ما عصبانی نیستیم
بررسی نتایج نظرسنجی جدید موسسه گالوپ در گفتوگو با محمد قدیری
فقدان گویههای آماری در توصیف واقعیتهای جاری کشور، هرگونه بحث، تحلیل، برنامهریزی و ترسیم چشمانداز برای آینده را با دشواری مواجه میکند و این ضعف در نظام آماری، آنجا که صحبت از علوم انسانی و مطالعه رفتار افراد در میان است، بیشتر قوت میگیرد.
فقدان گویههای آماری در توصیف واقعیتهای جاری کشور، هرگونه بحث، تحلیل، برنامهریزی و ترسیم چشمانداز برای آینده را با دشواری مواجه میکند و این ضعف در نظام آماری، آنجا که صحبت از علوم انسانی و مطالعه رفتار افراد در میان است، بیشتر قوت میگیرد. در این شرایط، آمارهای تهیهشده از سوی منابع جهانی یا مراکز نظرسنجی معتبر خارجی که غالباً نیز امکان دسترسی به منابع اطلاعاتی از طرق معمول و رسمی برای آنها فراهم نیست، تنها گزارشهایی است که میتواند مورد رجوع پژوهشگران و برنامهریزان قرار گیرد که البته گزارشهای حاصل از این مطالعات آماری در بسیاری از موارد، از سوی نهادهای دولتی و حتی برخی از کارشناسان مورد تردید قرار گرفته و استناد به آنها گمراهکننده عنوان میشود. در این میان، موسسه نظرسنجی گالوپ -یکی از مطرحترین مراکز مطالعات آماری که با انتشار گزارش خود، سعی در به تصویر کشیدن چهرهای روشنتر از روندها و اتفاقات جاری در جهان دارد- از جمله موسساتی است که نتایج ارائهشده از سوی آن مورد توجه پژوهشگران و رسانههای ایرانی قرار میگیرد. در گزارش امسال این مرکز از وضعیت هیجانی مردم جهان، ایران از نظر شاخص جهانی تجارب منفی، در رتبه سوم قرار گرفته است. همچنین در نتیجه این نظرسنجی، ایرانیها، به عنوان عصبانیترین مردم جهان شناخته شدهاند؛ رتبهای که محمد قدیری، روانپزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران، با استناد به پیمایش صورتگرفته در کشور آن را رد و تاکید میکند که در استفاده از این نتایج باید بسیار محتاطانه رفتار کرد. او همچنین بر این باور است که میزان عصبانیت در میان ما ایرانیها، بیشتر از میانگینهای جهانی نیست. در ادامه، مشروح گفتوگوی او را با «تجارت فردا» خواهید خواند.
* * *
موسسه گالوپ در گزارش ۲۰۱۷ خود از وضعیت هیجانی جهان، ایرانیان را عصبانیترین مردم خوانده؛ این در حالی است که نام عراق، کشوری که در همسایگی ایران قرار دارد و مردمانش در بدترین شرایط ممکن زندگی میکنند، در رتبه دوم و پس از ایران دیده میشود. تحلیل ابتدایی شما در این مورد چیست؟
بر اساس شواهد آماری موجود و پیمایشهای صورتگرفته، این نتیجه نمیتواند چندان منطبق بر واقعیتهای جامعه ایران باشد؛ مگر اینکه فرض کنیم مردم عراق و سودان جنوبی نیز در آزمونهای روانی که به سنجش این متغیرها میپردازند، نمرهای نزدیک به میانگینهای جهانی کسب کنند. در غیر این صورت چگونه میتوان پذیرفت که وضعیت روحی و روانی مردم ایران به مردم کشور عراق که هر روز با خطر مرگ مواجه هستند و از شرایط اولیه برای داشتن یک زندگی عادی برخوردار نیستند نزدیک باشد و در شاخص عصبانیت، در رتبه بالاتری نسبت به آنها قرار گیرند.
به مطالعات موثقی اشاره کردید که با استناد به آنها میتوان نتیجه مذکور را رد کرد و با اطمینان گفت که مردم ایران، آنچنان که در این گزارش آمده، افرادی عصبانی، خشمگین یا بدحال نیستند. این مطالعات در چه زمانی و از سوی چه نهاد یا موسسهای انجام شده است؟
چهار سال پیش، پیمایشی جامع در خصوص سنجش وضعیت روان مردم ایران انجام شد که وزارت بهداشت متولی آن بود. نمونه این طرح که یک تیم از متخصصان زبده مسوولیت انجام آن را بر عهده داشتند، به اندازه کافی بزرگ و با توزیع جمعیتی مناسب، به خوبی توصیفکننده وضعیت سلامت روان جامعه ایرانی اعم از شهری و روستایی بود. از اینرو نتایج به دست آمده از این پیمایش را با اطمینان بالا میتوان مورد بازخوانی و استناد قرار داد.
مهمترین نکات به دست آمده از نتایج این پیمایش چه بود و با قرار دادن این دادهها در کنار میانگینهای جهانی، ایران در چه جایگاهی قرار میگیرد؟ همچنین با توجه به گذشت چهار سال، آیا این نتایج همچنان میتوانند از اعتبار کافی برخوردار باشند؟
در ابتدا سوال آخر شما را پاسخ خواهم گفت؛ در مورد اعتبار نتایج این پیمایش باید تاکید کنم که بله، این دادهها هنوز هم معتبرند و با توجه به اینکه در چهار سال گذشته تغییر جمعیتی خاصی در کشور اتفاق نیفتاده و همچنین از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز تحول بزرگی روی نداده است، نتایج همچنان میتوانند محل رجوع و استناد باشند و در پژوهشها و مطالعات دانشگاهی مورد استفاده قرار گیرند. اما پاسخ به سوال نخست شما؛ در این پیمایش مشخص شد که 22 تا 23 درصد مردم ایران یک اختلال روانپزشکی دارند که این شیوع بسیار نزدیک به میانگینهای جهانی است. همچنین ابتلای 12درصدی مردم ایران به افسردگی، یکی دیگر از یافتههایی بود که به نوعی دیگر، بر مشابهت جامعه ایرانی با جمعیت جهانی از نظر متغیرهای روانسنجی صحه میگذاشت. اگرچه باید بگویم که این آمار در فاصله سالهای 88 تا 92 تا حدی بیشتر از این میزان بوده است. در ادامه همچنین لازم به ذکر است که میزان شیوع افسردگی یا آمار خودکشی در ایران، از کشورهای شمال اروپا نیز کمتر است. هرچند این موضوع بهتنهایی نمیتواند منتج به نتیجهگیریهایی از این دست شود که وضعیت سلامت روان در این کشورها وخیمتر از ایران است یا مردم این مناطق افراد غمگینتری هستند. از این نکته استفاده و تاکید میکنم که در تحلیل رفتاری و خلقی جوامع، استناد صرف به یک آمار، بدون داشتن اطلاعات کافی در رابطه با علم آمار، وضعیت زیستی و فرهنگی جمعیتهای مورد مطالعه و نیز در نظر نگرفتن آمارها و گزارشهای دیگر، روشی نادرست و غلطانداز است.
آیا میتوان از گفتههای شما این نتیجهگیری را کرد که نظرسنجیهایی شبیه به نظرسنجی موسسه گالوپ و نتایج منتشرشده از سوی آنها، چندان فاقد ارزش و اعتبار علمی نیستند؟
نه دقیقاً. اما اینکه بخواهیم به سرعت و تنها با دیدن این یک گزارش که آن هم از طریق نظرسنجی و با پرسیدن تعداد محدودی سوال به دست آمده، با اطمینان از عصبانی بودن بیش از اندازه مردم یک کشور سخن بگوییم، بیشتر شبیه به داشتن قضاوتهای سطحی و به دور از جامعنگری و اندیشهورزی حرفهای و آکادمیک است. در این مورد مشخص نیز از آنجا که اطلاع چندانی از جزئیات اجرای این نظرسنجی در دست نیست، باید با محافظهکاری و احتیاط نسبت به این آمار واکنش نشان داده و آن را تحلیل کنیم.
به گفته شما و بسیاری دیگر از کارشناسان و متخصصان امر، نمیتوان به جرات و با قطعیت، یافتههای این نظرسنجی را مورد تایید قرار داد؛ اما به هر حال این واقعیت را هم نمیشود انکار کرد که تعدادی ایرانی در نمونه این مطالعه حضور داشته و پاسخهایشان منجر به ارائه این گزارشها شده است. این موضوع را چگونه میتوان توضیح داد؟
مطالعات انجامشده بسیاری در حوزه جامعهشناسی، مردم ایران را افرادی محافظهکار توصیف کرده است. بر این اساس، مشارکت آنها در نظرسنجیها معمولاً پایین است. به همین دلیل، در مواجهه با پرسشهای اینچنینی نمیتوان از پاسخها اطمینان داشت و از اینرو، روشهای سنجش رفتاری در مورد مردم کشورمان را باید به گونهای تعریف و انتخاب کنیم که میزان چنین انحرافهایی به حداقل برسد. از سوی دیگر، به دلیل کاهش اعتماد مردم به رسانه ملی و نزول قدرت نفوذ صداوسیما در جامعه و به همان نسبت، اقبال افراد به شبکههای اجتماعی همچون تلگرام، واتسآپ و توئیتر و نیز شبکههای خبری خارجی، آنچه تصویر ذهنی آنها را از وقایع، اتفاقات و واقعیتها شکل میدهد، برآمده از این منابع است که گزارشهای آنها تا حدی همراه با اغراق در بازنشر اخبار منفی است. همین موضوع، یعنی سلطه جهان رسانه بر افکار عمومی، در جایی که به دلیل عدم دسترسی به اخبار و اطلاعات کافی در داخل با برداشتهای در برخی موارد خلاف واقع افراد و موسسات خارج از کشور همراه میشود، تصویری منفیتر و سیاهتر از آنچه هست را در اذهان شکل داده و به این ترتیب گزارشهای افراد را از وضعیت روانی خود و جامعه، غیرواقعی میکند.
باورهای خرافی تا چه اندازه میتواند پاسخ افراد را در این نظرسنجی تحت تاثیر قرار داده باشد؛ برای مثال این احساس که اگر وضعیت روحی، جسمی و معیشتی خود را مثبت توصیف کنیم ممکن است آنگونه که در اصطلاحات عامیانه به کار میرود، بر سر زبانها بیفتیم و چشم بخوریم؟
در این مورد نمیتوانم اظهارنظری داشته باشم؛ زیرا به تحقیقی که این نتایج را تایید یا رد کند برنخوردهام. اما همان محافظهکاری را که نتیجه پایین بودن سطح آزادیهای فردی و اجتماعی در جامعه است میتوانم دلیل این امر بدانم. در کنار این، پژوهش دیگری نیز انجام و در نتیجه آن مشخص شده که توصیف مردم ایران از وضعیت خود بدتر از واقعیتهای موجود است. به عبارت دیگر، آنها شرایط را پیچیدهتر و بغرنجتر از آنچه هست ادراک و ابراز میکنند که یکی از دلایل آن میتواند همان چیزی باشد که در پاسخ پرسش قبل به آن اشاره شد.
در این نظرسنجی، پرسشی که بر اساس آن افراد در دسته عصبانیها جای گرفتهاند بسیار ساده است. از آنها پرسیده شده «آیا در بیشتر ساعات روز گذشته احساس عصبانیت را تجربه کردهاید؟» شاید این پرسش، به دلیل ساده بودن مفهوم عصبانیت و بدون واسطه احساس شدن آن از سوی همگان، سرراست به نظر برسد اما برای درک بهتر این نتایج لازم است بدانیم که از منظر روانشناسی عصبانیت چگونه تعریف میشود و آیا با تعاریف معمول افراد همخوان است؟
عصبانیت همان تحریکپذیری فرد است که علاوه بر قرار گرفتن در دسته رفتارهای عادی و معمول انسانها، در صورت شدت و دفعات تکرار میتواند در دسته نشانههای اختلالات روانپریشی، شخصیت مرزی و ضداجتماعی، مصرف مواد و اضطرابهای مرضی قرار گیرد.
چه عواملی اعم از درونی و بیرونی میتوانند منجر به برانگیختن احساس خشم در افراد شده و آنها را عصبانی کنند؟
برخی افراد آمادگی ژنتیکی بیشتری برای بروز رفتارهای عصبی دارند و اینها همان کسانی هستند که به واسطه به ارث بردن برخی ژنها، شانس ابتلایشان به اختلالات اضطرابی، شخصیت، سایکوزها، بیشفعالی و نیز سوءمصرف مواد بیشتر است. این دسته از افراد هنگامی که در شرایط مساعد محیطی قرار میگیرند، برای مثال با موقعیتهای ناامیدکننده مواجه میشوند، احساس ناامنی میکنند یا با حوادث غیرمترقبه روبهرو میشوند، سطح تحمل کمتری از خود نشان داده و بیش از سایرین واکنش نشان میدهند. علاوه بر این، عوامل زیادی در سطح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود دارد که به ایجاد عصبانیت در انسان منجر میشوند.
به صورت مشخص، چه مسائل و مشکلاتی در شرایط امروز ایران وجود دارد که بروز عصبانیت در مردم را تشدید میکند یا به بیان دیگر سلامت روان آنها را به خطر میاندازد؟
مشکلات محیطزیستی را از عمده دلایلی میدانم که بهداشت روان افراد جامعه را تهدید میکند. آلودگی هوا در کلانشهرها، مساله ریزگردها و همچنین بحران آبی در کشور، همه و همه علاوه بر اثرات بیولوژیک احتمالیشان، با ایجاد نگرانی نسبت به شرایط زیستی آینده کشور، به ایجاد نگرانی عمومی در سطح جامعه دامن میزنند. همچنین این معضلات، مهاجرتهای ناخواستهای را شکل میدهند که به خودی خود افراد را در معرض اضطراب و به تبع آن بروز رفتارهای هیجانی قرار میدهند. علاوه بر این، این مهاجرتها با تغییر بافت جمعیتی شهرها و روستاها، حاشیهنشینی در اطراف شهرهای بزرگ را افزایش داده و بر میزان مشکلات اجتماعی که به گونهای دیگر فضا را به سمت التهاب و اضطراب میکشاند خواهد افزود. جمعیت 70درصدی شهرنشین در کشور و تراکم بالای جمعیتی در نقاط جغرافیایی مشخصی که با مشکلات زیستمحیطی کمتری دست به گریبانند و منابع طبیعی بیشتری را در اختیار دارند، به نوعی دیگر با محدود کردن فضاهای عمومی و همینطور خانههای مسکونی و محیطهای کار، عرصه را بر افراد تنگ و آنها را عصبیتر میکند. از سوی دیگر، ناامنی شغلی و معیشتی که به دلیل بیثباتی در وضعیت اقتصادی کشور احساس میشود هم، سطح استرس در جامعه را بیشتر میکند. قرار گرفتن ایران در منطقه آشوبزده خاورمیانه و محصور شدن در میان کشورهایی که درگیر جنگ و مبارزه با گروههای تندرو و تروریستی هستند، در کنار تغییرات مداوم و مناقشاتی که کشور در عرصه روابط بینالملل خود با دیگر کشورها دارد، نیز به شکلی دیگر مردم را در یک نگرانی مداوم نگه میدارد و سطح تحمل آنها را در بلندمدت کاهش میدهد. در مجموع باید گفت تمامی این بیثباتیها و تهدیدها، سلامت روان جامعه را بهشدت تحت تاثیر قرار داده و احتمال بروز واکنشهای هیجانی شدید را نیز افزایش میدهد. به عنوان نکته آخر باید اضافه کنم که مسائل مربوط به فسادهای مالی و عدم شفافیت در عرصههای سیاسی و اقتصادی هم، با بیشتر کردن فاصله میان ملت و دولت، به خشم افراد جامعه منجر شده و با ایجاد بیاعتمادی در سطح جامعه، افراد را تحریکپذیرتر میکند.
به رابطه میان ملت و دولت اشاره کردید. از دیدگاه شما، رفتار متولیان امر و سران کشور چگونه میتواند در افزایش میزان عصبانیتها در جامعه اثرگذار باشد؟
عدم احساس مسوولیت در مسوولان نسبت به داراییهای عمومی و ملی و نگاهشان به موقعیتهای سیاسی به مثابه فرصتی برای به اصطلاح بستن بار زندگی، بیاعتمادی را به عنوان ریشه بسیاری از مشکلات روحی در جامعه افزایش میدهد. همچنین انتشار این طرز فکر در سطح عمومی، فردگرایی و توجه صرف به منافع شخصی را که به نوعی میتواند به خشونت بین افراد منجر شود در جامعه ترویج میکند. جز این، صحبتهایی که هرازگاهی در مبارزات انتخاباتی مطرح و گفتوگوهایی که میان طرفهای حاضر در این عرصه ردوبدل میشود، با افشاگریهایی که حالت تهدیدآمیز به خود میگیرد، علاوه بر اینکه ادبیات حاکم بر فضای گفتوگوهای کشور را متاثر کرده و به سمت خشونت میکشاند، به نوعی دیگر مردم را بیش از پیش نسبت به اتفاقات پشت پرده بدبین کرده و بیاعتمادی را در میان آنها گسترش میدهد. البته این گفته به معنای رد صراحت و شفافیت در انتقال اخبار از سوی مقامات کشور به مردم نیست، بلکه باید توجه داشت که انتشار اخبار در جامعه از شروط حرکت کشور به سمت توسعه است و باید تبدیل به یک جریان همیشگی شود؛ نه آنکه تنها به مقاطعی محدود شود که افراد درگیر رقابت با یکدیگرند و به نفع تخریب جناح مقابل، آرامش و سلامت روانی جامعه را قربانی اهداف سیاسی خود میکنند. این صورت از رفتارها علاوه بر تحمیل آسیبهایی که ذکر آن رفت، به مرور به بروز رفتارهای تکانشی بیشتر در کشور نیز منجر خواهد شد.
به طورکلی، ارزیابی شما از دسترسی مردم ایران به امکاناتی که سلامت روان آنها را ارتقا میدهد چیست؟ نقش دولتها را در این زمینه چگونه توضیح میدهید؟
این بدیهی است که مردم کشورهایی که دولت در آنها به مقوله بهداشت روان توجه جدی مبذول میدارد و از پیش از تولد تا دوران سالمندی شهروندان، برای آنها برنامههایی دارد که متناسب با نیازهای هر یک از مراحل رشدشان است، سطح زندگیشان به رفاه نزدیکتر است. این افراد همچنین فقر، خشونت و ناهنجاریهای روانی کمتری را در اطرافشان شاهد هستند که به نوعی دیگر ضامن حفظ آرامش و بهداشت روان آنهاست؛ وضعیتی که تا رسیدن به آن فاصله زیادی داریم. در همین حال اما امکان دسترسی به روانشناس و روانپزشک در کشور ما در مقایسه با بسیاری از کشورهای دنیا آسانتر و ارزانتر است. برای مثال، بهرغم تصور عمومی، دسترسی به روانپزشک در کشورهایی همچون استرالیا، کانادا و همچنین برخی کشورهای اروپایی بسیار گران است و چنانچه افراد بخواهند از خدمات دولتی استفاده کنند، باید مدت زیادی در نوبت بمانند.