شناسه خبر : 14695 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تاثیرگذارترین اقتصاددانان سال ۲۰۱۴ از نگاه هفته‌نامه اکونومیست

در این قسمت به معرفی ۱۵ اقتصاددان برگزیده از سوی هفته‌نامه اکونومیست می‌پردازیم. اقتصاددانان مذکور به ترتیب رتبه ذکر شده‌اند و یک بیوگرافی مختصر از هرکدام به همراه مهم‌ترین دستاوردهایشان که منجر به قرارگیری در این فهرست شده، ارائه شده است.

شیوا عشق‌الهی‌-‌محمدامین طباطبایی

در این قسمت به معرفی 15 اقتصاددان برگزیده از سوی هفته‌نامه اکونومیست می‌پردازیم. اقتصاددانان مذکور به ترتیب رتبه ذکر شده‌اند و یک بیوگرافی مختصر از هرکدام به همراه مهم‌ترین دستاوردهایشان که منجر به قرارگیری در این فهرست شده، ارائه شده است. نکته قابل توجه این است که هفته‌نامه تجارت فردا تا‌کنون با چند تن از این افراد مصاحبه داشته یا پرونده‌های جداگانه‌ای درباره آنها تهیه کرده است که در هر قسمت شماره و موضوع پرونده‌ها آورده شده است.

1- جاناتان گروبر
جاناتان گروبر در 30 سپتامبر 1965 میلادی چشم به جهان گشود. او لیسانس اقتصاد خود را در سال 1987 از دانشگاه ام‌آی‌تی اخذ کرد و پس از آن تا سال 1992 مقطع دکترا را در دانشگاه هاروارد به اتمام رسانید. گروبر از سال 1992 مشغول تدریس اقتصاد در دانشگاه MIT بوده و از سال 1997 میلادی نیز موفق به کسب درجه استاد تمامی رشته اقتصاد در همین دانشگاه شده است. او به عنوان پژوهشگر در دو مجله اقتصاد عمومی و اقتصاد سلامت فعالیت می‌کند و سال‌هاست که سردبیری مجله اقتصاد سلامت و مجله اقتصاد عمومی را بر عهده دارد. گروبر مدیر برنامه مراقبت‌های بهداشتی و سلامت در اداره ملی تحقیقات اقتصادی نیز هست. سمت‌های مهم اجرایی او در سال 2009 و با عضویت درکمیته اجرایی انجمن اقتصادی آمریکا شکل جدی‌تری به خود گرفت. عضویت در موسسه پزشکی، آکادمی آمریکایی علوم و هنر و موسسه ملی بیمه اجتماعی نیز از دیگر مناصب اجرایی جاناتان گروبر است. با وجود سن نه‌چندان زیاد، گروبر یکی از تاثیر‌گذار‌ترین افراد در حوزه اقتصاد سلامت محسوب می‌شود. بر اساس آخرین گزارش وب‌سایت IDEAS در ماه مارس سال 2014 میلادی، جاناتان گروبر سومین اقتصاددان جهان در زمینه اقتصاد بیمه و پنجمین اقتصاددان جهان در حوزه اقتصاد سلامت است. گفتنی است فیلم‌های آموزشی درس اقتصاد خرد او در وب‌سایت آموزش مجازی دانشگاه ام‌آی‌تی جزو پربازدیدترین دوره‌ها محسوب می‌شود و مورد استقبال دانشجویان رشته‌های مختلف قرار گرفته است.index:2|width:120|height:237|align:left
درباره شاخه آکادمیکی که گروبر به طور جدی در آن فعالیت می‌کند باید گفت اقتصاد سلامت، شاخه‌ای از علم اقتصاد است که اقتصاددانان با تخصص‌های گوناگون در این زمینه فعالیت کرده‌اند. این تخصص‌ها را می‌توان شامل اقتصاد خرد، اقتصاد کاربردی و سیاستگذاری عمومی، اقتصاد اجتماعی، اقتصاد نیروی کار، اقتصاد بخش عمومی، اقتصاد رفتاری، اقتصاد مالی، نظریه بازی‌ها و شاخه نسبتاً جدید طراحی بازار دانست. همچنین برخی از دانشگاه‌های دنیا را نیز می‌توان در زمینه تولید ادبیات علمی در زمینه اقتصاد سلامت و در اختیار قرار دادن فضای کاری لازم برای استادان و دانشجویان نسبت به بقیه پیشتاز دانست. دانشکده امور عمومی و بین‌الملل وودرو ویلسون دانشگاه پرینستون، یکی از این مراکز علمی است که توجه زیادی به اقتصاد سلامت معطوف کرده است. پس از این دانشکده، می‌توان به دانشکده اقتصاد دانشگاه هاروارد، دانشکده اقتصاد دانشگاه ام‌آی‌تی، دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو و دانشکده اقتصاد دانشگاه پرینستون نیز اشاره کرد. او درباره لزوم کاهش هزینه‌های درمانی اظهار می‌دارد: «نمی‌توانم خودم را یک بدبین کوتاه‌مدت یا یک خوش‌بین بلندمدت بدانم. در کوتاه‌مدت ما به اندازه کافی نمی‌دانیم ولی در بلندمدت مجبوریم که بدانیم. هزینه‌های درمان باید برای ما به عنوان یک ملت کاهش یابد تا زنده بمانیم و من فکر می‌کنم ما چیزهای زیادی را خواهیم آموخت. علم حقیقتاً در حال تحول است. به نظر من ما در آخر با سال‌ها پژوهش موفق خواهیم شد منحنی هزینه‌ها را نزولی کنیم. ما باید از جواب‌های سفید و سیاه یا اینکه بپنداریم تنها یک راه‌حل درست وجود دارد بپرهیزیم. ما خود را برای مبارزه با هزینه‌های بهداشت و درمان برای بقای ملت‌مان آماده کرده‌ایم و این مبارزه‌ای ادامه‌دار خواهد بود. سه چیز برای کاهش هزینه‌ها باید اتفاق بیفتد، ابتدا ما نیاز به تعامل بیشتر مصرف‌کنندگان با سیستم داریم و مصرف‌کنندگان نیز نیاز به اطلاعات کامل‌تری دارند تا متوجه شوند چه کسی خدمات بهتری ارائه می‌دهد. دوم، ما نیاز داریم روش پرداخت به ارائه‌کنندگان خدمات و نیز سازمان دادن مراقبت‌های پزشکی تغییر یابد. اما هیچ کدام از اینها به خودی خود مشکل را حل نمی‌کند. در نهایت، ما نیاز به پژوهش‌های رقابتی بیشتری داریم. باید متوجه شویم چه چیزی کارآمد و چه چیزی ناکارآمد است تا بتوانیم دولت یا شرکت‌های بیمه را مجبور به بازپرداخت وجهی کنیم که در ازای آن خدماتی ارائه نداده‌اند. هر سه اینها باید همزمان اجرا شوند تا بتوانیم منحنی هزینه را نزولی کنیم.» اوج اهمیت شاخه کاری جاناتان گروبر در سال‌های اخیر زمانی مشخص شد که دولت باراک اوباما تصمیم به اجرای برنامه بیمه جامع سلامت همگانی گرفت. به رغم گذشت یک سال از این موضوع، این بحث هنوز هم در محافل اقتصادی و سیاسی آمریکا جدی است. همین امر باعث شد تا تجارت فردا در مصاحبه‌ای که فروردین 93 با این اقتصاددان مطرح ترتیب داد، سوالاتی را در مورد برنامه سلامت همگانی و لزوم اجرای آن مطرح کند. به ویژه آنکه نظرات این اقتصاددان با پشتوانه آکادمیک و پژوهشی همراه هستند. به طور مشخص گروبر معتقد است: «رئیس‌جمهور اوباما، واقعاً به این تصمیم رسید که برقراری وضعیتی که در آن پوشش بیمه همگانی برقرار باشد، بسیار مهم است. اما در عین حال او این را نیز تشخیص داد که به لحاظ سیاسی در آمریکا، دولت به تنهایی نمی‌تواند از پس اجرای برنامه بیمه همگانی برآید. بنابراین، زمانی که او تصمیم به اجرای برنامه گرفت، مشاهده کرد این رویکرد اشکالات زیادی دارد. ابتدا می‌بایست گروه‌هایی با پایین‌ترین سطح درآمدی مشخص و به آنها بیمه همگانی اعطا می‌شد که این کار از طریق «برنامه درمانی» (Medicare Program) انجام شد. اما برای سایر شهروندان، باید زمینه‌های دسترسی آنها به بیمه‌های سلامت خصوصی فراهم می‌شد تا نیازی به استفاده آنها از بیمه همگانی نباشد: به این صورت که تامین مالی این کار از طریق دولت بود ولی ارائه خدمات و مراقبت‌ها از سوی بیمه‌های خصوصی انجام می‌گرفت؛ و این تمایز مهمی است که چه کسی تامین مالی می‌کند و چه کسی خدمات ارائه می‌دهد و مراقبت می‌کند. بنابراین، «طرح خدمات درمانی اوباما» در ابتدا بر تامین مالی دولتی و ارائه خدمات و مراقبت خصوصی بیمه سلامت برای شهروندان متمرکز بوده است.»
به طور کلی از نظر سیاسی احزاب آمریکا بسیار به این مساله اهمیت می‌دهند که بتوانند در مورد نظام بهداشت و درمان اثرگذار باشند به خصوص آنکه بیشترین سهم از منابع بیمه‌های دولتی در آمریکا صرف سالمندان می‌شود. اهمیت به این افراد و توجه به خواسته‌هایشان از نظر نرخ مشارکت سیاسی بسیار قابل توجه است. به لحاظ توجهی که قشر سالمند به سلامت همگانی دارند، موضوع بیمه‌های درمانی همواره به نوعی ویترین رقابت‌های انتخاباتی قلمداد می‌شده است. همچنین هنگامی که نظر او را درمورد تاثیر رکود اقتصادی بر فعالیت موسسه‌های خیریه پرسیدیم، پاسخ داد: «در این زمینه هم یک بده‌بستان وجود دارد: اگر دولت حمایت‌های بیشتری انجام بدهد، خیریه‌های کمتری خواهیم داشت. اما این بده‌بستان، اثر جایگزینی (crowding out) کمی دارد. برخی از مردم می‌گویند نباید دولت حمایت کند، زیرا فعالیت موسسه‌های خیریه کم می‌شود. ولی این درست نیست. گروهی دیگر از مردم نیز می‌گویند خیریه‌های خصوصی پاسخگو نیستند. این نیز درست نیست. در حقیقت بده‌بستانی که وجود دارد موید این است که اکثر خرج‌هایی که دولت در زمینه حمایت‌های خود انجام می‌دهد، در واقع اثر جایگزینی بر خیریه‌های خصوصی ندارند.»
درنهایت نقش برجسته او در تبیین برنامه سلامت همگانی در سال 2014 را می‌توان از دلایل مهم انتخاب اکونومیست آن هم در صدر فهرست دانست.

