ریشههای خشم
واکاوی ریشههای عصبانیت از منظر جامعهشناختی
توصیف به دستآمده از جامعه ایرانی که برآمده از نتایج نظرسنجی موسسه گالوپ است و ایرانیان را عصبانیترین مردم دنیا معرفی میکند، گرچه نمیتواند قطعی و خدشهناپذیر باشد، اما در کنار دیگر شواهدی که از وضعیت امروز جامعه ایران وجود دارد، چندان هم دور از واقعیت نیست.
توصیف به دستآمده از جامعه ایرانی که برآمده از نتایج نظرسنجی موسسه گالوپ است و ایرانیان را عصبانیترین مردم دنیا معرفی میکند، گرچه نمیتواند قطعی و خدشهناپذیر باشد، اما در کنار دیگر شواهدی که از وضعیت امروز جامعه ایران وجود دارد، چندان هم دور از واقعیت نیست. در واقع در نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر کشور و در فاصلهای نزدیکتر، سالهای اخیر، به اتفاقاتی برخواهیم خورد که هر یک به سهم خود سلامت روان مردم کشور را تحت تاثیر قرار داده است.
با اینهمه استناد صرف به نتیجه این نظرسنجی در بیان حالات روحی مردم نیز منطقی نیست و تنها با در نظر گرفتن روشهای بهکار گرفتهشده در این زمینهیابی میتوان این یافتهها را مورد استفاده قرار داد. همچنین در بررسی این نتایج همواره باید اختلافات فرهنگی میان کشورهای مختلف را مورد توجه قرار داد. از جمله تفاوتهایی که در صورت و ماهیت اتفاقات و امور شکلدهنده تجربیات مثبت و منفی افراد یک جامعه وجود دارد و نیز عادات و فرهنگ مردم در توصیف و گزارشدهی احوالات و تجربیات شخصی. از این منظر، موضوعی که در خصوص جامعه ایرانی همواره مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفته، پنهانکاری آنها در بیان مسائل مربوط به زندگی و حالات روحی و عقیدتیشان به دلایل تجارب تاریخی و ساختارهای سیاسی حاکم بر کشور است.
به همین دلیل نمیتوان به سادگی با پرسشهایی ساده و اینچنینی که مبنای نظرسنجی این موسسه معتبر بوده و به صورت مستقیم از مردم خواسته تا تجارب مثبت و منفی روز گذشته خود را ارزیابی کنند، نتیجهگیری مذکور را که ایرانیان را در میان 142 کشور حائز رتبه نخست در داشتن مردمی عصبانی میداند پذیرفت. اما در همین حال شرایط اجتماعی، سیاسی و تاریخی، دلایل کافی برای داشتن تجارب منفی برای شهروندان ایرانی را فراهم میکند.
گذر از یک انقلاب که به خودی خود اتفاقی بزرگ و نیازمند گذر زمان برای همسو شدن افراد با تغییرات به وجود آمده است، با متصل شدن به جنگی هشتساله، عملاً فرصت سازگاری همگان با اتفاقات را از مردم دریغ کرد.
در ادامه همین تحولات و پس از پایان جنگ، در آن هنگام که شرایط عادی به کشور بازگشت و مردم به دنبال التیام آسیبهای ناشی از آن و بازگشت به شرایط عادی بودند، این بار مشکلات اقتصادی و بیکاری سد راهشان شد؛ مشکلاتی که کماکان وجود دارد و جدل بر سر آنها، دعواهای سیاسی را که نمونه اخیر آن در انتخابات ریاستجمهوری یک ماه پیش دیده شد رقم زد. بدیهی است که مجموعه این رویدادها و انباشت آنها، در شرایطی که فرصت و زمان لازم برای بازخوانی بیطرفانه وقایع و حل برخی از مسائل تلنبارشده وجود نداشته باشد، باعث پایین آمدن سطح تابآوری افراد جامعه میشود.
در همین حال مشکلات عمده دیگری نیز بر فضای زیستی مردم کشور حاکم است که سلامت روان آنان را تهدید کرده و رواداری و صبر آنها را در مواجهه با رویدادها و اتفاقات زندگی و در جریان ارتباطات بینفردی کاهش میدهد. مشکلات محیطزیستی، توزیع نامناسب و ناکافی ثروت و امکانات عمومی که این کاستی را میتوان به وضوح در استفاده از وسایل حملونقل عمومی نظیر مترو و اتوبوسهای بینشهری و در درگیریهای لفظی و بعضاً فیزیکی میان مسافران آنها دید و نیز حضور کودکان کار و متکدیان در معابر و خیابانهای شهرها از جمله مسائل روزمرهای هستند که مردم در مواجهه مکرر با آنها متحمل فشارهای عصبی شده و در نتیجه امکان بروز عصبانیت در آنها افزایش مییابد.
اما یکی دیگر از عواملی که رفتارهای توأم با خشم و عصبانیت را در جامعه بیشتر میکند، وجود تعارضاتی است که با تغییر نقشها در مواجهه با متحول شدن ساختار نهادهای اجتماعی بروز میکند. به عبارت دیگر، هر فرد با عضویت در گروههای متعدد در زندگی اجتماعی خود، صاحب نقشهای متعددی است که در مجموع هویت او را شکل میدهند که ناهمخوانی آنها با یکدیگر میتواند با ایجاد تعارض اضطراب را در افراد تشدید کند. در کنار این تعدد نقشها، تغییرات سبک و سیاق زندگی و تحولات پرشتاب دنیای امروز، در حالیکه ارزشهای فرهنگ سنتی همچنان با قوت در جامعه حضور دارند، بر فشارهای روانی میافزاید. در واقع، مردم ایران در سیطره فرهنگ سنتی، مدرن و پستمدرن با تعارضات زیادی مواجه هستند و رفتارهای آنها نیز به همین میزان در رفت و برگشت میان این فرهنگها توأم با سردرگمی است. به معنای دیگر، در شرایطی که جوامع به واسطه گسترش وسایل و شبکههای ارتباطجمعی تبادلات فرهنگی زیادی با هم دارند، مقاومت ساختارهای قانونی و نیز بنیانهای غیررسمی شکلدهنده زندگی اجتماعی ایران در برابر این تغییرات، افراد را در فضاهای چندگانه قرار داده که گاهی در تقابل با یکدیگر هستند و به همین دلیل تجربه هیجانات منفی بیشتر را سبب میشود.
علاوه بر اینها، دلایل دیگری نیز وجود دارد که در بررسی چرایی رفتارهای عصبی در یک جامعه میتوان به آنها اشاره کرد که کاهش سطح اعتماد در روابط میانفردی و به عبارت دیگر پایین بودن سرمایه اجتماعی یکی از آنهاست. سرمایهای که در بستر ارتباطات شفاف و صادقانه میان دولت و ملت شکل گرفته است و در ارتباط میان گروههای کوچکتری که در جامعه وجود دارند تکثیر میشود. به همین خاطر، هر اندازه که ساختارهای قدرت در یک کشور از ایفای نقش پدرسالارانه فاصله بگیرد، شرایط برای شکلگیری جریان آزاد اطلاعات هموار شود و روندهای اداری و فعالیتهای اقتصادی بر مدار قانون قرار گیرد و بدون ابهام مدیریت شود، به همان اندازه اعتماد مردم به گردانندگان امور بیشتر میشود و با انتشار فضای اعتماد در جامعه آرامش در سطح عمومی افزایش مییابد. در نتیجه این امر، تنشها و رفتارهای برآمده از عصبانیت ناشی از تنش کمتر میشود و افراد در سنجشهای روانی، سلامت روان بالاتری را گزارش میدهند. در همین ارتباط، شکل مراوده میان مسوولان امر در یک جامعه نیز میتواند با سرایت به سطوح پایینتر، رفتارهای فردی و جمعی را تحت تاثیر قرار دهد. در این خصوص میتوان به دعواهای میان جریانات سیاسی اشاره کرد که به عنوان صورتی ناصحیح از رفتارهای سیاسی و حزبی، راه شکلگیری رویههای عقلانی و بالغانه در گفتوگو و ارتباط را ناهموار کرده و سطح تحمل افراد در برخورد با نظرات و عقاید متفاوت را کاهش میدهد. آزادی بیان و مهیا بودن شرایط گفتوگو در یک جامعه، موضوع دیگری است که میتواند با ایجاد فرصت برای ابراز نظرات و هیجانات و در پی آن ایجاد احساس مثبت شنیده شدن، عصبانیت را در جوامع کنترل کند و بسترهای لازم برای شکلگیری جریان زندگی اجتماعی رو به رشد و بالنده را فراهم کند.
بر همین اساس، این متغیر نیز در نوع خود پیشبینیکننده سطح عصبانیت یا از سوی دیگر آرامش در جوامع خواهد بود. بنابراین در مجموع باید گفت آنچه به افزایش عصبیتها در یک جامعه دامن میزند، برآمده از عدم پاسخگویی به نیازهای طبیعی و بحق مردم است و در صورت افزایش این مطالبات، عصبانیتها شدت مییابد و به بروز انواع خشونت میانجامد. حالتی که جوامع را به سمت گسست و ازهمپاشیدگی میکشاند و ثبات و انسجام در جامعه را تهدید میکند.
از اینرو، مهمترین راهکار در پیشگیری از شدت یافتن رفتارهای شدید واکنشی، بالا رفتن سطح آرامش، اعتماد و انسجام که در مجموع سرمایههای اجتماعی را شکل میدهند، برآورده کردن نیازهای ابتدایی و همچنین احترام به آرا و تکریم شهروندان است. تنها از این طریق است که میتوان از بروز و گسترش خشم که واکنشی طبیعی به احساس انسان در برابر محدودیت و بیحرمتی است جلوگیری کرد و در فضایی که افراد در آن امنیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارند، شاهد رشد اقتصادی و شکوفایی جامعه در تمام ابعاد بود.