ساقی غم فردای حریفان چه خوری*
سیاستگذاری عمومی رفتاری تخصیص بیننسلی منابع
از دو چشمانداز عقلانی و رفتاری میتوان به این مساله پرداخت که چرا گاه سیاستگذاران در کشور برای رفاه نسل امروز از جیب نسل آینده خرج میکنند. از زاویه عقلانی، فرض بر این است که سیاستگذار بهعنوان یک عامل اقتصادی، تابع رفاه اجتماعی را در افقی پویا بیشینه میکند.
از دو چشمانداز عقلانی و رفتاری میتوان به این مساله پرداخت که چرا گاه سیاستگذاران در کشور برای رفاه نسل امروز از جیب نسل آینده خرج میکنند. از زاویه عقلانی، فرض بر این است که سیاستگذار بهعنوان یک عامل اقتصادی، تابع رفاه اجتماعی را در افقی پویا بیشینه میکند. حال اگر افق این بهینهسازی، مانند دوره چهارساله ریاست جمهوری، کوتاهمدت باشد، سیاست تخصیص بهینه بیننسلی ضرورتاً با پاسخ بهینهسازی پویای رفاه اجتماعی در افقی بلندمدت یکسان نخواهد بود. از آنجا که عقلانیت عامل اقتصادی اساساً مستقل از افق بهینهسازی او است، رفتار عقلانی اما کوتهبینانه (Myopic) سیاستگذار میتواند منجر به بیشمصرفی نسل کنونی با هزینه نسلهای بعدی شود. پوپولیسم به تعبیری همین کوتهبینی در دورنمای سیاستگذاری است؛ وقتی سیاستمدار رفاه نسل امروز و محبوبیت کنونی خود را بر رفاه همه نسلها ترجیح میدهد و منبع هزینه سیاستهای امروز را از سهم فردا خرج میکند. به این ترتیب نادرستی این سیاستها اکنون کمتر ملموس خواهد بود در حالی که دستاوردهای مثبتش همین امروز به حساب سیاستمدار گذاشته میشود. نسل ما در سالهای گذشته به تلخی و سختی پیامدهای این دست شهودهای کوتهبینانه در سیاستهای رفاهی و حمایتی را تجربه کرده است که آثار آن تا نسلها باقی خواهد بود.تخصیص منابع بیننسلی به سود نسل امروز را اما با مفاهیم اقتصاد رفتاری بهتر میتوان تبیین کرد. از این چشمانداز سیاستگذار نیز یک انسان اقتصادی و در تصمیمگیریهای خود دچار خطاهای شناختی و رفتاری است. به این ترتیب بحثهای رفتاری در اقتصاد صرفاً به توضیح خطاهای شناختی و تبیین رفتاری عاملهای اقتصادی در سطح فرد، خانوار یا بنگاه توجه نمیکنند. بهطور مشخص سیاستگذاری عمومی رفتاری (Behavioral Public Policy) به تورشهای رفتاری و شناختی سیاستگذار و راههای کاستن از تاثیر آنها در سطح کلان میپردازد.
حالی خوش دار این دل پر سودا را*
یکی از خطاهای رفتاری که میتواند به تبیین مساله بیشتوجهی سیاستگذاران به نسل امروز کمک کند تجزیه پرداخت (Payment Decoupling) است. معمولاً وقتی منافع چیزی را امروز دریافت میکنیم اما هزینههای آن را در آینده پرداخت میکنیم، دچار بیشمصرفی در زمان حال میشویم. نمونه کاملاً ملموس آن در سطح فردی، خرید بیشتر کالاها با کارت اعتباری، که مبلغ آن در انتهای ماه از حساب کم میشود، در مقایسه با خرید با پول نقد یا کارت نقدی است که فرد در دم درد کاستهشدن از موجودی سرمایه خود را بهطور عینی احساس میکند. در سطح کلان نیز وقتی سیاستگذار برای نسل امروز هزینههایی میکند که منابع آن را نسل بعد بهناچار پرداخت میکند، در تخصیص منابع به امروز دستودلبازی بیشتری به خرج میدهد؛ در حالی که وقتی او باید ناگزیر هزینه تصمیماتش را در دوره مسوولیت خودش بپردازد، پروای بیشتری در پاسداشت عدالت بیننسلی میکند.
من زانِ خودم، چُنانکه هستم، هستم*
فرد با بیشاطمینانی (Overconfidence)، به دلیل اطمینان بیش از حد به توان شناخت و تحلیل خود، تصمیمهایی میگیرد که میتواند گاه پیامدهایی نامطلوب برای او به همراه داشته باشد. یکی از نمونههای بارز این بیشاطمینانی در بازار سهام روی میدهد وقتی سرمایهگذار به دلیل بیشاطمینانی درباره توانایی تشخیص موقعیتهای سودآور، روی پرتفویی نامناسب سرمایهگذاری میکند یا با بیشنگهداری سهمی که زمان فروش آن رسیده یا دیر خریدن سهمی که زمان مناسب خرید آن گذشته زیان میکند. نوع دیگر بیشاطمینانی وقتی روی میدهد که فرد خوشبینانه احتمال روی دادن رخدادها به نفع خودش را بیش از معمول بداند. همین اتفاق میتواند در سطح کلان رخ دهد و سیاستگذار به دلیل بیشاطمینانی در مورد برداشت خود از واقعیت، منابع را بهطور غیربهینه تخصیص دهد. به بیان دیگر، سیاستگذار ممکن است ناخودآگاه تصویری خوشبینانهتر از کمبود منابع برای نسل آینده داشته باشد و از اینرو بیشتخصیصی به نسل کنونی، چندان نگرانی در او برنیانگیزد. مثال مشخص این مساله افراد تصمیمسازی هستند که بحران آب را همچنان آنچنان که باید جدی نمیگیرند، شاید به این دلیل ساده که بسیاری از مواردی که بیش از این نیز بحرانی تلقی میشد درنهایت چندان آشوبی ایجاد نکرد. گویی شدت تکرار هشدار بحران در طول دهههای گذشته در موارد مختلف به حدی زیاد بوده که حساسیت تصمیمسازان به آن اساساً از دست رفته است و در عمل آن را با خوشبینی بیشتر به آینده جبران میکنند.
