چرخه اضطراب
چرا ترس همگانی فرصتی خوب برای فعالان بازار سهام است؟
کتابی با تمرکز بر تجزیه و تحلیل بحران در بازار سرمایه توسط انتشارات دنیای اقتصاد به چاپ رسیده که از نظر موضوعی کتاب خوبی است و افق تازهای پیش روی خواننده میگشاید. کتاب market panic به قلم شیوای استفن واینز به خوبی تحلیلی جامع از پدیده وحشت و هراس در بورس اوراق بهادار را فراهم کرده است. چرا بازارهای سهام مرتب درگیر وحشت و هراس است؟ چرا این پدیده هراس افزایش مییابد؟
نویسنده کتاب، «استفن واینز» یکی از تحلیلگران بازارهای مالی است که تحلیل و پیشبینیهای قابل قبولی از بروز بحران در بازارهای سرمایه داشته است. او با توجه به تسلط زیادی که بر بازارهای جهانی دارد تجربیات زیادی از فراز و فرودهای بازارهای مالی را برای خواننده تشریح میکند. تحلیلهای این کتاب متمرکز بر بازارهای خاصی از جهان نیست و همه بورسهای جهانی را پوشش میدهد.
از این کتاب میآموزیم که بحران و آشفتگی در ذات بازارهای مالی است و زیر پوست بازارهای سهام همواره در جریان است. پس از هر دوره آرامش، طوفانی جدید را نوید میدهد. این کتاب با این تلاش نوشته شده است تا معنای این آشفتگیها را در زمان وقوعشان، قابل فهم کند.
نویسنده بر این باور است که بازارهای سهام همواره تحت تاثیر شرایط رکود اقتصادی و حوادث و اتفاقات غیرمنتظره همانند حملات 11 سپتامبر دچار آشفتگی و سراسیمگی میشوند. این رویدادها و حوادث در طول زمان بیشتر شده و دفعات آشفتگی و هراس در بازارها افزایش یافته است. از اینرو درک رفتار سرمایهگذاران در شرایط آشفتگی و هراس از موضوعات جالب و مورد علاقه فعالان و مشارکتکنندگان بازار سرمایه است. ما در ایران شرایط مشابهی را به دفعات تجربه کردهایم و اگرچه تفاوتهای زیادی در ریزساختارهای ما و دنیای پیشرفته وجود دارد، ولی رفتار و واکنش افراد از الگوهای نسبتاً مشابهی پیروی میکند.
استفن واینز در این کتاب بهطور مشخص تلاش کرده به این پرسش مهم پاسخ دهد که چرا هراس و وحشت یک فرصت خوب برای سرمایهگذاران بازار سهام است. او برخی از مفروضات جاافتاده در مورد مزایای تنوعبخشی سرمایهگذاری را به چالش کشیده است و روشهای جدیدی را برای درک چرخه هراس ارائه میکند و نشان میدهد که چگونه میتوان شروع یک هراس را پیشبینی کرد و نیز نگاهی به پدیده جدایی بازارها از شرکتها و اقتصاد دارد که فرض میشود بازارها بازنمایی آنهاست و این جدایی میتواند خطر جدید و جدیتری را برای بیثباتی در نظام بازارها شکل دهد.
نویسنده کتاب در مقدمه خود چنین بیان میکند که بازارهای مالی، مانند بازارهای سهام، بیشتر توسط افرادی پر شدهاند که اطلاعات کمی در مورد اینکه برای کسب سود چه باید کرد، دارند.
آنها ساکن دنیایی هستند که در آن صفحههای روزنامهها و کتابها راهنمای آنها هستند، فایلهای پاورپوینت تصویر شکلگرفته آنها را ارائه میکنند و نشستهای گاهبهگاه با آدمهایی که در واقع شرکتها را اداره میکنند، یاریکنندهشان است. ممکن است تصور شود که چنین توصیف ناپختهای از شخصیت یک سرمایهگذار حرفهای، کمی ناعادلانه است. بسیاری از شرکتکنندگان در بازار بسیار زیرک، حساس و باهوشاند، اما کسبوکار آنها با مقادیر زیادی از تکنیکهای بازارگرمی و یک نوع بیخردی همهگیر، کسب انرژی میکند که مسلماً بازار را به جلو میبرد.
واینز اذعان دارد در واقع این کتاب قصد ندارد نوعی نقد اخلاقی بازار سهام باشد بلکه بیشتر علاقهمند است دریابد که در واقع آنها چگونه کار میکنند، مخصوصاً هنگامی که تحت فشار هستند. قسمت اعظم کتاب بیشتر با دو پرسش بزرگ درگیر است. اول اینکه، چگونه سرمایهگذاران احتمال دارد که از بازار سهام سود کسب کنند، دوم اینکه، آنها احتمالاً چگونه واکنش نشان میدهند.
فصلهای کتاب
فصل نخست کتاب مباحثه اصلی را نشان میدهد، و چگونگی گسترش فاجعه و شروع اضطراب و وحشت به دنبال آن را بررسی میکند. پس از آن نویسنده انواع اضطرابهایی را که بازارهای سهام را متاثر میکند، دستهبندی کرده است. این دستهبندی به دنیای جدیدی وارد میشود و باید به درکی بهتر از چرایی اضطرابها و چگونگی نشر آنها، کمک کند. در فصل سوم با جزئیات بیشتری، به چگونگی گسترش چرخه اضطراب و مشخصات اصلی آن، توجه شده است. این بحث با به محک گذاشتن چگونگی تغییر اضطرابها دنبال میشود، اول از همه به عنوان نتیجه رشد جدایی میان بازارهای سهام و بنیان گذاشتن اقتصادها و شرکتهایی که آنها قرار است بازتابدهندهشان باشند.
نویسنده در فصل پنجم از نگاه دو نفر از مدیران حرفهای بازار سرمایه که در زمانهای بحرانی در مدیریت کردن مبالغ هنگفتی پول نقش داشتهاند، وحشت بازار را برایمان تشریح میکند. تجربه و بینش این دسته از افراد بسیار حائز اهمیت است. تجربهای که این افراد دارند در قالب خلاصههای آماری نمیگنجد. به این ترتیب کتاب به سمت موضوع حساس روانشناسی بازار حرکت میکند. این مسالهای کلیدی است: بازارها توسط انسانها اداره میشوند و بدون درک اینکه آنها چگونه رفتار میکنند، امیدی برای درک بازار وجود ندارد.
در ادامه، نویسنده کتاب، این باور عمومی را که سرمایهگذاران توسط تنوعبخشی در سرمایهگذاریها به خوبی حمایت میشوند، به چالش کشیده است. این فرضیه، جای
تردید دارد که تلاشهای بسیاری را به هدر میدهد، و لازم به ذکر نیست که بگوییم چه تعداد از فرصتهای سرمایهگذاری را تلف میکند.
فصل هشتم به این مساله توجه دارد که چرا بازارها از نظر ساختاری ناکامل هستند و باعث دردسر و زحمتاند. بخش نتیجهگیری تلاش میکند تا این همه نظریه و عقیده را هنگام بروز فرصتهای منحصربهفرد ناشی از اضطرابهای بازاری، به گونهای عملی بهکار گیرد.
بخشی از پیشگفتار کتاب نیز چنین بیان میکند که در دنیای سرمایهگذاری قوانین قطعی بسیار کمی وجود دارد. یکی از این معدود قوانین مسلم، هنگامی خود را نشان داد که به دنبال حملات مرگبار تروریستی 11 سپتامبر 2001، در بازار سهام نیویورک، معاملات از سر گرفته شد. همگان میدانستند که بازار سهام ضربهای مهیب خواهد خورد اما، نکته قابل پیشبینی دیگری هم در حال رخ دادن بود.
شروع معاملات برای دو دقیقه سکوت در تالار بزرگ معاملات برای ادای احترام به یاد کشتهشدگان، به تاخیر افتاد. دیک گراسو، رئیس و مدیر اجرایی ارشد بازار سهام نیویورک، در احاطه سیاستمداران و ماموران آتشنشانی مرکز تجارت جهانی، در حال و هوایی کاملاً محزون فرو رفته بود. او گفت «صبح بخیر و به بزرگترین بازار جهان خوش آمدید». او ادامه داد: آمریکا امروز به کسبوکار برمیگردد، ما این کار را به نشانه اخطار، به آن دسته از جنایتکارانی که مرتکب این جنایت شنیع در مورد آمریکا و آمریکاییهای ازدسترفته شدند، انجام میدهیم.
در عرض چند دقیقه، سهام داوجونز 600 واحد سقوط کرد؛ البته این اخطاری که گراسو از آن حرف میزد نبود. به هر حال هیچ راه فراری از عواقب بزرگترین تعطیلی بازار سهام از سال 1933، یعنی دوران رکود بزرگ نبود؛ زمانی که رئیسجمهور وقت فرانکلین روزولت یک هفته تعطیلی اعلام کرد. در سپتامبر 2001 بازار تعطیل شد زیرا به دلیل خسارات ناشی از حملات تروریستی هیچ گزینه دیگری وجود نداشت. وقتی بازار بازگشایی شد، بازار سهام هنوز هم با آوار و خرابیها و سرمایهگذاران نگران از رکود اقتصادی بیشتر، احاطه شده بود.
با اتمام روز، سهام داوجونز 81 /684 واحد سقوط کرده بود، و به این ترتیب رکورد جدیدی در کاهش سهام در یک روز در والاستریت ثبت شد. این رقم همچنین رکوردی در حجم معاملات انجامشده هم بود. به هر حال، از نظر درصد، این سقوط یک رکورد محسوب نمیشد، ارزش سهام تنها با هفت درصد سقوط، کاهش یافته بود که کاهشی شدید بود اما فاصله بسیاری با بزرگترین رکود دیدهشده تا به آن زمان داشت. این سقوط قیمتها نهتنها در والاستریت بلکه در سرتاسر جهان رخ داد، دیگر بازارها هم از رکودی به شدت رکود بازار آمریکا رنج میبردند، حتی برخی از آنها پس از کشتار تروریستی نیویورک برچیده شدند.
انتظار سقوط میرفت و این انتظارات به فشار برای فروش کمک میکرد. به بیان دیگر، هیچکس از این وضعیت ذرهای شگفتزده نشده بود. اما، یک امر مسلم کاملاً قابل پیشبینی دیگر هم در بخشهایی از بازار وجود داشت که به نوعی در برخی از این بخشها پیشبینی نشده بودند. این امر، افزایش سریع دوباره بهای سهام بود. این یعنی اینکه هر کس که سهامی در 17 سپتامبر خریده بود میتوانست مطمئن باشد که در آیندهای نزدیک سود خواهد کرد. در واقع، برای داوجونز دو ماه زمان برد تا این سود را ثبت کند.
این امر مرا به فکر انداخت که چرا در حالی که من مشغول تماشای صفحه تلویزیون هستم و قیمتها محتاطانه در 17 سپتامبر پایین میآید، میتوانم از یک بهبودی وضعیت مطمئن باشم، حال آنکه بسیاری از مردم در تلاش بودند تا سهمشان را بفروشند. تامل در این مورد مرا وادار کرد تا تحقیقاتی انجام دهم که اساس این کتاب را شکل داد. من میخواهم بدانم که چرا آنچه به نظر من و بسیاری دیگر بدیهی و آشکار است، برای برخی دیگر آشکار نیست؛ چه در این مورد چه در دیگر موارد اضطرابآور و وحشتانگیز بازار که آنها را وادار میکند تا سرمایه خود را از بازار خارج کنند.
پاسخ در فهم این نکته نهفته است که بدانیم بازار چگونه کار میکند. رسیدن به این درک نیازمند این است که مطالعهای در مورد چگونگی واکنش بازار سهام در زمانهای غیرعادی داشته باشیم، هنگامیکه فشار موثر بر بازار، بسیار بحرانی است و احتمال بسیاری وجود دارد که هم نقاط قدرت و هم ضعف بازار فاش شود.
هرچه بیشتر خواندم و دادهها را بررسی کردم، یک نکته به شکل گیجکنندهای آشکار میشد: اینکه بدانیم در زمان رکود بازار در شرایط بحرانی چه باید کرد بسیار آسانتر از این است که در موقعیتهای عادی بازار، بدانیم چه وقت باید سهام بخریم یا بفروشیم. حتی میتوان گفت که بحرانهای بازار تقریباً طراحی میشوند تا فرصت به وجود آید، تا اینجا بیشتر کتابهای مورد مطالعه من به سرمایهگذاران میگفت که چگونه در دوران بحران نابود نشوند.
از منظری کاملاً مخالف شروع میکنم تا توضیح دهم که چرا بحرانها، دورههای فرصتهای تجاری بزرگ از حداقل 100 سال پیش تا به حال بوده و هستند. در حالی که شواهد آشکاری از پولساز بودن فرصتهایی که با از دور خارج کردن خریداران سهام در قابل پیشبینیترین زمان افت قیمتها به دست آمدهاند، وجود دارد، بیشتر کتابهایی که من خواندهام، بر روی دورنماهای فوقالعادهای که از طرف بازار سهام، (هنگامیکه قیمتها به بالاترین حد خود رسیدهاند) پیشنهاد میشود، تمرکز کردهاند.
واضح است، پول خوبی میتواند در بازاری با ارزش سهام در حال افزایش به دست آید اما، وقتی که ورق را برگردانند، همانطور که همیشه این کار را میکنند، بسیاری از مردمی که پول خوبی درآوردهاند، یا همه آن یا بخشی از آن را از دست میدهند. وسوسه انتظار برای بالاتر رفتن نرخهای بازار، افراد کاملاً معقول را وادار به خرید سهم بیشتر در زمانی که قیمتها در بالاترین حد خود هستند میکند.
هیچکس نمیداند این نقطه اوج کجاست، همانطور که از زمان کمتحرک و آرام بودن بازار ناآگاهاند. با این اوصاف، سرمایهگذاران باهوش باید نتیجه بگیرند که فایدهای در جستوجو برای یافتن ناممکنها، نیست. هنوز هم جستوجو برای فرصتهای سرمایهگذاری پنهان ادامه دارد، در حالی که جستوجوی فرصتهای آشکار نادیده گرفته میشود. بدینسان، بیشتر سرمایهگذاران از خرید سهام پس از زمان شوک رویگرداناند، چون هنوز هم به دنبال دوره جدید کمتحرک و آرام بازار هستند. یک رویکرد بیشتر عقلانی، نادیده گرفتن دوره کمتحرک و آرام و راضی بودن به معاملههایی است که در نتیجه این شرایط شکل میگیرند. سرمایهگذارانی که چنین میکنند، سودمند شدنشان، کمابیش تضمینشده است. اگر سهامی ثابت کند که تاکنون، در گذر سالها سودمندترین سهام بودهاند، خریدشان هنگامیکه ارزان هستند، به نظر کاری بدیهیتر میآید.
به هر جهت، بازارها جایی نیستند که منطق حاکمیت کند. بالاخره بازار سهام هم منطقی رفتار میکند، اما به اندازه کافی رفتارهای غیرعقلانی در آن وجود دارد که نشان دهد سرمایهگذاران شجاع میتوانند پول زیادی از حماقت دیگر افراد کسب کنند.
ایدئولوژیهایی هستند که به بازار بهعنوان کارآمدترین و معقولترین راه اندازهگیری فعالیت اقتصادی نگاه میکند، و منابعی را برای حمایت از رشد اقتصادی اختصاص دادهاند، که کاملاً با اظهارنظرهایی که بازار سهام را مکانی کمی بیشتر از کازینوها میداند، مخالف است؛ به بیان دیگر، جاهایی که با کمترین ارجاع به فعالیتهای اساسی که قرار است در عملکرد بازار بازتاب پیدا کند، پول بتواند به دست بیاید و از
بین برود. حقیقت جایی میان این دو موقعیت حداکثری قرار دارد: قطعاً شرایطی مانند کازینوها در بازار سهام وجود دارد اما علاوه بر این آنها نقشی جدی بهعنوان مرکز تولید سرمایه ایفا میکنند.
کاربردی بودن این کتاب که وجه متمایز آن است میتواند مورد توجه فعالان بازار سرمایه کشور و نیز ناظمان بازار و نهادهای مالی قرار گیرد.
با توجه به جای خالی موضوع این کتاب در منابع فارسی این اثر توسط مجتبی شهبازی (مدیر معاملات کارگزاری بانک پاسارگاد) و مریم کشمیری (ریاست اداره عملیات بازار شرکت بورس اوراق بهادار تهران) ترجمه شده است.
دکتر علی رحمانی، از استادان بنام مالی کشور و نخستین مدیرعامل بورس اوراق بهادار تهران و عضو هیات علمی و مدیر گروه حسابداری دانشگاه الزهرا، نیز مقدمه کتاب را نگاشتهاند و مطالعه این کتاب را برای تمامی فعالان بازار سرمایه کشور مفید دانستهاند.