شناسه خبر : 41618 لینک کوتاه

ترک تحصیل

چرا جوان ایرانی آینده را در تحصیل نمی‌بیند؟

 

زینب پیروزراهی / تحلیلگر اقتصاد آموزش 

مهرداد نوجوانی است که علاقه ندارد در دانشگاه درس بخواند. او برخلاف پدرش که از طریق تحصیل به شغل و موقعیت اجتماعی دست یافت، تحصیلات دانشگاهی را بیهوده می‌داند و معتقد است بدون تحصیلات دانشگاهی می‌تواند به شغل و موقعیت مناسب و حتی ثروت دست پیدا کند. این روزها شمار نوجوانان و جوانانی که آینده خود را در ادامه تحصیل نمی‌بینند کم نیست. برخلاف پنج دهه گذشته که دانش‌آموزان تلاش می‌کردند از طریق موفقیت در کنکور به دانشگاه راه پیدا کنند، این روزها خیلی از متولدین دهه 80 که در حال اتمام دوره‌های دبیرستان هستند، به ادامه تحصیل در دانشگاه‌ها علاقه نشان نمی‌دهند.

سال گذشته نزدیک به 5/1 میلیون دانش‌آموز در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کردند اما در بهترین حالت، حدود ۲۰درصد این دانش‌آموزان برای ورود به دانشگاه انگیزه نشان دادند و رقابت اصلی برای کسب حداکثر ۵۰ هزار صندلی باکیفیت‌تر در رشته‌ها و دانشگاه‌های برتر صورت گرفت. به همین دلیل شاهدیم که در این سال‌ها بعضاً ۵۰ درصد نفراتی که در کنکور، مجاز به انتخاب رشته می‌شوند، اصلاً انتخاب رشته نمی‌کنند (ایسنا).

شواهد نشان می‌دهد به دلایل مختلفی به‌تدریج گروه‌هایی از دانش‌آموزان در حال عبور از درس و مدرسه هستند و تمایل چندانی برای ورود به دانشگاه ندارند. این پدیده صرفاً ماهیت طبقاتی ندارد و شواهدی وجود دارد که حتی میان اقشار پردرآمد نیز این بی‌انگیزگی وجود دارد (کانال تلگرامی رضا امیدی).

 دلایل زیادی در شکل‌گیری این وضعیت دخیل است؛ یکی از مهم‌ترین دلایل این است که دانش‌آموزان در کسب رتبه‌های لازم برای ورود به دانشگاه‌های اصلی و رشته‌های موردعلاقه خود احساس ناتوانی می‌کنند. نسل جوان همچنین روند کاهشی تاثیر تحصیلات عالی در تحرک اجتماعی و اشتغال را با تمام وجود احساس می‌کند. تمایل به جذب سریع‌تر به بازار کار زیاد شده و در عین حال عده‌ای معتقدند برخلاف پنج دهه گذشته، تحصیلات مثل گذشته در ذهنیت جوانان ایرانی نردبان رشد و ترقی محسوب نمی‌شود. برخی ریشه‌های این وضعیت را در قطع رابطه کسب‌وکارها با دانشگاه می‌دانند، برخی معتقدند تحصیلات دیگر منزلت اجتماعی محسوب نمی‌شود و برخی اعتقاد دارند رفتار ساختار سیاسی و نظام اداری در برخورد با تحصیل‌کردگان این سیگنال را به جوانان داده که تحصیل راه ترقی نیست.

 

فقر آموزشی

در این تحلیل قصد دارم به یکی از پاسخ‌های محتمل به پرسشِ «چرا جوان ایرانی آینده را در تحصیل نمی‌بیند؟» بپردازم و این پاسخ را در مفهوم فقر آموزشی جست‌وجو می‌کنم. محرومیت از آموزش (و به‌طور کلی آموزش باکیفیت) ضمن آنکه به خودی خود نشان‌دهنده فقر و عدم دستیابی به یک نیاز انسانی است، می‌تواند با اثرگذاری بر وضعیت اشتغال افراد بر فقر درآمدی آنها نیز موثر باشد. حتی با فرض بهبود دسترسی تحصیلی در مقاطع پایه، کیفیت پایین آموزش می‌تواند موجب کم‌بهره‌مندی تحصیلی کودکان یا کاهش شاخص‌های دسترسی تحصیلی (ترک تحصیل) در مقاطع بالاتر شود. در هر صورت افت شاخص‌های آموزشی در زمینه دسترسی و بهره‌مندی می‌تواند در ورود دانش‌آموزان به آموزش عالی و کاهش فقر درآمدی تاثیر منفی داشته باشد و همه اینها، موجب خواهد شد که نسل جوان دیگر نظام آموزش را به مثابه یک منبع برای افزایش سرمایه انسانی و تحرک اجتماعی نبیند.

بنابراین عامل فقر آموزشی در کاهش انگیزه جوانان (و حتی والدین آنها جهت ترغیب فرزندانشان) برای تحصیل یک عامل مهم و نیازمند توجه است. معاونت رفاه در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در تابستان 1400 گزارشی از وضعیت فقر آموزشی در ایران منتشر کرد. هدف اولیه و ابتدایی این گزارش البته، تلاش برای شروع هم‌افزایی در جهت پایش فقر و ایجاد پایگاه داده‌ای مناسب بود، اما در نتیجه آن، به درکی از ابعاد فقر آموزشی و تصویری تقریبی از عوامل ایجادکننده آن رسیدیم و شاید بتوان با مرور یافته‌های آن به پاسخی برای پرسش مطرح‌شده دست یافت.

کمیسیون اروپا در سال 2015 فقر آموزشی را نه‌تنها عدم دستیابی درصدی از جمعیت جوان به حداقل استانداردها در زمینه دسترسی به آموزش1 بلکه عدم بهره‌مندی تحصیلی2 را نیز در تعریف خود از فقر آموزشی لحاظ کرده است. شاید دستیابی به آموزش باکیفیت، تقریبِ معنایی مناسبی از مفهوم بهره‌مندی تحصیلی باشد. در این مورد، کمترین سطح صلاحیت در آزمون‌های استاندارد به‌عنوان آستانه فقر آموزش در نظر گرفته می‌شود. کمیسیون اروپا در این شاخص، سطح دو از شش سطح آزمون PISA را که در کشورهای OECD برگزار می‌شود، به عنوان آستانه در نظر می‌گیرد. آزمون PISA البته در ایران برگزار نمی‌شود. 

آزمون استاندارد مشابه که به‌طور بین‌المللی در چند کشور و از جمله ایران هر چهار، پنج سال یک‌بار در مهارت‌های ریاضی، علوم و خواندن برای دو پایه چهارم و هشتم برگزار می‌شود، آزمون بین‌المللی تیمز و پرلز است که می‌توان از نتایج آن برای محاسبه این جنبه از فقر آموزشی -حداقل در سطح ملی و با امکان مقایسه بین‌المللی- استفاده کرد. جدیدترین نتایج منتشرشده مربوط به دو درس ریاضیات و علوم (تیمز) در سال 2019 نشان می‌دهد که در درس ریاضیات پایه چهارم، 32 درصد از دانش‌آموزان نمره‌ای کمتر از 400 (نمره حداقل) را دریافت کرده‌اند. این شاخص در سطح بین‌المللی هشت درصد است و 50 کشور از 58 کشور سنجش‌شده، از منظر این شاخص وضعیت بهتری نسبت به ایران دارند. در ریاضیات پایه هشتم نیز این شاخص عدد 32 درصد را نشان می‌دهد، با این تفاوت که متوسط بین‌المللی آن 13 درصد است. لازم به ذکر است که آموزش‌وپرورش سازوکار مشابهی جز امتحانات هماهنگ نهایی سال دوازدهم برای ارزیابی استاندارد کیفیت یادگیری و آموزش برای مقایسه وضعیت استان‌ها با یکدیگر و مشاهده تغییرات در طول سال‌ها ندارد و بنابراین تا پیش از سال دوازدهم، آموزش‌وپرورش هیچ تصویر استانداردی از میزان بهره‌مندی آموزشی و وضعیت نابرابری آن در سطح کشور ندارد. در هر صورت نتایج آزمون تیمز و پرلز نشان می‌دهد که ایران در مقایسه با کشورهایی که در این آزمون شرکت کردند، وضعیت نامناسبی داشته و دانش‌آموزان ایرانی از کیفیت مناسب آموزش و یادگیری برخوردار نیستند.

همزمان در آمارها مشاهده می‌شود که با وجود بهبود وضعیت دسترسی به آموزش در مقاطع پایه در ایران، همچنان مطابق با داده‌های هزینه-درآمد خانوار سال 1399، نرخ عدم برخورداری از مدرک متوسطه دوم (شاخص فقر آموزشیِ کمیسیون اروپا در زمینه دسترسی تحصیلی که بیانگر درصد جمعیت 18 تا 24ساله‌ای هستند که مدرک متوسطه دوم ندارد و مشغول به تحصیل هم نیستند) در حدود 19 درصد است که این میزان بسیار بالاتر از متوسط کشورهای اروپایی در سال 2019 (3/10 درصد) است.

این شاخص‌ها علاوه بر آنکه نشان می‌دهند نظام آموزشی ما در زمینه دسترسی و بهره‌مندی تحصیلی به عنوان ابعاد فقر آموزشی مسیر نرفته بسیاری دارد، یک واقعیت محتمل دیگری نیز در دل خود دارد: نرخ بالای کم‌بهره‌مندی تحصیلی در آموزش پایه، می‌تواند یکی از عوامل توضیح‌دهنده بالا بودن نرخ عدم برخورداری از مدرک متوسطه دوم، کاهش انگیزه برای ادامه تحصیل و عدم موفقیت‌های آتی جوانان باشد. البته بالا بودن شاخص‌های ذیل تعریف فقر آموزشی، خود، معلول علت‌هایی است. در گزارش فقر آموزشی دفتر مطالعات رفاه، قصد این نبود که به تمامی عوامل پرداخته شود و ادعای گزارش هم این نبود که شاخص‌های اشاره‌شده تمامی علل فقر آموزشی را توضیح می‌دهند؛ اما مرور آنها می‌تواند ما را متوجه برخی از زوایای ایجادکننده فقر آموزشی و در نتیجه عدم تمایل به تحصیل در بین جوانان کند.

به این ترتیب علل فقر آموزشی را می‌توان در دو دسته کلی عوامل مرتبط با خانواده و مدرسه دید. در مورد عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مرتبط با خانواده، نرخ فقر پولی کودکان (کودکانی که در خانوارهای فقیر زندگی می‌کنند) شاخصی قابل‌توجه است. مطابق با داده‌های پایگاه رفاه ایرانیان، نرخ فقر پولی کودکان در سال 1399، به رقم 3/31 درصد رسیده است. به عبارتی 31 درصد از کودکان و جوانان زیر 18 سال در ایران در فقر زندگی می‌کنند. 

این در حالی است که زندگی در فقر، در کودکی، با عملکرد تحصیلی پایین‌تر از متوسط همراه است که از مهدکودک آغاز می‌شود و تا دبیرستان گسترش می‌یابد و به پایین آمدن نرخ اتمام تحصیل منجر می‌شود. نتایج طرح سرشماری کودکان بازمانده، به راهبری معاونت رفاه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز نشان می‌دهد که فقر مالی یکی از عمده دلایلی است که در اظهارات والدین، علت عدم حضور کودک در مدرسه عنوان شده است.

شاخص مهم بررسی‌شده بعدی، عدم دسترسی تحصیلی والدین است. این ویژگی از خانواده که با تجارب آموزشی کودکان و پیشرفت تحصیلی‌شان مرتبط است، به‌خصوص در دوران همه‌گیری ویروس کرونا، که تاکید بر آموزش از راه دور افزایش یافت، بسیار اهمیت پیدا کرده بود. تحقیقات نشان داده است که عوامل ریسک زندگی در یک خانواده بدون وجود پدر و مادری که آموزش متوسطه را به پایان رسانده باشند، با نتایج تحصیلی ضعیف مرتبط است- از جمله دریافت نمرات پایین، تکرار پایه و ترک تحصیل از مقطع متوسطه.3 مطابق با داده‌های هزینه-درآمد خانوار سال 1399، 8/47 درصد از کودکان و نوجوانان زیر 18 سال، در خانوارهایی زندگی می‌کنند که هیچ‌یک از والدین تحصیلات متوسطه ندارند.

شاخصی که به نوعی بیانگر دو شاخص پیش‌گفته است، شاخص کمبود منابع یادگیری در خانه است که از خروجی داده‌های مرکز تیمز و پرلز قابل استخراج است. مطابق با داده‌های 2019 آزمون تیمز، 25 درصد از دانش‌آموزان پایه چهارم (و 31 درصد از دانش‌آموزان پایه هشتم) منابع کمی برای یادگیری در خانه (تعداد کم کتب عمومی و کتب کودک در خانه، وضعیت ضعیف تحصیلی و شغلی والدین) دارند. متوسط بین‌المللی این شاخص هشت درصد است و وضعیت 48 کشور از 54 کشور سنجش‌شده از منظر این شاخص از ایران بهتر است. به این ترتیب، خانه و خانواده نه‌تنها نمی‌توانند جایگزین مناسبی برای نظام آموزشی باشند بلکه حتی به‌طور نسبی، مکمل مناسبی نیز برای نظام آموزشی نیستند.

مساله دیگر که باز هم احتمالاً در دوران رواج آموزش مجازی بیشتر خود را نشان داد، آموزش کودکان دوزبانه است؛ به‌خصوص که به آموزش‌های پیش از دبستان در این دوران بسیار بی‌توجهی شد (این وضعیت تا پیش از شیوع کرونا هم در سطح بین‌المللی مناسب نبود؛ مطابق با داده‌های مرکز تیمز در مورد دانش‌آموزان پایه چهارم در سال 2019، ایران جایگاه پنجم در بین 54 کشور دارای داده را در زمینه کمبود فعالیت‌های عددی و سوادآموزی پیش از دبستان داشته است). این کودکان مجبورند تلاش بیشتری برای یادگیری داشته باشند و این موجب ایجاد شرایط نابرابر با دیگران، دلسردی و کاهش بهره‌مندی تحصیلی‌شان می‌شود. مطابق با داده‌های مرکز بین‌المللی تیمز و پرلز در سال 2019، 11درصد از دانش‌آموزان پایه چهارم هیچ‌گاه در خانه به زبان آزمون (زبان فارسی) صحبت نمی‌کنند (این گروه با متوسط نمره 413 میانگین دستیابی کمتری نسبت به دیگران دارند). این شاخص در سطح بین‌المللی نسبت پنج درصد را نشان می‌دهد و ایران در بین 58 کشور دارای داده، در جایگاه ششم قرار دارد.

در زمینه عوامل مرتبط به مدرسه نیز شاخص‌های بسیاری می‌توانند مورد بررسی قرار گیرند؛ از جمله، شاخص مهم تراکم کلاس، که در مدارس شهری برای آموزش ابتدایی و متوسطه اول در سال 1399، 31 نفر (در مقابل به ترتیب 21 و 23 نفر برای کشورهای عضو سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه) را نشان می‌دهد. در این زمینه می‌توان به شاخص نسبت دانش‌آموز به معلم نیز اشاره کرد که برای دو مقطع پایه ابتدایی و متوسطه اول در سال 2017، به ترتیب، 5/28 و 3/21 نفر (در مقابل 4/23 و 8/16 نفر در سطح جهانی) را نشان می‌دهد.

شاخص بسیار مهم دیگر که با توجه به افزایش نرخ فقر در دهه اخیر ضروری است محاسبه شده و مورد توجه قرار گیرد، شاخص تمرکز فقر است. دستیابی و بهره‌مندی شدیداً با محیط آموزشی و فضای آموزشی ایجادشده از ناحیه دیگر دانش‌آموزان مدرسه مرتبط است. دانش‌آموزان از یک زمینه خاص خانوادگی وقتی در یک مدرسه با ترکیب اجتماعی مختلفی وارد می‌شوند، به سطح کاملاً متفاوتی از دستیابی تحصیلی نائل خواهند آمد. این ارتباط در مورد وضعیت درآمدی قوی‌تر می‌شود. دراین‌باره گفته می‌شود که دانش‌آموزان غیرفقیری که در مدارس با تمرکز فقر بالا ثبت‌نام کرده‌اند، محتمل‌تر است که از دانش‌آموزان فقیری که در مدارس با تمرکز فقر کم تحصیل می‌کنند، به لحاظ تحصیلی عقب بمانند. 

بنابراین، شاخص تمرکز فقر در بررسی چرایی کم‌بهره‌مندی تحصیلی دانش‌آموزان یک مدرسه بسیار اهمیت دارد و احتمالاً با افزایش نرخ فقر در دهه اخیر، در صورت محاسبه وضعیت مناسبی را نشان نخواهد داد.

خلاصه آنکه معدود شاخص‌های محاسبه‌شده و در عین حال قابل مقایسه با ارقام بین‌المللی نشان می‌دهد که در ایران، خانه و مدرسه بستر چندان مناسبی برای کاهش فقر آموزشی فراهم نیست؛ به‌ویژه آنکه وخیم‌تر شدن وضعیت اقتصادی در دهه اخیر، شیوع کرونا و پیامدهای آن، امید به افزایش و حتی حفظ قدرت خانواده و دولت در بهبود یادگیری در خانه و مدرسه را تضعیف می‌کند. تعمیق فقر آموزشی به‌ویژه در زمینه بهره‌مندی تحصیلی، عدم تحرک اجتماعی و در نتیجه تغییر جایگاه نظام آموزشی در اذهان جوانان را در پی دارد.

فقر آموزشی برای ساختار سیاسی، بحرانی اخلاقی به‌شمار می‌رود. زمانی که نظام آموزشی به خوبی کار کند، می‌تواند تضمین‌کننده تامین نیروی انسانی مورد نیاز رشد اقتصادی کشور باشد. در سطح فردی نیز آموزش می‌تواند مروج اشتغال، کسب سلامتی و کاهش فقر باشد. در صورتی که وضع موجود ادامه پیدا کند، کیفیت نیروی انسانی کشور به شدت کاهش می‌یابد. نیرویی که نه می‌تواند موتور محرک اقتصاد و جامعه باشد و نه خود را از تله فقر نجات دهد. 

پی‌نوشت‌ها:

1- Educational Attainment

2- Underachievement

3- نگاه کنید به:

https://nces.ed.gov/programs/coe/indicator_cce.asp?referer=raceindicators

 

 

دراین پرونده بخوانید ...