2 - پل کروگمن

index:3|width:150|height:188|align:rightپل رابین کروگمن (متولد 28 فوریه 1953) اقتصاددانی آمریکایی است که می‌توان گفت حداقل سه شغل دارد: او استاد اقتصاد و روابط بین‌الملل در دانشگاه پرینستون، استاد اقتصاد در مدرسه اقتصاد لندن و سومین شغلش که بیش از همه او را معروف و شناخته‌شده کرده، ستون‌نویسی در روزنامه نیویورک‌تایمز است. واشنگتن‌پست او را این‌طور خطاب می‌کند: «مهم‌ترین ستون‌نویس سیاسی در آمریکا».
علاوه بر این، شهرت کروگمن تنها به آمریکا محدود نیست. تایمز آسیا به تازگی او را در عرصه سیاسی /اقتصادی به یک خواننده راک در عرصه موسیقی تشبیه کرد و اکونومیست لقب «شناخته‌شده‌ترین اقتصاددان در عصر حاضر» را به او می‌دهد.
کروگمن در سال 2008 به دلیل تلاش‌هایش در زمینه الگوهای تجارت بین‌الملل برنده جایزه نوبل شد. پیش از آن هم او برنده جایزه پولیتزر اروپا و آستوریاس اسپانیا و گرفتن این جایزه از دست پادشاه اسپانیا شده بود. کروگمن نویسنده یا ویرایشگر بیش از 23 کتاب و 200 مقاله حرفه‌ای است که بسیاری از آنها هم در زمینه تجارت بین‌الملل و مالی بوده‌اند. در قدردانی از تلاش‌هایش به او مدال جان بیتس کلارک که جایزه‌ای‌ است که به اقتصاددانان آمریکایی تاثیرگذار زیر 40 سال داده می‌شود، اهدا شد. برای بیش از 20 سال، کروگمن برای افراد غیر‌اقتصاددان ستونی ماهانه به نام «علم ملال‌آور» را در مجله آنلاین تخته‌سنگ (Slate) می‌نوشت. او همچنین ستون‌نویس مجله فورچون بوده است و پیش از پیوستن به نیویوک تایمز، مقالاتی هم برای نیوریپابلیک، فارن پالیسی، نیوزویک و مجله نیویورک‌تایمز می‌نوشت.
کروگمن قبل از انتصابش در دانشگاه پرینستون، در دانشگاه MIT تدریس می‌کرد و پیش از آن استاد دانشگاه فورد بود، قبل‌تر در دانشگاه‌های ییل و استنفورد هم تدریس کرده بود. قبل از آنکه به عنوان یک اقتصاددان ارشد بین‌المللی کارش را آغاز کند، در زمان رئیس‌جمهور رونالد ریگان، در شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور بود. (بله، او مشاور یک رئیس‌جمهور محافظه‌کار بوده است.)
کروگمن یکی از اعضای انجمن اقتصادسنجی، همکار پژوهشی اداره ملی تحقیقات اقتصادی (NBER) و یکی از اعضای گروه سی است. او به عنوان یک مشاور برای بانک فدرال رزرو نیویورک، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان ملل متحد و تعدادی از کشورها از جمله پرتغال و فیلیپین خدمت کرده است.
تازه‌ترین کتاب او به اسم «همین حالا این بحران را متوقف کنید!» و کتاب قبلی‌اش، بازگشت از رکود و بحران اقتصادی در سال 2008 بسیار مورد استقبال قرار گرفت و در لیست نیویورک‌تایمز به عنوان پرفروش‌ترین کتاب چه با جلد گالینگور و چه شومیز معرفی شد.
کروگمن و همسرش به همراه دو گربه‌شان در منطقه پرینستون زندگی می‌کنند.
او در فوریه 2014 اعلام کرد قصد دارد در ژوئن 2015 خودش را از پرینستون بازنشسته کند و در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه شهر نیویورک و به عنوان محقق ارشد در مرکز مطالعات لوکزامبورگ مشغول به کار شود.
تازه‌ترین عناوین ستون‌نویسی‌های کروگمن در نیویورک‌تایمز:
به اندازه یک حزب: انتخابات سال 2016 رقابت بین اید‌ئولوژی‌ها خواهد بود نه افراد، هر چند رسانه‌ها همیشه به دومی توجه می‌کنند.
جایی که دولت بهتر است: آمریکایی‌ها به اندازه کافی برای بازنشستگی‌شان پس‌انداز نمی‌کنند و سیستم تامین اجتماعی هم برای پر کردن این شکاف به اندازه کافی بزرگ نیست. پس چرا آن را بزرگ‌تر نکنیم؟
اقتصاد و انتخابات: آنچه واقعاً مهم است این است که دقیقاً قبل از رای‌گیری حقوق‌ها افزایش می‌یابد و باید فکری به حال این ضعف شود.

3- رابرت شیلر
index:4|width:150|height:206|align:right رابرت جیمز «باب» شیلر (متولد 29 مارس 1946) اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل و نویسنده‌ای پرفروش است. او در حال حاضر به عنوان استاد اقتصاد در دانشگاه ییل مشغول تدریس است و به عنوان یکی از اعضای مرکز بین‌المللی مدیریت امور مالی ییل شناخته ‌شده است. شیلر از سال 1980 یکی از محققان مرکز ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا (NBER) بوده است. در سال 2005 معاون رئیس انجمن اقتصادی آمریکا بود و در سال‌های 2006 و 2007 رئیس انجمن اقتصادی شرقی بود، او همچنین از بنیانگذاران و اقتصاددانان ارشد شرکت مدیریت سرمایه‌گذاری MacroMarket LLC است.
شیلر را در میان 100 اقتصاددان تاثیرگذار جهان قرار داده‌اند. یوجین فاما، لارس پیتر هانسن و شیلر در سال 2013 به طور مشترک جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کردند.
شیلر در دیترویت میشیگان متولد شد. پدرش مهندس بود و اصلیتی لیتوانیایی داشتند. او مدرک لیسانس خود را از دانشگاه میشیگان دریافت کرد و بعد از آن برای دریافت فوق‌لیسانس به MIT رفت و در سال 1972 دکترایش را از MIT با پایان‌نامه‌ای با عنوان انتظارات عقلایی و ساختار نرخ بهره تحت نظر استادش فرانکو مودیلیانی دریافت کرد. او از سال 1982 مشغول تدریس در دانشگاه ییل شد اما پیش از آن هم در دانشگاه مینه‌سوتا و مدرسه اقتصاد وارتون در دانشگاه پنسیلوانیا تدریس کرده بود و در مدرسه اقتصاد لندن هم سخنرانی‌های مکرری داشت. او در مورد موضوعات اقتصادی از مالی رفتاری تا املاک و مستغلات و مدیریت ریسک کتاب نوشته است و از سال 1991 با NBER برای برگزاری کارگاه‌های آموزشی مالی رفتاری (behavioral finance) همکاری کرده است. کتابش با نام «بازارهای کلان» اولین برنده جایزه سالانه پل ساموئلسون شد.
در سال 1981 رابرت شیلر در مجله بررسی اقتصادی آمریکا مقاله‌ای با عنوان «آیا قیمت‌های سهام برای توجیه تغییرات بعدی در سود سهام، خیلی جابه‌جا می‌شوند؟» نوشت. در آن مقاله او فرضیه بازار کارا را که فرضیه غالب در آن زمان بوده است ، به چالش می‌کشد. شیلر این‌طور استدلال کرده بود که در یک بازار سهام عقلانی، سرمایه‌گذاران قیمت‌های سهام را بر اساس انتظار دریافت سود آینده سهام، با تخفیف ارزش پایه فعلی، محاسبه می‌کنند. او عملکرد بازار سهام ایالات متحده را از دهه 1920 مورد بررسی قرار داد و دریافت انواع انتظارات از سود سهام آینده و نرخ تنزیل است که می‌تواند طیف گسترده‌ای از تنوع تجربه در بازار سهام را توجیه کند. شیلر نتیجه گرفت که نوسانات بازار سهام بیشتر از آن بود که بتواند توسط هرگونه منطقی از آینده توضیح داده شود.
در کار دیگرش که تحقیقی نظرسنجی بود شیلر از سرمایه‌گذاران و معامله‌گران سهام پرسید، چه انگیزه‌ای آنها را به انجام معاملات تشویق می‌کند. نتیجه‌ای که گرفت او را به سمت فرضیه‌ای سوق داد که می‌گفت: «این تصمیم‌گیری‌ها بیشتر از آنکه بر پایه محاسبات عقلانی باشند، پایه احساسی دارد. بیشتر این داده‌ها به طور مداوم از سال 1989 جمع‌آوری ‌شده‌اند.» در سال 2010 شیلر این ایده را مطرح کرد که برای رفع مشکل سیستم‌های مالی و بانکی، به منظور اجتناب از بحران مالی در آینده، بانک‌ها نیاز به صدور نوع جدیدی از بدهی به عنوان سرمایه مشروط پشتیبانی دارند که تنظیم‌کننده‌ها وجود بحران ملی سیستماتیک را تشخیص دهند یا اگر بانک همزمان قوانین کفایت سرمایه را نقض کرد، به طور خودکار به سهام تبدیل شود.
در سال 2011 او در بلومبرگ به عنوان یکی از 50 چهره تاثیرگذار در زمینه Global Finance شناخته شد و در سال 2012 تامسون رویترز با استناد به «تلاش‌های پیشگامانه‌اش در زمینه نوسانات بازارهای مالی و پویایی قیمت دارایی‌ها» او را یکی از مدعیان بردن جایزه نوبل در سال جاری خواند. و در 14 اکتبر 2013 شیلر موفق به دریافت جایزه نوبل به همراه یوجین فاما و پیتر هانسن شد.