امروز تو را دسترس فردا نیست*
دلیل دیگر بروز خطای بیشتخصیصی به نسل امروز، رخ دادن تورش نماینگری (Representativeness Heuristic) یا دردسترسبودگی (Availability Heuristic) است. افراد معمولاً به نمونههایی که به دلیل دسترسی آسانتر، بیشتر دیدهاند، توجه بیشتری میکنند و این نمونه را نماینگر مناسبی از واقعیت جامعه میدانند یا در بررسی تجربه گذشته برای تصمیمگیری بهتر در آینده، به تجربه نزدیکتر (به دلیل زمانی) یا دردسترستر (به دلیل هیجانی) وزن بیشتری میدهند. در سیاستگذاری کلان نیز چون سیاستگذار طبیعتاً تنها نسل موجود را میبیند، در تصمیمهای خود به این نسل بیش از نسل آینده توجه میکند.
فارغ بنشین به کشتزار و لب جوی*
نکته دیگری که میتواند مبنای تحلیل رفتار نامنصفانه سیاستگذار قرار گیرد، توجه به این اصل ساده روانشناختی است که برای هر فردی، تغییر شرایط موجود به سوی وضع بهتر دشوار است. به بیان دیگر افراد تورش گرایش به حفظ وضع موجود (Status Quo Bias)، مستقل از کارایی و عدالت آن، دارند. این تورش رفتاری در سطح فردی سبب میشود افراد تصمیمهای بهتر در زندگی را صرفاً به دلیل هزینههای روانی مانند عادت به وضع موجود و هراس از وضع جدید، کنار بگذارند و به رویه نامطلوب پیشین ادامه دهند. تغییر رویه موجود و حرکت به سمت وضع مطلوب میتواند چنان هزینه روانشناختی را به سیاستگذار تحمیل کند که او را از صرافت تغییر بیندازد حتی اگر بداند که سیاست بهتری را میتوان در پیش گرفت. به بیان دیگر، تخصیص بهینه منابع بیننسلی نیازمند تغییرات بسیاری از رویهها و سیاستهاست و در نتیجه سیاستگذار ممکن است به دلیل دشواری پذیرش بار وجودی تغییر و رویارویی با پیامدهای ناخواسته و جدید وضع مطلوب از آن سر باز زند.
بر نامده و گذشته بنیاد مکن*
اما شاید مهمترین تبیین رفتار ناعادلانه سیاستگذار در تخصیص بیننسلی، اکنونگرایی (Present Bias) باشد. فرد اکنونگرا در تخصیص منابع مالی و مصرفی خود بیش از حد بهینه به اکنون توجه میکند. این تمایل به حال سبب میشود سطح بهینه پسانداز فرد کاهش پیدا کند. در سطح کلان وقتی سیاستگذار دچار اکنونگرایی میشود، نرخ تنزیل زمانی او بهطور غیرخطی به سمت زمان حال گرایش پیدا میکند و وزن زمان حال در تخصیصهای بیننسلی بیش از حد لازم افزایش مییابد. در نتیجه در تخصیص منابع بیننسلی کشور بیش از حد بهینه به نسل حاضر توجه شود و به این ترتیب نهتنها عدالت بیننسلی بلکه کارایی بین نسلی نیز از دست میرود. خبر خوب در مورد همه این تورشهای شناختی و رفتاری البته این است که صرف آگاهی به این کاستیهای پیشبینیپذیر، نه همیشه اما عموماً، کمک میکند که عامل اقتصادی، چه در سطح فردی و چه در سطح کلان، کمتر دچار این دست خطاهای نظاممند در تصمیمگیریها شود. لزوم توجه به سیاستگذاری عمومی رفتاری زمانی بیشتر میشود که بدانیم خطاهای در سطح فردی دست بالا تنها یک فرد را دچار مشکل میکند یا مطلوبیت او را کاهش میدهد در حالی که وقتی این خطاها در سطح سیاستگذاری کلان رخ میدهد، تاثیراتی درازمدت بر رفاه اجتماعی چندین نسل برجای میگذارد که گاه به سختی میتوان پیامدهای آن را جبران کرد. باشد که سیاستگذاران ما بهتدریج نسلهای فردا را نه «حریفانی» که نباید غمشان را خورد بلکه رفیقانی بدانند که هر دم باید نگرانشان بود.