مواجهه با ابرچالش صندوقهای بازنشستگی در میزگرد محمدرضا واعظمهدوی، حجت میرزایی و علی مروی
تعادل ورودی و خروجی در بیشتر صندوقهای بازنشستگی کشور به شدت به هم خورده و مساله کسری صندوقهای بازنشستگی به یکی از شش ابرچالش اقتصاد ایران تبدیل شده است. در این میزگرد ریشهها و ابعاد این ابرچالش را بررسی کردهایم و کوشیدهایم راهکارهایی برای مواجهه با آن ارائه کنیم.
فاطمه شیرزادی: تعادل ورودی و خروجی در بیشتر صندوقهای بازنشستگی کشور به شدت به هم خورده و مساله کسری صندوقهای بازنشستگی به یکی از شش ابرچالش اقتصاد ایران تبدیل شده است. در این میزگرد ریشهها و ابعاد این ابرچالش را بررسی کردهایم و کوشیدهایم راهکارهایی برای مواجهه با آن ارائه کنیم. محمدرضا واعظمهدوی، مدیرعامل صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر، معتقد است چون وضعیت رشد اقتصادی و اشتغال در سرنوشت بیمههای اجتماعی و ورودیهای آن موثر است، با توسعه اشتغال و تولید ملی نظام بیمههای اجتماعی نیز ثبات و گسترش پیدا میکنند. علی مروی، مدیر گروه اقتصاد سیاسی اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری و مشاور وزارت رفاه، معتقد است در مواجهه با ابرچالش صندوقهای بازنشستگی، یک بسته نجات لازم است که با بستههای نجات سایر ابرچالشها سازگار باشد و قابلیت حل معضلات اقتصاد سیاسی اصلاحات را نیز داشته باشد. حجت میرزایی، معاون شهردار تهران و معاون اقتصادی پیشین وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی، اولین گام فوری برای اصلاح وضعیت موجود را ایجاد یک دایره آتش اطراف صندوقهای تامین اجتماعی میداند تا دولت و مجلس از هر نوع مداخله آسیبرسان یا ایجاد شوکهای سیاستی یا قیمتی یا بیثباتی مدیریتی در صندوقهای بازنشستگی منع شوند.
♦♦♦
به نظر شما ریشه اصلی شکلگیری بحران مالی در صندوقهای بازنشستگی چیست؟
محمدرضا واعظمهدوی: بیمههای بازنشستگی ارتباط تنگاتنگی با اشتغال دارند. شکلگیری نظامهای بیمهای اصولاً در ساختار صنعتی شدن جهان نوین رخ داده و ساختار بیسمارکی که مبدع پیدایش بیمهها بوده بر اطمینانبخشی نسبت به آینده به نیروی کار مبتنی است. فرآیند شکلگیری بیمهها به لحاظ تاریخی قابل تحلیل است و حتی زمینههای پیدایش سوسیالیسم در اروپا را میتوان در همین راستا دید، اما درواقع در جهان سرمایهداری به سر عقل آمده این اقدام را اینگونه تبیین کردند که برای اینکه درآمدها و منافع حاصل از جریان صنعتی و تولید صنعتی تا حدودی عادلانه توزیع شود، نظامهای بیمه اجتماعی شکل بگیرد. درواقع نظامهای بیمه اجتماعی به صورت بخشی از نظامهای بازتوزیع اجتماعی تبیین شد. در ضمن بیسمارک سعی میکرد به تولیدکنندگان و کارخانهدارها این را القا و برای آنها تبیین کند که اگر نیروی کار نسبت به آینده و دوران بیماری و پیری خود اطمینان داشته باشد، در دوره کار با بازدهی بیشتری کار میکند و تولید بیشتری خواهد داشت. از اینرو در آنجا هم هدف معطوف به بخش تولید بود. بنابراین لازم است ما نیز به تولید بیشتر توجه کنیم و از چالش تاریخی تجارت در خدمت واردات به تجارت در خدمت تولید و توسعه بازارهای ملی و بازارهای جهانی برسیم. به اعتقاد من نظامهای بیمههای اجتماعی در ذات خود دچار بحران هستند و بحران در آنها ذاتی است. البته این بحران ذاتی ناشی از موفقیتهای جامعه بشری است و منفی نیست. امید به زندگی بشر در 150 سال اخیر بر اثر بهبود سطح زندگی و پیشرفت پزشکی در همه جهان بهشدت افزایش پیدا کرده است. در ایران نیز در سالهای بعد از انقلاب امید به زندگی از حدود 54 سال به حدود 74 سال افزایش پیدا کرده است. اگر فرض کنیم افراد در 20 سالگی کار را آغاز کنند، 30 سال کار کنند و در 50 سالگی بازنشسته شوند، از 50سالگی تا سن امید به زندگی به طور میانگین باید از صندوقهای بازنشستگی حقوق بگیرند. صندوقهای بازنشستگی مستمری بازنشستگان را از محل حق بیمهای که افراد در دوره اشتغال خود پرداخت کردهاند تامین میکنند. درواقع بازنشستگی نوعی پسانداز افراد هنگام جوانی برای دوره پیری است. حق بیمه بازنشستگی در ایران به صورت تقریبی حدود 21 درصد از حقوق افراد است که اگر آن را فرضاً حدود 20 درصد در نظر بگیریم، با این پسانداز در بهترین حالت، اگر تورمی نباشد و قیمتها را ثابت فرض کنیم، به ازای هر پنج سالی که فرد حق بیمه بپردازد، میتواند یک سال حقوق دریافت کند. در نتیجه وقتی فردی 30 سال حق بیمه میپردازد، به اندازه مستمری بازنشستگی شش سال پسانداز دارد. پس هر قدر از زمان بازنشستگی تا فوت فرد بیشتر از شش سال طول بکشد، صندوق بازنشستگی متضرر میشود. برای جلوگیری از ضرر یک راه این است که حقوق بازنشستگی فرد به همین نسبت کمتر از دوران اشتغال او باشد که در شرایط کنونی ایران ممکن نیست. البته طبق مطالعه بانک جهانی، ایران تنها کشوری است که میزان حقوق بازنشستگی در آن حدود 80 درصد حقوق دوره اشتغال است و در اغلب کشورهای اروپایی این عدد حدود 40، 50 یا 60 درصد است. در گزارشهای بانک جهانی اغلب درباره نظام بازنشستگی ایران لغت «سخاوتمندانه» را به کار بردهاند، در حالی که این ناشی از سخاوت نیست، بلکه ناشی از این است که اصل حقوق و دستمزد در ایران ناچیز است. راه دیگر این است که سود سرمایهگذاری به حدی باشد که ضرر را جبران کند، ولی در ایران نهتنها سرمایهگذاریها نتوانسته ضرر صندوقهای بازنشستگی را جبران کند، بلکه در مقاطعی که ارزش پول ملی کاهش پیدا کرده، ارزش ذخایر نظامهای بیمه اجتماعی نیز کاهش یافته است. امروز کسانی دارند بازنشسته میشوند که در سال 1366 استخدام شدهاند. در سال 1366 کل میزان حقوق آقای نخستوزیر حدود 14 یا 15 هزار تومان و حقوق ماهانه من در نخستوزیری حدود هفت هزار و 500 تومان بود. با احتساب حق بیمه 20درصدی، فقط 1400 تومان از حقوق من برای بیمه پسانداز شده است، ولی امروز حداقل حقوق بازنشستگی یک فرد 950 هزار تومان است. چه تجارتی میتوانسته ارزش آن پسانداز را تا امروز حفظ کند؟ در واقع تورم و کاهش ارزش پول در مقاطع مختلف از عوامل مهم ایجاد بحران ذخایر صندوقهای بازنشستگی است.
چرا بحران صندوقهای بازنشستگی در کشور ما به یک ابرچالش تبدیل شده است؟
حجت میرزایی: صندوقهای بازنشستگی پیچیدهترین نهادهای مالی دنیای امروز محسوب میشوند که هم از بیمههای تجاری و هم از بانکها بسیار پیچیدهتر هستند. یک علت مهم این است که متغیرهایی که بر وضعیت سطح صندوقها و تغییرات متغیرهای صندوقها تاثیرگذارند بسیار زیاد و چندبعدی هستند. متغیرهای جمعیتی مثل نرخ رشد جمعیت و ساختار جمعیت، متغیرهای اقتصادی، ساختار اقتصاد کشور، ساختار اشتغالِ بخشی، نرخ رشد اقتصادی، نرخ رشد اشتغال و سطح اشتغال، نرخ تورم، نرخهای برابری ارز و بسیاری از متغیرهای دیگر عملاً بر عملکرد صندوقها به شدت تاثیر میگذارند. از طرف دیگر، صندوقها بنگاههایی چندکسبوکاره هستند که یکی از آنها کسبوکار بیمهای است؛ یعنی صندوقها از کسانی حق بیمه دریافت میکنند برای اینکه در دوره بازنشستگی، مستمری بپردازند که این به تخصص بسیار پیچیده اکچوئری و آشنایی با مدیریت بنگاههای بیمهای نیاز دارد. یکی از کسبوکارهای صندوقها کسبوکار سرمایهگذاری است. تقریباً همه صندوقهای بازنشستگی در همه جای دنیا با استفاده از منابعی که به عنوان حق بیمه دریافت میکنند، سرمایهگذاری میکنند. یکی از کسبوکارهای دیگر، کسبوکار خدمات اجتماعی است؛ کسبوکار به معنای عام آن چون بسیاری از صندوقها مثل صندوق بازنشستگی کشوری و صندوق تامین اجتماعی خدمات متعدد دیگری را به اعضای تحت پوشش خود ارائه میدهند که لازم است از دانش خدمات اجتماعی برخوردار باشند. در بعضی از صندوقها مثل صندوق تامین اجتماعی که اتفاقاً بزرگترین صندوق بازنشستگی ماست، یک کسبوکار چهارم به نام خدمات درمان هم وجود دارد که خود نیازمند تخصص در خدمات درمان یا مدیریت خدمات درمان است نه الزاماً تخصص پزشکی. بر این اساس میتوان گفت پیچیدهترین نظامهای مدیریتی را باید در این صندوقها شناسایی کنیم، درحالیکه ما در گذشته و بهخصوص در سالهای بعد از انقلاب بهشدت به این لوازم بیتوجه بودهایم و نهتنها الزامات مدیریتی این صندوقها را رعایت نکردهایم، بلکه در بسیاری از موارد کسانی را به عنوان مدیران این صندوقها گسیل یا منصوب کردهایم که از متوسط سطح مدیریت کشور هم خیلی پایینتر بودهاند. در دورههایی که دولتها صندوقها را از مدیران توانمند و نظامهای مدیریتی بهنگام برخوردار کردهاند، این صندوقها به طور مقایسهای و نسبی وضعیت بهتری داشتهاند. به طور مثال صندوقهای بیمهای ما بیشترین آسیب را در دولتهای نهم و دهم دیدهاند. اولین عامل آسیب دیدن صندوقهای بازنشستگی بیثباتی مدیریت است. به طور کلی در دورههای کوتاهمدت مدیریتی امکان تصمیمگیری وجود ندارد. علاوه بر این، صندوقهای بازنشستگی اساساً نهادهای مالی بلندمدت بیننسلی هستند و به ثبات مدیریتی برای برنامهریزی بلندمدت نیاز دارند. عامل بعدی بهرهبرداریهای غیرمتعارفی است که دولتها در سپهر سیاست از صندوقها داشتهاند. یکی از عواملی که بهشدت به صندوقها آسیب زدهاند این است که در گذشته هم دولتها و هم نمایندگان مجلس بخش بزرگی از منافع سیاسی خود را از طریق هزینههای مالی صندوقها به دست آوردهاند. کم و بیش در همه دولتهای پس از انقلاب، پوپولیسم سیاسی با افزایش هزینهها یا مصارف صندوقها و تعهدات بلندمدت آنها تقویت شده است. بخش بزرگی از آسیبی که صندوقها دیدهاند ناشی از شوکهای سیاسی بوده که دولت یا مجلس به آنها تحمیل کردهاند؛ از جمله تصویب بازنشستگیهای پیش از موعد که دوره بیمهپردازی را کوتاه و دوره مستمریبگیری را طولانی کرده و بهشدت به منابع آسیب رسانده است یا تحمیل گروههای جدید به صندوقها بدون اینکه دولت هزینه آنها را پرداخت کند. میتوان بین 25 تا 30 سیاست مختلف را برشمرد که در 40 سال گذشته دولتها یا مجلس در حوزه بیمهای تصویب کردهاند و به شدت به صندوقها آسیب رسانده است و متاسفانه این روند همچنان ادامه دارد. مساله بعدی که به صندوقها آسیب رسانده، کنترل مدیریتی غیرمتعارف توسط دولتهاست. واقعیت این است که صندوقها دارای منافع سهجانبه و مالکان سهجانبه هستند. اگرچه دولتها معمولاً در شرایط بحرانی کار بیشتری را بر عهده میگیرند، ولی در گذشته عموماً مدیریت صندوقها توسط دولتی انجام میشده که سهمش در تامین مالی صندوقها بسیار اندک یعنی در بهترین شرایط سه درصد از 30درصدی بوده که باید تامین میشده و متاسفانه در غالب موارد این سه درصد را هم پرداخت نکردهاند؛ یعنی متاسفانه دولتها در یک دوره بلندمدت تعهدات خود را به صندوقها انجام ندادهاند و در نتیجه صندوقها نتوانستهاند بهموقع منابع خود را سرمایهگذاری کنند و از عواید آن برخوردار شوند. در چنین شرایطی عملاً کنترل مدیریتی صندوقها در طول 40 سال گذشته توسط دولت بوده، درحالیکه انتظار میرفت کنترل صندوقهای بازنشستگی در قالب نظام مدیریت سهجانبه توسط همه ذینفعان یعنی کارگران، کارفرمایان و دولتها اداره شود. آسیب دیگری که صندوقها از جانب سیاستهای دولت پذیرفتهاند، از طریق شوکهای اقتصادی است. آقای دکتر واعظمهدوی به خوبی به شوکهای اقتصادی از جمله نرخهای تورم طولانیمدت اشاره کردند. تورم یکی از آسیبزاترین متغیرها برای صندوقهای بازنشستگی است. در طول 40 سال گذشته به طور متوسط نرخ تورم بالای 15 درصد بوده و به طور استثنا در بعضی سالها نرخ تورم تکرقمی داشتهایم. شوک دیگر تغییرات نرخ برابری ارز است که هم آثار تورمی داشته و هم افق برنامهریزی را از بین برده است. فراموش نکنیم که در 40 سال گذشته به عنوان مثال نرخ ارز در ایران بهشدت افزایش یافته است. به طور کلی در این دههها در اقتصاد ما بیثباتیهای بسیاری وجود داشته است. فراموش نکنیم که در طول 40 سال گذشته نرخ رشد بلندمدت ما حدود دو درصد بوده است و این یکی از پایینترین نرخهای رشد اقتصادی هم در منطقه و هم در دنیاست. حال آنکه نرخ رشد اقتصادی یک مولفه بسیار مهم و تعیینکننده در وضعیت صندوقهای بازنشستگی است. عامل دیگر آثاری است که فساد و ناکارآمدیها یا سطح پایین کیفیت نهادی بر صندوقها داشته است. این عامل آسیب بسیار بزرگی به صندوقها وارد کرده است. فساد باعث شده در همه متغیرهای اصلی صندوقها چه متغیرهای بیمهای و چه متغیرهای مالی، آسیبهای بسیار بزرگی ایجاد شود. عامل بعدی نظام ضعیف مدیریتی در صندوقها بوده است. یعنی بنگاههایی با این پیچیدگی چندبعدی که اشاره کردم، متاسفانه عقبماندهترین سیستمهای مدیریتی را تجربه کردهاند؛ چه از حیث مدیریت منابع انسانی و چه از حیث برخورداری از فناوریهای نوین مدیریتی، چه از نظر نظامهای حسابداری و مالی که باید میداشتند، به هیچ وجه حتی در حد سایر سازمانهای مشابه ملی هم توسعه پیدا نکردهاند. همه این عوامل به صندوقها آسیب رساندهاند و امروز این صندوقها به چنین وضعیتی دچار شدهاند. به هر حال من حتی در مورد عامل چهارم که مساله درون صندوقهاست، بیش از همه عرصه سیاست را مسوول میدانم و معتقدم عامل اصلی بحران امروز صندوقها یا به تعبیری که رایج شده ابرچالش صندوقها عرصه سیاست است و سهم سایر عوامل بسیار کمتر به نظر میرسد. نکته مهمتر این است که این مداخلهها هنوز تمام نشده است؛ یعنی همین امسال در بودجه سال 1397 به عنوان مثال برای بازنشستگی پیش از موعد در صندوق بیمه اجتماعی روستاییان مصوباتی مطرح شده که به این صندوق جوان و به ظاهر دارای شاخصهای بهتر به شدت آسیب میرساند.
اگر فکری به حال کسری صندوقهای بازنشستگی نکنیم، چه عواقبی در انتظارمان خواهد بود؟
میرزایی: در حال حاضر همچنان مداخلههای دولت آن هم مداخلههای مبتنی بر ارزیابیهای غلط ادامه دارد. الان دولت همه تمرکز خود را بر این گذاشته که بنگاههایی که عمدتاً در سال 1392 و آن حدود، خود دولت به اجبار به این صندوقها داده و الان جزو دارایی صندوقها هستند، با اجبار، فشار و شتاب تحت عنوان واگذاری بنگاهها از صندوقها گرفته شود. اگر این بنگاهها قابلیت واگذاری در بازار را داشته باشند و واگذار شوند، یک آسیب بزرگتر ایجاد میشود. اتفاقی که با این واگذاریها میافتد این است که بخشی از داراییهای حداقلی هم که صندوقها دارند، از بین میروند. در حالی که در حال حاضر سهم بنگاههای اقتصادی در تامین مالی صندوقها بین یکیدو درصد و در بهترین شرایط 15 درصد است. دولت به هیچ وجه شجاعت مواجهه با مسائل صندوقها را ندارد. بهدرستی اشاره کردند که امروز اصلاح امور صندوقهای بازنشستگی نیازمند اصلاحات چندگانه پارامتریک، ساختاری و سیستمی است. البته برای چنین اقداماتی به شجاعت نیاز داریم و این آن چیزی است که در بلندمدت وضعیت صندوقها را بهبود خواهد داد. ولی ما این را رها کردهایم. دولت شجاعت کوچکترین اصلاحی را ندارد و حتی حاضر نیست یکی از پارامترهای کوچک صندوقها مثل سن بازنشستگی را آن هم به صورت تدریجی، اصلاح کند، ولی دائماً مداخلههایی در کار صندوقها میکند مثل فشاری که برای تامین بخشی از هزینههای طرح تحول نظام سلامت گذاشته یا واگذاری شتابزده بنگاهها. پیشبینی من این است که متاسفانه نسلهای آینده ما چیزی به نام صندوقهای بازنشستگی نخواهند داشت و علاوه بر این، دولتها مجبورند بخش عمدهای از منابعی را که به هر شیوهای تامین میکنند بابت بازپرداخت تعهدات این صندوقها بپردازند، همانطور که در سالهای گذشته کمکی که دولت به صندوقها کرده به طور متوسط بین 15 تا 20 درصد افزایش یافته است. در سال 95 میزان کمک 40 هزار میلیارد تومان بود یعنی از پرداخت یارانهای پیشی گرفت و در آینده نزدیک این کمک دستکم به یکسوم تا یکدوم کل بودجه عمومی دولت خواهد رسید و عملاً دولت با یک تعهد بزرگ مواجه میشود بدون اینکه قابلیت تامین آن را داشته باشد.
چرا وضعیت کنونی صندوقهای بازنشستگی ما نگرانکننده است؟
علی مروی: وقتی از بحران صندوقهای بازنشستگی صحبت میکنیم باید ابتدا این موضوع را روشن کنیم که شاخصهای این بحران چیست. در ارزیابی وضعیت صندوقهای بازنشستگی باید حداقل سه بعد پایداری مالی صندوقها، کفایت مزایا و انصاف در اعطای مزایا را در نظر بگیریم. پایداری مالی صندوقها معمولاً بیشتر مورد توجه دولتهاست چون همانطور که آقای دکتر میرزایی اشاره کردند، عاقبت مخارج صندوقها روی دوش خود دولتها میافتد.
بعد دیگر کفایت مزایاست؛ شاید ما چندان متوجه این مساله نباشیم، اما مزایایی که به بازنشستگان میدهیم آنچنان که باید با تورم تعدیل نشده است و کفایت مخارج اساسی آنها را نمیدهد. برای توضیح بعد انصاف در اعطای مزایای بازنشستگی لازم است اشاره کنم که ساختار صندوقها در کشور ما i(Defined Benefit) DBi است و هر صندوق بازنشستگی وقتی حق عضویت و ورودی از اعضا میگیرد، مکلف است مستمری بازنشستگی آنها را طبق فرمول تعهدشده به آنها بدهد فارغ از اینکه در دوره عضویت اعضا رکود یا رونق داشتهایم یا سیکلهای تجاری چه وضعیتی داشتهاند. به عبارتی تمام ریسک سرمایهگذاری برای دوران بازنشستگی بر عهده صندوق قرار میگیرد. از آنجا که اکثر عاملان اقتصادی ریسکگریز هستند، مثل این است که این صندوقها در حال اعطای نوعی یارانه پنهان به اعضای خود هستند. به همین علت معمولاً در صندوقهای DB سقف تعیین میکنند و میگویند تا این سقف از حقوق را پوشش میدهیم ولی در صندوقهای ما برخی مشاغل مثل اعضای هیات علمی و قضات مستثنی شدهاند. این یک نمونه از عدم رعایت انصاف در صندوقهاست. نکته دیگر این است که ماهیت صندوقها به گونهای است که تبعات تصمیمهای سیاستی در آنها خود را در بلندمدت نشان میدهد. از آنجا که معمولاً چرخههای انتخاباتی کوتاهمدت است، این امر باعث میشود که مساله اقتصاد سیاسی صندوقها بغرنجتر از حوزههای دیگر شود. در زمینه کفایت مزایا ما از مدتها پیش بحران داشتهایم، در زمینه انصاف در اعطای مزایا نیز زمزمههایی از مدتها پیش وجود داشت، اگرچه در رسانهها چندان مطرح نشده است. اما الان چون در زمینه پایداری مالی با مشکل مواجه شدهایم و به دولت فشار بودجهای وارد شده، مساله صندوقهای بازنشستگی به عنوان یکی از ابرچالشهای ما مورد توجه واقع شده است. از حیث عدم پایداری مالی میتوان عوامل این بحران را در سه محور اصلی ساختار نظام بازنشستگی، ورودی صندوقها و مخارج صندوقها مورد توجه قرار داد. ساختار نظام بازنشستگی ما علاوه بر اتکای صرف به روش DB، از ضعف تنظیمگری، عدم شفافیت و فقدان رقابت رنج میبرد. از منظر ورودی صندوقها تغییرات جمعیتی، وضعیت نامساعد بازار کار و نامطلوب بودن سرمایهگذاری به کاهش ورودی صندوقها منجر شده است. در سمت خروجی صندوقها نیز برنامههای بیش از حد سخاوتمندانه داشتهایم خصوصاً از حیث سن بازنشستگی و نرخ انباشت. در زمینه سن بازنشستگی چون دولتها و نمایندگان میدانند تبعات سیاستهایشان در بلندمدت مشخص میشود و در کوتاهمدت به آرای مردم نیاز دارند، امتیازهای مختلفی میدهند مانند بازنشستگی زودهنگام یا گسترش دایره شمول مشاغل سخت و زیانآور که بار مالی این تصمیمات بر گرده صندوقهای بازنشستگی تحمیل میشود. حتی همین اواخر با وجود آشکار بودن مساله صندوقها، مجلس تصویب و شورای نگهبان تایید کرد که دبیران آموزش و پرورش اگر خواستند پنج سال زودتر بازنشسته شوند. همه این عوامل باعث افزایش مخارج صندوقها میشود. در مخارج صندوقها یکی از پارامترهای مهم شکاف بین سن امید به زندگی و سن بازنشستگی افراد است. در حال حاضر متوسط سن امید به زندگی به 74 سال رسیده، ولی در دهههای گذشته سن موثر بازنشستگی به طور مستمر کاهش یافته است؛ یعنی طول دوره دریافت مستمری توسط یک عضو به طور متوسط افزایش یافته است. نتیجه اینها در بعد پایداری مالی این است که الان مخارج صندوقها بسیار بیشتر از منابعی است که وارد صندوقها میشود و صندوقها ناگزیرند ذخایر خود را خرج کنند. اما در برخی صندوقها حتی اگر کلیه ذخایر نقد شوند، باز هم کسری وجود دارد. به همین دلیل دولت در حال کمک به آنهاست. درباره صندوقی مانند صندوق تامین اجتماعی پیشبینی میشود طی یک دهه آتی کسری ایجاد شود. الان ما متوجه بحرانی شدن صندوقها شدهایم چون فشار بودجهای به دولت وارد کرده است، ولی واقعیت این است که این روند فزاینده است و در سالهای بعد وضعیت از امسال بدتر میشود.
آقای دکتر واعظ، به نظر شما راه برقرار کردن تعادل بین ورودی و خروجی صندوقها چیست؟
واعظمهدوی: همه مسائلی که دوستان درباره وضعیت صندوقهای بازنشستگی گفتند درست است، ولی حال صندوقهای بیمه اجتماعی ما مانند حال مریضی است که زخم معده و خونریزی معده دارد، اما در این حال دستش هم زخم شده، گریپ هم دارد و به حساسیت پوستی هم دچار شده است. ما باید همه اینها را درمان کنیم، ولی آیا اگر گریپ این مریض را مداوا کنیم، حالش خوب میشود؟ این بسیار مهم است که سیاستگذاران به این نتیجه برسند که بین دهها چالشی که نظام تامین اجتماعی با آنها مواجه است، کدامیک چالش اصلی است و باید در اولویت باشد. پرداختن به پوست مریض لازم است، ولی نباید ما را از زخم معده خونریزیدهنده غافل کند. مشکل اصلی در نظام تامین اجتماعی این است که در دل ماهیت این نظام بحران وجود دارد. بنابراین باید به تدریج به سمت تحول نظام تامین اجتماعی و ایجاد نظام تامین اجتماعی چندلایه برویم. در نظام لایهبندی بیمههای اجتماعی، سه لایه مساعدت اجتماعی، بیمه پایه و بیمههای تکمیلی تعریف شده که جمعیت هدف، نحوه تامین منابع و نحوه پرداخت در هر کدام از این لایهها متفاوت است. لایه مساعدت اجتماعی عبارت است از کسانی که قدرت کار ندارند و باید از محل مالیات مورد حمایت دولت قرار بگیرند مانند یتیمان، سالمندان، زندانیان، آسیبدیدگان اجتماعی و معلولانی که توان کار کردن ندارند. لایه بیمههای پایه مربوط به نیروی کار است، حق بیمه در آن حداقلی است و حداقل دستمزد برای دوره بازنشستگی تضمین میشود. در لایه بیمههای تکمیلی افرادی که مایل به درآمدی بیش از حداقل دستمزد هستند، قرار میگیرند. با مدیریت سپردهها در این لایه، افراد میتوانند حسب مقداری که سرمایهگذاری کردهاند چند برابر حداقل دستمزد را دریافت کنند.
باید اصلاح را از همین امروز شروع کنیم. برای کسانی که 30 سال پیش استخدام شدهاند و در همین نظامهای فعلی تحت پوشش قرار گرفتهاند کار زیادی نمیتوانیم بکنیم و باید با همین شرایط موجود و روزمره آنها را اداره کنیم، ولی برای کسانی که از امروز وارد میشوند، تغییر را شروع کنیم و دیگر حق بیمه این افراد را برای پرداخت مستمری بازنشستگان فعلی هزینه نکنیم و سعی کنیم لایه بیمههای تکمیلی را شکل دهیم. اشکال نظام تامین اجتماعی ما تاکنون این بوده که نه خدمات نظام حمایتی به خوبی شکل گرفته و نه لایه بیمههای تکمیلی. درواقع هم وظایف حمایتی و هم وظایف و انتظارات تکمیلی وارد بیمههای پایه شده است. باید اینها را از هم تفکیک کنیم تا وظایف، انتظارات و جمعیت هدف هر لایه مشخص شود. اگر الان این اصلاح را شروع کنیم، 30 سال بعد میتوانیم به شرایط باثبات برسیم.
آیا نظام تامین اجتماعی چندلایه میتواند بخشی از ابعاد بحران را کاهش دهد؟
میرزایی: البته در بلندمدت باید به یک نظام چندلایه تامین اجتماعی برسیم. ولی ما چند گام فوریتر در پیش داریم و اساساً باید تغییر مسیر بدهیم. گام فوری اول این است که همین امروز یک دایره آتش اطراف صندوقهای تامین اجتماعی ایجاد شود و دولت و مجلس از هر نوع مداخله آسیبرسان یا ایجاد شوکهای سیاستی یا قیمتی یا بیثباتی مدیریتی در صندوقهای بازنشستگی منع شوند. یعنی وضع از آنچه هست بدتر نشود. گام بعدی تعیین مسیر است و آن مسیر از یک گفتوگوی اجماعساز یا وفاقبرانگیز اجتماعی میگذرد. اصلاح صندوقها به عنوان نهادهایی که بخش بزرگی از جمعیت کشور ما درگیر آن هستند و یک اقتصاد سیاسی بسیار پیچیده دارد، بهراحتی و با گفتن و نوشتن انجامپذیر نیست. به هر حال صندوقهای بازنشستگی برای گروه بزرگی از جامعه منافع مستمری ایجاد کردهاند و بهراحتی از این منافع نمیتوانند بگذرند. اجرای هر سیاست اصلاحی نیازمند یک گفتوگوی قدرتمند ملی است که به یک وفاق اجتماعی منجر شود و همه ذینفعان را وارد این برنامه سیاستی کند. الان نه در سطح رسانهها و نه در سطح سیاستمداران صحبت و ارادهای برای حل بحران صندوقها دیده نمیشود. فکر میکنم الان دولت هیچ برنامهای برای ایجاد زمینههای سیاستهای اصلاحی ندارد چراکه آن گفتوگوی فراگیر اجتماعی غایب است.
راههای گذار از ابرچالش صندوقهای بازنشستگی چیست؟ چگونه میتوانیم بحران کسری صندوقهای بازنشستگی را به سلامت پشت سر بگذاریم؟
مروی: در مواجهه با ابرچالش صندوقهای بازنشستگی نیازمند بسته نجاتی با ویژگیهای مشخص هستیم. این ویژگیها عبارتند از قابلیت حل مساله و نه به تعویق انداختن میانمدت یا بلندمدت آن، قابلیت حل معضلات اقتصاد سیاسی اصلاحات، قابلیت حل معضل سرمایهگذاری صندوقها، قابلیت حل مساله تشخیص (identification)، سازگاری انگیزشی (Incentive compatible)، سازگاری با نظام رفاهی و سازگاری با بستههای نجات سایر ابرچالشها.
معمولاً اصلاحاتی که در نظام بازنشستگی برمیشمرند به دو دسته اصلاحات پارامتریک و اصلاحات ساختاری تقسیم میشوند. اصلاحات پارامتریک تغییراتی مانند افزایش سن بازنشستگی را دربر میگیرد و اصلاحات ساختاری عمدتاً به تغییر الگوی حکمرانی مربوط است. اصلاحات پارامتریک روشن و ساده به نظر میرسد، ولی در اجرا به دلیل معضل اقتصاد سیاسی به شدت پیچیده است. به دلیل درگیر بودن منافع بخش قابل توجهی از جامعه با صندوقهای بازنشستگی، در برابر اصلاحات پارامتریک مقاومت اجتماعی شدیدی وجود دارد و طبیعتاً دولت و مجلس هم تمایل ندارند در دوره آنها اصلاحات انجام شود. اما اصلاحات ساختاری چون ناظر به تغییر الگوی حکمرانی و تغییر یکسری ساختارهاست، اگر بهخوبی طراحی شود، میتواند بسیاری از اصلاحات پارامتریک را هم در خود درونیسازی کند و به صورت غیرمستقیم مقاومت در برابر اصلاحات را کاهش دهد. از سوی دیگر اصلاحات پارامتریک مشکل را به تعویق میاندازد ولی حل نمیکند، در حالی که یک بسته نجات موثر باید بسیار فراتر از اصلاحات پارامتریک صرف باشد و مساله را به طور کامل حل کند. چنین بستهای باید برای حل معضلات اقتصاد سیاسی اصلاحات چارهاندیشی کند. نمیتوان گفت در طراحی کارشناسی کار ما درست بود ولی در اجرا با موانع سیاسی مواجه شد. اتفاقاً در نظر گرفتن ملاحظات اقتصاد سیاسی به این معناست که اگر روی کاغذ راهکار بهینه اول (First Best) را پیدا کنیم ولی بدانیم که نمیشود اقتصاد سیاسی آن را مدیریت کرد، باید همانجا آن راهکار را رها کنیم و به سراغ راهکار بهینه بعدی (Second Best) برویم که میتوانیم برای اقتصاد سیاسی آن چارهاندیشی کنیم. نکته دیگر به موضوع سرمایهگذاری مربوط میشود. متاسفانه سود سرمایهگذاری دو صندوق اصلی کشور در دهه گذشته بر اساس تخمینهای IMF، به صورت میانگین منفی بوده است و گفته میشود صندوقها نباید بنگاهداری کنند، ولی واگذاری آنها چگونه باید اتفاق بیفتد؟ حجم داراییهای این صندوقها بسیار بالاست. اگر قرار است اینها سرمایهگذاری کنند، یا باید خودشان بنگاه داشته باشند یا در بورس سرمایهگذاری کنند. بورس ما نه عمق و نه بازدهی کافی دارد که بتواند وضعیت سرمایهگذاری صندوقها را ارتقا بدهد. همین حالا بخش قابل توجهی از شرکتهایی که در بورس وجود دارند، متعلق به همین صندوقها هستند. سرمایهگذاری در بورس خارجی هم به دلیل مشکلاتی که هست امکانپذیر نیست. واگذاری داراییها به بخش خصوصی هم امکانپذیر نیست چون ما چنین بخش خصوصی قدرتمندی نداریم که بتواند بنگاههای اینها را بخرد. در نتیجه باید راه چاره دیگری برای سرمایهگذاری این صندوقها اندیشیده شود. ویژگی دیگر حل مساله تشخیص (identification) است. افراد در جامعه بر اساس سطح درآمدشان ناهمگن هستند. بسته پیشنهادی که متضمن یک ساختار جدید است باید تضمین کند افرادی که درآمد بالا دارند، درآمد خود را پایین گزارش نمیکنند. ویژگی بعدی سازگاری انگیزشی (Incentive compatible) است. یعنی اعضای صندوقها خودکنترلی داشته باشند. اگر منافع اعضا در درست گزارش دادن درآمدها باشد، خودبهخود مساله تشخیص هم حل شده است. در اصلاحات ساختاری و حتی اصلاحات پارامتریک یک بحث حقوقی این است که این را فقط برای اعضای جدید صندوقها میتوانید اعمال کنید نه برای افراد قبلی، چون شما تعهد حقوقی در ساختار قبلی و با قواعد قبلی دادهاید و به لحاظ حقوقی نمیتوانید آنها را مجبور کنید به ساختار جدید بیایند. اما اگر قرار باشد این اصلاحات فقط برای اعضای جدید اعمال شود، بسیاری از مسائل پایداری مالی تا میانمدت همراه صندوقها خواهد بود، اما اگر سیستم جدید طوری طراحی شود که اعضای سابق هم که به آنها حق انتخاب میدهیم تمایل به تغییر نوع بازنشستگی و مهاجرت به سیستم جدید داشته باشند، میتوان امیدوار بود که این معضلات را حتی زودتر از میانمدت حل کرد. ویژگی دیگر این بسته نجات سازگاری با نظام رفاهی است. دولت دارد منابع زیادی برای نظام رفاهی صرف میکند از یارانههای نقدی تا نهادهایی مثل کمیته امداد و سازمان بهزیستی. چون اینها دارند به صورت جزیرههای پراکنده عمل میکنند، بخش قابل توجهی از منابع هدر میرود. اگر نظام بازنشستگی با نظام رفاهی سازگار باشد یا این دو با هم یکپارچه باشند، میتوان منابع هدررفته را احیا و برای بهبود عملکرد سیستم خرج کرد. ویژگی بعدی این است که بسته نجات صندوقهای بازنشستگی باید با بستههای نجات سایر ابرچالشها هم سازگاری داشته باشد. ما در معاونت رفاهی وزارت رفاه بیش از یک سال است که روی طراحی یک بسته نجات نظام بازنشستگی متمرکز شدهایم. برای این کار به طور مفصل مشاوره بانک جهانی را داشتیم و از مشاوره صندوق بینالمللی پول هم در سفری که به ایران داشتند استفاده کردیم و با تلاش خود تیم، یک بسته نجات طراحی شد. سعی کردیم بستهای که ارائه میکنیم شرایطی را که ذکر کردم داشته باشد و استفاده از رقابت برای ارتقای کارآمدی صندوقها خصوصاً در لایه سرمایهگذاری و حل معضلات اقتصاد سیاسی اصلاحات با هزینهزا کردن مداخلات سیاسی از ویژگیهای آن است. این بسته در آیندهای نزدیک رونمایی خواهد شد.
واعظمهدوی: به عنوان نکته پایانی مجدداً بر ارتباط بین نظام بازنشستگی و سیاستهای اشتغال و تولید ملی تاکید میکنم. در نظام بازنشستگی در واقع پسانداز نیروی کار هنگام جوانی و اشتغال برای دوران پیریاش سرمایهگذاری میشود. یعنی بقا و استمرار نظام بازنشستگی به نیروی کار وابسته است. در این شرایط ایجاد اشتغال نوعی مزیت است چون صندوقهای بازنشستگی از شاغلان حق بیمه دریافت میکنند و گسترش نظام بیمههای اجتماعی خود را تحقق میبخشند. بنابراین وضعیت رشد اقتصادی و اشتغال نیز در سرنوشت بیمههای اجتماعی و ورودیهای آن موثر و لازم است از اشتغال و تولید ملی حمایت شود. گاهی ممکن است معنای حمایت از تولید ملی این باشد که مردم مصرف کالاهای داخلی را با وجود کیفیت اندکی پایینتر بر مصرف کالاهای خارجی ترجیح بدهند تا هموطنانشان شغل و درآمد پیدا کنند و بیمه شوند. به این ترتیب نظام بیمههای اجتماعی نیز ثبات و گسترش پیدا میکنند.