4- ارنست فر

index:5|width:150|height:207|align:right ارنست فر (متولد 12 ژوئن 1956) اقتصاددان اتریشی و استاد اقتصاد خرد و تحقیقات اقتصادی تجربی است، همچنین به عنوان رئیس گروه اقتصاد در دانشگاه زوریخ سوئیس مشغول به کار است. تحقیقات او زمینه‌های تکامل همکاری انسان و اجتماع، به‌طور خاص، روابط متقابل و عقلانیت محدود را پوشش می‌دهد. فر همچنین برای تلاش‌هایش در زمینه دانش نوین اقتصاد اعصاب (neuroeconomics)‌، همچنان که برای تلاش‌های پیشینش در زمینه امور مالی رفتار و اقتصاد تجربی، به خوبی شناخته شده است. با توجه به آنچه سایت معتبر IDEAS گفته است او دومین اقتصاددان پرنفوذ آلمانی‌زبان است و نود و نهمین در جهان. در سال 2008‌، فر برنده جایزه 100 هزارفرانکی سوئیس با نام Marcel-Benoist شد. جایزه‌ای نقدی که از طرف بنیاد مارسل بنوئیست از سال 1920 سالانه در سوئیس به دانشمندی با ملیت سوئیسی که مهم‌ترین و کاربردی‌ترین اکتشاف علمی را انجام داده است، اهدا می‌شود. در سال 2012 او از آکادمی علوم و هنر اتریش جایزه‌ای دریافت کرد و در آوریل سال 2013 برای تحقیقات پیشگامانه‌اش در زمینه «نقش انصاف در بازارها، سازمان‌ها و در تصمیم‌گیری‌های فردی» جایزه Gottlieb Duttweile را دریافت کرد. فر به عنوان عضو افتخاری آکادمی آمریکایی علوم و هنر، عضو آکادمی علوم سیاسی و اجتماعی و استاد مهمان در موسسه تکنولوژی ماساچوست است. او با همکاری Urs Fischbacher در سال 2002 روی این موضوع کار کردند که چرا تنظیمات اجتماعی مهم
است - تاثیر انگیزه‌های غیر‌خودخواهانه در رقابت، همکاری و مشوق‌ها. او با انتزاع آغاز می‌کند:رفتار تعداد قابل توجهی از مردم ترجیحات اجتماعی را نشان می‌دهد، که بدان معنی است که آنها نه تنها فقط به موضوعاتی که تنها منافع خودشان را تامین کند اهمیت نمی‌دهند بلکه به‌طور مثبت یا منفی در تصمیم‌گیری‌هایشان به موضوعات مرتبط به دیگران هم توجه می‌کنند. ما به‌طور تجربی نشان می‌دهیم که اقتصاددانان بدون در نظر گرفتن ترجیحات اجتماعی نمی‌توانند به سوالات اساسی اقتصاد پاسخ دهند. به ویژه که بدون در نظر گرفتن اولویت‌های اجتماعی ممکن نیست بتوانیم این موضوعات را به خوبی درک کنیم: 1- اثر رقابت در نتایج بازار 2- قوانین حاکم بر همکاری و اقدام جمعی 3- اثرات و عوامل موثر بر انگیزه‌های مادی 4- کدام قراردادها و معاملات بهینه هستند؟ 5- نیروهای مهم در شکل دادن به هنجارهای اجتماعی و شکست بازار.
او می‌گوید ما می‌توانیم علم اقتصاد را «علم ملال‌آور» بخوانیم چرا که این علم به‌طور مداوم بدترین فرضیات را درباره انگیزه‌های انسانی در نظر می‌گیرد که در تضاد شدید با این ایده فراگیر است که سلیقه مصرف‌کننده ناهمگن است. او در دو جبهه به این ایده حمله می‌کند. اول، به دلیل شواهد زیادی که در تضاد با فرضیه خودخواهی وجود دارد. و دلیل دوم را، عدم توجه به دیگر رفتارها و انگیزهای شکل‌دهنده فعالیت‌های مرکزی بازار می‌داند.
فر در نوشته‌ای در معرفی خود این‌طور می‌نویسد:
من در سال 1980 از دانشگاه وین فارغ‌التحصیل شدم، جایی که بعداً در سال 1986 دکترایم را گرفتم. من یکی از اعضای هیات مدیره ویراستاران علوم در هیات تحریریه فصلنامه اقتصاد، بازی و اقتصاد رفتاری، ژورنال انجمن اقتصادی اروپا، مجله اقتصاد عمومی، اقتصاد تجربی و مجله اقتصاد اجتماعی هستم. در سال 1999 برنده جایزه Gossen از انجمن اقتصادی آلمان شدم. در سال 2004 یک دکترای افتخاری از دانشگاه سنت‌گالن دریافت کردم.
تحقیقات کنونی من در زمینه الگوهای تقریبی و منشاء تکاملی نوع‌دوستی انسان و فعل و انفعال بین ترجیحات اجتماعی، هنجارهای اجتماعی و تعاملات استراتژیک تمرکز دارد. من تحقیقات گسترده‌ای در مورد تاثیر ترجیحات اجتماعی در رقابت، همکاری و بر رویه پایه روانی مشوق‌ها انجام داده‌ام. اخیراً هم درباره نقش عقلانیت محدود در تعاملات استراتژیک کار کردم. کار من ترکیبی از ابزارهای تئوری بازی‌ها و روش‌های تجربی با استفاده از بینش روانشناسی، جامعه‌‌شناسی، زیست‌شناسی و علوم اعصاب برای درک بهتر از رفتار اجتماعی انسان است.

5- توماس پیکتی

index:6|width:150|height:170|align:right توماس پیکتی متولد 7 می 1971 اقتصاددان فرانسوی است که در زمینه ثروت و نابرابری درآمد فعالیت کرده است. او استاد اقتصاد در مدرسه علوم اجتماعی EHESS و در مدرسه اقتصاد پاریس است. او نویسنده کتاب پر‌فروش سرمایه در قرن بیستم است که پیش‌زمینه کاری او در زمینه غلظت ثروت و توزیع منابع در 250 سال گذشته در این کتاب مشخص است. او در کتاب استدلال می‌کند که نرخ بازگشت سرمایه در کشورهای توسعه‌یافته بیشتر از نرخ رشد اقتصادی است و همین امر موجب می‌شود تا در آینده شاهد نابرابری بیشتری در سطح جهان باشیم. او معتقد است برای حل این مشکل و مقابله با آن بهتر است با استفاده از نرخ مالیات توزیع مجددی در جهان اتفاق بیفتد. کتاب پیکتی در حقیقت از آخرین کتاب‌های منتشر‌شده پرفروش بعد از بحران مالی سرمایه‌داری است که انتقادات شدیدی را در عرصه عمومی به سرمایه‌داری وارد می‌کند. اولین چیزی که مورد بررسی قرار می‌گیرد این سوال است که چرا جوامع برابر تقریباً همیشه بهتر عمل می‌کنند. تاکیدی بر دموکراسی سوسیال به سبک سوئد در مقابل وضعیتی که بر کشورهای تابع سرمایه‌داری حاکم است. محبوبیت این اقتصاددانان چپگرا، وابسته به بحران مالی بوده و خشم عمومی گسترده نسبت به بانکدارانی است که عامل این بحران بوده‌اند. همان‌طور که در جنبش اشغال وال‌استریت دیده شد و نشانه‌های کمی از فروکش این خشم دیده می‌شود. اقتصاددان محافظه‌کار آمریکایی و محقق موسسه هادسون ایرون می‌گوید: «پیکتی دری باز را هل می‌دهد. کتاب او صحنه نبرد واقعی را ترسیم نمی‌کند.»
یکی از نقاط قوت کتاب پیکتی، عمق و قدرت تحلیل‌های تاریخی‌اش است. همچنین تغییراتی که در اوضاع جهان در حال وقوع است، توجه به نگرانی‌های او را ضروری می‌کند. جهانی شدن و پیشرفت‌های فناوری توزیع درآمد را گسترده‌تر کرده و شکاف بین ثروتمندترین و حتی طبقات متوسط و فقیر را بیشتر کرده است. تکنولوژی و سایر دستاوردهای پیشرفت فناوری و انقلاب آی‌تی به ابزاری در دست شرکت‌های بزرگ تبدیل شده است. پیکتی در 18‌سالگی وارد مدرسه ENS شد، جایی که او اقتصاد و ریاضیات را مطالعه کرد و در 22‌سالگی دکترایش را دریافت کرد. او با موضوع پایان‌نامه‌اش درباره توزیع مجدد از سوی انجمن اقتصاد فرانسه برنده بهترین پایان‌نامه سال شد. پس از دریافت دکترا در سال‌های 1993 تا 1995 به عنوان استادیار در گروه اقتصاد در دانشگاه ام‌آی‌تی تدریس کرد. در سال 1995، به عنوان یک محقق به مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه پیوست و در سال 2000 استاد اقتصاد در مدرسه EHESS شد.
پیکتی در سال 2002 جایزه بهترین اقتصاددان جوان در فرانسه را از آن خود کرد و در سال 2006 رئیس دانشکده اقتصاد پاریس شد اما چند ماه بعد این سمت را رها کرد تا به عنوان اقتصاددان مشاور کاندیدای حزب سوسیالیست سگولن رویال در انتخابات ریاست جمهوری شود. پیکتی در سال 2007 دوباره تدریس در EHESS را از سر گرفت. در حال حاضر او مقاله‌نویس روزنامه فرانسوی لیبراسیون است و گاهی اوقات یادداشت‌هایی برای لوموند نیز می‌نویسد. در آوریل 2012 پیکتی به همراه 42 همکار دیگرش نامه‌ای سرگشاده در حمایت از فرانسوا اولاند، کاندیدای ریاست‌جمهوری فرانسه نوشت و اولاند در ماه می آن سال در مقابل رئیس‌جمهور وقت نیکلا سارکوزی، برنده شد. در سال 2013 به خاطر تلاش‌هایش در پیشبرد تحقیقات کاربردی، برنده جایزه دوسالانه Yrjö Jahnsson شد که مخصوص اقتصاددانان زیر 45 سال است. پیکتی در ژانویه 2015 مقام افتخاری لژیون فرانسه را رد کرد و علت خودداری‌اش از نامزدی را این موضوع اعلام کرد که به نظر او دولت توانایی تشخیص لیاقت علمی یک نفر را ندارد.

