تاریخ انتشار:
گفتوگو با امیررضا خسروشاهی پیرامون مشکلات پژوهش و تفاوت ساختار پژوهشی در دانشگاههای ایران و طراز اول جهان
در ایران ساختار انگیزشی وجود ندارد
اگر مقیاس را صد درصد بگیریم ما از ۳۰ یا ۴۰ درصد ادبیات علمی روز استفاده میکنیم و با فاصلهای چندساله از آخرین دستاوردها، چه در روشهای اقتصادسنجی و چه در بقیه زمینهها بهره میبریم.
مقایسه واقعبینانه فضای پژوهشی در دانشگاههای ایران و دانشگاههای طراز اول خارج از کشور نیازمند حضور و فعالیت در هر دو بستر است. برای بررسی دقیقتر این تفاوت به سراغ دانشجویی رفتیم که هم سابقه حضور در دانشگاههای داخل کشور و هم تحصیل در دانشگاههای معتبر آمریکا را دارد. امیررضا خسروشاهی از دانشآموختگان دانشگاه صنعتی شریف بوده که در حال حاضر دانشجو PHD دانشگاه نورث وسترن (Northwestern) است. او مشکلات پژوهشی دانشگاههای ایران را نبود ساختار انگیزشی و برخاسته از کاستیهای رابطه استاد و دانشجو میداند. با او در زمینه کاستیهای پژوهش در ایران و تفاوت سطح پژوهشها در ایران نسبت به معیارهای جهانی به گفتوگو نشستیم. آنچه در ادامه میخوانید متن این گفتوگو است.
به نظر شما تفاوت فضای پژوهشی در ایران و خارج از کشور به چه صورت است و چه دلایلی دارد؟
به نظر من مقایسه سختی نیست. در حقیقت انگار درباره دو لیگ جداگانه صحبت میکنیم، تفاوت زیادی وجود دارد. البته وقتی میگوییم خارج از کشور باید دقیقتر بگوییم درباره کجا صحبت میکنیم. بهترین دانشگاهها در حوزه اقتصاد تقریباً همگی دانشگاههای آمریکایی هستند و بهترین ژورنالهای علمی اقتصاد هم برای دانشگاههای آمریکایی است. کشورهای دیگر در مقایسه با آمریکا فاصله زیادی دارند، بهجز چند دانشگاه اروپایی یا کانادایی. حال اگر خودمان را با دانشگاههای آمریکایی مقایسه کنیم خب بسیار عقبتر از آنها هستیم، اما در مقایسه با جاهای دیگر شاید وضعمان چندان هم بد نباشد. حالا میتوان علتهای زیادی را برای عقبتر بودن ما از آنها برشمرد اما به نظر من مهمترین علت مکانیسم انگیزشی است که برای تولید علم و چاپ مقاله در کشور ما وجود دارد، یا شاید بهتر باشد که بگوییم وجود ندارد! اما در عین حال باید دید که ما چقدر میخواهیم بر روی تولید علم در سطح قابل رقابت با بهترین دانشگاههای جهان سرمایهگذاری کنیم یا به عبارتی تا چه حد میارزد که هزینه کنیم و سطح کارهای علمی خود را تا آنجا بالا ببریم.
فکر میکنید علت عدم حضور مقالات اقتصاددانان ایرانی در ژورنالهای خارجی چیست؟ در این کاستی چه دلایلی از دیگر دلایل برجستهتر است؟
من فکر میکنم حکم دادن درباره این موضوع نیاز به یک مطالعه دقیق دارد و من چون مدت زیادی در فضای ایران کار نکردهام شاید صلاحیت زیادی برای نظر دادن در این باره نداشته باشم. اما آنچه به نظرم میرسد، مکانیسم انگیزشی حاکم در نظام آکادمیک ایران باعث شده تا انگیزه زیادی برای کوشش و چاپ مقاله در ژورنالهای برتر وجود نداشته باشد. در ایران استادان برای ارتقای مرتبهشان کافی است مقالهشان را در چند نشریه
علمی-پژوهشی داخل کشور چاپ کنند. البته چاپ مقاله در ژورنالهای بینالمللی طراز بالاتر امتیاز بیشتری دارد. اما این تفاوت امتیاز معمولاً در حدی نیست که به زحمت و سختی چاپ مقاله در آن ژورنالها بچربد. همین کافی است تا استادان دلیل زیادی برای تلاش بیشتر جهت انتشار مقالهشان در این ژورنالها نداشته باشند. اگر بخواهیم اقتصادی به قضیه نگاه کنیم، انگیزههای افراد از نوشتن مقاله عبارت است از کسب درآمد بیشتر یا اعتبار آکادمیک بالاتر. اگر شما در دانشگاههای آمریکایی فعالیت کنید انگیزه شما این است که به دانشگاههای بهتری وارد شوید تا هم حقوق بالاتری بگیرید و هم بتوانید با افراد خبرهتری همکار شوید تا مقالههای بهتری چاپ کنید و اعتبار علمیتان افزایش پیدا کند. اما وقتی کسی در ایران باشد و قصد یا امیدی نداشته باشد که بخواهد وارد آن دانشگاهها شود، انگیزه زیادی هم برای ارائه کاری در آن سطح ندارد. پس حداقل از نظر انگیزههای مادی در ایران تلاش بیش از حد برای چاپ مقاله در ژورنالهای برتر توجیه چندانی ندارد مگر اینکه فرد انگیزههای غیرمادی، مانند علاقه به علم، داشته باشد که آنها هم معمولاً آنقدر قوی نیستند که به تنهایی کمک کنند تا فرد خودش را به چنان زحمتی بیندازد.
