گفتوگو با غلامرضا کشاورزحداد عضو هیاتعلمی گروه اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف
هم در ژرفا و هم در پهنا عقب هستیم
استادان دانشگاههای ما طی سی و چند سال گذشته به بازتولید خودشان پرداختهاند. به این صورت که تعدادی از استادان ما در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی ایدههای خوبی داشتند و وارد کشور شدند. ولی ورود ایدههای جدید بعد از دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی متوقف شد.
غلامرضا کشاورزحداد، فارغالتحصیل دکترای اقتصاد از دانشگاه تهران است. او هماینک عضو هیاتعلمی گروه اقتصاد دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف است. تخصص دکتر کشاورز در حوزههایی نظیر اقتصادسنجی، اقتصاد خرد، اقتصاد نیروی کار و اقتصاد مالی است. این اقتصاددان ایرانی، در زمره معدود اقتصاددانان داخل کشور است که سعی کرده ارتباط خود را با فضاهای بینالمللی برقرار و حفظ کند. به عنوان مثال، در تمام گردهماییهای انجمن بینالمللی اقتصاددانان ایرانی در قالب کنفرانس اقتصاد ایران در آمریکا و اروپا، او نیز حضور داشته و ارائهکننده مقاله بوده است. در این گفتوگو دکتر کشاورز به آسیبشناسی عدم حضور اقتصاددانان ایرانی داخل کشور در فضاهای بینالمللی پرداخته و یکی از عوامل مهم در این زمینه را مربوط به کاستیهای روش استخدام و ارتقای شغلی فعلی در حوزه مشاغل آکادمیک عنوان میکند.
دغدغه مهمی که مدتهاست نهتنها ذهن من، بلکه ممکن است ذهن جامعه دانشگاهی را به خود مشغول کرده باشد، این است که چرا ما در انتشارات و پیشبردهای علمی بینالمللی، به ویژه در رشته اقتصاد و به طور اعم در علوم انسانی، نقش بسیار نازلی داریم؟ به باور من ابتدا باید به چگونگی نگارش یک مقاله و تولید یک محصول علمی توجه کنیم. تولیدکنندگان محصول شامل استادان دانشگاهها، دانشجویان دوره دکترا و همینطور دانشجویان دوره کارشناسی ارشد هستند که دغدغه تحقیق دارند. یک گروه دیگر از تولیدکنندگان محصول نیز شامل پژوهشگرانی هستند که در موسسههای پژوهشی فعالیت میکنند. به باور من انگیزه اصلی استادان اقتصاد و همچنین این دسته پژوهشگران و دانشجویان از انجام کار تحقیقاتی این است که یا فرصت شغلی خوبی در آینده پیدا کنند، یا اینکه فرصت شغلی فعلی خود را تثبیت کنند. در نظام دانشگاهی دنیای توسعهیافته یک سنت وجود دارد که دانشجویان دکترا هنگام فارغالتحصیلی، مقالهای تحت عنوان «مقاله بازار کار» نوشته و در دست دارند. آنها سعی میکنند بهترین کار خود را در مقاله بازار کارشان ارائه دهند. زیرا بر اساس همین مقاله بازار کار است که درخواست آنها برای استخدام در دانشگاههای مختلف بررسی میشود. در دانشگاههای مختلف، پس از بررسی مقالههای بازار کار، فارغالتحصیلان دکترا را رتبهبندی میکنند و متناسب با زمینه کاری خودشان به فارغالتحصیل پیشنهاد همکاری میدهند، که در این زمان ممکن است فارغالتحصیل دوره دکترا پیشنهاد ارائهشده را بپذیرد یا نپذیرد. اما این پایان کار نیست. هر دانشجویی که یک موقعیت شغلی پیدا میکند، مجدداً میبایست تحقیقات تازه و وسیعتری را انجام دهد. زیرا میخواهد استخدام خود را به حالت رسمی تبدیل و به این ترتیب فرصت شغلی آکادمیک خود را تثبیت کند. چنین فردی حداکثر به مدت پنج سال فرصت دارد تا بتواند در مجلات مد نظر دانشگاه متبوعش، مقالات خود را چاپ کند. بنابراین، مسلم است کسی که مشغول فعالیت علمی در یک دانشگاه سطح بالا و معتبر است، دانشگاه متبوعش نیز انتظار دارد که مقالاتی را در یک مجله سطح بالا منتشر کند. در نتیجه با انتشار چنین مقالههایی، برای دانشگاه محل خدمت امتیاز بالایی به دست بیاید. متقابلاً منافع فردی نویسنده مقاله، که حفظ موقعیت شغلی است، تامین خواهد شد. در دانشگاههای ایران نیز سعی شده از گذشتههای دور، همین الگو اجرا شود. تا جایی که من به یاد دارم، همیشه اینگونه بوده که در غالب موارد، استادان برای ترفیع سالانه و ارتقای درجه علمیشان، حتماً میبایست تعدادی مقاله منتشر کرده باشند و این مقالات میبایست یا به زبان فارسی، یا به فراخور رشته به زبان بینالمللی آن رشته باشد (مثلاً برای رشته اقتصاد به زبان انگلیسی). این کلیت نظام ارتقای علمی در دانشگاههاست. اما وقتی وارد جزییات میشویم، مشاهده میکنیم که در دانشگاههای مختلف این برنامه دستخوش تغییراتی میشود که تفاوتهایی را نیز پدید میآورد. بعضی از دانشگاهها انتشار مقاله فارسی را برای ارتقای هیاتعلمی کافی میدانند، برخی دیگر صرفاً انتشار یک مقاله انگلیسی را کافی میدانند (صرفنظر از اینکه در چه مجلهای منتشر شده) و دانشگاههای اندکی نیز وجود دارند که لیستی از مجلات را تهیه کردهاند و صرفاً انتشار مقاله در همان مجلات را میپذیرند. طی حدود 10 سال گذشته در نظام دانشگاهی ایران، اصرار زیادی صورت پذیرفت که استادان، حداقل تعداد اندکی از نتایج تحقیقات خود را در مجلات انگلیسیزبان خارج از ایران منتشر کنند تا بتوانند ارتقای شغلی کسب کنند.
