زمینهای خسته
چرا در زمینه توسعه زیرساختهای ورزشی عقب افتادیم؟
بیکیفیتی زمین چمن استادیوم نقش جهان چند روزی است که خار چشم ما و دستمایه مسخرهبازی بلاگرهای عربزبان شده؛ «بازگشت به عصر حجر» و «هشدارِ مصدومیت شدید برای بازیکنان» و... تنها بخشی از نیش و کنایههایی بوده که مدیریت بسیار غلط و اهمالگرایانه در نگهداری از یک زمین چمن را توی چشممان فرو کرده است. سپاهان، یکی از پرادعاترین باشگاههای ایران (در کنار پرسپولیس و استقلال)، هم بازی برای رسیدن به لیگ نخبگان را به شبابالاهلی امارات باخت و هم موجب شد تا زمین بسیار بیکیفیتش انتقادهای زیادی را برانگیزد. 85 سال پیش که امجدیه در تهران ساخته شد، هیچکدام از کشورهای عربی نه استادیوم فوتبال داشتند و نه برای داشتنش اقدامی کرده بودند. حتی ترکیه هم فقط استادیوم شکرو ساراچ اوغلو را داشت که 30 سال پیش از امجدیه بنا شده و اتفاقاً یکی از مهمترین دلایل عزم حاکم وقت ایران برای ساختن استادیوم در دل پایتخت بود. اما حاکمان همان کشورهایی که در این روزهای تلخ به کیفیت افتضاح زمینهای فوتبال ما میخندند، رویا، برنامه و اراده داشتند. نتیجه، استادیومهای استاندارد (ولو کوچک) و مدرن، زیرساختهای مناسب و برگزاری تورنمنتهای بزرگ فوتبال در کشورهای کوچک همسایه است.
بیکیفیتی زمین چمن استادیوم نقش جهان چند روزی است که خار چشم ما و دستمایه مسخرهبازی بلاگرهای عربزبان شده؛ «بازگشت به عصر حجر» و «هشدارِ مصدومیت شدید برای بازیکنان» و... تنها بخشی از نیش و کنایههایی بوده که مدیریت بسیار غلط و اهمالگرایانه در نگهداری از یک زمین چمن را توی چشممان فرو کرده است. سپاهان، یکی از پرادعاترین باشگاههای ایران (در کنار پرسپولیس و استقلال)، هم بازی برای رسیدن به لیگ نخبگان را به شبابالاهلی امارات باخت و هم موجب شد تا زمین بسیار بیکیفیتش انتقادهای زیادی را برانگیزد. 85 سال پیش که امجدیه در تهران ساخته شد، هیچکدام از کشورهای عربی نه استادیوم فوتبال داشتند و نه برای داشتنش اقدامی کرده بودند. حتی ترکیه هم فقط استادیوم شکرو ساراچ اوغلو را داشت که 30 سال پیش از امجدیه بنا شده و اتفاقاً یکی از مهمترین دلایل عزم حاکم وقت ایران برای ساختن استادیوم در دل پایتخت بود. اما حاکمان همان کشورهایی که در این روزهای تلخ به کیفیت افتضاح زمینهای فوتبال ما میخندند، رویا، برنامه و اراده داشتند. نتیجه، استادیومهای استاندارد (ولو کوچک) و مدرن، زیرساختهای مناسب و برگزاری تورنمنتهای بزرگ فوتبال در کشورهای کوچک همسایه است.
در حالی که بزرگترین نماد ورزشی بارسلونا با بودجه 7 /1 میلیارددلاری کوبیده و تنها طی کمتر از دو سال از نو ساخته میشود یا همین بیخ گوش ما، عربستانیها تنها طی شش ماه یک استادیوم مدرن 30 هزارنفری برای باشگاه الهلال میسازند و علاوه بر فوتبال، بیش از 10 رویداد بزرگ ورزشی و فرهنگی را در آن برگزار میکنند و سودش را به باشگاه میدهند، بزرگترین استادیوم ایران که طی دو سال با صرف بودجهای حدود 400 میلیون پوند در بیش از نیمقرن پیش بنا شد تا نور دیده ورزش کشور شود، حالا زخمی چرکین بر بدنه پایتخت است که متولیاش حتی توان بازسازیاش را هم ندارد، چنان که ترمیمش از ساختش هم بیشتر طول کشیده! و تیم ملی فوتبال و باشگاههای استقلال و پرسپولیس را به همین خاطر به آن راه نمیدهند تا آنها کاسه گدایی در دست، دور کشور دوره بیفتند تا یکی راهشان دهد و چند هفتهای در بازیهای مقدماتی جام جهانی و لیگ برتر! میزبانشان شود!