در کنار این باید به کمتعداد بودن محققان و معدود بودن دانشگاههای ما نیز اشاره کرد. کارهای پژوهشی اثرات خارجی مثبت بر روی یکدیگر دارند و هر چقدر تعداد محققان در یک کشور بیشتر باشد این محققان میتوانند به یکدیگر کمک کنند و کارهایشان را در سمینارها برای هم ارائه کنند یا کارهای مشترک با یکدیگر انجام دهند. ما از نظر تعداد محققان اقتصادی فاصله زیادی با جایی مثل آمریکا داریم و طبیعتاً نمیتوانیم همان فضای پویای علمی را هم داشته باشیم و نباید چنین انتظاری هم داشت؛ با توجه به منابع محدودی که در کشور در اختیار داریم.
یک نکته دیگر هم که میخواهم اضافه کنم مشکلی است که به «اقتصاد سیاسی» رابطه استاد و دانشجو در ایران مربوط میشود. من شنیدهام که در ایران استادان راهنمای پایاننامه از دانشجویان میخواهند مقاله بنویسند و برای چاپ ارسال کنند تا بتوانند فارغالتحصیل شوند. مشکل اینجاست که استاد از دانشجو میخواهد که اسم او هم در مقاله درج شود؛ در حالی که خیلی وقتها استاد عملاً کاری برای مقاله انجام نمیدهد. این پدیده باعث میشود انگیزه دانشجو برای تولید پژوهش کمتر باشد چون به هر حال میبیند که همه اعتبار آن نصیب او نمیشود و چهبسا در عمل کاری که او کرده به نام استاد راهنمای او تمام شود، که این بر روی کیفیت کار او هم تاثیر منفی میگذارد. در دانشگاههای خوب دنیا این طور نیست و حتی اگر معلوم شود که اسم فردی، چه استاد چه دانشجو، در مقالهای آمده که کاری برای آن انجام نداده، آن فرد به عنوان متقلب توبیخ میشود که این بسیار برای اعتبار علمی او زیانبار است. اما به نظر من این مشکلی که در سیستم پژوهشی ایران وجود دارد قابل رفع است و در صورت رفع شدن میتواند تاثیر قابل توجهی در افزایش انگیزه دانشجو و پویایی فضای علمی داشته باشد. استادانی هستند که برای بالا بردن مرتبه علمی خود نیاز دارند تا از مقاله دانشجویان استفاده کنند و دانشجو هم مجبور است این کار را انجام دهد چون در غیر این صورت فارغالتحصیل نمیشود. به نظر من این به دلیل قدرت بیش از حد استاد در نظام پژوهشی ایران است که این قدرت باید محدودتر شود، و این وظیفه دولت (یعنی وزارت علوم) است که در این مورد باید وارد شود و نظارت کند و مقررات را طوری بچیند تا این رابطه نامتوازن، و به نظر من غیرمنصفانه و ناکارآمد، از بین برود. چنین اصلاحی نهتنها به دانشجویان انگیزه بیشتری برای کار پژوهشی بهتر میدهد بلکه انگیزه بیشتری در استادان هم ایجاد میشود تا آنها هم خود کار جدید انجام دهند و برای نوشتن مقاله به دانشجوهای خود متکی نباشند و از آنها بهرهبرداری نکنند.
چه میزان تفاوت سطح بین نشریات داخلی و خارجی وجود دارد؛ تفاوت روی موضوعات است یا روش کار یا دسترسی به اطلاعات؟
به نظرم تفاوت تا حد زیادی در کیفیت پژوهش است. کیفیت پژوهش شامل چگونگی شناسایی (identification) اثر مورد مطالعه، دقت روشهای اقتصادسنجی مورد استفاده، و کیفیت دادههای استفادهشده است. علاوه بر این، میزان اهمیت موضوع پژوهش در زمان حاضر نیز مهم است. چه درست و چه غلط، در برخی برهههای زمانی موضوعاتی داغتر هستند که اگر شما در آن زمان در آن موضوع بنویسید احتمال بیشتری هست که مقالهتان چاپ شود. از طرف دیگر هر چقدر روشهایی که در تحقیق استفاده میشود خلاقانهتر و قانعکنندهتر باشد احتمال چاپ آن بیشتر است. من فکر میکنم مشکل اصلی ما در ایران دسترسی به داده نباشد و شاید حتی این نقطه قوتمان باشد، چراکه دادههایی داریم که هیچکس تا به حال سراغ آنها نرفته است و شاید بتوان پژوهشهایی ناب با آنها انجام داد. اما در بخشهای دیگر مثل روش یا موضوع شاید 10 یا 20 سال عقبتر از نشریات جهانی باشیم. مشکل دیگر نشریات ما این است که تعداد کمی از آنها به زبان انگلیسی هستند و ما بیشتر مقالههایمان را به فارسی چاپ میکنیم. خب وقتی مقاله به فارسی باشد فقط خودمان میتوانیم آنها را بخوانیم و فرصتی برای عرضه شدن آن و محک خوردن آن در محیطهای آکادمیک جهان وجود ندارد و در نتیجه وارد رقابت جهانی هم نمیشویم. ما باید خودمان را مجبور کنیم که مقالههایمان را حتماً به زبان انگلیسی هم بنویسیم و حتی به سمتی برویم که اکثر نشریاتمان به انگلیسی باشد، نه فارسی.
باید اضافه کنم شاید دلیلی هم نداشته باشد که ما بخواهیم بیش از حد تلاش کنیم و سطح ژورنالهایمان را به سمت بهترین ژورنالهای دنیا ببریم چراکه به علت تمرکز دانشگاههای خوب و محققان برتر در کشوری مثل آمریکا و سرمایه انسانی عظیمی که در آنجا وجود دارد ما به سادگی نمیتوانیم با آنها رقابت کنیم و نیازی هم نیست تا سرمایه هنگفتی برای رقابت با آنها خرج کنیم. به نظر من کاری که شاید ارزش داشته باشد انجام دهیم این است که یک یا دو ژورنال خوب در زمره مثلاً ۱۰۰ ژورنال برتر جهان داشته باشیم. در جهان ژورنالهای منطقهای نیز وجود دارد مثل ژورنالهای اروپایی یا اسکاندیناوی و غیره. ما هم میتوانیم مشابه ایرانی آنها را داشته باشیم که درآنها مقالات مربوط به ایران را چاپ کنیم و سعی کنیم سطح این مقالات را بالا ببریم. اما بهجز اینها تمرکز ما باید بر روی ارسال مقاله به ژورنالهای معتبر بینالمللی موجود باشد. این به نظر من بازدهی بالاتری دارد.
امروز که دسترسی به اطلاعات روز برای همه وجود دارد و از سوی دیگر تعداد زیادی از استادان رشته اقتصاد تحصیلات تکمیلی خود را در خارج از کشور گذراندهاند. علت این ضعف در روشهای پژوهشی چیست؟
فکر میکنم این ارتباط با دنیای خارج کامل نیست و اگر مقیاس را صد درصد بگیریم ما از 30 یا 40 درصد ادبیات علمی روز استفاده میکنیم و با فاصلهای چندساله از آخرین دستاوردها، چه در روشهای اقتصادسنجی و چه در بقیه زمینهها بهره میبریم. یک علت این میتواند همان ساختار انگیزشی برای تولید علم باشد که قبلاً حرفش را زدم. در نظام پژوهشی ایران دلیل و انگیزه کمی وجود دارد تا استادانی که به مرتبه علمی دلخواه رسیدهاند بخواهند آخرین دستاوردهای علمی دنیا را مطالعه کنند و خودشان را بهروز کنند، چون فشار رقابتی زیادی را برای این کار احساس نمیکنند؛ و حتی شاید ترجیح بدهند که خیلی دستاوردهای جدید به حوزه کاریشان وارد نشود تا کارشان سخت نشود و مجبور نباشند مدام مسائل جدیدی را یاد بگیرند. چون اگر ما واقعاً بخواهیم با دانشگاههای خارجی رقابت کنیم باید به زبان انگلیسی مقاله بنویسیم و استانداردهای ژورنالهای آنها را رعایت کنیم که این کاری سخت است. بنابراین ساختار موجود نهتنها انگیزشی نیست بلکه حتی ضدانگیزشی هم میتواند تلقی شود، چون طبیعتاً رقابت برای فردی که موقعیتی تثبیتشده دارد چندان مطلوب نیست و شما ترجیح میدهید مواد جدید علمی وارد نشود تا مجبور نباشید در رقابت با دیگران خود را روزآمد کنید. وقتی استادان انگیزه تحقیق نداشته باشند طبیعتاً از دانشجویان هم انتظار ندارند استانداردهای سطح بالایی را رعایت کنند یا به سراغ دستاوردهای جدید علم اقتصاد بروند.
سیستم انگیزشی در خارج از کشور و دانشگاههای آمریکا به چه صورت است؟
در آمریکا دانشجویان باید سعی کنند در دوران PhD حداقل یک مقاله خوب بنویسند تا با آن مقاله بتوانند در یک دانشگاه استاد شوند. هر چقدر کیفیت مقالههایی که نوشتهاند بهتر باشد در دانشگاه بهتری میتوانند شغل استادی بگیرند (البته اینکه استاد راهنمای شما چه کسی باشد و چه توصیهنامهای برای شما بنویسد هم مهم است اما طبیعتاً آن هم تابعی از کیفیت کار شماست). وقتی شخص استاد میشود باید دورهای پنج یا ششساله را که به tenure track موسوم است بگذراند که در این دوره نیز باید سعی کند حداقل دو یا سه مقاله دیگر در ژورنالهای خوب چاپ کند تا آن دانشگاه او را نگه دارد، وگرنه دانشگاه همکاریاش را با شما قطع میکند و مجبور میشوید به دانشگاه سطح پایینتری بروید. ولی اگر خیلی خوب کار کنید حتی ممکن است یک دانشگاه بهتر شما را بخواهد. بنابراین پنج سال اول اهمیت ویژهای دارد و معمولاً افراد سعی میکنند بهترین کار خودشان را در آن سالها ارائه دهند. بعد از اینکه شخص به اصطلاح tenure شد دیگر چندان مکانیسم انگیزشی منفی به صورت فشار و استرس ناشی از ترس اخراج وجود ندارد و وقتی کسی به آن سطح میرسد آنقدر تحقیق و پژوهش انجام داده است که تبدیل به بخشی از طبیعتاش شده است و احتمالاً از روی علاقه و انگیزههای مثبت به پژوهش و نوشتن مقاله ادامه میدهد. البته ممکن است استادانی هم باشند که وقتی به این مرحله رسیدند و تثبیت شدند کمکار شوند اما اکثریت این طور نیستند. علاوه بر این استادان هر چقدر مقالههای بیشتری چاپ کنند رتبهشان بالا میرود که روی حقوقشان اثر دارد، همچنین اعتبار علمیشان افزایش پیدا میکند که شانس راه یافتن به دانشگاههای بهتر را برایشان فراهم میکند و شهرتشان را در فضاهای آکادمیک افزایش خواهد داد. در حالت ایدهآل نیز ممکن است محقق جایزههایی مثل نوبل یا کلارک را ببرد که بسیار باپرستیژ است. بهخصوص جایزه کلارک که برای اقتصاددانان جوان انگیزه زیادی ایجاد میکند.1 البته اینطور نیست که چنین ساز و کارهایی در دانشگاههای ایران وجود نداشته باشد. کم و بیش ما نیز فرآیندی مشابه tenure track داریم. اما مساله این است که آنقدر عوامل دیگر غیر از صلاحیت علمی فرد در گزینش او به عنوان استاد دانشگاه موثر است که زایایی علمی را تا حد زیادی تحتالشعاع قرار میدهد.
آیا مقالاتی که در مجلات معتبر چاپ میشوند، به عنوان ابزاری برای سیاستگذاری استفاده میشوند؟ ارتباط سیاستگذاران با محققان اقتصادی چگونه برقرار میشود؟
تا جایی که من اطلاع دارم حداقل در آمریکا این طور نیست که دولت به دانشگاه سفارش کار بدهد، اما در بعضی دانشگاههای خیلی خوب مثل هاروارد یا MIT وقتی استادی خیلی مطرح باشد ممکن است دولت از او در تیم مشاوران اقتصادی دولت استفاده کند. مثلاً گرگوری منکیو یا کریستینا رومر که از اقتصاددانان مطرح هستند در گذشته در تیم مشاوران اقتصادی رئیسجمهورهای ایالات متحده بودند.
همچنین اگر استاد یا محققی ایدهای داشته باشد میتواند آن را به NSF یا National Science Foundation که نهادی دولتی است بفرستد که اگر تصویب شود به او کمکهزینهای داده میشود تا تحقیقش را ادامه دهد. یکی دیگر از نهادهای مهم که از اقتصاددانان در آنجا استفاده میشود فدرالرزرو یا همان بانک مرکزی آمریکاست. بانک مرکزی هم فارغالتحصیلان دکترای اقتصاد را جذب میکند و هم در سیاستگذاریهایش از مشاوره استادان مطرح اقتصاد کلان استفاده میکند. بهجز این، نهادهای دولتی دیگری هم اقتصاددانان را جذب میکنند و در طرحریزی سیاستگذاریهای خود از آنها بهره میبرند.
در ایران هم از بعضی از فارغالتحصیلان اقتصاد برای انجام کارهای پژوهشی در موسساتی استفاده میشود، کیفیت این پژوهشها در چه سطح است؟
فکر میکنم انجام کار پژوهشی در این موسسات میتواند تجربه پژوهشی خوبی باشد و شاید گاهی خروجیهای خوبی هم از آنها دربیاید، اما اگر منظورتان از «کیفیت» پژوهش، کیفیت آکادمیک آن باشد فکر نمیکنم نوعاً پژوهشهای انجامشده در این موسسات دارای کیفیت آکادمیک بالایی باشند. البته اگر اصولاً هدف این موسسات تولید پژوهش با درجه آکادمیک نباشد مشکلی نیست. اما در آن صورت کار کردن در آنجا شاید کمک چندانی به کسانی که دانشجو هستند و هدفشان ادامه تحصیل در مقطع بالاتر یا وارد کار آکادمیک شدن است، نکند. البته من شنیدهام که در پژوهشکده پولی و بانکی بانک مرکزی و شاید یکی دو موسسه دیگر سعی میشود که مقالات باکیفیتی که قابل چاپ در نشریههای علمی باشند، تولید شود.
تفاوت سطح آموزش اقتصاد در ایران و خارج از کشور را چطور میبینید؟
همانطور که فاصله سطح پژوهشی دانشگاههای ایرانی با دانشگاههای کشورهای پیشرفته زیاد است سطح آموزش نیز فاصله قابل توجهی دارد، با اینکه فکر میکنم مشکل ما در مورد آموزش کمتر است چراکه منابع آموزشی برای تدریس (حداقل برای دورههای ارشد به بالا) تقریباً یکی و تا حدی استاندارد است، ولی فکر میکنم تعداد استادانی که ما داریم که میتوانند این منابع را خوب تدریس کنند نسبت به دانشگاههای خارجی به مراتب کمتر است. یادم هست در زمانی که من در دانشکده اقتصاد شریف بودم تعداد اعضای هیاتعلمی خیلی کم بود و ما در انتخاب استاد برای انجام پایاننامه یا گرفتن درسها گزینه زیادی نداشتیم. با اینکه امروز اوضاع به مراتب بهتر از قبل شده است اما هنوز به نظر من جای بهبود زیادی وجود دارد. یکی دیگر از مشکلات سطح علمی و تسلط استادان بر دروسی است که تدریس میکنند. متاسفانه نوعاً استادانی که تحصیلاتشان را در داخل کشور به انجام رساندهاند یا مدت زیادی از برگشتنشان به کشور گذشته است تسلط کافی بر مواد درسی روز دنیا در رشته اقتصاد ندارند که این بر روی کیفیت آموزش تاثیر منفی میگذارد.
پینوشت:
1- جایزه کلارک: مدال John Bates Clark Medal که به اقتصاددانان جوان آمریکایی که زیر 40 سال دارند برای تحقیقات مهم و اثرگذار در علم اقتصاد اعطا میشود.
به نظر شما تفاوت فضای پژوهشی در ایران و خارج از کشور به چه صورت است و چه دلایلی دارد؟
به نظر من مقایسه سختی نیست. در حقیقت انگار درباره دو لیگ جداگانه صحبت میکنیم، تفاوت زیادی وجود دارد. البته وقتی میگوییم خارج از کشور باید دقیقتر بگوییم درباره کجا صحبت میکنیم. بهترین دانشگاهها در حوزه اقتصاد تقریباً همگی دانشگاههای آمریکایی هستند و بهترین ژورنالهای علمی اقتصاد هم برای دانشگاههای آمریکایی است. کشورهای دیگر در مقایسه با آمریکا فاصله زیادی دارند، بهجز چند دانشگاه اروپایی یا کانادایی. حال اگر خودمان را با دانشگاههای آمریکایی مقایسه کنیم خب بسیار عقبتر از آنها هستیم، اما در مقایسه با جاهای دیگر شاید وضعمان چندان هم بد نباشد. حالا میتوان علتهای زیادی را برای عقبتر بودن ما از آنها برشمرد اما به نظر من مهمترین علت مکانیسم انگیزشی است که برای تولید علم و چاپ مقاله در کشور ما وجود دارد، یا شاید بهتر باشد که بگوییم وجود ندارد! اما در عین حال باید دید که ما چقدر میخواهیم بر روی تولید علم در سطح قابل رقابت با بهترین دانشگاههای جهان سرمایهگذاری کنیم یا به عبارتی تا چه حد میارزد که هزینه کنیم و سطح کارهای علمی خود را تا آنجا بالا ببریم.
فکر میکنید علت عدم حضور مقالات اقتصاددانان ایرانی در ژورنالهای خارجی چیست؟ در این کاستی چه دلایلی از دیگر دلایل برجستهتر است؟
من فکر میکنم حکم دادن درباره این موضوع نیاز به یک مطالعه دقیق دارد و من چون مدت زیادی در فضای ایران کار نکردهام شاید صلاحیت زیادی برای نظر دادن در این باره نداشته باشم. اما آنچه به نظرم میرسد، مکانیسم انگیزشی حاکم در نظام آکادمیک ایران باعث شده تا انگیزه زیادی برای کوشش و چاپ مقاله در ژورنالهای برتر وجود نداشته باشد. در ایران استادان برای ارتقای مرتبهشان کافی است مقالهشان را در چند نشریه
علمی-پژوهشی داخل کشور چاپ کنند. البته چاپ مقاله در ژورنالهای بینالمللی طراز بالاتر امتیاز بیشتری دارد. اما این تفاوت امتیاز معمولاً در حدی نیست که به زحمت و سختی چاپ مقاله در آن ژورنالها بچربد. همین کافی است تا استادان دلیل زیادی برای تلاش بیشتر جهت انتشار مقالهشان در این ژورنالها نداشته باشند. اگر بخواهیم اقتصادی به قضیه نگاه کنیم، انگیزههای افراد از نوشتن مقاله عبارت است از کسب درآمد بیشتر یا اعتبار آکادمیک بالاتر. اگر شما در دانشگاههای آمریکایی فعالیت کنید انگیزه شما این است که به دانشگاههای بهتری وارد شوید تا هم حقوق بالاتری بگیرید و هم بتوانید با افراد خبرهتری همکار شوید تا مقالههای بهتری چاپ کنید و اعتبار علمیتان افزایش پیدا کند. اما وقتی کسی در ایران باشد و قصد یا امیدی نداشته باشد که بخواهد وارد آن دانشگاهها شود، انگیزه زیادی هم برای ارائه کاری در آن سطح ندارد. پس حداقل از نظر انگیزههای مادی در ایران تلاش بیش از حد برای چاپ مقاله در ژورنالهای برتر توجیه چندانی ندارد مگر اینکه فرد انگیزههای غیرمادی، مانند علاقه به علم، داشته باشد که آنها هم معمولاً آنقدر قوی نیستند که به تنهایی کمک کنند تا فرد خودش را به چنان زحمتی بیندازد.
در کنار این باید به کمتعداد بودن محققان و معدود بودن دانشگاههای ما نیز اشاره کرد. کارهای پژوهشی اثرات خارجی مثبت بر روی یکدیگر دارند و هر چقدر تعداد محققان در یک کشور بیشتر باشد این محققان میتوانند به یکدیگر کمک کنند و کارهایشان را در سمینارها برای هم ارائه کنند یا کارهای مشترک با یکدیگر انجام دهند. ما از نظر تعداد محققان اقتصادی فاصله زیادی با جایی مثل آمریکا داریم و طبیعتاً نمیتوانیم همان فضای پویای علمی را هم داشته باشیم و نباید چنین انتظاری هم داشت؛ با توجه به منابع محدودی که در کشور در اختیار داریم.
یک نکته دیگر هم که میخواهم اضافه کنم مشکلی است که به «اقتصاد سیاسی» رابطه استاد و دانشجو در ایران مربوط میشود. من شنیدهام که در ایران استادان راهنمای پایاننامه از دانشجویان میخواهند مقاله بنویسند و برای چاپ ارسال کنند تا بتوانند فارغالتحصیل شوند. مشکل اینجاست که استاد از دانشجو میخواهد که اسم او هم در مقاله درج شود؛ در حالی که خیلی وقتها استاد عملاً کاری برای مقاله انجام نمیدهد. این پدیده باعث میشود انگیزه دانشجو برای تولید پژوهش کمتر باشد چون به هر حال میبیند که همه اعتبار آن نصیب او نمیشود و چهبسا در عمل کاری که او کرده به نام استاد راهنمای او تمام شود، که این بر روی کیفیت کار او هم تاثیر منفی میگذارد. در دانشگاههای خوب دنیا این طور نیست و حتی اگر معلوم شود که اسم فردی، چه استاد چه دانشجو، در مقالهای آمده که کاری برای آن انجام نداده، آن فرد به عنوان متقلب توبیخ میشود که این بسیار برای اعتبار علمی او زیانبار است. اما به نظر من این مشکلی که در سیستم پژوهشی ایران وجود دارد قابل رفع است و در صورت رفع شدن میتواند تاثیر قابل توجهی در افزایش انگیزه دانشجو و پویایی فضای علمی داشته باشد. استادانی هستند که برای بالا بردن مرتبه علمی خود نیاز دارند تا از مقاله دانشجویان استفاده کنند و دانشجو هم مجبور است این کار را انجام دهد چون در غیر این صورت فارغالتحصیل نمیشود. به نظر من این به دلیل قدرت بیش از حد استاد در نظام پژوهشی ایران است که این قدرت باید محدودتر شود، و این وظیفه دولت (یعنی وزارت علوم) است که در این مورد باید وارد شود و نظارت کند و مقررات را طوری بچیند تا این رابطه نامتوازن، و به نظر من غیرمنصفانه و ناکارآمد، از بین برود. چنین اصلاحی نهتنها به دانشجویان انگیزه بیشتری برای کار پژوهشی بهتر میدهد بلکه انگیزه بیشتری در استادان هم ایجاد میشود تا آنها هم خود کار جدید انجام دهند و برای نوشتن مقاله به دانشجوهای خود متکی نباشند و از آنها بهرهبرداری نکنند.
چه میزان تفاوت سطح بین نشریات داخلی و خارجی وجود دارد؛ تفاوت روی موضوعات است یا روش کار یا دسترسی به اطلاعات؟
به نظرم تفاوت تا حد زیادی در کیفیت پژوهش است. کیفیت پژوهش شامل چگونگی شناسایی (identification) اثر مورد مطالعه، دقت روشهای اقتصادسنجی مورد استفاده، و کیفیت دادههای استفادهشده است. علاوه بر این، میزان اهمیت موضوع پژوهش در زمان حاضر نیز مهم است. چه درست و چه غلط، در برخی برهههای زمانی موضوعاتی داغتر هستند که اگر شما در آن زمان در آن موضوع بنویسید احتمال بیشتری هست که مقالهتان چاپ شود. از طرف دیگر هر چقدر روشهایی که در تحقیق استفاده میشود خلاقانهتر و قانعکنندهتر باشد احتمال چاپ آن بیشتر است. من فکر میکنم مشکل اصلی ما در ایران دسترسی به داده نباشد و شاید حتی این نقطه قوتمان باشد، چراکه دادههایی داریم که هیچکس تا به حال سراغ آنها نرفته است و شاید بتوان پژوهشهایی ناب با آنها انجام داد. اما در بخشهای دیگر مثل روش یا موضوع شاید 10 یا 20 سال عقبتر از نشریات جهانی باشیم. مشکل دیگر نشریات ما این است که تعداد کمی از آنها به زبان انگلیسی هستند و ما بیشتر مقالههایمان را به فارسی چاپ میکنیم. خب وقتی مقاله به فارسی باشد فقط خودمان میتوانیم آنها را بخوانیم و فرصتی برای عرضه شدن آن و محک خوردن آن در محیطهای آکادمیک جهان وجود ندارد و در نتیجه وارد رقابت جهانی هم نمیشویم. ما باید خودمان را مجبور کنیم که مقالههایمان را حتماً به زبان انگلیسی هم بنویسیم و حتی به سمتی برویم که اکثر نشریاتمان به انگلیسی باشد، نه فارسی.
باید اضافه کنم شاید دلیلی هم نداشته باشد که ما بخواهیم بیش از حد تلاش کنیم و سطح ژورنالهایمان را به سمت بهترین ژورنالهای دنیا ببریم چراکه به علت تمرکز دانشگاههای خوب و محققان برتر در کشوری مثل آمریکا و سرمایه انسانی عظیمی که در آنجا وجود دارد ما به سادگی نمیتوانیم با آنها رقابت کنیم و نیازی هم نیست تا سرمایه هنگفتی برای رقابت با آنها خرج کنیم. به نظر من کاری که شاید ارزش داشته باشد انجام دهیم این است که یک یا دو ژورنال خوب در زمره مثلاً ۱۰۰ ژورنال برتر جهان داشته باشیم. در جهان ژورنالهای منطقهای نیز وجود دارد مثل ژورنالهای اروپایی یا اسکاندیناوی و غیره. ما هم میتوانیم مشابه ایرانی آنها را داشته باشیم که درآنها مقالات مربوط به ایران را چاپ کنیم و سعی کنیم سطح این مقالات را بالا ببریم. اما بهجز اینها تمرکز ما باید بر روی ارسال مقاله به ژورنالهای معتبر بینالمللی موجود باشد. این به نظر من بازدهی بالاتری دارد.
امروز که دسترسی به اطلاعات روز برای همه وجود دارد و از سوی دیگر تعداد زیادی از استادان رشته اقتصاد تحصیلات تکمیلی خود را در خارج از کشور گذراندهاند. علت این ضعف در روشهای پژوهشی چیست؟
فکر میکنم این ارتباط با دنیای خارج کامل نیست و اگر مقیاس را صد درصد بگیریم ما از 30 یا 40 درصد ادبیات علمی روز استفاده میکنیم و با فاصلهای چندساله از آخرین دستاوردها، چه در روشهای اقتصادسنجی و چه در بقیه زمینهها بهره میبریم. یک علت این میتواند همان ساختار انگیزشی برای تولید علم باشد که قبلاً حرفش را زدم. در نظام پژوهشی ایران دلیل و انگیزه کمی وجود دارد تا استادانی که به مرتبه علمی دلخواه رسیدهاند بخواهند آخرین دستاوردهای علمی دنیا را مطالعه کنند و خودشان را بهروز کنند، چون فشار رقابتی زیادی را برای این کار احساس نمیکنند؛ و حتی شاید ترجیح بدهند که خیلی دستاوردهای جدید به حوزه کاریشان وارد نشود تا کارشان سخت نشود و مجبور نباشند مدام مسائل جدیدی را یاد بگیرند. چون اگر ما واقعاً بخواهیم با دانشگاههای خارجی رقابت کنیم باید به زبان انگلیسی مقاله بنویسیم و استانداردهای ژورنالهای آنها را رعایت کنیم که این کاری سخت است. بنابراین ساختار موجود نهتنها انگیزشی نیست بلکه حتی ضدانگیزشی هم میتواند تلقی شود، چون طبیعتاً رقابت برای فردی که موقعیتی تثبیتشده دارد چندان مطلوب نیست و شما ترجیح میدهید مواد جدید علمی وارد نشود تا مجبور نباشید در رقابت با دیگران خود را روزآمد کنید. وقتی استادان انگیزه تحقیق نداشته باشند طبیعتاً از دانشجویان هم انتظار ندارند استانداردهای سطح بالایی را رعایت کنند یا به سراغ دستاوردهای جدید علم اقتصاد بروند.
سیستم انگیزشی در خارج از کشور و دانشگاههای آمریکا به چه صورت است؟
در آمریکا دانشجویان باید سعی کنند در دوران PhD حداقل یک مقاله خوب بنویسند تا با آن مقاله بتوانند در یک دانشگاه استاد شوند. هر چقدر کیفیت مقالههایی که نوشتهاند بهتر باشد در دانشگاه بهتری میتوانند شغل استادی بگیرند (البته اینکه استاد راهنمای شما چه کسی باشد و چه توصیهنامهای برای شما بنویسد هم مهم است اما طبیعتاً آن هم تابعی از کیفیت کار شماست). وقتی شخص استاد میشود باید دورهای پنج یا ششساله را که به tenure track موسوم است بگذراند که در این دوره نیز باید سعی کند حداقل دو یا سه مقاله دیگر در ژورنالهای خوب چاپ کند تا آن دانشگاه او را نگه دارد، وگرنه دانشگاه همکاریاش را با شما قطع میکند و مجبور میشوید به دانشگاه سطح پایینتری بروید. ولی اگر خیلی خوب کار کنید حتی ممکن است یک دانشگاه بهتر شما را بخواهد. بنابراین پنج سال اول اهمیت ویژهای دارد و معمولاً افراد سعی میکنند بهترین کار خودشان را در آن سالها ارائه دهند. بعد از اینکه شخص به اصطلاح tenure شد دیگر چندان مکانیسم انگیزشی منفی به صورت فشار و استرس ناشی از ترس اخراج وجود ندارد و وقتی کسی به آن سطح میرسد آنقدر تحقیق و پژوهش انجام داده است که تبدیل به بخشی از طبیعتاش شده است و احتمالاً از روی علاقه و انگیزههای مثبت به پژوهش و نوشتن مقاله ادامه میدهد. البته ممکن است استادانی هم باشند که وقتی به این مرحله رسیدند و تثبیت شدند کمکار شوند اما اکثریت این طور نیستند. علاوه بر این استادان هر چقدر مقالههای بیشتری چاپ کنند رتبهشان بالا میرود که روی حقوقشان اثر دارد، همچنین اعتبار علمیشان افزایش پیدا میکند که شانس راه یافتن به دانشگاههای بهتر را برایشان فراهم میکند و شهرتشان را در فضاهای آکادمیک افزایش خواهد داد. در حالت ایدهآل نیز ممکن است محقق جایزههایی مثل نوبل یا کلارک را ببرد که بسیار باپرستیژ است. بهخصوص جایزه کلارک که برای اقتصاددانان جوان انگیزه زیادی ایجاد میکند.1 البته اینطور نیست که چنین ساز و کارهایی در دانشگاههای ایران وجود نداشته باشد. کم و بیش ما نیز فرآیندی مشابه tenure track داریم. اما مساله این است که آنقدر عوامل دیگر غیر از صلاحیت علمی فرد در گزینش او به عنوان استاد دانشگاه موثر است که زایایی علمی را تا حد زیادی تحتالشعاع قرار میدهد.
آیا مقالاتی که در مجلات معتبر چاپ میشوند، به عنوان ابزاری برای سیاستگذاری استفاده میشوند؟ ارتباط سیاستگذاران با محققان اقتصادی چگونه برقرار میشود؟
تا جایی که من اطلاع دارم حداقل در آمریکا این طور نیست که دولت به دانشگاه سفارش کار بدهد، اما در بعضی دانشگاههای خیلی خوب مثل هاروارد یا MIT وقتی استادی خیلی مطرح باشد ممکن است دولت از او در تیم مشاوران اقتصادی دولت استفاده کند. مثلاً گرگوری منکیو یا کریستینا رومر که از اقتصاددانان مطرح هستند در گذشته در تیم مشاوران اقتصادی رئیسجمهورهای ایالات متحده بودند.
همچنین اگر استاد یا محققی ایدهای داشته باشد میتواند آن را به NSF یا National Science Foundation که نهادی دولتی است بفرستد که اگر تصویب شود به او کمکهزینهای داده میشود تا تحقیقش را ادامه دهد. یکی دیگر از نهادهای مهم که از اقتصاددانان در آنجا استفاده میشود فدرالرزرو یا همان بانک مرکزی آمریکاست. بانک مرکزی هم فارغالتحصیلان دکترای اقتصاد را جذب میکند و هم در سیاستگذاریهایش از مشاوره استادان مطرح اقتصاد کلان استفاده میکند. بهجز این، نهادهای دولتی دیگری هم اقتصاددانان را جذب میکنند و در طرحریزی سیاستگذاریهای خود از آنها بهره میبرند.
در ایران هم از بعضی از فارغالتحصیلان اقتصاد برای انجام کارهای پژوهشی در موسساتی استفاده میشود، کیفیت این پژوهشها در چه سطح است؟
فکر میکنم انجام کار پژوهشی در این موسسات میتواند تجربه پژوهشی خوبی باشد و شاید گاهی خروجیهای خوبی هم از آنها دربیاید، اما اگر منظورتان از «کیفیت» پژوهش، کیفیت آکادمیک آن باشد فکر نمیکنم نوعاً پژوهشهای انجامشده در این موسسات دارای کیفیت آکادمیک بالایی باشند. البته اگر اصولاً هدف این موسسات تولید پژوهش با درجه آکادمیک نباشد مشکلی نیست. اما در آن صورت کار کردن در آنجا شاید کمک چندانی به کسانی که دانشجو هستند و هدفشان ادامه تحصیل در مقطع بالاتر یا وارد کار آکادمیک شدن است، نکند. البته من شنیدهام که در پژوهشکده پولی و بانکی بانک مرکزی و شاید یکی دو موسسه دیگر سعی میشود که مقالات باکیفیتی که قابل چاپ در نشریههای علمی باشند، تولید شود.
تفاوت سطح آموزش اقتصاد در ایران و خارج از کشور را چطور میبینید؟
همانطور که فاصله سطح پژوهشی دانشگاههای ایرانی با دانشگاههای کشورهای پیشرفته زیاد است سطح آموزش نیز فاصله قابل توجهی دارد، با اینکه فکر میکنم مشکل ما در مورد آموزش کمتر است چراکه منابع آموزشی برای تدریس (حداقل برای دورههای ارشد به بالا) تقریباً یکی و تا حدی استاندارد است، ولی فکر میکنم تعداد استادانی که ما داریم که میتوانند این منابع را خوب تدریس کنند نسبت به دانشگاههای خارجی به مراتب کمتر است. یادم هست در زمانی که من در دانشکده اقتصاد شریف بودم تعداد اعضای هیاتعلمی خیلی کم بود و ما در انتخاب استاد برای انجام پایاننامه یا گرفتن درسها گزینه زیادی نداشتیم. با اینکه امروز اوضاع به مراتب بهتر از قبل شده است اما هنوز به نظر من جای بهبود زیادی وجود دارد. یکی دیگر از مشکلات سطح علمی و تسلط استادان بر دروسی است که تدریس میکنند. متاسفانه نوعاً استادانی که تحصیلاتشان را در داخل کشور به انجام رساندهاند یا مدت زیادی از برگشتنشان به کشور گذشته است تسلط کافی بر مواد درسی روز دنیا در رشته اقتصاد ندارند که این بر روی کیفیت آموزش تاثیر منفی میگذارد.
پینوشت:
1- جایزه کلارک: مدال John Bates Clark Medal که به اقتصاددانان جوان آمریکایی که زیر 40 سال دارند برای تحقیقات مهم و اثرگذار در علم اقتصاد اعطا میشود.
دیدگاه تان را بنویسید