ممکن است قدری بیشتر توضیح دهید؟ یعنی اگر مقالهای از آنها منتشر نشود، صرفاً ارتقای شغلی نمیگیرند یا اینکه به طور کلی از ادامه فعالیتشان باز میمانند؟
بر اساس قانون مصوب در زمینه آموزش عالی، که به دانشگاهها نیز اعلام شده، اگر افراد برای مدت زمانی بیش از پنج سال در مرحله استادیاری باقی بمانند و نتوانند ارتقا بگیرند، در این صورت، مشمول رکود علمی خواهند بود. اگر فردی مشمول رکود علمی شود، دانشگاهها مختارند که ابتدا وضعیت استخدام فرد را از حالت رسمی-آزمایشی، به حالت پیمانی تبدیل کنند. سپس رئیس دانشکده به راحتی اجازه دارد افرادی را که قرارداد استخدام پیمانی دارند اخراج کند. این موضوع بسیار مهمی است که بعضی دانشگاهها آن را جدی گرفتهاند و برخی دیگر به خاطر موقعیتشان از نظر تامین نیروی انسانی آن را جدی نگرفتهاند. مثلاً استدلال برخی دانشگاهها این بوده که ما در نقطه جغرافیایی خاصی از کشور قرار داریم که نمیتوانیم به راحتی هیاتعلمی جذب کنیم. در نتیجه میبایست با نیرویهای فعلیمان کنار بیاییم تا اینکه بتوانیم استادان توانمندتری را نیز جذب کنیم.
البته گاهی در برخی از دانشگاههای موجود در تهران نیز دیده میشود که بعد از مدت زمان بیش از پنج سال، هنوز افرادی با عنوان استادیار مشغول به فعالیت هستند.
بله، این مماشاتی است که صورت میگیرد. من بیشتر بر جنبه ایجابی موضوع متمرکز هستم. اگر قانون اجرا شود، آنگاه ممکن است عذر تعداد زیادی از همکاران ما از دانشگاهها خواسته شود. همین فشار اگر بر استادان وارد شود و آنها موقعیت شغلیشان را نسبتاً متزلزل احساس کنند، منجر به آن میشود که علاقهمند به انتشار مقالاتی به زبان انگلیسی در خارج از کشور بشوند. به همین خاطر اگر به آمارهایی که در سالهای اخیر داده میشود، نگاه کنید، متوجه افزایش نسبتاً محسوسی در مقالات منتشره در مجلات خارجی میشوید. ولی اگر به کیفیت این مجلات نگاه کنید، درمییابید که بعضی از آنها در کشورهای آسیای میانه، پارهای در پاکستان، بعضی دیگر در هندوستان و... هستند.
گروهی از این دست مجلات نیز در داخل خود ایران هستند.
تاکید من روی مجلات خارج از ایران است. زیرا ما کنترلی روی مجلات خارج از ایران نداریم، که بعضی از آنها به واقع کیفیت بسیار نازلی دارند. اما در داخل ایران، وزارت علوم کنترل خوبی بر مجلات دارد. در نتیجه میتوانم بگویم مجلاتی که در داخل منتشر میشوند، حتی به زبان فارسی، نسبت به این دست مجلاتی که در خارج از ایران منتشر میشوند و در لیست سیاه قرار گرفتهاند، کیفیت به مراتب بالاتری دارند. خود من عضو هیات تحریریه پنج مجله هستم و میبینم که همکاران ما با وسواس و دقت، کیفیت مقالات را کنترل میکنند تا از حداقل کیفیت قابل قبول برخوردار باشند. مقالاتی از این دست، که در مجلات انگلیسی کشورهایی نظیر پاکستان، هند، بعضی کشورهای آسیای میانه، ارمنستان و امثالهم منتشر میشود، کیفیت نازلی دارند. مثلاً اگر به یک نسخه خاص از مجله استرالیایی علوم پایه و علوم کاربردی (Australian Journal of Basic and Applied Sciences) نگاه کنید، متوجه میشوید که در آن نسخه بیش از 90 درصد از مولفان ایرانی هستند، در مقالات منتشره در آن به تکرار غلط املایی دیده میشود. علاوه بر این، در هر شماره از این مجله که دربرگیرنده تعداد زیادی مقاله است، دامنه عناوینی که در داخل آن دیده میشود، گاهی به علم اخلاق مربوط است و در همان شماره مقالهای درباره صنایع دریایی نیز دیده میشود. بنابراین هیچ نظمی ندارد. به عبارت دیگر، این اتفاق به دلیل آن است که ناشران مجله متوجه تقاضایی که در ایران وجود دارد، شدهاند. این تقاضا یک فرصت سودجویی برای ناشران فراهم کرده است. تا چند سال پیش حساسیتی بر چاپ مقاله در این نوع مجلات در ایران نبود. هماکنون پارهای از دانشگاهها نسبت به این موضوع حساس شدهاند و اجازه نمیدهند هیاتعلمی آنها مقالاتش را در چنین مجلاتی منتشر کند و اگر اثر چاپشده در این دست مجلات داشته باشند، امتیازی دریافت نمیکنند. پس اگر بخواهیم جمعبندی بکنیم، انگیزه استادان از انتشار مقاله، تثبیت شغل یا ارتقای شغلی است. وقتی مقامات دانشگاهها قواعد بازی را تعیین میکنند (که مثلاً مقالات باید در ژورنالهای خارجی یا داخلی منتشر شوند)، متناسب با همان قاعده بازی، بازیگران این عرصه (که خود استادان هستند) بررسی میکنند با کمترین هزینه کجا میتوانند مقالهای منتشر کنند که موقعیتشان را تثبیت کند. هر اندازه قواعد بازی سختگیرانهتر و هدفمندتر باشد، باعث میشود هزینهای که استادان از نظر زمان و انرژی صرف میکنند، بیشتر شود تا بتوانند مقاله خود را در یک ژورنال مورد قبول دانشگاهشان منتشر کنند.