زیرساختهای فوتبال ایران به شدت مستهلک شده و سرمایهگذاری جدید هم در آن صورت نگرفته است. استادیومهای بیخاصیتی که دولتهای نهم و دهم ساخت، در خارج از شهرها متروک و بیمصرف مانده تا ثابت شود پوپولیسم و شعارزدگی چه بلایی بر سر منابع سرمایهای کشور میآورد. پروژههای سرمایهگذاری جدید هم در تمام بخشها متوقف شده، رشد «موجودی سرمایه» (مجموع کالاهای سرمایهای فیزیکی کشور که قابل اندازهگیری هستند و در فرآیند تولید کالا و خدمات نقش دارند) به صفر گراییده و بودجه عمرانی دولت به تدریج در حال حذف شدن است. دلیل؛ بخش مهمی از منابع کشور صرف جبران کسری صندوقهای بازنشستگی، مشکلات نظام بانکی و کسری بودجه دولت میشود تا جراحتهای عمیقتری را التیام دهد. شانههای کشور بیش از اینکه با زخمهای ناسور و دردناکش زیر بار عوامل خارجی و کمبود منابع درآمدی له شود، از فقدان کارآمدی و خردمندی رنج میبرد که هر روز فاصله ما را با جهان بیشتر میکند.
چرا همسایگان ما سرمایهگذاری میکنند؟
نفت، بزرگترین منبع درآمد کشورهای حوزه خلیجفارس و شاید دردسرسازترین آن باشد. در طول شش دهه گذشته، تجمع منابع درآمدی موجب بروز مشکلاتی برای این کشورها شده که از انقلاب و جنگ و تغییر دولتها گرفته تا طغیان امواج تورمی، جوامع آنها را تحت تاثیر قرار داده است. در این میان، حکومتهایی که توانستهاند روند اعتدالگرایانهتر و دیدگاه دوراندیشانهتری نسبت به دیگران داشته باشند، به نوعی جامعهشان را از برخورد با این امواج مصون نگه داشته یا کمترین تاثیر را از آن پذیرفتهاند. تقسیم متوازن درآمدها در حوزههای مختلف و خلق سرمایههای زیرساختی یکی از راههای فرار از تله تورم و اجرای توسعه با نگاه به نسلهای آینده در این کشورها بوده است. حکومتهای خاورمیانهای که همواره به نفتی بودن و یکبعدی شدن مشهور بودند، با این سرمایهگذاریها راهی گشودند تا تمایلشان را برای تعامل بیشتر با جهان (و فراتر از نقش سنتی نفتمحور خود) بیان کنند و تعهدشان را برای تبدیل شدن به بازیگران جهانی در طیف وسیعی از بخشها نشان دهند. روبهپایان بودن درآمدهای نفتی این کشورها به دلیل تغییر رویکرد جهان در استفاده از انرژیهای ناپاک، موجب شده که سرمایهگذاری ورزشی از سوی آنها حتی شتاب هم بگیرد و فرآیند سرمایهگذاری در توسعه زیرساختهای ورزشی با هدف بهرهبرداری حداکثری امروز و بهویژه تربیت نسلهای کارآمد آینده در این سرزمینها انجام شود.
سرمایهگذاریهای امارات، قطر (که برگزاری جام جهانی 220 میلیارددلاری و ساخت استادیومهای مدرن در کنار توسعه زیرساختهای اساسی، این کشور کوچک لمیده بر منابع گاز را از سایر کشورهای منطقه متمایز کرد) و عربستان، عموماً به شکل دولتی (یا عمومی) و از راه تخصیص منابع برای مراکز آموزشی، باشگاهها یا تیمهای وابسته به بخش خصوصی (منشعب از حکومت) است. چنانکه مثلاً محمد بنسلمان در عربستان با تعریف چشمانداز 2030 (طرح اصلاحات اقتصادی و اجتماعی که درهای عربستان را به روی جهان باز میکند)، بودجه بیش از 100 میلیارددلاری به صندوق سرمایهگذاری عمومی (PIF) اختصاص داده و تمام امور توسعهای کشور را به این صندوق متصل کرده است. عربستان قصد دارد تا سال 2030 میزبان دهها رویداد قهرمانی جهان در رشتههای ورزشی باشد و بخشی از چشمانداز 2030، هدفگذاری رساندن لیگ حرفهای عربستان به جمع 10 لیگ برتر فوتبال جهان تا آن سال است که بدون تکیه بر زیرساختهای مدرن، ممکن نخواهد بود. گرچه فوتبال قطر و عربستان هم مثل ایران به شکل دولتی اداره میشود و باشگاهها و حتی فدراسیون در ظاهر شرکتهای خصوصی و نهادهایی مستقل هستند، اما همه میدانند که بدون حمایت و دخالت حکومت در سرمایهگذاری بر روی زیرساختها و تزریق بودجه به باشگاهها، امورات فوتبال در این کشورها نمیگذرد. ولی نحوه دخالت دولت و ورود سرمایههایش به فوتبال عربستان و قطر با آنچه در ایران اتفاق میافتد تفاوتهایی فاحش دارد و تقریباً شبیه کرهجنوبی و ژاپن است. ساخت و واگذاری استادیومها (با اعطای وامهای طولانیمدت) به باشگاهها و تزریق بودجههای زیرساختی به فوتبال از محل صندوق ملی که نهادی عمومی (اما زیر نظر حکومت) محسوب میشود، از راهکارهای این کشورها برای توسعه زیرساختهاست. مثلاً عربستان برای برگزاری جام ملتهای آسیا 2027 هشت استادیوم جدید یا بازسازیشده را اختصاص میدهد و سپس با میزبانی از جام جهانی 2034 در استادیومهایی مدرن با طراحیهای جسورانه، علاوه بر کمک به توسعه گردشگری و زیرساختی کشور، «برند» خود را هم بازسازی میکند. در همین راستاست که شاهزاده عبدالعزیز، وزیر ورزش عربستان گفته که حجم سرمایهگذاری بیسابقه ورزشی کشورش طی سه سال گذشته پنج میلیارد پوند بوده تا با الهام بخشیدن به جمعیت جوان برای ورزش کردن، موجب توسعه کشور شود، به صنعت گردشگری رونق صدهابرابری ببخشد و برای فدراسیونهای ورزشی هم «توسعه شغلی» و «افزایش پتانسیل رشدی» فراهم کند. بنابر آمارهای رسمی، ورزش به افزایش یکدرصدی تولید ناخالص داخلی عربستان کمک کرده و حکومت امیدوار است که ورزش در تنوع بخشیدن به اقتصاد عربستان (به دور از نفت) نقشی محوری بازی کند.
حتی عراق که هنوز سایه شوم پیامدهای جنگ از سرش برداشته نشده هم با بازگشت به جامعه جهانی، تعامل با دنیا و افزایش درآمدهای فروش نفت، ضمن گرفتن جای ایران در صادرات نفت توانسته به توسعه زیرساختهای صنعتی و ورزشیاش شتاب بدهد. دولت عراق در یک دهه گذشته با ساخت استادیومهای 32 هزارنفری المدینه بغداد (2021)، 65 هزارنفری بصره (2013)، 30 هزارنفری کربلا (2016) و 30 هزارنفری نجف (2018) راه را برای توسعه فوتبال هموار کرده است. در اقلیم کردستان هم ساختوساز یا تجهیز استادیومها از سوی دولت کردستان انجام شده و بیتردید استفاده از آنها به توسعه فوتبال، توسعه نیروی انسانی و افزایش درآمدهای کشور کمک خواهد کرد.
مشکل ما حل نمیشود!