6- لری سامرز
index:7|width:150|height:198|align:right لورنس هنری سامرز معروف به لری سامرز متولد 30 نوامبر 1954 است. او پس از اخذ دکترای اقتصاد در سال 1983 به تدریس در دانشگاه ‌هاروارد پرداخت. هشت سال پس از آن، سامرز هاروارد را ترک کرد تا به عنوان اقتصاددان ارشد در بانک جهانی مشغول به کار شود. پس از پایان مسوولیتش در بانک جهانی، در دوران تصدی بیل کلینتون به عنوان معاون امور بین‌الملل در وزارت خزانه‌داری آمریکا مشغول به کار شد. پس از آن سامرز از سال 2001 تا 2006 ریاست دانشگاه هاروارد را بر عهده داشت. اما در عرصه آکادمیک و دانشگاهی، سامرز به پیشرفت و گسترش شاخه‌های مختلف علم اقتصاد از جمله مالیه عمومی، اقتصاد نیروی کار و اقتصاد مالی و کلان کمک شایانی کرده است. مطالعات او عمدتاً بر داده‌های تجربی متکی هستند که سعی در آزمون نظریه‌های اقتصادی دارد، او همچنین به پاس این تلاش‌ها موفق به دریافت جایزه جان باتیس کلارک در سال 1993 شد. این جایزه از سوی انجمن اقتصادی آمریکا به اقتصاددانانی که کمتر از 40 سال سن دارند و تاثیر مهمی بر پیشرفت علم اقتصاد داشته‌اند، اهدا می‌شود. به طور کلی در طول دو دهه گذشته سامرز همواره به عنوان یک اقتصاددان مهم و کاربلد مورد توجه بوده است. در دولت اوباما و از همان ابتدای شروع بحران مالی، سامرز به ریاست شورای ملی اقتصادی کاخ سفید منصوب شد تا بار دیگر در معرض توجه باشد و به عنوان یکی از مشورت‌دهندگان اصلی و مهم به قوه مجریه آمریکا قلمداد شود.
اما یکی از ماجراهای جنجالی‌ای که در اواخر سال 2013 و اوایل سال 2014 میلادی به شدت توجه رسانه‌ها را به خود جلب کرد، داستان انتخاب رئیس جدید بانک مرکزی آمریکا بود که با پایان یافتن دوره ریاست بن برنانکی می‌بایست، معین می‌شد. در همین راستا باراک اوباما دو نفر احتمالی را برای این منصب به کنگره پیشنهاد داده بود که گزینه اول لری سامرز و گزینه دوم جانت یلن نایب رئیس وقت فدرال‌رزرو بود. در این میان لری سامرز که سابقه عضویت در شورای اقتصادی کابینه اوباما را نیز داشت، گزینه اول شخص اوباما برای این پست محسوب می‌شد. با این حال، از همان ابتدای امر که زمزمه انتخاب سامرز در رسانه‌ها مطرح شد، مخالفت‌های گسترده‌ای با حضور او در راس سیاستگذاری پولی آمریکا انجام شد. البته این فشارها و مخالف‌های صورت‌گرفته از سوی اصحاب رسانه چندان بی‌دلیل هم نبود. لری سامرز سابقه همکاری با چندین شرکت در وال استریت به عنوان مشاور و سخنران را داشته است و هزاران دلار از این شرکت‌ها بابت سخنرانی‌هایی که در همایش‌های مختلف انجام می‌شد دریافت داشته بود، به همین دلیل بود که او گزینه مورد نظر و حمایت وال‌استریت نیز برای تصدی این پست بود. در طرف دیگر اما رسانه‌ها او را متهم می‌کردند که در صورت حضور در بانک مرکزی، سامرز تبدیل به برده‌ای برای اربابانش در وال‌استریت خواهد شد. با این اوصاف به نظر می‌رسید لری سامرز فقط از حمایت شخص اوباما و احتمالاً افرادی در کابینه برخوردار باشد. محبوبیت و شهرت سامرز در میان مقامات به حدی بوده است که اوباما در سال 2008 میلادی و در اوج بحران مالی گفته بود: «او یکی از درخشان‌ترین اقتصاددانان عصر معاصر است. لری می‌تواند با دشوارترین چالش‌ها دست و پنجه نرم کند.» اما نهایتاً لری سامرز در نامه‌ای خطاب به رئیس‌جمهور آمریکا تصمیم خود را توجیه کرد و نوشت: «من برخلاف میل باطنی‌ام، به این نتیجه رسیدم که این فرآیند انتصاب برایم ناخوشایند بوده و حتی به نفع بانک مرکزی فدرال، دولت کنونی و نیز بهبود رشد اقتصادی آمریکا نخواهد بود.» بدین ترتیب جانت یلن که از اقبال عمومی بیشتری نیز برخوردار بود، تنها نامزد تصدی این پست لقب گرفت و در دومین ماه از سال گذشته میلادی عهده‌دار این منصب شد.

7- دانیل کانمان

index:8|width:150|height:171|align:right دانیل‌ کانمان‌ روانشناس و اقتصاددان اسرائیلی-آمریکایی در پنج مارس 1934 میلادی در تل‌آویو متولد شد.
باوجود اینکه در شهر تل‌آویو متولد شده بود، اما بیشتر دوران کودکی خود را در پاریس گذراند. او در سال ۱۹۴۶ میلادی نهایتاً از فرانسه به اسرائیل بازگشت. او در سال 1954 از دانشگاه عبری بیت‌المقدس در رشته روانشناسی و ریاضیات مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد و برای ادامه تحصیلات عالی به آمریکا رفت. در سال 1961 میلادی هم موفق شد دکترای روانشناسی را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کند. سپس به بیت‌المقدس بازگشت و تا سال 1968 تا 1986 به دعوت دانشگاه بریتیش کلمبیا در رشته روانشناسی استاد مقطع کارشناسی ارشد و دکترا بود. در سال 1986 به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی رفت و علاوه بر تدریس به مطالعه و تحقیق پرداخت. دکتر کانمان از سال 1993 با دانشگاه پرینستون همکاری داشت. سپس در سال 2000 یک بار دیگر به بیت‌المقدس و دانشگاه عبری بازگشت و مرکز علوم منطق را پایه‌گذاری کرد. بنیاد نوبل در سال گذشته میلادی به پاس مطالعات و تحقیقاتی که دکتر کانمان در خصوص رابطه روانشناسی با علم اقتصاد به‌خصوص استدلال و تصمیم‌گیری در شرایط بلاتکلیفی داشت جایزه اقتصاد این بنیاد را به طور مشترک به او و دکتر ورنون اسمیت اعطا کرد. یکی از مهم‌ترین مقالاتی که باعث توسعه اقتصاد و حوزه مالی رفتاری شد مقاله کانمان و تورسکی در سال 1979 با عنوان نظریه چشم‌انداز و تصمیم‌گیری در شرایط نااطمینانی بود که در آن از روش‌های روانشناسی شناختی برای توضیح شماری از پدیده‌های غیرمعمول در چارچوب تصمیم‌گیری بر‌مبنای اقتصاد عقلانی استفاده کردند. سرانجام کنفرانس دانشگاه شیکاگو در سال 1987 و فصلنامه اقتصاد (یادبود آموس تورسکی) که به موضوعات اقتصاد رفتاری اختصاص یافته بود، نقطه عطفی در توسعه تحقیقات مشابه شد. گستردگی تحقیقات مالی و یافتن پدیده‌های غیرمعمول و استثنائات در واقعیت‌های بازار سهام و به‌طور گسترده‌تری در تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاری که نمونه‌های متعارف در نظریه‌های پیشرفته سرمایه‌گذاری قادر به تبیین آن نبودند، محققان را به سمت نظریه‌های رفتاری رهنمون ساخت. مطالعات در دهه 1990 به شکل گسترده‌تری رایج شد. در سال 1992 کانمان و تورسکی نظریه چشم‌انداز را توسعه دادند و «نظریه چشم‌انداز تجمعی» را ارائه دادند که بسیاری از تحقیقات قبل از آن را به صورت یک نظریه منسجم ارائه کرد. از آن به بعد نیز مطالعات تجربی زیادی مفروضات و نتایج این نظریه را تایید کرده است. موضوع «ناسازگاری و خطاهای تصمیم‌گیری» توسط افراد متخصص و خبره از جمله موضوعات محوری است که کانمان در تحقیقات خود به آن پرداخته است. درنهایت باید گفت تحقیقات کانمان و آموس تورسکی موجب شد تحولی اساسی در حوزه اقتصاد و فاینانس ایجاد شود چرا که همواره در عمل دیده می‌شود رفتار عاملان اقتصادی با آنچه تئوری رفتار عقلانی پیش‌بینی می‌کرد منطبق نیست. آنها از طریق آزمایش‌های تجربی نشان دادند چه اشتباه‌ها، تناقض‌ها وجهت‌گیری‌هایی همواره در تصمیم‌گیری‌های انسانی وجود دارد. بر پایه تحقیقات به عمل آمده توسط او، تصمیم‌گیری انسان‌ها در معرض خطاست و چقدر باید مراقب جهت‌گیری‌ها بود. امروزه کاربرد تحقیقات کانمان تحولی شگرف در حوزه فاینانس موجب شده و کمک به فهم این موضوع کرده که چگونه عاملان اقتصادی در مورد زمان، پول و منابع خود تصمیم‌گیری می‌کنند. در نهایت جایزه نوبل اقتصاد در سال 2002 به دانیل کانمان به علت تحقیقات گسترده‌اش در کاربرد و روانشناسی در اقتصاد اعطا شد و بدین ترتیب حوزه گسترده‌ای از تحقیقات مورد توجه محققان قرار گرفت. آموس تورسکی به‌عنوان همکار کانمان در طول سال‌ها تحقیق تیمی، در سال 1996 درگذشت و چون جایزه نوبل به افراد زنده تعلق می‌گیرد، کانمان به دریافت جایزه نوبل نائل آمد که البته همکاری‌های تورسکی در سال‌های تحقیق را یادآور شد. کانمان عضو انجمن علوم ایالات متحده آمریکا نیز هست.