اما یک سوال دیگر در ادامه بحث، میتواند این باشد که چرا مقالات اقتصاددانان ایرانی داخل کشور، در مجلات برتر امکان چاپ ندارد؟ چرا استادان و اقتصاددانان ایرانی نتوانستهاند در مجلاتی مقالات خود را چاپ کنند، که این مجلات مرجعهای قابل قبولی در عرصه علم هستند؟
آقای دکتر، لطفاً چند نمونه از این مجلات را نام ببرید.
این مجلات طیف بسیار وسیعی دارند. هماکنون در دانشگاه صنعتی شریف، نام حدود 700 مجله در لیستی جمعآوری شده است. در صدر این لیست، مجلاتی همچون American Economic Review (AER)، Econometrica و Journal of Political Economy قرار دارند. در سطوح پایینتر نیز مجلاتی همچون Monetary Economics، Economic Development and Cultural Change، Human Resource، International Labor Review و غیره قرار دارند. این فهرست مورد قبول بسیاری از نهادهای دانشگاهی بینالمللی است. در دانشگاه صنعتی شریف قدری بیشتر بر روی این فهرست کار شده است. تعدادی از مجلات خارج از آن فهرست که ISI بودند و مورد قبول مراجع بینالمللی، به آن لیست اولیه اضافه شده و ماحصل آن، لیست نسبتاً کاملی شده است. اما اینکه چگونه میتوان در این مجلات مقاله چاپ کرد، خود موضوع یک صحبت بسیار طولانی است. اگر بخواهم به اجمال بگویم، داوران این مجلات افرادی هستند که به چندین مولفه در پذیرش مقاله یا پیشنهاد اصلاحات در مقاله توجه جدی دارند. مثلاً اینکه آیا دادههای مورد استفاده در مقاله به اندازه کافی از اعتبار برخوردار است؟ آیا طرح مساله به طور شفاف مطرح شده است؟ آیا حقایق (Facts) و آمارهایی وجود دارند که طرح مساله را برای مخاطب آشکارتر و شفافتر کنند؟ آیا از روش نظری قابل قبولی که متناسب با سوال طرحشده است، در مقاله استفاده میشود؟ (به صورتی که بتوانیم بگوییم چارچوب علمی مطرحشده میتواند پاسخ علمی قانعکنندهای را برای آن سوال فراهم کند). باز هم مایلم تاکید کنم اعتبار دادههای استفاده شده در تحقیق بسیار مهم هستند. اینها در زمره مهمترین سوالهایی است که همواره داوران مقالات به آنها توجه میکنند. روشن است که تولید مقالهای با سطح ایدهآل یا دستکم قابل قبول از نظر این مولفهها کار چندان آسانی نیست. هم زمان لازم دارد و هم توانمندی علمی.
آیا این توانایی میان اقتصاددانان ایرانی وجود دارد که بتوانند چنین خواستههایی را پاسخگو باشند؟
طبق تجربه من، زمانی میتوان یک مقاله را بهگونهای نوشت که از سوی داوران مجلات برتر پذیرفته شود که دادهها، روش، طرح سوال و روش اقتصادسنجی یا روش محاسباتی را بتوان با یکدیگر به خوبی جفتوجور کرد. یعنی داده شما درست باید به همان شکلی باشد که مدل نظری نیاز دارد. مدل نظری نیز باید بهگونهای انتخاب شده باشد که به آن سوال جواب بدهد. روش اقتصادسنجی نیز باید بتواند دقیقاً تمام این سه مولفه را با یکدیگر مرتبط کند. در این صورت تا اینجا توانستهاید مولفههای لازم برای نوشتن یک مقاله را فراهم کنید. ولی هنوز نمیتوانید مطمئن باشید که حتی اگر تمامی این مولفهها نیز فراهم شد، مقاله شما لزوماً چاپ بشود. بلکه انتشار مقاله در مجلات معتبر، بستگی به مهارت نویسنده در نگارش متن مقاله دارد. این نیز نکته بسیار مهمی است. اگر پس از فراهم کردن مولفههایی که عنوان شد، بتوانید به خوبی از پس نگارش متن مقاله نیز برآیید، آنگاه میزان پیشبرد (Contribution) مقاله شما اهمیت پیدا میکند. هر اندازه پیشبرد شما در دنیای علم ملموستر باشد احتمال انتشار آن در یک ژورنال معتبر نیز افزایش مییابد. مصداقهای یک پیشبرد ملموس در دنیای علم را میتوان شامل طرح سوال جدید، پاسخ به یک سوال قدیمی، طرح فرضیه جدید یا انتشار یافتهای جدید برای جامعه علمی دانست. بنابراین هر اندازه دقت علمی نتایج و جدید بودنشان بیشتر باشد، احتمالاً در مجلهای با رتبه بالاتر میتوانید مقاله خود را منتشر کنید. متاسفانه بر اساس آنچه من در مقالات منتشرشده اقتصاددانان ایرانی شاغل در ایران میبینم، تعداد ارجاعات (Citations) داده شده به مقالات خارجی ما بسیار محدود است. در واقع اگر موضوعات علمی را به منزله زنجیرهای که متشکل از حلقههای مرتبط با هم هستند بدانیم، میتوانم این ادعا را داشته باشم که ما در قسمت انتهایی آن حلقهها قرار میگیریم. بهگونهای که تنها گیرنده یکسری اطلاعات از مقالات دیگر هستیم، ولی آنقدر پیشبرد نداریم که دیگران لازم بدانند به کار ما ارجاع بدهند. داشتن یک پیشبرد علمی ملموس، مستلزم این است که تسلط زیادی به ادبیات موضوع تحقیقمان داشته باشیم و همچنین نسبت به مبانی نظری تسلط زیادی داشته باشیم. در این باره کاستیهای عمیقی در برنامههای درسی دانشگاههای ما وجود دارد. یکی از دلایل پدید آمدن این کاستیها، همسانسازی متمرکز برنامههای درسی دانشگاهها و نیز متمرکز شدن جذب دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دانشگاههای ماست.