چرا همسایگان ما توانستهاند و ما نه؟ مشکل بزرگ ما این است که در تمام برنامههای توسعهای کشور در نیمقرن گذشته، ورزش هرگز جایگاه بالایی نداشته و برخلاف دنیا، در ایران به عنوان یک عامل مهم در توسعه انگاشته نمیشود. پرورش نیروی انسانی بااستعداد که میتواند کشور را بسازد، تنها در برخی برنامههای انگشتشمار گلخانهای جدی گرفته شده و زیرساختها نیز همگام با افزایش جمعیت، توسعه نیافتهاند. با وجود تزریق پولهای بیحساب و نهچندان تمیز به ورزش (به ویژه فوتبال)، نگاه دولتها به آن همواره ابزاری و غیرکارشناسی است و به دلایل کاملاً غیرورزشی، هرگز اجازه حیات مستقل (و در نتیجه درآمدزایی، توسعه درونسازمانی و انتفاع مستقل) به آن داده نمیشود. این در حالی است که در ساختار فوتبال تمام کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه (مانند ساختار تجاری آنها) دخالت دولت اصلاً جایی ندارد و باشگاهها نهادهای سهامی عام یا شرکتهایی خصوصی هستند که مانند هر ساختار تجاری رایج در دنیای کسبوکار، باید درآمد داشته باشند و شفافسازی کنند. فصلی نیست که «سرخابیهای همچنان غیرخصوصی» از گم شدن پولهای بزرگ و کسر بودجه ننالند و دستهایشان همواره به سوی این و آن دراز نباشد. به دلیل ناکارآمدی نیروی انسانی، نبود برنامه و کار نکردن عنصر زمان در برنامهها، عملاً هیچ نقشهای برای درآمدزایی از سوی مدیران باشگاهها وجود ندارد. تیمهای صنعتی و وابسته به نهادهای خصولتی هم مثل دو تیم پایتخت، خوب خرج میکنند چون به درآمدهای نهادهای بالادستیشان وصل هستند. خلق درآمد در فوتبال ایران بیمعنی است و این کسبوکار، تنها بلعیدن سرمایههای دولتی و عمومی را بلد است.
الگوی صحیح جهانی؛ دومینوی درآمدی
ورزش حرفهای به افراد جامعه احساس غرور و مشارکت اجتماعی میدهد. اگر همین یک جمله را درک کنیم، بخش عمدهای از راه توسعه را رفتهایم. اما دریغ که از دید زمامداران ما، ورزش تنها در مقاطعی از زمان مهم است و بیش از آن، زائدهای است که باید «جمعش کرد» تا دردسر نشود! اما دنیایی که بخشی از آن همسایههای خودمان هستند، سالهاست که درک کردهاند «توسعه جامعه از راه توسعه نیروی انسانی و زیرساختها ممکن است» و با فشار نمیشود آینده را ساخت. حتی در آزادترین اقتصاد جهان در ایالاتمتحده هم استادیومهای بزرگ جز با تامین بودجه از راه تامین مالی و پرداخت یارانه (به اشکال مختلف و قابل بازگشت) ساخته نمیشوند. یکی از جدیدترین نمونههای این پروژهها، ورزشگاه یک میلیارددلاری بانک ایالاتمتحده متعلق به باشگاه راگبی وایکینگهای مینهسوتاست که در سال 2016 بنا شد و 498 میلیون دلار از هزینه آن را دولت ایالتی پرداخت کرد؛ یعنی پرداخت مستقیم از جیب مالیاتدهندگان. از سال 1990 تا 2010 بهطور متوسط مالیاتدهندگان آمریکایی حدود 262 میلیون دلار در سال برای ساخت استادیومهای جدید پول دادهاند، ولی پرداخت این یارانه به استادیومهای ورزشی به دلیل تاثیر اقتصادی که بر جامعه خواهد داشت موجه است. دلیل؛ استادیومهای ورزشی پروژههایی ماندگار هستند که به سالها کار و نیروی انسانی نیازمندند. بدیهی است که مشاغل ساختمانی پس از ساخته شدن یک استادیوم ناپدید شوند، اما با راهاندازی یک استادیوم و از راه خلق درآمدهای مستقیم و غیرمستقیم روز مسابقه، جامعه محلی به درآمد و شغل جدید دست پیدا میکند. مثلاً وقتی متصدیان پارکینگ، کارکنان رستورانها و دیگر فضاهای استادیوم درآمد حاصل از فعالیتشان را خرج میکنند، پول دوباره در اقتصاد گردش میکند. با این همه و بدون اینکه مردم و درآمدهای آنها دچار مشکل شود، راههای زیادی برای کمک به بازگشت بودجه ساخت یا بازپرداخت قرارداد تامین مالی یک استادیوم وجود دارد که یکی از رایجترین آنها فروش (اجاره) نام استادیومها به اسپانسرهای مالی است؛ چنانکه باشگاههای بارسلونا (اسپاتیفای)، آرسنال (امارات)، منچسترسیتی (اتحاد) و... نام استادیومهایشان را با قراردادهایی ارزشمند به برندهای بزرگ اجاره داده و از درآمد آن استفاده کردهاند. اقتصاددانان، این مجموعه از درآمدهای گوناگون را «اثر چندبرابری» مینامند که به موجب آن یک دلار هزینه (از سوی مصرفکنندگان، مشاغل یا دولت) بیش از یک دلار در اقتصاد گردش ایجاد میکند و اینچنین است که تاثیر اقتصادی پول خرج کردن میلیونها نفر در بازیهای خانگی یک فصل تیمی که استادیوم خودش را دارد، به صدها میلیون دلار میرسد. علاوه بر این، تمام درآمدهای مستقیم و غیرمستقیم از فعالیت یک استادیوم (مثل حق پخش تلویزیونی و تبلیغات محیطی) با بازگشت به چرخه بازار، مشمول مالیات هم میشود و این درآمد هم باعث جبران بخشی از یارانه پرداختی از سوی دولت خواهد شد.
برخی بر این باورند که دولتها به جای صرف منابع دولتی برای استادیومها میتوانند پروژههایی مانند زیرساختهای رفاهی یا آموزشی را که پتانسیل ارتقای رشد اقتصادی را دارند، تامین مالی کنند، اما تغییر نگرش جهان به ورزش و تجاری شدن بسیاری از رشتهها مانند فوتبال، ثابت کرده که یک استادیوم مدرن (حتی در یک شهر کوچک و با در نظر گرفتن استانداردهای جمعیتی و ظرفیت آن شهر و باشگاه فوتبالش) نهتنها از راه درآمدهای مستقیم برگزاری یک مسابقه فوتبال، بلکه از راههای فراوان دیگر میتواند موجب خلق درآمد شود. به همین ترتیب است که کنسرت بسیاری از خوانندگان مطرح جهانی به بخش ثابتی از برنامههای استادیومهای بزرگ در اروپا، آمریکا و آسیا تبدیل شده و فناوریهای جدید موجود در استادیومها به کمک صنایع آمده تا رویدادهای خود را به استادیومها ببرند و از شکوه و امکانات آنها استفاده کنند. نمونه بارز این نوع درآمدزایی، کنسرتهای بسیار بزرگی است که به تازگی در استادیومهای سانتیاگو برنابئو (متعلق به باشگاه رئال مادرید) و ومبلی (متعلق به اتحادیه فوتبال انگلیس) برگزار شد و درآمدی سرشار برای صاحبان خود به ارمغان آورد.
یک استادیوم جدید همچنین موجب توسعه در مناطق همسایه خودش هم میشود. این توسعه ممکن است شامل رستورانها و همچنین مجتمعهای اداری، تجاری و مسکونی، افزایش علاقه به منطقه و افزایش ارزش املاک موجود در آن باشد. به همین ترتیب ساخت استادیوم را میتوان یک ابتکار اقتصادی-توسعهای در یک منطقه آسیبدیده یا توسعهنیافته دانست. کافی است نگاهی به جانمایی استادیومهای باشگاههای تاتنهام، آرسنال، چلسی و وستهام بیندازید که چگونه در نقاط مختلف شهر لندن موجب خلق ثروت و درآمد شدهاند و آن را با تعطیلی استادیوم خاطرهانگیز 25 هزارنفری امجدیه در قلب خسته تهران مقایسه کنید که به جای اینکه تنها کارایی امروزش برگزاری آیین مشایعت پیکر قهرمانان ورزشی باشد، میتوانست با تخصیص اعتبار مناسب و مشارکت بخش خصوصی (ضمن تامین پارکینگ و دیگر الزامات امنیتی)، خاطرات زیبای نسلهای علاقهمند به ورزش را به هم پیوند بزند و شوق فوتبال را در دل شهر جاری کند.
منابع:
1-https: / /soccerprime.com /cost-of-building-a-
soccer-stadium /
2-https: / /www.building.co.uk /cost-model-stadium-
construction /5068838.article
3-https: / /research.stlouisfed.org /publications /page1-econ /2017-05-01 /the-economics-of-subsidizing-sports-stadiums /