8-آلن بلایندر

index:9|width:150|height:198|align:right آلن استوارت بلایندر متولد 14 اکتبر 1945، اقتصاددانی آمریکایی است که در دانشگاه پرینستون فعالیت می‌کند. او مرکز مطالعات سیاست اقتصادی گریزولد در دانشگاه پرینستون در سال 1990 میلادی تاسیس کرده است. او همچنین از سال 1978، استاد پژوهشگر اداره ملی تحقیقات اقتصادی بوده است. بلایندر همچنین یکی از بنیانگذاران و معاون شبکه تامین مالی پرومونتوری است که در سراسر آمریکا به امور فاینانس و تامین اعتبار مشغول است. بر اساس رده‌بندی ریپک در سایت معتبر آیدیاز، بلایندر یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان حال حاضر جهان و نیز یکی از نخبگان اقتصادی نسل خود محسوب می‌شود. مجله اکونومیست نیز او را در فهرست تاثیرگذارترین اقتصاددانان سال 2014 میلادی قرار داده است. شاید بتوان گفت مهم‌ترین پست‌های سیاسی بلایندر در کابینه کلینتون به او سپرده شد، جایی که او به مدت یک سال و نیم رئیس شورای مشاوران اقتصادی ریاست جمهوری بود. پس از این مسوولیت، او به عنوان معاون هیات عالی روسای بانک‌های فدرال‌رزرو منصوب شد. در همین دوران، بلایندر بارها نسبت به افزایش سریع نرخ‌های بهره به منظور کاهش تورم هشدار داد چرا که معتقد بود این امر موجب بروز برخی ناملایمات در اقتصاد کشور خواهد شد. مورد دیگری که او نسبت به آن نگران بود، مساله نادیده گرفتن هزینه‌های کوتاه‌مدتی مانند بیکاری بود که فرآیند مبارزه با تورم می‌توانست ایجاد کند. بسیاری بر این باورند که از پیش از آن نیز در سال 1975، بلایندر معاونت دفتر بودجه کنگره را بر عهده داشت.
بلایندر همچنین تالیفات متعدد و مقالات گوناگونی دارد و در برخی سایت‌های معتبر نیز گهگاه مطلب می‌نویسد. یکی از جالب‌ترین نوشته‌های مربوط به او مطلبی است کوتاه با عنوان «قانون سیاست اقتصادی مورفی» که در آن می‌گوید: «اقتصاددانان زمانی که بیشتر می‌دانند و بیشتر با هم موافق هستند کمترین تاثیرگذاری را در سیاستگذاری دارند اما زمانی که کمتر می‌دانند و کمتر با یکدیگر توافق دارند تاثیرگذاری آنها بر سیاستگذاری بیشتر است.» این اقتصاددان همچنین در مطلب دیگری در فاصله چهار سال پس از ورشکستگی بانک لمن‌برادرز، می‌نویسد: «سیاستگذاران آمریکایی در تلاش برای نجات اقتصاد آمریکا و خروج از بحران هستند. اما آمار و ارقامی که این روزها از اقتصاد جهان منتشر می‌شود به نظر نمی‌رسد این بحران از رکود بزرگ چیزی کمتر داشته باشد. اقتصاد اروپا نیز به رغم همه گفته‌ها و نوشته‌ها به نظر می‌رسد یک یا حتی دو دهه را از دست خواهد داد. اقتصاد آمریکا تنها از این نظر بهبود یافته است که شرایطش وخیم‌تر نشده است. نرخ بیکاری در این کشور که در اوج بحران به حدود 10 درصد رسید، اکنون حدود هشت درصد است و به نظر می‌رسد تا رسیدن به میزان سلامت اقتصادی نصف دیگر راه باقی است. اما این گونه استدلال بسیار گمراه‌کننده است. طی یک دهه گذشته درصد نیروی کار آمریکا که اشتغال داشتند 63 درصد بوده است. این رقم در سال 2009 به حدود 59 درصد کاهش یافت و اکنون نیز در همین حدود باقی مانده است. از نظر اشتغال، اقتصاد آمریکا مسیر بهبود را طی نمی‌کند بلکه راکد شده است. حتی بر اساس پیش‌بینی دفتر مطالعات کنگره آمریکا اقتصاد این کشور تا سال 2017 میلادی به دوران پیش از بحران بازخواهد گشت. البته رکود کنونی آمریکا در مقایسه با بحران قبلی منجر به سختی و فقر انسانی کمتری شده است. با این حال این مساله بیشتر دلایل سیاسی دارد تا اقتصادی چرا که شبکه عظیم برنامه‌ها و بیمه‌های اجتماعی که طی سال‌های گذشته در آمریکا شکل گرفته‌اند موجب محدود شدن فقر ناشی از رکود اقتصادی شده‌اند.».

9- جوزف استیگلیتز

index:10|width:150|height:188|align:right جوزف یوجین استیگلیتز، اقتصاددان معروف آمریکایی، روز نهم فوریه 1943 میلادی در ایالت ایندیانا چشم به جهان گشود. در سال 1967 مدرک دکترای خود را از دانشگاه ام‌آی‌تی دریافت کرد و سه سال بعد استاد‌تمام دانشگاه ییل شد. 1979 سالی بود که جایزه جان باتیس کلارک از سوی انجمن اقتصادی آمریکا به استیگلیتز اهدا شد. این جایزه به اقتصاددانان کمتر از 40 سال داده می‌شود که در پیشبرد حوزه‌های مختلف علم اقتصاد موثر واقع شده‌اند. استیگلیتز در سال 2001 و در 58‌سالگی به خاطر مدل تحلیل بازار مبتنی بر اطلاعات نامتقارن موفق به دریافت جایزه نوبل شد. شهرت اصلی او به دلیل نگاه نقادانه‌اش به مدیریت جهانی، بازار آزاد و برخی نهادهای بین‌المللی مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی است. یک سال پیش از دریافت جایزه نوبل، یعنی در آغاز هزاره سوم میلادی، استیگلیتز نهادی برای گفت‌وگوهای سیاستی را در دانشگاه کلمبیا پایه‌گذاری کرد که تمرکز اصلی آن بر توسعه بین‌الملل و معضلات پیرامون آن است. در همین سال او به عضویت هیات علمی این دانشگاه درآمد و دو سال بعد به مرتبه استاد‌تمامی در دانشگاه کلمبیا رسید. همچنین او ریاست کمیته تفکر جهانی را در دانشگاه کلمبیا بر عهده دارد. به‌علاوه او در ام‌آی‌تی، پرینستون و استنفورد نیز سابقه تدریس دارد. استیگلیتز یکی از نویسندگان برجسته برای «پنل بین‌دولتی در زمینه تغییرات آب و هوایی» در سال 1995 بود که منجر به اعطای جایزه نوبل صلح در سال 2007 به این نهاد شد. علاوه‌بر همه اینها، مجله معتبر تایم در سال 2011 نام استیگلیتز را در میان 100 شخصیت تاثیرگذار جهان قرار داد. در سال 2001، جوزف استیگلیتز، جرج اکرلوف و مایکل اسپنس «برای تجزیه و تحلیل بازارهایی با اطلاعات نامتقارن» مشترکاً جایزه نوبل کسب کردند. مشخصاً، بازار با اطلاعات نامتقارنی که استیگلیتز آن را بررسی کرد، بازار بیمه بود. به لحاظ آکادمیک، استیگلیتز نظریه‌های مختلفی را در زمینه اقتصاد رشد، اقتصاد اطلاعات، کالاهای عمومی، نظریه بازی، جهانی‌سازی، چسبندگی دستمزد و... دارد. اگرچه این نتایج و گستردگی موارد شکست بازار، به معنای مداخله گسترده دولت در اقتصاد نیست، اما می‌توان ادعا کرد (بر اساس این نتایج) محدوده «بهینه» برای مداخلات توصیه‌شده دولت، قطعاً بسیار بزرگ‌تر از «موارد سنتی شکست بازار» است که مکاتب اقتصادی تاکنون به رسمیت شناخته‌اند. از نظر استیگلیتز، هیچ چیزی به عنوان دست نامرئی وجود ندارد. به واسطه زمینه اصلی تحقیقاتی استیگلیتز، یعنی اقتصاد اطلاعات، او یکی از پیشگامان بررسی بازارهای مختلف و نظریه‌های قیمت‌گذاری نیز محسوب می‌شود. او در سال‌های 1993 تا 1995 یعنی دوران کلینتون، ریاست شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور آمریکا را بر عهده داشت و پس از آن در حدفاصل سال‌های 1997 تا 2000 به عنوان معاون و اقتصاددان ارشد بانک جهانی فعالیت کرد. در سال 2008 نیز به درخواست نیکلا سارکوزی، ریاست کمیسیون سنجش عملکرد اقتصادی و پیشرفت اجتماعی را پذیرفت که گزارش نهایی آن یک سال بعد منتشر شد. سال 2009، موفقیت دیگری برای استیگلیتز رقم خورد و دبیرکل سازمان ملل، از او خواست بر کمیسیون کارشناسان اصلاحات نظام بین‌المللی پولی و مالی نظارت داشته باشد و گزارش نتیجه این کمیسیون نیز در ماه سپتامبر همان سال انتشار یافت. به لحاظ خط‌مشی فکری، او را باید یکی از مهم‌ترین یا شاید مهم‌ترین اقتصاددان کینزی جدید در دوران معاصر دانست. استیگلیتز در دانشگاه کلمبیا، از روسای کمیته اندیشه جهانی و بنیانگذار و رئیس مشترک نهاد گفت‌وگوی سیاسی است. او همچنین رئیس انجمن بین‌المللی اقتصادی و از روسای کمیسیون اقدامات اقتصادی و پیشرفت اجتماعی است. استیگلیتز از توسعه‌دهندگان مطرح و جدی شاخه «اقتصاد اطلاعات» در دو دهه اخیر محسوب می‌شود. او در زمینه تئوری اقتصاد کلان و پول نیز مطالعات فراوانی به عمل آورده است. کتب تالیف‌شده توسط استیگلیتز بیش از ۱۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده‌اند و در مراکز معتبر دانشگاهی در سراسر دنیا تدریس می‌شوند.