آقای دکتر شما به تعداد ارجاعاتی که به مقالات داده میشود اشاره کردید. گاهی دیده میشود مقالات نوشتهشده از سوی برخی از اقتصاددانان بسیار معروف ایرانی، مثل پروفسور پسران یا آقایان دکتر صالحیاصفهانیها و دیگران، از نظر تعداد، کمتر از مقالات نوشتهشده از سوی برخی از اقتصاددانان داخل کشور است، ولی جایگاه این اقتصاددانان در رتبهبندیهای جهانی بسیار بالاتر است و عملاً قابل مقایسه با اقتصاددانان ایرانی دیگر نیست. به نظر شما چه چیزی باعث میشود چنین اتفاقی رخ بدهد؟
البته مقایسه دشواری است. هر اندازه تعداد ارجاعات به یک مقاله بیشتر باشد، به این معناست که مقاله مورد نظر تاثیرگذاری بسیار زیادی در دنیای علم داشته است. حتی میتوانم ادعا کنم پارهای مقالات علمی گاهی موجهای جدیدی از تحقیقات جدید را آفریده است. مثلاً وقتی به مقالههای مشترک یوجین فاما و کنث فرنچ در زمینه فرضیه بازارهای کارا در حوزه اقتصاد مالی نگاه میکنید، متوجه میشوید که تعداد بسیار زیادی ارجاع به آنها داده شده است. این به مفهوم آن است که مقاله این دو اقتصاددان موجآفرین بوده است. موج بزرگتر به معنای پیشبرد بیشتر است. به عنوان مثال دیگر میتوان به مقالات پروفسور پسران در زمینه آزمون همانباشتگی (Co-Integration) در دادههای پانل یا مدل ARDL یا GVAR و بسیاری از دیگر مقالههای او اشاره کرد که ارجاعات زیادی به آنها داده شده و موجآفرین بودهاند. در حقیقت موجآفرینی مقالات پروفسور پسران به اندازهای بوده که دیگران با استفاده از آنها توانستهاند حلقههای بعدی تحقیق را ایجاد کنند. داشتن یک ایده جدید مستلزم داشتن یک توانایی و مهارت بالای نظری است. به باور من دانشگاههای داخل کشور هنوز به آن اندازه از ظرفیت علمی نرسیدهاند که بتوانند ایده جدیدی تولید کنند که موجآفرین باشد. استادان دانشگاههای ما طی سی و چند سال گذشته به بازتولید خودشان پرداختهاند. به این صورت که تعدادی از استادان ما در دهههای 70 و 80 میلادی ایدههای خوبی داشتند و وارد کشور شدند. ولی ورود ایدههای جدید بعد از دهههای 70 و 80 میلادی متوقف شد. این استادان اقدام به تاسیس دورههای دکترا در دانشگاههای مادر کردند. بنابراین دانشجویان دکترای این استادان نهایتاً مثل خودشان بودند. علاوه بر این مراودات آکادمیک ما در سی و چند سال گذشته با دنیای بیرون تقریباً به طور کامل قطع شده است. در این فضا روشن است که دانشجوی دکترا یا حتی استادان باید برای تولید ایده متکی به توانمندی و خلاقیت فردی خودشان باشند. دانشگاههای کشور ترکیه روابط دانشگاهی خیلی خوبی با دانشگاههای تراز اول دنیا دارد، به همین سبب اگر در مجلات علمی جستوجو کنید، میبینید که عملکرد اقتصاددانان ترک در مقایسه با ما بسیار بهتر بوده است.
آقای دکتر مسالهای که در اینجا به ذهنم میرسد این است که در ایران به جز تعداد معدودی از دانشکدههای اقتصاد که تعداد نسبتاً زیادی هیاتعلمی دارند (مثلاً بالای 30 نفر)، بقیه تعداد اعضای هیاتعلمیشان کمتر است. بنابراین عمده وقت استادان اقتصاد ایرانی، به ناچار صرف تدریس و آموزش میشود. اقتصاددانان ایرانی که دهه 70 یا 80 میلادی وارد کشور شدند نیز اکثراً از این قاعده مستثنی نیستند. فکر میکنید این موضوع چه نقشی در عقب ماندن استادان اقتصاد ایرانی از قافله پژوهش داشته است؟
بله، یکی از دلایلی که این افراد نتوانستند خودشان را بهنگام کنند، درگیریهای آموزشی بود. اما درگیری دیگر مربوط به کارهای اجرایی بود که گاهی بر دوش آنها گذاشته میشد. بنابراین طبیعی بود که این دسته از اقتصاددانان فرصت کافی برای فکر کردن به پژوهشهای جدید نداشتند. ولی مهمتر از این دو دلیل، قطع شدن ارتباط اقتصاددانان ایرانی با دنیای خارج بود. از پیامدهای این قطع ارتباط، این بود که اقتصاددانان ایرانی فرصت برقراری ارتباط فکری با دنیای خارج را نداشتند. از سوی دیگر، در هر سال در کل دانشگاههای کشور حتی به تعداد انگشتان یک دست هم سخنران علمی از دانشگاههای معتبر خارج از کشور نداشتیم. در نتیجه از تحولات علمی دنیای خارج بیخبر ماندیم. بعد متوجه شدیم که علم اقتصاد در ایران، هم در ژرفا و هم در پهنا عقبافتاده بود. به عنوان مثال، هماکنون نظریههای علم اقتصاد در حوزه بازار کار با رویکردی که عمدتاً بر اساس نظریه قرارداد و نظریه بازی بر اساس رفتار کارگر و کارفرماست را صورتبندی میکنند. درحالیکه در دهه 70 یا 80 میلادی تمرکز عمده بر رویکرد توسعه و مثلاً نظریه دوگانگی لوییس بوده است. فاصله این دو نظریه بسیار زیاد است. به واقع در دنیای غرب علم رشد کرده است و به دنبال آن محققان جوان در دانشگاههای دنیا نیز در این بستر رشد یافتهاند. ولی در مقابل، ارتباط علمی ما با دنیای خارج قطع شده است؛ تا آنجا که کمتر اقتصاددان ایرانی را میتوان پیدا کرد که در کنفرانسهای بینالمللی حضور فعال داشته باشد. تقریباً میتوان گفت در کنفرانسهای بینالمللی که در دهههای 60، 70 و حتی 80 هجری شمسی برگزار میشد (یعنی تا زمانی که انجمن بینالمللی اقتصاد ایران هنوز شروع به برگزاری کنفرانسهای خود نکرده بود)، حضور اقتصاددانان ایرانی بسیار ناچیز بود. بهرغم اینکه این امکان در حال حاضر در دنیای علم برای ما فراهم شده، باز هم تعداد همکاران ما که در آن کنفرانس شرکت میکنند، محدود است. این محدود بودن، میتواند ناشی از دو دلیل باشد: نخست؛ پتانسیل لازم برای ارائه مقاله مطابق با سطح علمی کنفرانس نداریم و دوم؛ اصلاً علاقهای به شرکت در کنفرانس نداریم. در نتیجه فعالیت فکری در خور توجهی در زمینه حضور در کنفرانسهای بینالمللی صورت نمیگیرد. پس نتیجه میگیریم که علت عقبماندگی آموزش علم اقتصاد در ایران، قطع شدن رابطه بین فضای آکادمیک ایران با دنیای خارج است. حداکثر ارتباط ما با دنیای خارج قبل از ورود اینترنت به کشور، نسخههای چاپی تعداد محدود مجلاتی بودند که با پست وارد میشدند و تنها برخی از دانشگاههای مادر قادر به خریداری این دسته از مجلات بودند و با کمترین نوسانات قیمت ارز نیز همین ارتباط اندک در معرض قطع شدن قرار میگرفت. اما بعد از ورود اینترنت، اندکی توانستیم فعالیتهای علمی محسوسی داشته باشیم. برای اینکه متوجه این تفاوت محسوس بشوید، میتوانید سطح علمی مقالههای مربوط به سالهای گذشته نزدیک مجله تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران و فصلنامه پژوهشهای اقتصاد ایران دانشگاه علامه طباطبایی را به عنوان دو نمونه از مجلات کشور، با سطح علمی مقالات منتشره در همین مجلهها در دهه 60 شمسی مقایسه کنید. با این حال، هنوز هم فاصله میان این دو مجله با یک مجله متوسط در دنیای خارج بسیار زیاد است. به این دلیل که معمولاً تحقیقاتی که در ایران صورت میگیرد، به جای مسالهمحور بودن، تکنیکمحور هستند. اگر به مقدمه بسیاری از مقالات در مجلههای منتشرشده در دانشگاههای ایرانی نگاه کنید، تاکیدشان بر این است که مثلاً یک محقق در کار قبلی خود از روش خاصی استفاده کرده و اکنون من میخواهم از روش جدیدی استفاده کنم. به عبارت دیگر، از دید بخش قابل توجهی از دانشجویان فوق لیسانس و حتی دانشجویان دکترا در ایران، برتری و پیشبرد یک مقاله در به کارگیری روشهای محاسباتی پیچیدهتر است. حالا اینکه آیا واقعاً مقاله توانسته مسالهای را طرح کند و راهحلی برای آن مساله داشته باشد، حالتی است که به ندرت میتوان آن را در مقالههای منتشره در مجلههای ایرانی مشاهده کرد. نبود تفکر مسالهمحور در میان بخش قابل توجهی از دانشجویان ما، ناشی از ضعف شدید در آموزشهای نظری است. کلاسهای دانشگاهی و فضای آموزشی ما از فقر آموزش نظری سطح بالا رنج میبرند. به عبارت دیگر چون این دسته از افراد با نظریههای جدید آشنایی ندارند، کمتر میتوانند در پدیدههای پیرامون خود ایده برای پژوهش بگیرند. اگر به نظریه خاصی اشراف داشته باشید و سپس مناسبات مردم را پیرامون خود ببینید، آنگاه سوال تحقیق نیز در ذهنتان ایجاد میشود. یک موضوع خیلی ساده را به عنوان مثال خدمتتان میگویم. اگر به جابهجایی نیروی کار در ایران نگاه کنید، در 85 درصد موارد این جابهجایی بین مشاغل گوناگون است. در 15 درصد باقیمانده یا فرد بیکار شده یا تازه وارد بازار کار شده و توانسته یک فرصت شغلی جدید پیدا کند. سوالی که در نتیجه این مشاهده میتواند مطرح شود این است که چرا حجم جابهجایی میان مشاغل گوناگون تا این اندازه زیاد است؟ این سوال مهمی است. اگر کسی با نظریههای بازار کار و مدلهای جستوجو آشنایی داشته باشد، میتواند طرح تحقیقی جدیدی را در این زمینه بسامان کند. ولی متاسفانه دانشگاههای ما آشنایی چندانی با نظریههای جدید ندارند. دانشجو نیز تنها چیزی که میبیند، ابزاری است که در اختیار دارد و سعی میکند با استفاده از آن ابزار در کوتاهترین زمان ممکن یک مقاله را تولید کند.
آقای دکتر اگر بحث را بخواهیم فراتر از استادان و به سمت دانشجویان ببریم، موردی را که خودم مشاهده کردهام خدمتتان میگویم. عمده تلاش علمی تعداد قابل توجهی از دانشجویان ایرانی در زمان تحصیلشان، زمانی است که میخواهند از یک مقطع تحصیلی به مقطع بالاتر بروند؛ مثلاً از کارشناسی به کارشناسی ارشد یا از کارشناسی ارشد به دکترا. ولی وقتی به مقاطع تحصیلی بالاتر وارد میشوند، این تلاش بسیار کم میشود و برای تحقیقات خود به سراغ موضوعاتی میروند که کار بر روی آنها شاید نیاز چندانی به حضور در دورههای تحصیلات تکمیلی نداشته باشد. مثلاً گاهی آدم با پایاننامههای دکترایی مواجه میشود که برای آماده کردن آنها، نیازی به تحصیل در مقطع دکترا نیست و مثلاً شاید یک دانشجو کارشناسی یا کارشناسی ارشد نیز به راحتی از پس آماده کردن آن برمیآمد. بنابراین این شائبه در ذهن ایجاد میشود که گویی برای این دسته از دانشجویان صرف گرفتن مدرک اهمیت داشته است.
همین طور است. گاهی مشاهده میکنید که وقتی افراد وارد پستهای شغلی میشوند، علاقهمند هستند که متناسب با توانمندیشان پرداختیهایی به آنها صورت گیرد. حال اگر نظام پرداختی وجود داشته باشد که صرفنظر از بهرهوری افراد حقوق یکسانی به آنها تعلق بگیرد، در آن صورت اگر فردی مهارت اضافی داشته باشد (به عبارت دیگر بیش از حد واجد شرایط باشد)، بازدهی بیشتری به دست نمیآورد. یعنی گویی تلاش و توانمندی بیشتر فرد (در مقایسه با همکاران خود او) در نظر گرفته نمیشود. پس این فرد انگیزه خود را برای تلاش بیشتر به منظور کسب دریافتی بیشتر از دست خواهد داد. به نظر من بازار کار (به ویژه بازار کار آکادمیک) در ایران، از این نظر به مثابه یک مکانیسم ضدانگیزشی کار میکند. این مکانیسم ضدانگیزشی باعث شده افراد تلاش زیادی نکنند تا با مطالعه بیشتر و طرح مسائل جدید، بتوانند خود را بهرهورتر و بارورتر کنند. زیرا فارغ از اینکه فرد حرف جدیدی برای گفتن داشته یا نداشته باشد، دریافتیاش با سایرین یکسان است. پس انگیزهای وجود ندارد که افراد وقت خود را صرف یادگیری یک نظریه پیچیده یا دستهای از نظریههای پیچیده کنند تا تحقیق قویتری انجام بدهند. با همین مقالههای فارسی که نوشته میشود امکان ارتقای رتبه فراهم میشود. پس نیازی به تلاش بیشتر وجود ندارد. اگر هم تلاش بیشتر صورت گیرد، در نظام ارتقای دانشگاهی کنونی پرداختهایی که صورت میگیرد برای همه یکسان است. در نتیجه میتوان گفت نیروی کار بد نیروی کار خوب را از بازار کار بیرون میکند. یعنی توانایی همه استادان و پژوهشگران را به سوی پایین و به کمترین سطح توانایی علمی میل میکند.
مثل قانون گرشام که میگوید پول بد پول خوب را از میدان به در میکند.
بله، این قانون در بازار پول بود و حالا در بازار کار با شدت بیشتری احساس میشود. وقتی فردی حس کند دریافتیاش کمتر از توانمندی اوست، بنابراین یا ساعتهای حضور در دانشگاه را کاهش میدهد یا با حفظ ساعتهای حضورش در محل کار، اثربخشی خود را کم میکند. در نتیجه به تدریج فرد تمام انگیزه خود را از دست خواهد داد و با رکود علمی مواجه خواهد شد. یعنی تلاش زیادی برای حفظ موقعیت انجام نمیشود، زیرا اصلاً نیازی به این سطح از تلاش زیاد برای حفظ موقعیت نبوده است.
در خارج از ایران و در دانشگاههای معتبری همچون دانشگاه شیکاگو، دانشگاه هاروارد و امثالهم، در این زمینه چه راهکاری را برگزیدهاند که وقتی مثلاً یک اقتصاددان ایرانی پای خود را به چنین دانشگاههایی میگذارد، تبدیل به یک نیروی کار بسیار بهرهور میشود؟
پاسخ سوال شما را در قالب یک مدل میگویم. تصور کنید هماکنون میخواهید وارد بازار کار شوید. کارفرما دو فرصت شغلی را به شما پیشنهاد میکند. فرصت شغلی اول، دستمزد بالایی دارد ولی تلاش بیشتری را هم میطلبد. فرصت شغلی دوم، دستمزد کمتری دارد ولی تلاش کمتری میطلبد. رسیدن به مرتبه استادی در یک دانشگاه بسیار سطح بالا یا گرفتن پذیرش برای تحصیل در یک دانشگاه بسیار سطح بالا، یعنی تضمین آینده شغلی، دستمزد بالاتر و موقعیت اجتماعی و آکادمیک بسیار بالا. در نتیجه فرد مجبور است تلاش کند، زیرا در غیر این صورت از آن دانشگاه اخراج خواهد شد. پس مکانیسم انگیزشی که در آن محیطها وجود دارد، افراد را مجبور میکند از تمام توانشان استفاده کنند. حال ممکن است افرادی باشند که احساس کنند برآورده کردن این مقدار تلاشی که دانشگاه از آنها مطالبه میکند و انتظار دارد، در توانشان نیست. در نتیجه خیلی ساده انصراف میدهند و دیگر به آن دانشگاه نمیروند و به دانشگاه پایینتری میروند که قطعاً بازدهی حاصل از کار فارغالتحصیلانش پایینتر بوده و احتمال یافتن یک شغل خوب آکادمیک را در رقابت با دانشآموختگان یک دانشگاه برتر از دست میدهند. پس نظام انگیزشی که در آن افراد با تلاش بیشتر انتظار کسب دریافتی بیشتر را نیز داشته باشند، برای فرد داوطلب تعیین میکند که کدام جایگاه شغلی یا کدام دانشگاه را بر اساس میزان تلاش خودش انتخاب کند. مسلماً کسی که از تلاش کردن لذت زیادی نمیبرد، برایش ارزش ندارد که برای کسب یک دستمزد بالا تلاشی بیش از تواناییاش صرف کند. زیرا این تلاش بیشتر که همراه با زحمت است، باعث خواهد شد اثر رفاهی دستمزد دریافتی کاهش یابد و در نتیجه رضایت فرد از حرفهاش نیز کاهش یابد. پس هر فردی با آگاهی از توانمندیهای خود، به سمت موقعیتهای شغلی میرود که به او پیشنهاد میشود، اما اگر دستاورد حاصل از کار و شغل، مستقل از توانایی و تلاش باشد نه تحول علمی پدید میآید و نه لازم است تلاشی صورت گیرد.
به نظر شما برای خروج ایران از وضعیت فعلیاش، کار اصلی بر عهده قانونگذار است یا آنکه میبایست تحول از درون خود دانشگاهها شروع شود؟
سوال بسیار مهمی است. ما باید به این سمت برویم که ببینیم چگونه میتوانیم به افراد علامت بدهیم تا آنها مجبور باشند کار بهتری انجام بدهند. امروزه مهم نیست یک بنگاه چند نفر را استخدام میکند، بلکه مهم این است که چگونه با آنها قرارداد میبندد. نوع قراردادی که با افراد بسته میشود، تعیین میکند که افراد تلاش کنند یا از تلاش کردن صرفنظر کنند. به باور من هیات ممیزی دانشگاهها میبایست در مکانیسم انتخاب و ارتقای خود تجدیدنظر کنند. اگر مقررات ارتقا محدود به چاپ مقاله در مجلات ایرانی یا صرفاً چاپ یک مقاله انگلیسی شوند، آنگاه افراد تلاش زیادی نخواهند کرد. اما اگر هر دانشگاه لیستی از مجلات معتبر را برای خود تنظیم کند و سپس ارتقای هیاتعلمی خود را وابسته به چاپ مقاله در مجلههای موجود در آن لیست و با توجه به درجه مجلهای که مقاله در آن چاپ شده بکند، آنگاه وضعیت به گونه دیگری خواهد شد. اما نکتهای که نباید فراموش کرد این است که اگر تحت چنین شرایطی یک عضو هیاتعلمی ارتقا گرفت، آنگاه باید پرداختی دانشگاه به او نیز متناسب با این حجم گسترده از تلاش او یا حتی تلاش کم ولی با توانایی بالای او باشد. اگر افراد را مجبور به تلاش برای حفظ موقعیت شغلیشان بکنیم، ولی دستمزد فردی که چنین تلاشی را انجام داده و توانسته مقالات خود را در مجلات علمی معتبر چاپ کند، به همان اندازهای باشد که بدون چنین تلاشی نیز میتوانست به دست آورد، آنگاه طبیعتاً این سیاست نیز بیاثر خواهد شد. اگر میخواهیم سیاستی داشته باشیم که فضای دانشگاهی را فعالتر کند، باید مکانیسمهای ارتقا را نیز تغییر بدهیم. همچنین متناسب با سخت شدن این مکانیسم ارتقا، پرداختیها را نیز متناسب با تلاش و توانمندی -که این نیز با چاپ مقاله در مجلات معتبر خودش را نشان خواهد داد- افزایش بدهیم. در این شرایط، میتوانیم انتظار داشته باشیم که کادر دانشگاهی و پژوهشی ما بتوانند فضای علمی دانشگاهها را اندکی متحولتر کنند.
نگاهی که گاهی میان برخی از اقتصاددانان ایرانی نسبت به انتشار مقاله در ژورنالهای معتبر بینالمللی وجود دارد، مبتنی بر این است که سیستم فعلی داوریها و انتشار مقاله را قبول ندارند. یعنی معتقدند سیستم فعلی اقتصاددانان را تشویق به نگارش مقالههای پیچیدهای میکند که شاید کاربرد چندانی در دنیای واقعی نداشته باشند. این دسته از افراد معتقدند چنین مقالههایی تنها به درد چاپ در مجلههای معتبر میخورد و تنها افراد معدودی از محتوای مقالهها سر درمیآورند. همچنین این فرآیند مدام در حال تشدید شدن است. یعنی هم اقتصاددانان تلاش خود را برای نگارش مقالههای پیچیدهتر افزایش میدهند و هم مجلهها به سمت پذیرش مقالههای پیچیدهتر میروند. شما به عنوان یک اقتصاددان، فکر میکنید چنین نگاهی تا چه اندازه درست است؟
در حد طنز این نکته قابل شنیدن به نظر میرسد. این نوع نگاه در قالب طنز در مجلات معتبر دیده میشود. مثلاً ژورنال اقتصاد سیاسی در دانشگاه شیکاگو، مقالهای دوصفحهای تحت چنین عنوانی چاپ کرد که «یک اقتصاددان جوان نباید ساده صحبت کند». در داخل مقاله نیز در دو صفحه روابط بسیار پیچیده ریاضی نوشته بود که سرانجام نشان داده بود: «فاکتوریل یک برابر با یک است!». چنین چیزی نیازی به دو صفحه اثبات نداشت. بنابراین چنین صحبتهایی برای انبساط خاطر بعد از یک گفتوگوی رسانهای میتواند جالب باشد. فضای مجلات علمی اینگونه است که شما چه مساله جدیدی را در یک جامعه پیدا کردهاید و چگونه میخواهید به آن مساله پاسخ بدهید. این هم سبب رشد علمی میشود و هم مسائل اجتماعی را حل میکند. کافی است نگاه عالمانهای به مقالات مجلات نظری و کاربردی داشته باشید. یک محقق 30 صفحه استدلال میکند تا نشان بدهد در حل یک مشکل شناخت صورت مساله یا ارائه یک راهحل برای مشکل موجود توانسته است راه جدید را کشف کند.
پس میتوان گفت چنین حرفهایی که برخی به عنوان انتقاد مطرح میکنند، در حقیقت چیزی بیشتر از یک بهانه نیست.
دقیقاً همین طور است. در دنیا مجلههای بسیار زیادی (لااقل در حوزه علم اقتصاد) وجود دارند. اگر فردی یک صورت مساله را با دقت تدوین کرده باشد و این صورت مساله مبتنی بر حقایق جامعه باشد و نویسنده در نهایت به یافتهای برسد که یا یافتههای قدیم را تایید کند یا یافتهای باشد که تا الان مشاهده نشده، دنیای علم به این یافته فرد بها میدهد. بهای آن نیز انتشار مقاله در ژورنالی است که فرد با در دست داشتن همین یک ایده در قالب مقالهای که منتشر شده، میتواند موقعیت علمی خود را ارتقا بدهد. پس دنیای علم به کارهای جدید، پرسشهای جدید و همچنین پاسخهای جدید به پرسشهای قدیم، بها میدهد. ما نیز باید تلاش کنیم در همین مسیر گام برداریم تا هم بتوانیم خودمان را ارتقا بدهیم، هم مشکلات جامعهمان را حل کنیم و هم اینکه در رشد علمی دنیا مشارکت داشته باشیم.
هر کشوری بر اساس داشتههای خود، مسوولیتهایش را میان افرادی که داخل کشور هستند، تقسیم میکند. شما فکر میکنید چقدر از مشکلات اقتصادی که الان جامعه ایران با آنها دست و پنجه نرم میکند، به دور بودن اقتصاددانان ایرانی از فضای آکادمیک بینالمللی بازمیگردد؟ یعنی اگر اقتصاددانان ایرانی رابطه بیشتر و نزدیکتری با جامعه علمی در سطح بینالمللی داشتند، آیا میتوانستیم این انتظار را داشته باشیم که مشکلات اقتصادی کشور مثل تورم دورقمی، نرخ بیکاری بالا، فساد اداری و امثالهم کمتر باشد؟
قطعاً همین طور است. هدف علم این است که مشکلات را حل کند. در تمامی جوامع انسانی تورم، بیکاری، فساد اداری و غیره ریشههای مشخصی دارند. ممکن است از نظر ترتیبات نهادی و در جزییات این جوامع تفاوت اندکی با هم داشته باشند، ولی در کلیت، ریشه مشکلات یکسان است. دنیای علم به دنبال حل این مسائل بوده است. ما نیز مستثنی از این قاعده در جهان نیستیم.
یعنی شما معتقدید علم اقتصاد جهانشمول است؟
بله، مسائل و نظریهها جهانشمول هستند. هدف نظریههای جهانشمول، حل مسائلی است که در جوامع مختلف ریشه یکسان دارند. ممکن است جزییات، ترتیبات اولیه و مکانیسمهایی که در هر جامعهای وجود دارد، یا به عبارت واضحتر قواعد بازی موجود در هر جامعه، متفاوت باشد. ولی خود بازی یکسان است. بنابراین برای هر بازی میتوان راهحلی را پیدا کرد. وقتی اقتصاددانان ما وارد عرصههای علمی بینالمللی نمیشوند، یا نمیتوانند بشوند، از راهحلهای جدیدی که برای حل مسائل ارائه شده، دور میمانند. در نتیجه نمیتوانیم مسائلمان را با روشهای جدید و با کمترین هزینه حل کنیم. حال اگر دانشگاههای ما از پویایی برخوردار باشند، از اقتصاددانان بزرگ دنیا دعوت به ارائههای علمی بکنند و دغدغهها و مسائل علمی جدیدی را برای دانشجویان، استادان و کارشناسان پژوهشی تولید کنند، آنگاه قطعاً این افراد کارهای پژوهشی بهتری میتوانند انجام بدهند که منجر به یک راهحل سیاستی برای حل مسائل جامعه بشود.
خیلی ممنون آقای دکتر. به عنوان سخن پایانی اگر مایل هستید به چیزی اشاره کنید که من نپرسیدم، در خدمتتان هستیم.
من این انتظار را دارم که دانشجویان دکترای ما با موضوع انتشار مقاله در مجلات معتبر به شکل فعالتری برخورد کنند و به کلاسهای درسیشان اکتفا نکنند. همچنین انتظار دارم هنگام خواندن مقالات، نهتنها به تکنیک، بلکه به روش حل مساله و نگاه آکادمیک و روششناسانه به مساله از سوی یک پژوهشگری که در یک مجله علمی مقالهاش را چاپ کرده، توجه کنند. در یک مقاله، علاوه بر تکنیک و نتیجه، این نیز مهم است که چه منطقی برای نگارش وجود دارد که با استفاده از همان منطق به مسائل نگریسته میشود. به نظر من موضوع دوم، یعنی نگاه علمی به یک مساله، اهمیتش کمتر از روش کمی و روش اقتصادسنجی نیست. در واقع ابتدا باید مساله را درست بشناسیم و بعد از یک تکنیک مناسب استفاده کنیم. دانشجویان ما معمولاً هنگام خواندن مقاله، صرفاً از تکنیک استفاده میکنند. درحالیکه مهمتر از تکنیک، این است که ببینند ایده اصلی مقاله چگونه پرورانده شده است. نکته بعد این است که نوشتن در جامعه ما بسیار دشوار است. یعنی دانشجویان ما به سختی میتوانند بنویسند. برای آنکه بتوانند مهارت خوبی در نوشتن داشته باشند، باید از طرز نوشتار افراد موفق الگوبرداری کنند. آن زمان است که انشاءالله میتوانیم تعداد مقالات بیشتری چه در داخل و چه در خارج از ایران داشته باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید