ادبیات علیه ثروت
میراث رفقا
در ادبیات ایران مفاهیم اجتماعی به شکلهای مختلفی روایت شدهاند.
اگر مفهوم کار را به شکلی عام در نظر بگیریم در ادبیات ایران و اصولاً ادبیات کلاسیک، این معنا در منشهایی زیباییشناسانه روایت شده. مثلاً فتوتنامهها که متنهایی هستند درباره سجایای اخلاقی حرفههای گوناگون. در واقع یکی از دلایلی که ادبیات کلاسیک منظوم ایران کمتر به مفهوم روزمره کار پرداخته به دلیل شأن عمدتاً اشرافی این ادبیات بوده که تقریباً امری است طبیعی و در تمام نمونههای جهانی نیز قضیه به همین شکل است. هرچند ما اشارههای زیادی به ارزش کار کردن در آثار شعرایی مانند سعدی یا صائبتبریزی داریم اما نباید از یاد ببریم که این توجه بیش از اینکه به خاطر روایت نقش اجتماعی کار باشد، رویهای است برای مقابله با قشر مرفه و توانگر. در عین حال نباید از یاد برد که مخاطب ادبیات دوران کلاسیک یا همان قشر مرفه هستند یا علما و نویسندگان. به خصوص بعد از قرن ششم که ادبیات عرفانی در ایران به اوج میرسد و شکلهای مختلفی از عرفان و درویش مسلکی به عنوان ارزش شناخته میشوند مفاهیمی مانند کار و انسانی که درگیر با آن است از صحنه ادبیات محو شده یا معانی اخلاقی و عرفانی پیدا میکند. عمده معانیای که از این مفهوم برمیآیند تعاریفی دیگر دارند. ارزش بیشتر با قشر درویشان و عرفایی است که با قناعت و گوشهگیری سر در آستین مراقبت فرو برده و صاحب کرامات میشوند. اصلاً دست از کار و خانواده شستن مرحلهای برای کشف حق به شمار میآمده. کافی است مثلاً به روایتی که از زندگی عطار شده نگاه کنیم و ببینیم او وقتی دگرگون میشود از شغلش یعنی عطاری چشم میپوشد. به ندرت عرفایی را میبینیم که در جامعه بودن را تبلیغ کنند و شاید معروفترینشان که در ادبیات نیز نقش مهمی دارد شیخابوالحسن خرقانی باشد. ادیب دوران کلاسیک اگر هم درگیر با معیشت و کار بوده باشد آن را امری دنیایی و دون میداند و بنا بر سنتی کهن یا از آن میگذرد یا اصلاً اشارهای به آن نمیکند. اصولاً به دلیل فاصله طبقاتی فراوانی که در دورههای مختلف جامعه ایرانی بین حاکمان با عامه مردم وجود داشته مردم مخاطبان اصلی ادبیات نبودهاند. اگر هم شاعرانی چون سعدی مخاطبان فراوانی پیدا کردهاند به خاطر وجه اخلاقی یا قصهگوی آنها بوده. به طوری که مثلاً منظومه درخشانی مانند «ویس و رامین» به خاطر انگ غیراخلاقی بودن آن اقبال اجتماعی درخور را پیدا نمیکند. این سنت تا دوران مشروطه وجهی غالب دارد و با تحولات جدید سیاسی و فکری است که متجددان میتوانند مانند همگنان قرن هجدهمی یا نوزدهمیشان به انسان معاصر اجتماعی توجه کنند. در ادبیات معاصر ایران همواره عداوت و شاید تحقیری نسبت به انسان سرمایهدار وجود داشته که کاملاً ریشههای تودهای دارد. در این یادداشت نمیتوانم خیلی مبسوط درباره این ریشهها صحبت کنم اما باید گفت که به دلیل تاثیر فکر چپ در جامعه عقبمانده ایرانی که حکومت قاجار تا بن نابودش کرده، عمده هنرمندانی که ظهور میکنند متوجه حقوق پایمالشده این اقشار در سالهای طولانی میشوند. ناگهان طبقه پایین موضوع آثار میشوند و جالب اینکه مخاطبان آثار همان طبقه بالا یا متوسط شهری هستند. در صد سال اخیر عمده شخصیتهای داستانی ثروتمند در ادبیات ما انسانهایی فاسد هستند. پول به معنای تباهی و رفاه به معنی استثمار دیگران است. سنت چپ تندرو کارگر را به عرش میبرد و سازنده سرمایه را در هر شکلی تحقیر میکند. حتی نویسنده باهوشی مانند هدایت نیز در اثر ضعیفش یعنی «حاجی آقا» این رویه را پیش میگیرد. شعر نیز چنین وضعی دارد و ستایش از فرودستان سرمایه اصلی شاعران عمدتاً چپ ایران است. در چنین فضایی ادبیات کلاسیک ایران متهم به اشرافگرایی میشود و حتی برخی شاعرانش تکفیر میشوند. موضوع ادبیات به جای انسان، کارگر یا سرمایهدارانی میشوند که سیاه و سپید هستند. نویسندهای مانند «صمد بهرنگی» نفرت از ثروتمند را در آثار نوجوان خود تبلیغ میکند و بعد که انقلاب پیروز میشود، جناح نویسندگان مسلمان نیز به طبقه مستضعف میپردازند و ثروتمندان و کسانی که کار ساختهاند تبدیل میشوند به زالوهای اجتماعی. این روند هولناک است و حتی تا امروز نیز با وجود کمرنگتر شدن ادامه دارد. پس عجیب نیست اگر اشاره کنیم که در ادبیات معاصر ما حضور روحیه ضدسرمایهداری به شکلی اغراقآمیز، اصولاً طبقه صاحب ثروت را به نمادی از شر تبدیل کرده و حتی در بهترین رمانهای ما نیز بسیاری از این شخصیتها وجود دارند. گویا این امر سنت است و نمیتوان از آن شانه خالی کرد. درحالی که در ادبیات اروپا ما انواع شخصیتپردازی را نسبت به طبقات داریم. مگر رمان پروست با وجود روایت زوال یک دوران چیزی غیر از ستایش اشرافیت است؟ مگر در آثار دیکنز اشراف گاه پاکنهادترین آدمها نیستند. کسانی که میتوانند بخشهای ناسالم جامعه را نجات دهند. بنابراین ادبیات ما در وضعی تندرو نسبت به ثروت و انسانی که صاحب کار است قرار داشته و ترکشهای این چپگرایی عصبی هنوز ادامه دارد. شاید این یکی از مهمترین ریشههای حرکت نویسنده ایرانی علیه ثروت باشد، هرچند تمام آن نیست.
دیدگاه تان را بنویسید