10- سیمون جانسون

index:11|width:150|height:209|align:right سیمون جانسون اقتصاددان انگلیسی - آمریکایی است که در روز 16 ژانویه 1963 میلادی چشم به جهان گشود. در حال حاضر جانسون استاد کارآفرینی در مدرسه مدیریت سلون دانشگاه ام‌آی‌تی و نیز مدرس ارشد موسسه اقتصاد بین‌الملل پترسن است.
او مدرک لیسانس خود را در رشته اقتصاد و علوم سیاسی از دانشگاه آکسفورد و فوق‌لیسانس اقتصادش را از دانشگاه منچستر دریافت کرد و نهایتاً موفق شد به دانشگاه ام‌آی‌تی راه یابد تا بتواند دکتری خود را در رشته اقتصاد اخذ کند. و همان‌گونه که اشاره شد، تا به امروز در همین دانشکده به تدریس مشغول است.
جانسون مناصب و کرسی‌های تدریس فراوانی را که همگی با اقتصاد و به ویژه سیاستگذاری مرتبط بوده‌اند، تجربه کرده است. در میان مراکزی که او در آنها فعالیت داشته است می‌توان به دانشگاه دوک و صندوق بین‌المللی پول اشاره کرد. در کنار موقعیت‌های شغلی‌ای که این اقتصاددان در آنها خدمت کرده است، جانسون پژوهشگر ارشد اداره ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا نیز محسوب می‌شود. موسسه تحقیقات سیاست اقتصادی، مرکز دیگری است که جانسون در آن مشغول به کار است. او همچنین عضو شورای بین‌المللی مشورتی مرکز تحقیقات اجتماعی و اقتصادی (CASE) نیز هست. عضویت در دفتر بودجه کنگره آمریکا به عنوان مشاور اقتصادی هم در کارنامه جانسون به چشم می‌خورد. این شورا همان‌طور که از اسمش پیداست، اطلاعات اقتصادی مرتبط با بودجه را در اختیار کنگره قرار می‌دهد و مانند کمیسیونی تخصصی، لایحه بودجه ارائه شده از سوی دولت را بررسی می‌کند. عضویت جانسون در این شورا از جمله مناصب مهم و خطیر در سابقه کاری او به حساب می‌آید. علاوه بر اینها، در دوران فعالیت در صندوق بین‌المللی پول به عنوان مشاور ارشد اقتصادی، مدیر مرکز تحقیقاتی این نهاد بین‌المللی نیز بود.
به علاوه او به تاسیس و راه‌اندازی پروژه اداره ملی تحقیقات اقتصادی در آفریقا نیز کمک فراوانی کرده است. او همچنین مقالات و کتاب‌های متعددی در زمینه‌های بانکداری، امور مالی و حوزه‌های مختلف اقتصادی نوشته است و در حال حاضر عضو هیات تحریریه چهار نشریه آکادمیک اقتصادی نیز هست. یکی از معروف‌ترین کتاب‌های او با عنوان «13 بانکدار: تصاحب وال استریت و بحران مالی بعدی» است که در سال 2010 و با همکاری جیمز کوک، دانشیار حقوق دانشگاه کانکتیکات آمریکا تالیف شده است.
در کنار تمامی این فعالیت‌ها، جانسون از سال 2007 به پروژه سندیکا که در آن تحقیقات پژوهشی در زمینه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و توسعه صورت می‌گیرد پیوسته است. در ضمن از این اقتصاددان انگلیسی‌تبار به تناوب اظهارنظرها یا یادداشت‌های مختلفی درباره اقتصاد آمریکا و به طور کلی روند اقتصاد جهانی منتشر می‌شود که برای مثال در یکی از آنها آمده است: «وضعیت اقتصاد آمریکا به نوعی نامعلوم است. اگر بحران بدهی و بازار مالی در اروپا با فاجعه مواجه شود بر شانس و احتمال انتخاب مجدد باراک اوباما به ریاست جمهوری تاثیر خواهد گذاشت.»

11- لورنس کوتلیکوف

index:12|width:150|height:186|align:right لورنس کوتلیکوف اقتصاددان 64‌ساله آمریکایی که در 30 ژانویه 1951 متولد شده، استاد اقتصاد در دانشگاه بوستون است. او همچنین عضو هیات مشاوران اقتصادی رونالد ریگان بود. او در حوزه‌های مختلفی، از جمله اقتصاد نسلی، سیاست مالی، اقتصاد محاسباتی، رشد اقتصادی، پس‌انداز ملی، نابرابری درون و بین‌نسلی، منابع انباشت ثروت، نوع‌دوستی بین‌نسلی، به اشتراک‌گذاری خطر درون‌خانواری، بانکداری، امور مالی شخصی، تامین اجتماعی، خدمات درمانی، مالیات، و اصلاحات بانکی پژوهش کرده، کتاب و مقالات متعددی نوشته است. او همچنین گاهی یادداشت‌هایی درباره اوضاع اقتصادی جهان می‌نویسد که سایت‌های معتبر آن را منتشر می‌کنند.
در یکی از آخرین نوشته‌های این اقتصاددان در سایت خبری بلومبرگ آمده است: «اجازه دهید واقع‌بین باشیم. نه افزایش هزینه‌ها و نه کاهش مالیات‌ها هیچ یک نمی‌تواند به کشور ما کمک کند بدهی‌های خود را بپردازیم. اخیراً صندوق بین‌المللی پول نتایج مطالعه‌ای را در مورد سیاست‌های اقتصادی آمریکا منتشر کرد که در آن با حمایت از سیاست دولت آمریکا در جهت تثبیت مالی اشاره شده که چیزی بیش از تنظیم بودجه‌ای برای ثبات بخشیدن به نسبت میان بدهی‌های آمریکا و تولید ناخالص داخلی این کشور لازم است. به نظر کوتلیکوف این سخن به ورشکسته شدن آمریکا اشاره دارد که رفع آن نیازمند تطبیق مالی سالانه برابر با حدود 14 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکاست. بر اساس این گزارش این هدف به هیچ شکلی محقق نخواهد شد و بنابراین نمی‌توان انتظار داشت بحران بدهی‌های آمریکا از راه‌های معمول حل شود.»
همچنین به عقیده این اقتصاددان مطرح، مطالعه عملکرد اقتصادی اتحادیه اروپا در سال‌های اخیر نشان می‌دهد ضعف‌های ساختاری آن بیشتر از نکات مثبت آن است و مشکلاتی که در اثر ایجاد این اتحادیه پولی در اروپا ایجاد شد بیشتر از برآوردهای اولیه‌ای بود که منتقدان این طرح پیش‌بینی کرده بودند. این بحران که ریشه در نابسامانی اقتصادی یونان دارد، ارزش یورو را به پایین‌ترین سطح ممکن طی هفت سال گذشته رسانیده است و بر تجارت این منطقه اثر منفی گذاشت. از یک طرف سیاست‌های کنونی حاکم بر اتحادیه اروپا تلویحاً از آلمان‌ها می‌خواهد تا نیازهای مالی کشور یونان و بعضاً اسپانیا را برطرف کنند و این کار را از طریق ارائه وام‌های کم‌بهره و حتی بلاعوض انجام دهند. از طرف دیگر وام دادن به یونان از طریق بانک مرکزی اتحادیه اروپا هم به تعبیری همان استفاده از منابع مالی آلمان است.
زیرا آلمان بزرگ‌ترین سهم از ذخایر ارزی و منابع مالی در بانک مرکزی اروپا را دارد و اقتصادش از دیگر کشورها قدرتمند‌تر است، بنابراین وام دادن آلمان به دیگر کشورهای اروپایی می‌تواند تبعات منفی زیادی روی اقتصاد داخلی آلمان برجای بگذارد و زمینه‌ساز افزایش تقاضا برای حمایت مالی آلمان از دیگر کشورهای آسیب‌دیده اروپایی شود.
راه دیگری که برای حل مشکل کنونی اقتصاد اروپا وجود دارد خروج یونان از اتحادیه اروپاست. یونان باید از اتحادیه اروپا خارج شود زیرا نمی‌تواند با شرایطی که برای باقی ماندن در اتحادیه اروپا تعیین شده هماهنگ شود. اما تصمیم بر سر باقی ماندن یونان در این اتحادیه پولی یا خروج آن نه یک تصمیم اقتصادی بلکه یک تصمیم سیاسی است که رهبران بنیانگذار اتحادیه اروپا مسوول آن هستند.
نوشته‌ها و تالیفات این اقتصاددان برجسته و نیز تحلیل‌هایی که طی چند سال اخیر از سوی او ارائه شده‌اند، سبب شده تا بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد و چندان بیراه نیست که اکونومیست هم کوتلیکوف را در فهرست منتخب خود جای دهد.

12- کنث راگوف
index:13|width:150|height:175|align:right کنث راگوف، اقتصاددان آمریکایی و استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، روز 22 مارس سال 1953 میلادی در ایالات متحده آمریکا متولد شد. این استاد اقتصاد که تاکنون کمتر در موردش سخن گفته شده، دهمین اقتصاددان جهان بر اساس رتبه‌بندی وب‌سایت IDEAS است. کنث راگوف، در یک خانواده تحصیل‌کرده آمریکایی و در شهر نیویورک متولد شد. پدرش استاد رشته رادیولوژی در دانشگاه روچستر بود. مادر او نیز کتابدار حوزه علوم اجتماعی در دانشگاه روچستر بود و در سال‌های پایانی کارش به عنوان رئیس کتابخانه‌های این دانشگاه انتخاب شد. او فرزند دوم یک خانواده چهارنفره بود و برادر بزرگش، هال، هم در حوزه کتابداری فعالیت می‌کند.
کنث علاقه زیادی به علم اقتصاد داشت و همین علاقه سبب شد در سال 1975 میلادی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه ییل دریافت کند و برای ادامه تحصیل به موسسه تکنولوژی ماساچوست برود و در سال 1980 میلادی موفق به اخذ مدرک دکترای رشته اقتصاد شود. این اقتصاددان آمریکایی که حوزه اصلی مطالعاتی و کاری‌اش اقتصاد مالی است و بسیار تحت تاثیر نظریات جیمز توبین -‌استاد او در دوره تحصیلش در دانشگاه ییل- و استنلی فیشر و جری هاسمن قرار گرفته، بعد از اتمام تحصیلاتش در مقطع دکترا، به عنوان اقتصاددانان صندوق بین‌المللی پول مشغول به کار شد و به دنبال آن عضو هیات رئیسه فدرال‌رزرو آمریکا شد تا در مورد تصمیم‌گیری‌های کلان پولی و مالی تاثیرگذار باشد.
بیشترین توجه رسانه‌ها به کنث راگوف در سال 2013 میلادی بود. او به همراه اقتصاددان آمریکایی دیگری به نام کارمن راینهارت، کتابی با عنوان «این بار فرق دارد»
(This Time Is Different) تالیف کردند و خلاصه‌ای از نتایج مهم این کتاب را هم در مقاله‌ای علمی منتشر کردند. در این کتاب به مطالعه رشد اقتصادی در زمانی که بدهی‌های اقتصادی در یک کشور افزایش می‌یابد، پرداخته شد و با استفاده از روابط ریاضی پیچیده اثبات شد افزایش بدهی‌های دولتی باعث ایجاد رکود اقتصادی می‌شود و از رشد اقتصادی جلوگیری می‌کند. ولی بازنگری‌های انجام‌شده توسط اقتصاددانان دیگر بر روی این کتاب نشان داد اشکالات محاسباتی‌ای در آن وجود دارد و نتیجه حاصل‌شده از این مطالعه قابل استناد نیست.
هرندون و اَش و پولین سه دانشجوی دکترای اقتصاد، در تحلیل این مقاله و کتاب نوشتند: «خطاهای بزرگ، حذف انتخابی داده‌های موجود و وزن‌دهی نامناسب به داده‌های آماری باعث شد خطاهای جدی و بزرگی در این برآورد ریاضی ایجاد شود که زمینه را برای تشخیص نادرست رابطه رشد اقتصادی و میزان بدهی‌های دولتی در 20 کشور صنعتی دنیا فراهم کرد. برآوردهای جدید نشان داد کشورهای توسعه‌یافته‌ای که با حجم بالای بدهی‌های دولتی مواجه هستند در سال‌های مورد مطالعه با نرخ 2 /2 درصد رشد کرده‌اند در حالی که راگوف و راینهارت این رشد را برابر با منفی 1 /0 درصد برآورد کرده بودند. سابقه درخشان و مقالات و کتب تاثیرگذار کنث راگوف موجب شد تا در نهایت اکونومیست هم او را در لیست پرنفوذترین اقتصاددانان سال 2014 خود قرار دهد. همچنین در پنجاه و یکمین شماره از همین هفته‌نامه، همکاران ما موفق شدند، مصاحبه‌ای با این اقتصاددان مطرح ترتیب دهند و درباره مسائل مهمی هم چون سیاست پولی و تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی نظرات ارزشمند او را جویا شوند.

13- جاستین ولفرز

index:14|width:150|height:203|align:right جاستین ولفرز اقتصاددان استرالیایی، متولد 1972 میلادی است. او لیسانس اقتصاد خود را با درجه ممتاز از دانشگاه سیدنی دریافت کرد و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و فوق‌لیسانس و دکترایش را در رشته اقتصاد و در دانشگاه هاروارد به اتمام رسانید.
در حال حاضر او استاد اقتصاد دانشگاه میشیگان و نیز عضو ارشد موسسه پیترسون در اقتصاد بین‌الملل است. پیش از این نیز او دانشیار اقتصاد و سیاست علومی در مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا بود. ولفرز از نویسندگان نیویورک‌تایمز و وال‌استریت ژورنال هم محسوب می‌شود.
همچنین در هیات تحریریه نشریه فعالیت‌های اقتصادی بروکینگز عضویت دارد که در آن تحلیلهای مختلفی در زمینه‌های کلان، اقتصادسنجی و دیگر شاخههای اقتصاد می‌نویسد. در یکی از همین تحلیل‌ها، ولفرز وضعیت فعلی اقتصاد آمریکا به «بهبود پایدار» می‌نامد و می‌نویسد: « نباید انتظار داشت روند بهبود اقتصاد از شرایط فعلی تندتر پیش برود چرا که طی بحران اخیر 8 /7 میلیون شغل در اقتصاد از بین رفتند و طی سال‌های پس از بحران تنها هشت میلیون شغل ایجاد شده، در نتیجه هنوز اثرات بحران بر بازار اشتغال این کشور برطرف نشده است. در یادداشت جالب دیگری ولفرز سعی می‌کند، به شش سوال کلیدی در سال جدید میلادی یعنی 2015 پاسخ دهد، که در ابتدای آن این گونه می‌نویسد: ای کاش می‌دانستم وضعیت اقتصاد در سال 2015 چگونه خواهد بود، در آن صورت ثروتمند می‌شدم. اما نمی‌دانم و گرچه معمولاً این واقعیت را نمی‌گوییم، هیچ اقتصاددانی از آینده خبر ندارد. گوی شیشه‌ای اقتصاد را ابهام‌های فراوانی می‌پوشاند تا صحبت قاطعانه از روند رویدادها در جهان واقعی ممکن نباشد. اما ما منابع عدم قطعیت را می‌شناسیم و حالا زمان به اشتراک گذاشتن آنها است..ای کاش می‌توانستم رهنمودهای واضح‌تری برای سال 2015 فراهم کنم، اما محاسبه صادقانه قطعاً بر محدودیت‌های دانش ما تمرکز خواهد کرد.
ما مطمئن نیستیم اقتصاد در سال پیش رو چقدر به بهبود خود ادامه خواهد داد یا اصلاً بهبود خواهد داشت یا خیر. پس به جای پیش‌بینی، توصیه‌ای می‌کنم: برای بدترین‌ها آماده باشید، برای بهترین‌ها امید داشته باشید و منتظر غافلگیر شدن باشید.» این اقتصاددان جوان استرالیایی در مطلب جالب دیگری، به این موضوع اشاره می‌کند که چگونه محافظه‌کاران مخالف دولت در تلاش‌اند با کمک دولت کاری کنند تا تفکرات ضددولتی فردریک‌ هایک در کلاس‌های اقتصاد دبیرستان تدریس شود.
البته ویلیام ایسترلی استاد اقتصاد دانشگاه نیویورک مطلب جالبی در نقد این نظر ولفرز نگاشته است: «در این زمینه که این رفتار نشانه ریاکاری و تزویر این متفکران است، حق با ولفرز است. اما ولفرز جوان شاید از تاریخ سانسور شدن آثار‌ هایک بی‌خبر باشد. زمانی که من کارشناسی ارشد می‌خواندم جو طوری بود که انگار افکار‌ هایک ارزش یک بار خواندن را هم ندارند. از آن زمان به بعد اقتصاددانان زیادی اعتراف کردند که این تلقی از‌ هایک کاملاً نامنصفانه بوده است.
هایک در مقاله‌ای به نام «چرا من محافظه‌کار نیستم»، نوشته است که در آن در توضیح آنچه که امروز بسیار واضح‌تر است؛ یعنی «نظم خودجوش» قدرت ذهنی خارق‌العاده خود را نشان داده است. ولی نکته این است که چپ‌ها می‌خواهند بگویند چه کاری نباید در بازار انجام شود و راست‌ها می‌خواهند در مورد همه چیز نظر بدهند. با اینکه ولفرز این کار را نمی‌کند، اما بسیاری از خوانندگان وبلاگ او ممکن است به خاطر رفتار طرفداران‌ هایک خود او را هم پس بزنند. این گونه استدلال مانند این است که بگوییم «هیتلر واگنر را دوست داشت پس من باید از واگنر متنفر باشم». متاسفم که‌ هایک اکنون قربانی تخطی از آزادی اندیشه که خودش یکی از مهم‌ترین سخنگویانش بود.».

14- مارتین فلدشتاین
index:15|width:150|height:195|align:right مارتین فلدشتاین در 25 نوامبر 1939 چشم به جهان گشود. او اقتصاددان آمریکایی و استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد است. او همچنین در گذشته مشاور اقتصادی رونالد ریگان بوده است و ریاست اداره ملی تحقیقات اقتصادی نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. فلدشتاین یکی از منتقدان سیاست‌های اقتصادی ریگان نیز بود، و بسیاری معتقدند به همین دلیل بود که نتوانست به ریاست بانک مرکزی ایالات متحده برسد. او در حوزه‌های مختلف اقتصاد نوشتارها و پژوهش‌های متعددی دارد و در دانشگاه‌های متعددی نیز تدریس کرده است.
او همچنین عضو کمیته انتخاب 20 مقاله برتر طی صد سال اخیر در مجله آمریکایی بررسی اقتصادی (AER) نیز بوده است. دیگر همکاران او در این کمیته کنث ارو، داگلاس برنهایم، دانیل مک‌فادن، جیمز پوتربا و رابرت سولو بودند.
در ضمن مانند سایر اقتصاددان‌های مطرحی که هم در رده‌های بالای سایت آیدیاز جای دارند و هم اکونومیست آنها را در فهرست نهایی خود جای داده است، مارتین فلدشتاین نیز نوشته‌های قابل تامل و تحلیل‌های دقیقی از وضعیت بازارهای جهانی منتشر می‌کند که به دلیل وجهه آکادمیک این اقتصاددان برجسته غالباً مورد توجه واقع می‌شوند. در یکی از تازه‌ترین نوشته‌ها، به دنبال سقوط قیمت نفت، فلدشتاین می‌نویسد:
«قیمت‌های پایین نفت معمولاً جزو اخبار خوب برای مصرف‌کنندگان اقتصاد آمریکاست چرا که باعث درآمدهای واقعی بالاتری برای آنها می‌شود؛ در داخل آمریکا، قیمت پایین‌تر نفت در واقع درآمد واقعی را از تولیدکنندگان نفتی به سمت خانوارها سرازیر می‌کند که باعث افزایش تقاضاهای کوتاه‌مدت مصرفی می‌شود چرا که خانوارها به نسبت شرکت‌های نفتی سهم بیشتری از درآمدهای خود را هزینه می‌کنند. به همین دلیل قیمت‌های پایین‌تر باعث بیشتر شدن تقاضاها در اروپا، آسیا و دیگر واردکنندگان نفتی می‌شود. بازندگان بزرگ کاهش قیمت‌های نفت کشورهای تولید‌کننده نفت هستند که اتفاقاً از دوستان و متحدان آمریکا هم نیستند، ونزوئلا، ایران و روسیه. این کشورها تا حد زیادی برای تامین هزینه‌های دولت و به خصوص برنامه‌های حمل و نقلی خود به درآمدهای نفتی وابسته هستند. حتی با بشکه‌ای ۷۵ یا ۸۰ دلار، این دولت‌ها مشکل فاینانس زمانی جدی برای برنامه‌های عوام‌پسند دارند که حمایت عمومی از آنها را تضمین می‌کند. با وجود اینکه عربستان و چند کشور حاشیه خلیج فارس نیز از تولیدکنندگان عمده نفتی هستند، آنها با دیگر تولیدکنندگان به دو دلیل مهم متفاوت هستند. اول اینکه هزینه‌های استخراج نفت برای آنها بسیار پایین است، به این معنی که آنها قادر خواهند بود با همین قیمت‌های امروز و حتی پایین‌تر از آن سود سرشاری کسب کنند. دوم اینکه، ذخیره‌های مالی عظیم به آنها اجازه می‌دهد فعالیت‌های داخلی و بین‌المللی خود را برای زمان طولانی‌تری ادامه دهند کمااینکه آنها به دنبال تغییر اقتصادهای خود برای کم کردن وابستگی به درآمدهای نفتی هستند. کاهش بیشتر قیمت‌های نفت می‌تواند پیامدهای وخیم‌تر ژئوپولتیک داشته باشد. هر بشکه نفت ۶۰‌دلاری می‌تواند به‌طور خاص برای روسیه مشکلات جدی درست کند. ولادیمیر پوتین، دیگر قادر به حفظ برنامه‌های تغییر اقتصادی‌اش نخواهد بود چرا که همین برنامه‌های فعلی ضامن اصلی محبوبیت اوست. شرایط مشابهی در ونزوئلا حاکم است. روشن نیست دولت‌های فعلی این کشورها در صورت وقوع افت‌های شدید‌تر نفتی قادر به ادامه بقا باشند یا خیر. برعکس، روشن است که کشورهای واردکننده نفت، کمافی‌السابق از افت قیمت نفت متنفع خواهند شد.»

15- جفری سَکس
index:16|width:150|height:182|align:right اقتصاددان آمریکایی و استاد توسعه پایدار، اقتصاد و مدیریت و سیاستگذاری سالم در دانشگاه کلمبیاست. او در پنجم نوامبر سال 1954 به دنیا آمده است. سَکسر ئیس موسسه ارث در کلمبیا آمریکاست. همچنین نویسنده کتاب‌های پرفروشی همچون «پایان فقر» و «منافع مشترک» و «بهای تمدن» است، از دیگر عناوین و منصب‌های مهمی که جفری ساکس در آنها مشغول بوده است، می‌توان به مدیریت موسسه زمین، مشاور اقتصادی دولت‌های آمریکای لاتین و اروپای شرقی در دهه‌های 80 و 90 میلادی و نیز مشاور ویژه کوفی عنان و مدیر پروژه اهداف هزاره سازمان ملل اشاره کرد. او هم اکنون مشاور ارشد بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل نیز هست.
جفری سَکس در یکی از مهم‌ترین گزارش‌های خود، به پدیده جهانی شدن و نقش دولت‌ها در کاهش تاثیرات منفی آن پرداخته و گریز از سرایت مشکلات به نقاط مختلف جهان در سایه این پدیده را اجتناب‌ناپذیر می‌داند. او معتقد است ما در عصری زندگی می‌کنیم که عوامل مهم تاثیرگذار بر اقتصاد، نه داخلی که جهانی هستند. آنچه در خارج از یک کشور -‌در چین، هند و دیگر مناطق- اتفاق می‌افتد با تمام قدرت بر اقتصادی حتی به بزرگی آمریکا نیز تاثیر می‌گذارد. حتی خودش درباره کتاب پرفروشش یعنی «بهای تمدن» می‌نویسد: «من کتاب «بهای تمدن» را با این اعتقاد راسخ نوشتم که دولت آمریکا در درک و واکنش به چالش‌های جهانی شدن، درست از دهه 70 میلادی که این پدیده بر اقتصاد آمریکا تاثیر گذاشت، ناکام بوده است. رونالد ریگان به جای پاسخ به پدیده جهانی شدن از طریق افزایش بودجه دولت در بخش آموزش، زیرساخت‌ها و فناوری، با تکیه بر افزایش مخارج دولت و کاهش مالیات‌ها پیروز انتخابات دهه 80 آمریکا شد.»
جِفری سَکس به واسطه سال‌ها حضور در سازمان‌های بین المللی از نزدیک با معضلات عمده توسعه در دنیای امروز درگیر بوده است، به ویژه او در زمینه فقر اقدامات مهمی انجام داده است. با تلاش او در سال 2005 برنامه‌ای بلندپروازانه به نام پروژه روستاهای هزاره
(Millennium Villages Project) آغاز شد. او و تیمش تعدادی از روستاهای آفریقای سیاه را انتخاب کردند و در آنها مجموعه مداخلاتی را در کشاورزی، بهداشت و تحصیلات انجام دادند. ایده این بود که این روستاها به آفریقا و البته به دنیا نشان دهند که این قاره چگونه می‌تواند بندهایی را سست کند که آنها را در فقر شدید نگه داشته است. البته پروژه روستاهای هزاره از آغاز بحث‌برانگیز بود و منتقدان آن باور دارند پولی که در این سال‌ها صرف آن شده است می‌توانست به‌طور بهتری روی مواردی کمتر متظاهرانه صرف شود.
این اقتصاددان برجسته اصلی‌ترین عامل برای فقیر ماندن فقرا را دام فقر (Poverty Trap) می‌داند. به نظر او، اگر کمک‌های جهانی بتواند فقرا را از دام فقر بیرون بکشد، به‌زودی آنها خودشان می‌توانند مسائل خود را حل کنند.
برخی بر این باورند که روش سَکس برای پایان دادن به فقر به طرز جالبی ساده است. همه مسائل فقر راه‌حل‌های فنی جداگانه‌ای دارند: پشه‌بند می‌تواند از مالاریا پیشگیری کند، بیمارستان‌ها می‌توانند بیماری‌ها را درمان کنند، کود می‌تواند برداشت محصول را افزایش دهد. بنابراین پایان دادن به فقر در حقیقت تنها چیزی جز مساله گردآوری پول کافی برای پرداختن به ترکیب درستی از راه‌حل‌های فنی شناخته‌شده برای حل مسائل فقرا نیست. درواقع هدف اصلی سَکس برای پروژه روستاهای هزاره بسیار فراتر از این روستاها بود و این چیزی است که منتقدان او به ندرت به آن اشاره می‌کنند. او امید داشت که کمک خوب منتقل‌شده بتواند پایانی بر فقر جهانی باشد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها