زلزله به مثابه واکسن
حسن رسولی از اهمیت مدیریت بحران پیش از وقوع زلزله میگوید
حسن رسولی میگوید: زلزله اخیر تهران میتواند به عنوان یک واکسن برای بدن پایتخت ما آثار مفیدی داشته باشد، به شرط اینکه با عبور زمان از زلزله گذشته دچار خوشباوری و فراموشی نشویم و در جهت مثبت گام برداریم.
حدود 75 درصد مردم دنیا در مناطقی زندگی میکنند که در دهههای اخیر یکی از چهار عامل مرگومیر یعنی زلزله، خشکسالی، توفان و سیل را تجربه کردهاند. بر همین اساس در سال 1989 سازمان ملل دهه 1990 تا 2000 را دهه کاهش اثرات بلایای طبیعی نامگذاری کرد که هدف آن افزایش آمادگی کشورها در مقابل حوادث اجتنابناپذیر بود. به عبارتی این سازمان فرهنگ پیشآگاهی و محافظت را بسیار موثرتر از عکسالعمل بعد از حوادث عنوان کرده بود، این در حالی است که عدم آمادگی در مقابل زلزله یکی از مواردی است که همچنان در اکثر کشورها و شهرها وجود دارد و در زلزله اخیر تهران نیز به وضوح به چشم خورد. در همین حال حسن رسولی عضو پنجمین دوره شورای اسلامی شهر تهران در گفتوگو با تجارت فردا چگونگی مدیریت بحران پیش از وقوع زلزله در شهر تهران را بررسی میکند.
♦♦♦
زلزله اخیر تهران نشان داد مردم پایتخت از نظر ذهنی و رفتاری برای مواجهه با این بحرانها آمادگی ندارند. برای آمادهسازی مردم در مقابل بلایای طبیعی چه باید کرد؟
همانطور که اشاره کردید زلزله 2 /5ریشتری اخیر پایتخت، از جهات گوناگون حائز نکات عبرتآموز و قابل استفاده است. از یک جهت درباره نقش و وظایفی که بر عهده مردم است و از جهتی دیگر نسبت به مواضع، عملکرد و رفتار مجموعه مدیریت بحران و نیز نحوه اطلاعرسانی، در نوع خود یک مانور واقعی بود. در عین حال به لطف خدا تلفات جانی و خسارات اقتصادی به همراه نداشت، اما تقریباً اکثر خصیصههای مربوط به یک سانحه طبیعی فراگیر مانند زلزله را دارا بود. به نظر من اگر به عنوان یک مطالعه علمی کاربردی بیطرفانه به دور از تبلیغات از سوی یک مجمع متخصص تمامی وقایع، رویدادها، عکسالعملها، رفتارهای اجتماعی مردم، تصمیمات و تدابیر مدیریتی مسوولان، جهتگیریهای اطلاعرسانی رسانهها اعم از رسانههای مجازی و رسمی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، به یک چکلیست و تابلویی خواهیم رسید که مشخص خواهد کرد هرکدام از عناصر موثر در این واقعه در کدام بخشها عملکرد مطلوب و نمره قابل قبولی داشتند و در کدام بخشها فاقد آمادگی بودهاند و احیاناً در پارهای جهات نیز عملکردهای مثبت یا متوسط وجود داشته است. من به اعتبار سالهایی که در استانهای مختلف مسوولیت داشتم و با مدیریت بحران آشنا هستم، باور دارم که حوادث غیرمترقبه اعم از طبیعی یا غیرطبیعی، شرایط عادی زیست شهروندان حوزه جغرافیایی تاثیرپذیرفته از این نوع حوادث را دچار اختلال و بینظمی میکند. این بینظمی در دو شکل اجتماعی و روانی قابل مشاهده است. بخش اول برای همگان قابل رویت است، فرض کنید شهر و روستایی تا قبل از وقوع زلزله، دارای طرح هادی، جامع یا تفصیلی بوده، شبکه معابر معلوم بوده، کاربریهای مسکونی، درمانی، ورزشی و... همه روشن بوده و دارای یک هندسه کارآمدی برای تامین حداقل نیازهای زندگی ساکنان بوده است. وقوع زلزله در چند لحظه تمامی این ساختار فیزیکی را منهدم میکند و تلی از خاک، تعدادی از افراد زخمی و احیاناً گرفتار در زیر آوار را بهجا میگذارد و از این جهت ساختار فیزیکی شهر تحت تاثیر سانحهای مثل زلزله دچار فروپاشی میشود و از جهت ساختار فیزیکی نظم حاکم قبلی در مدت زمان کوتاهی جای خود را به بینظمی و هرج و مرج میدهد. در بخش دوم که به نظر من کمتر از بخش فیزیکی اهمیت ندارد، فروپاشی سازمان اجتماعی است. فرض کنید در یک خانواده پنجنفره متناسب با فرهنگ حاکم بر خانواده نقش پدر و مادر و فرزندان معلوم بوده است. سکونتگاهها، نهادهای اجتماعی، رهبران محلی، مراجع و مجموعه کسانی که در ساختار اجتماعی، فرهنگی و روانی تعیینکننده بودهاند، هرکدام به صورت عرفی و نهادینهشده دارای وظیفه و کارکرد معینی بودهاند. در چنین جامعه فرضی پس از وقوع زلزله به موازات فروپاشی پیکربندی فیزیکی این سکونتگاه (شهر یا روستا)، نظام اجتماعی هم دچار اختلال میشود. فرض کنید مادر که همواره بیشترین دغدغه را برای حفاظت از فرزندانش دارد، خود زیر آوار گیر کرده است یا پدر که مسوولیت اصلی تامین امنیت خانواده را دارد، مجروح شده یا آسیب دیده، رهبران محلی، روحانیون، افراد معتبر هم همینطور. بنابراین در اثر فروپاشی اجتماعی جامعه آسیبدیده هم از منظر کالبدی و هم ساختار اجتماعی و روانی تحت تاثیر پدیده زلزله دچار شوک بسیار جدی میشود.
چگونه میتوان در چنین شرایطی جامعه را به سوی رفتارهای بهینه سوق داد؟
در چنین شرایطی بپذیریم که زلزله بالذات بلا نیست، از نظر من زلزله پدیدهای مثل برف و باران و باد است. آنچه باعث میشود این پدیده طبیعی تبدیل به مصیبت و بلا شود، عدم آمادگی ما برای مواجهه با چنین پدیدهای است. فرض کنیم در ساختار فیزیکی مجموعه ابنیه شهر مورد مثال یا روستا، تماماً با طراحی قبلی، با سازههای مقاوم، مصالح استاندارد و برخوردار از شبکههای کارآمد ساختهشده باشد و در همه این طراحیها پیشبینی وقوع زلزله به عنوان یک احتمال پیشاپیش مدنظر قرار گرفته باشد. بنابراین در این صورت مثل شرایط امروز ژاپن زلزله به امری روزمره تبدیل شده و باعث فروپاشی ساختار اجتماعی و فیزیکی جامعه نمیشود. بنابراین در چنین شرایطی متاسفانه کشور ما با وجود همه کارهایی که انجام داده هنوز قادر به مقاومسازی کامل در هر دو حوزه فیزیکی و اجتماعی نشده است. متولی بحران سه مرحله را با همکاری مردم باید مدیریت کند. در وهله اول پیشگیری است. به فرض اینکه بهرغم همه تمهیدات پیشگیرانه این رویداد مخرب صورت بگیرد، عملیات امداد و نجات با سرعت هرچه تمامتر توسط مدیریت بحران با سازماندهی ویژه این نوع مدیریت باید به حداقل کاهش پیدا کند. در سطح فرضی و در سطح سازمانها و نهادها و نهایتاً مرحله سوم که پس از امداد و نجات است، مهمترین مرحله مدیریت بحران است و به طور طبیعی آغاز عادیسازی زندگی روزمره مردم از طریق اسکان موقت و اسکان دائم است. فرض من به عنوان عضو شورای شهر این است که زلزله میآید، ممکن است تا پایان عمر افرادی مثل من هم رخ ندهد، اما بر اساس آموختهها و تجربههایم باید همواره برای حضور موفق در عرصه مدیریت بحران فرض را بر وقوع بدترین حالت گذاشت. در صورتی که پیشفرض بروز بدترین حالت در مورد زلزله با شدت بالا باشد و غیرخوشبینانه خود را آماده کنیم بهتر میتوانیم در جهت مقاومسازی، مدیریت امداد و نجات و بازسازی کالبدی و روانی و اجتماعی و برگرداندن جامعه به شرایط قبل عمل کنیم. به نظرم آنچه رخ داد میتواند به عنوان یک واکسن برای بدن پایتخت ما آثار مفیدی داشته باشد، به شرط اینکه با عبور زمان از زلزله گذشته دچار خوشباوری و فراموشی نشویم.
آیا وضعیت اخیر نشان نمیدهد که وقایع احتمالی بعد از زلزله هولناک و خطرآفرین خواهد بود؟
فرض من در شورای شهر به عنوان یک نفر از 21 عضو بر این است و بر همین اساس از آقای شهردار و دوستان مسوول دیگر در حوزه مدیریت بحران خواستهایم که براساس بدترین شرایط سامانه مدیریتی خود را در هر سه بخش ارائه کنند. البته حوزه مدیریت شهری اعم از شورای اسلامی شهر و شهرداری در چنین حوادث هولناک و بزرگی مسوول اول نیستند. بخشی از مسوولیتها بر عهده ماست. دولت، مجلس، نهادها، بیش از 80،70 دستگاه در حوزه مدیریت بحران مسوولیت دارند، ولی به نظر من مناسب خواهد بود که در 40سالگی انقلاب از این حادثه عبرتهای لازم را گرفته و سعی کنیم آمادگی بیشتری داشته باشیم.
گفته میشود تهرانیها بیش از شهرهای دیگر نگران آسیبهای زلزله هستند، این حجم از نگرانی از کجا نشات میگیرد؟
چون تهران مرکز کشور است و ساختار تمرکزگرا دارد، عکسالعمل تهراننشینان بیشتر از مردم استانی مثل کرمانشاه یا شهرستانهای زلزلهزده دیگر دیده شده است. تا زمانی که در حوزه مقاومسازی نتوانیم برای دیگران اطمینان حاصل کنیم، زلزله همواره ترسناک است، اما اگر مراحلی را که عرض کردم طی کنیم، ابعاد نگرانی کاهش خواهد یافت. همه مقامات و اکثر رسانهها در تهران هستند و انعکاس خبری بیشتری پس از زلزله ایجاد میشود. تهران پایتخت کشور است و به لحاظ ساختار فیزیکی در بسیاری از مناطق متاسفانه آسیبپذیرتر است و اگر سایر عکسالعملهای مردم نقاط آسیبدیده هم قابل رویت باشد، نگرانی آنها هم دیده میشود. تفاوتی بین عکسالعمل مردم تهران و شهری مثل قصرشیرین نیست.
به کشورهایی اشاره کردید که مردم آنها در مقابل زلزله آمادگی لازم را دارند. ما در تهران سالهاست زلزله را تجربه نکردهایم و نمیتوان تصور کرد در چنین شرایطی باید چه واکنشی داشت. هرچند کشورهایی هم هستند که این تجربه را ندارند اما شاید از قبل آگاه شدهاند که در شرایط بحران چه باید انجام دهند.
بهعنوان مثال مردم کشوری مثل ژاپن به صورت تربیتی، فرهنگی و تاریخی پذیرفتهاند که سرزمین آنها زلزلهخیز است و تلاش کردهاند از جهات مختلف با این پدیده آشتی کنند و در یک روابط و مناسبات آشتیجویانه با زلزله زندگی کنند. از اینرو منازل، بیمارستانها، شبکههای معابر و تاسیسات فیزیکی را با این پیشفرض ساختهاند و در حوزه غیرفیزیکی به صورت تربیتی و آموزشی در خانه، مدرسه و دانشگاه در قالب یک طرح جامع آموزش نحوه مقابله با این بحران را در حوزه رفتار اجتماعی به مردم آموزش دادهاند و معلوم شده است که در هنگام مواجهه با چنین حوادثی چه باید کرد؛ به جای سراسیمگی که آن شب در تهران شاهد بودیم و خیلیها بدون هدف با خودرو در خیابانها سرگردان بودند. با شبکههای محدود معابر شهر تهران که به اندازه کافی ترافیک هست، به خصوص اینکه مردم به دنبال این باشند که با وسیله نقلیه در شبکههای کمعرض با ترافیک بالا از وسایل نقلیه شخصی برای فرار استفاده کنند و معلوم هم نیست به کدام سمت. به نظر من اینها نکاتی است که اگر در قالب پروژهای مطالعاتی دیده شود، میتواند باعث درسآموزی باشد. همه این ابعاد در قالب گفتوگو قابل تبیین نیست. ضمناً ما اولین کشور دنیا نیستیم که با زلزله مواجه هستیم. کشورهایی هستند که میزان آمادگیشان در هر سه بخش از ما بسیار پایینتر است، مثل بسیاری از کشورهای آفریقایی که سازههای خشت و گلی دارند. کشورهایی در حد و اندازه ما هستند و کشورهایی هم در استانداردهای بسیار بالاتری از ما هستند. باید بپذیریم از تجربه و دانش بشری استفاده کنیم. طی کردن این مسیر هم یک روند کند و تاریخی دارد. با شتابزدگی و اتهامزنی به این و آن و بهخصوص با قرائتهای سیاسی از عوارض و پیامدهای حوادثی مثل زلزله نهتنها به نتیجه نمیرسیم بلکه بحرانیتر هم خواهیم شد.
رسانهها در زمینه فرهنگسازی در این زمینه چقدر میتوانند اثرگذار عمل کنند؟
رسانهها بهتنهایی تخصص مدیریت بحران را ندارند. تولید محتوا برای رسانهها از طریق شبکه مدیریت بحران باید صورت گیرد. مثلاً در سال 82 مدیر بحران حادثه انفجار قطار نیشابور بودم. یکی از کارگروههای زیرمجموعه مدیریت بحران که به ریاست استاندار تشکیل میشود، کارگروه اطلاعرسانی است. بنابراین تا قبل از اینکه از بخش مربوطه ستاد مدیریت بحران تولید محتوایی صورت نگرفته باشد، رسانهها به جز بحثهای عمومی، نمیتوانند رهیافت دقیقی به مردم بدهند. بنابراین رسانهها نباید بسیاری از کارها را انجام دهند، از جمله اینکه در چنین شرایطی، که زندگی عادی مردم به هم خورده، هیجانات بسیار بالاست، مردم مضطرب و پراسترس هستند، نوع مواجهه رسانههای دیداری و شنیداری، فضای مجازی و عمومی با چنین وضعیتی نه باید رویکردی تحریککننده باشد، نه انکارکننده. بلکه تکتک کلمات و جملات در کارگروه مربوطه از سوی استادان علوم ارتباطات، جامعهشناسی، روانشناسی، مردمشناسی و کارشناسان فرهنگی قبل از اینکه به زبان فرد گوینده بیاید یا در صحنه رسانه قرار بگیرد از حیث بار معنایی باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و رسانه در خدمت هدایت مردم به سمت کاهش زیان، افزایش اعتماد به نفس و کمک به تسریع در فائق آمدن بر بحران و به حالت عادی برگشتن جامعه باشد.
عملکرد شورای اسلامی شهر تهران و شهرداری را در مواجهه با این پدیده و مدیریت بحران چگونه ارزیابی میکنید؟
مدیریت بحران مجموعه اقداماتی است که قبل از وقوع، در حین وقوع و بعد از وقوع سوانح، جهت کاهش عوارض و تلفات ناشی از حوادث انجام میشود. اهمیت مدیریت بحران در مناطق شهری با توجه به اینکه اثرات زیانبار حوادث تلفیقی از ویرانیهای کالبدی و اختلال عملکرد عناصر شهری است، اهمیت بسیاری دارد. از اینرو مدیریت بحران شهری مستلزم پیشنیازهای بسیاری است که فقط با یک برنامهریزی بلندمدت و همهجانبه امکانپذیر میشود. به دلیل همپوشانی برخی از وظایف مدیریت شهری و سایر مدیریتهای موجود در شهر، وجود یک ارتباط موثر بین سیستمهای مدیریتی در تمام تقسیمبندیهای زمانیِ وقوع حوادث، ضروری و حیاتی است.
در بروز هر یک از حوادث طبیعی یا ناشی از اشتباهات انسانی، انسان و بناهای شهری مقولاتی هستند که میبایست به جهت پیشگیری یا کاهش صدمات احتمالی برای آنها برنامهریزی و چارهاندیشی کرد. مولفه انسانی را میتوان با ارائه آموزشها و آگاهسازی صحیح آماده کرد و بناهای شهری به صورت مداوم نیاز به استانداردسازی و نظارتهای مرتبط دارند. اصولاً بحرانها زمانی به وجود میآیند که مدیریت مسوول در طول زمان، بسیاری از معضلات قابل رفع را نادیده بگیرد که این موضوع سبب به وجود آمدن و تجمیع مشکلاتی میشود که حل آن بسیار سخت شده و خود تبدیل به یک بحران میشود. باید وقوع زمینلرزه در تهران را جدی بگیریم، آنچه من برداشت میکنم، این است که شورای اسلامی دوره پنجم و شهردار تهران بر اساس نظریه مدیریت بحران و اطلاعرسانی به موقع کار را دنبال میکنند. براساس اظهار نظرهای صورتگرفته از سوی صاحبنظران و متخصصان مربوطه با توجه به گسلهای گوناگون در منطقهای که تهران در آن قرار گرفته است، احتمال بروز و وقوع زلزله زیاد است. بنابراین مسوولان مربوطه خصوصاً شورای اسلامی شهر تهران به اتفاق شهردار باید به دو نکته توجه کنند. نکته اول آن است که تا جایی که به شهرداری و حوزه مدیریت شهری مربوط میشود، تلاش کنیم و شهروندان را راهنمایی و حمایت کنیم چراکه در شهر تهران جمعیت ثابتی معادل هشت میلیون و 700 هزار نفر زندگی میکنند و باید از خانهها و سکونتگاههای مقاوم در برابر زلزله برخوردار باشند. اگر در مواقعی که این پدیده طبیعی اتفاق میافتد، به حد کافی مثل استاندارد ژاپن که زلزلهخیزترین کشور دنیاست، مقاومسازی مراکز مسکونی، اقامتی، درمانی و... به طور کلی فضای فیزیکی زیست انجام نشده باشد، باید در زمینه اطلاعرسانی و امدادرسانی قوی عمل شود. اگر کالبد شهر در مقابل تکانههای ناشی از زلزله در امنیت کامل نباشد، باید در بخش دوم یعنی آمادهسازی افکار عمومی و مهیا کردن نهادها و سازمانهایی که اساساً برای امدادرسانی در چنین مواقعی تاسیس شدهاند، تمرکز کنیم. مثلاً جمعیت هلال احمر در صورت بروز هر حادثه طبیعی و غیرطبیعی در مرحله امداد و نجات نقش محوری را بر عهده دارد، شهردار تهران به عنوان رئیس ستاد بحران پایتخت مسوول است که در صورت بروز زمینلرزه با حسن استفاده از اختیاراتی که به عنوان فرمانده و مدیریت کل پایتخت پیدا میکند از ظرفیتهای موجود اعم از نظامی، انتظامی، درمانی و... استفاده کند که در صوت وقوع زلزله به خصوص در ساعات اولیه که از آن به عنوان فرصت طلایی نام برده میشود، سرعت هماهنگی و عملیات امداد و نجات را به حدی افزایش بدهد که با کاهش خسارات به خصوص تلفات انسانی مواجه باشیم. در همین مسیر پیشآگاهی دادن به مردم از طریق رسانههای عمومی یکی دیگر از وظایفی است که بر عهده متولیان امر مدیریت بحران است. پس از وقوع زلزله اخیر تهران، مردم نیز رفتار مطلوبی نشان دادند و آنان که احساس کردند خانه ناامنی دارند با در اختیار داشتن حداقلی از وسایل گرمایشی و لوازم از خانهها بیرون آمدند. وزیر ورزش، سازمان ورزش شهرداری و متولیان صاحب اماکن عمومی اعلام کردند درب مراکز ورزشی و مراکز تجمعی به روی مردم باز است و معاونت شهردار در بخش بوستانها و فضای سبز سرویسهای بهداشتی عمومی و بهداشتی پارکها را برخلاف روزهای گذشته باز نگه داشت. باید وقوع زمینلرزه در تهران را جدی بگیریم، با استفاده از هماهنگی ایجادشده بین بخشهای مختلف مسوول در حوزه پیشگیری از طریق مقاومسازی ابنیه و هم در حین مدیریت امداد و نجات در صورت بروز واقعه و هم در حوزه اطلاعرسانی و مدیریت اجتماعی و روانی به سمتی حرکت کنیم که در صورت بروز چنین پدیدهای آثار ناشی از آن کاهش یابد. آنچه من برداشت میکنم، این است که شورای اسلامی دوره پنجم و شهردار تهران بر اساس این نظریه کار را دنبال میکند.
دیدگاه تان را بنویسید